Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!
MOHAMMAD
پسندها
13

ارسالی‌های نمایه آخرین فعالیت ارسالی‌ها درباره کاربران بازدیدکننده از نمایه شما

    • Like
    واکنش‌ها[ی پسندها]: MOHAMMAD





    🍃

    همه به شما می گویند:
    "سال خوبی داشته باشید."

    ولی ما به شما می گویم:
    "سال خوبی را برای خودتان خلق کنید"

    به فکر آمدن روزهای خوب نباشید!
    آنها نخواهند آمد

    به فکر ساختن باشید
    روزهای خوب را باید ساخت


    آرزو می کنم
    بهترین معمار سال جدید باشید
    .
    ‌‌
    🍃🌸

    بهار 99


    :rose:
    • Like
    واکنش‌ها[ی پسندها]: MOHAMMAD





    تو زندگیم آدم عجیب و غریب کم ندیدم ...
    از حسن شیره ای که به دست راست خودش فحش ناموس می داد ,
    که چرا تو خماری زدی تو گوش بچه م ...!
    تا زهره خانوم که زنبیل خریدش رو برمی داشت ,
    می رفت محله ی قدیمی ،
    به همه می گفت :
    دارم میرم جَوونی م رو بخرم ...!
    ولی هیچ وقت هیچی تو زنبیلش نبود ...!
    هیچ‌وقت جَوون نشد ...
    حداقل تا وقتی که تو این دنیا بود ...!

    ولی عجیب تر از همه «علی تُرمز»بود ...
    علی تُرمز با مادرش زندگی می کرد ...
    صبح ها یه صندلی پلاستیکی سفید می ذاشت جلو در خونه ,
    و تا شب همون جا بود ...
    اگه بچه ای تند می دویید دعواش می کرد و می گفت ;
    آروم، انقدر ندو ...
    اگه موتوری، ماشینی با سرعت از کوچه رد می شد،
    دمپایی آبی ش رو در می آورد پرت می کرد طرفش...
    داد می زد تُرمز کن ، تُرمز کن ، تُرمز کن ...
    خودش انقدر آروم راه می رفت ,
    که اگه با یه لاک پشت مسابقه دو می ذاشت معلوم نبود
    کدومشون برنده میشن ...
    درباره ی زندگی علی قصه های زیادی شنیده بودم ...
    هر کسی یه چیزی می گفت :
    ولی فقط یه قصه حقیقت داشت ...

    «علی و زنش مریم تو راه برگشت از ماه عسل بودن
    که مریم میگه هوس آش کردم‌ ...
    آشکده می زنن کنار...
    علی رو می‌کنه به مریم و با شیطونی خاصی میگه ,
    نکنه ویار کردی؟
    مریم می خنده و میگه چند شب پیش رو یادت بیاد...
    هر کی خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه ...
    برای ویار زوده ولی به وقتش باید همش تو بازار
    دنبال ویارهای من بگردی ...
    علی هم میگه من دور تو می گردم ...
    مریم با خوردن حبوبات آش می ترسه دل درد بگیره
    و آش رو کامل نمی خوره ...
    برای همین کاسه ی آش رو با خودش میاره تو ماشین
    و حرکت می کنن ...
    چند دقیقه ی بعد مریم قاشق عشق رو پر از آش می کنه
    و به علی میگه بگو اااا...
    علی پشت فرمون میگه اااا و قاشق آش رو می کنه تو دهنش
    و به مریم نگاه می کنه ...
    به مریم که رنگش مثل گچ شده ...
    مریم سه بار داد می زنه علی تُرمز کن، علی تُرمز کن، علی تُرمز کن ...
    آش و شیشه های ماشین با هم یکی میشن ...
    علی سرش به فرمون می خوره و بیهوش میشه و مریم ... »

    شب های جمعه علی تُرمز کت شلوار دامادیش رو می پوشه
    و میره جلوی آینه...
    نوک انگشتاش رو تف مالی می کنه
    و به موهای شلخته ش حالت میده ...
    عطر می زنه و هر کسی رو که می بینه ازش می پرسه خوبم؟
    خوش تیپم؟
    وقتی خیالش راحت میشه
    با همون کت شلوار ، با همون عطر ، با همون حال خوب
    میره رو تختش می خوابه...
    علی تُرمز میگه شب های جمعه مریم میاد تو خوابم...
    باید مرتب باشم ...!
    امشب علی تُرمز رو دیدم ...
    بهم گفت یکم پول داری؟
    بهش پول دادم و گفتم :
    علی تُرمز پول می خوای چیکار؟
    پول رو گذاشت تو جیب کنار کُتش و گفت :
    امشب مریم رو‌ می بینم ...
    باید پول همراهم باشه ،
    شاید ویار داشت ...

    #حسین_حائریان
    • Like
    واکنش‌ها[ی پسندها]: MOHAMMAD
    سال نو مبارکـــــــ



    سلام به همـه ی اعضـای انجمـن بیا تو فروم

    قـدردانِ وجـود نازنین همگـی هستـم.

    شمـا نوشتـید وَ من اغلبـــــــــــ خـونـدم، و استفـاده بـردم.

    گـاهی خندیدم و بیشتر از همه شکر کردم خدایی را که دوستانی با عطر و بوی انسانی دارم.

    ممنون و تشکر و قدردانی از شما که فضای دوستی تان روحم را همیشه نوازش داده و یاد گرفتم از شما که دوستی معنی دیگریست برای زندگی‌.

    فــرا رسیدنِ نوروز، همیشه نویـد بخشِ اندیشـه نو، کـردار نو و برنامـه های نو برای آینـده است.

    آینـده ای که همه امیـد داریـم بهتر از گذشـته باشــد.

    بهــارِ شـوق انگـیز،بر قامتـــــــــــــِ سبزِ وجــودتان شکوفه باران باد.

    لبتان پرخنده، دلتان از مِهر آکنده، وجودتان پاینده و نوروزتان فرخنــده باد.

    پیشاپیش فرار رسیدن سال 1395 را به شما و خانواده های محترمتان تبریک عرض می کنم

    و از درگاه خداوند منان آسایش روح، آرامش دل، تقدیر بلند، ترفیع و مقام و لطف خدا را برای شما آرزومندم.



    [IMG]
    شبــــــ قـــدر استـــــــــــ و قـــدر آن بدانیـــم

    نمــاز و جــوشــن و قـــرآن بخوانیــم

    به درگاه خـــدا غفـــران و تــوبــه

    به شــرطـــی که ســـر پیمـــان بمانیــم

    بــرای پاکــی نفـــس و سعادتــــــــــــــ

    همیشــه بهـــر خـــود شیطان برانیـــم

    شبـــــ تقـدیر و ثبتـــــــــــ سرنوشتــــــــــ استــــــــ

    دعــا بــر مؤمــن و انســان بــخوانیـــم

    بــرای صیقل روح و روان هـــا

    به دل دریائـــی از ایمــان رســـانیـــم

    بـــرای اوّلیــن مظلــوم عـالـــم

    بســی خــون دل از چشمــان چکانیـــم

    هــزاران لعنتــــــــ و نــفرین بسیـــار

    به قاتل ـهــای مــولامان رسانیـــم

    دراین شبــــــ ـها تومهدی(عج) راصـــدا کــن

    چــو یوسفــــــــــــ غایبــــــ استـــــــ حیـــران چنانیـــم

    دعـــای اوّل وآخـــر ظهـــور استــــــــــ

    کــه بیـش از ایــن درایــن هجـــران نمانیـــم

    ؛مسافر؛ را بگــو ایمــان قـــوی دار

    کــه تا وصلی به ایــن دامـان امــانیـــم







    امشبــــ تمـــام آینه هـــا را صـــدا کنیــــــــــد

    گاه اجابتــــــــــــ استـــــــــ رو بــه ســوی خــدا کنیـــد

    ای دوستان آبـــرودار در نزد حـــق

    درنیمــه شبـــــــــــ قـــدرمـــرا هــم دعـــا کنیـــد

    التمــاس دعـــا...
    هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن

    دفتری از عمر بر ما گذشت. در تموز تابستان و زمهریر زمستان.

    در خوشی و ناخوشی آنگاه که با تو بودیم و بی تو.

    ای خدای اول و آخر، سالی که گذشت آخرین سالی هست که تا به امروز تجربه کردیم

    و سال پیش رو نو ترین سالی هست که تا به پایان حیاتمان تجربه می کنیم،

    امیدوارم که خداوند پایان این آخرین سال را برای همگان مغفرت و پایانی قرین سعادت قرار دهد.

    و آغازش را در صحت و سلامتی با ایمانی آنچنان استوار که نلرزد بر صفحه ی روزگار.

    خدایا ای دگرگون کننده ی قلبها ای تدبیر کننده ی روز و شب

    ای دگرگون کننده ی احوال حال همگی ما را احسن الحال بگردان.

    سال نو بر تمامی دوستانم مبارک.

    دعاهای مادرانه ی بانوی دو عالم همراهتان باد.

    یاعلی



    شاگردي از استاد پرسيد: منطق چيست؟
    استاد كمي فكر كرد و جواب داد : گوش كنيد ، مثالي مي زنم ، دو مرد - پيش من مي آيند. يكي تميز وديگري كثيف من به آن ها پيشنهاد
    مي كنم حمام كنند.شما فكر مي كنيد ، كدام يك اين كار را انجام دهند ؟
    هردو شاگرد يك زبان جواب دادند : خوب مسلما كثيفه !
    استاد گفت : نه ، تميزه . چون او به حمام كردن عادت كرده و كثيفه قدر
    آن را نمي داند.پس چه كسي حمام مي كند ؟
    حالا پسرها مي گويند : تميزه !
    استاد جواب داد : نه ، كثيفه ، چون او به حمام احتياج دارد.وباز پرسيد :
    خوب ، پس كداميك از مهمانان من حمام مي كنند ؟
    يك بار ديگر شاگردها گفتند : كثيفه !
    استاد گفت : اما نه ، البته كه هر دو ! تميزه به حمام عادت دارد و
    كثيفه به حمام احتياج دارد. خوب بالاخره كي حمام مي گيرد ؟
    بچه ها با سر درگمي جواب دادند : هر دو !
    استاد اين بار توضيح مي دهد : نه ، هيچ كدام ! چون كثيفه به حمام
    عادت ندارد و تميزه هم نيازي به حمام كردن ندارد!
    شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولي ما چطور مي توانيم
    تشخيص دهيم ؟هر بار شما يك چيزي را مي گوييد و هر دفعه هم درست است
    استاد در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شديد ، اين يعني: منطق !
    خاصيت منطق بسته به اين است كه چه چيزي رابخواهي ثابت كني!!
    ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﺍﺳﺖ : ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ " ﮔﻨﺞ " ," ﺟﻨﮓ" ﻣﯿﺸﻮﺩ ! "ﺩﺭﻣﺎﻥ" , "ﻧﺎﻣﺮﺩ" ﻭ "ﻗﻬﻘﻬﻪ" , "ﻫﻖ ﻫﻖ!" ﺍﻣﺎ "ﺩﺯﺩ" ﻫﻤﺎﻥ "ﺩﺯﺩ" ﻭ "ﺩﺭﺩ" ﻫﻤﺎﻥ "ﺩﺭﺩ" ﻭ "ﮔﺮﮒ " ﻫﻤﺎﻥ "ﮔﺮﮒ......! "... ﺁﺭﯼ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ,ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ "ﻣﻦ" , "ﻧﻢ" ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ , "ﯾﺎﺭ" , "ﺭﺍﯼ" ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ , "ﺭﺍﻩ" ﮔﻮﯾﯽ "ﻫﺎﺭ" ﺷﺪﻩ ﻭ "ﺭﻭﺯ" ﺑﻪ "ﺯﻭﺭ" ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ... "ﺁﺷﻨﺎ" ﺭﺍ ﺟﺰ ﺩﺭ "ﺍﻧﺸﺎ" ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﻭ ﭼﻪ... "ﺳﺮﺩ" ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ "ﺩﺭﺱ" ﺯﻧﺪﮔﯽ !!! ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ "ﻣﺮﮒ" ﺑﺮﺍﯾﻢ"ﮔﺮﻡ" ﻣﯿﺸﻮﺩ ... ﭼﺮﺍ ﮐﻪ "ﺩﺭﺩ" ﻫﻤﺎﻥ "ﺩﺭﺩ" ﺍﺳت
    سلام محمد خوبی؟ بی زحمت پروفایلم رو پاکسازی کن...
    ممنون
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...

بازدیدهای نمایه

15

آخرین بازدیدکنندگان

  1. 15 بازدیدهای نمایه
  2. نبات
  3. eLOy
  4. Man$ouR
  5. Swan
بالا پایین