عصبانی ک میشوند دهانشان باز می شوندمیبارد
بعضی ها قلم می افتاد روی کاغذ میریزد
بعضی بغضهایش میترکد ازچمشها میبارد
...و گاهی چشمها دوخته میشود ب دورها ..افق و..
زبال لال
گوشهاتیز تیزتر میشود
چشمها را می ببند و
سکوت میکند
سکوت ....
سکوت جمله ی لقی ک از دندان نمی افتاد
و فکر میکند
ولبخند تلخی...