*مینا*
مــدیـر بـازنشـسـتـه
- تاریخ ثبتنام
- Sep 12, 2013
- ارسالیها
- 3,063
- پسندها
- 366
- امتیازها
- 83
- محل سکونت
- زیر اسمون خدا
- تخصص
- ترانه سرا
- دل نوشته
- هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
- بهترین اخلاقم
- بخشیدن
اعتبار :
تئوری های شکل*گیری انقلاب
نویسنده: دانشجوی علوم سیاسی - ۱۳٩٢/٧/۸
تئوری های شکل*گیری انقلاب
1. نظریه ارسطو؛ ارسطو (Aristotle: 384 BC -322 BC)، شکل*گیری انقلاب را به دو دسته فرعی و اصلی تقسیم می*کند: علل اصلی انقلاب از دیدگاه ایشان احساس وجود نابرابری و آرزوی برابری (زمینه ذهنی)دانسته و علل فرعی آن را نفع*طلبی و سود*جویی فرمانروایان، محروم شدن مردم از حرمت، آبرو، نیرو و نفوذ، وسعت و رشد بیش از اندازه بخشی از سازمان حکومت، تحرکات و دسیسه*های انتخاباتی، سهل*انگاری و بی*توجهی به قانون اساسی و در نتیجه تغییر حکومت، ناسازگاری نژادی مردم، اختلافات عوامل جغرافیایی، حکومت را خوار و کوچک دیدن و حملات خارجی می*داند.[4]
2. نظریه مارکسیسم؛ کارل مارکس (Karl Marx: 1818-1883)، معتقد است که جامعه سرمایه*داری منجر به شکل*گیری دو طبقه حاکم و کارگر می*شود طبقه حاکم به استثمار اقتصادی طبقه کارگر می*پردازد که این عمل منجر به از خودبیگانگی و ایجاد یأس و ناامیدی در طبقه کارگر می*شود و هنگامی که کارگران از این وضعیت آگاه شدند تشکیل صنف داده و به مبارزه و انقلاب علیه طبقه حاکم پرداخته و آن را نابود کرده و حکومت کمونیسم را ایجاد می*کنند.[5]
3. نظریه کارکردگرایی-ساختاری؛ ازجمله نظریه*پرداز آن جانسون (حاضرChalmers Johnson: 1931-) می*باشد ایشان معتقد است در درون یک جامعه تعادل میان ارزش*ها و محیط وجود دارد.هنگامی که تغییر در ارزش*ها و محیط در یک نظام اجتماعی به*وجود آمد بدکارکردی چندجانبه در میان نهادها به*وجود می*آید و اگر نخبگان نظام در مقابل این تغیییرات ایستادگی کردند و حاضر به قبول و پذیرش این تغییرات نشدند و لذا برای حفظ موقعیت خود از زور استفاده کردند این منجر به کاهش قدرت و مشروعیت آنان در نزد مردم شده و ابزارهای اجبار (ارتش) که تنها حامی آن*ها هستند نمی*توانند از آن*ها دفاع کنند و در نتیجه مردم شورش کرده و انقلاب را به*وجود می*آورند.[6]
4.نظریه جنبش توده*وار؛ طبق این نظریه وقتی پیوستگی*های گروهی به دلایل عدم علاقه به نظام موجود محو شود، یک حس فقدان اعتماد اجتماعی در میان افراد به*وجود آمده و افراد احساس عدم امنیت در درون جامعه کرده و آماده پذیرش ایدئولوژی*های جدید و جامعه جدید می*باشند تا به آن پیوسته و به مبارزه علیه وضع موجود بپردازند.[7]
5. رویکرد روان*شناسانه؛ این رویکرد دارای دو نظریه زیر می*باشد:
1-5.نظریه افزایش انتظارات فزاینده؛ جیمز دیویس معتقد است همین که سطح زندگی مردم شروع به بالا رفتن می*کند، سطح توقعات و انتظارات مردم نیز بالا می*رود.اگر روند بهبود شرایط واقعی بعد از این کند شود، تمایل به شورش به*وجود می*آید زیرا انتظارات و توقعات فزاینده با ناکامی روبه*رو می*شود.
2-5. سرکوبی غرایز: پیتریم سوروکین (Pitirim Sorokin: 1889-1968) انقلاب را ناتوانی ارزش*ها در تطبیق با محیط و رشد سرکوبی غرایز عمده اکثریت جامعه و عدم امکان تأمین حداقل نیاز رضایتی برای آن غرایز می*داند. او شش نوع عمومی سرکوبی غرایز را غریزه غذایی، دارایی، صیانت نفس، غریزه جنسی، انگیزه آزادی و اظهار وجود را نام می*برد.[8]
6-دیدگاه متفکران مسلمان؛
شهید صدر معتقد است تغییر در محتوای درونی انسان*ها (اندیشه، آرمان و اراده) منجر به تحولات تاریخی و انقلاب می*شود.[9]
آیت*الله مطهری معتقد است:انقلاب عبارت است از طغیان و عصیان مردم یک ناحیه و یا یک سرزمین علیه نظم حاکم موجود، برای ایجاد نظمی مطلوب.[10] ایشان به چهار عامل انحطاط جوامع در قرآن اشاره کرده*اند: 1. بی*عدالتی 2. تفرقه 3. ترک امر به معروف و نهی از منکر 4. فسق و فجور و فساد اخلاقی
نویسنده: دانشجوی علوم سیاسی - ۱۳٩٢/٧/۸
تئوری های شکل*گیری انقلاب
1. نظریه ارسطو؛ ارسطو (Aristotle: 384 BC -322 BC)، شکل*گیری انقلاب را به دو دسته فرعی و اصلی تقسیم می*کند: علل اصلی انقلاب از دیدگاه ایشان احساس وجود نابرابری و آرزوی برابری (زمینه ذهنی)دانسته و علل فرعی آن را نفع*طلبی و سود*جویی فرمانروایان، محروم شدن مردم از حرمت، آبرو، نیرو و نفوذ، وسعت و رشد بیش از اندازه بخشی از سازمان حکومت، تحرکات و دسیسه*های انتخاباتی، سهل*انگاری و بی*توجهی به قانون اساسی و در نتیجه تغییر حکومت، ناسازگاری نژادی مردم، اختلافات عوامل جغرافیایی، حکومت را خوار و کوچک دیدن و حملات خارجی می*داند.[4]
2. نظریه مارکسیسم؛ کارل مارکس (Karl Marx: 1818-1883)، معتقد است که جامعه سرمایه*داری منجر به شکل*گیری دو طبقه حاکم و کارگر می*شود طبقه حاکم به استثمار اقتصادی طبقه کارگر می*پردازد که این عمل منجر به از خودبیگانگی و ایجاد یأس و ناامیدی در طبقه کارگر می*شود و هنگامی که کارگران از این وضعیت آگاه شدند تشکیل صنف داده و به مبارزه و انقلاب علیه طبقه حاکم پرداخته و آن را نابود کرده و حکومت کمونیسم را ایجاد می*کنند.[5]
3. نظریه کارکردگرایی-ساختاری؛ ازجمله نظریه*پرداز آن جانسون (حاضرChalmers Johnson: 1931-) می*باشد ایشان معتقد است در درون یک جامعه تعادل میان ارزش*ها و محیط وجود دارد.هنگامی که تغییر در ارزش*ها و محیط در یک نظام اجتماعی به*وجود آمد بدکارکردی چندجانبه در میان نهادها به*وجود می*آید و اگر نخبگان نظام در مقابل این تغیییرات ایستادگی کردند و حاضر به قبول و پذیرش این تغییرات نشدند و لذا برای حفظ موقعیت خود از زور استفاده کردند این منجر به کاهش قدرت و مشروعیت آنان در نزد مردم شده و ابزارهای اجبار (ارتش) که تنها حامی آن*ها هستند نمی*توانند از آن*ها دفاع کنند و در نتیجه مردم شورش کرده و انقلاب را به*وجود می*آورند.[6]
4.نظریه جنبش توده*وار؛ طبق این نظریه وقتی پیوستگی*های گروهی به دلایل عدم علاقه به نظام موجود محو شود، یک حس فقدان اعتماد اجتماعی در میان افراد به*وجود آمده و افراد احساس عدم امنیت در درون جامعه کرده و آماده پذیرش ایدئولوژی*های جدید و جامعه جدید می*باشند تا به آن پیوسته و به مبارزه علیه وضع موجود بپردازند.[7]
5. رویکرد روان*شناسانه؛ این رویکرد دارای دو نظریه زیر می*باشد:
1-5.نظریه افزایش انتظارات فزاینده؛ جیمز دیویس معتقد است همین که سطح زندگی مردم شروع به بالا رفتن می*کند، سطح توقعات و انتظارات مردم نیز بالا می*رود.اگر روند بهبود شرایط واقعی بعد از این کند شود، تمایل به شورش به*وجود می*آید زیرا انتظارات و توقعات فزاینده با ناکامی روبه*رو می*شود.
2-5. سرکوبی غرایز: پیتریم سوروکین (Pitirim Sorokin: 1889-1968) انقلاب را ناتوانی ارزش*ها در تطبیق با محیط و رشد سرکوبی غرایز عمده اکثریت جامعه و عدم امکان تأمین حداقل نیاز رضایتی برای آن غرایز می*داند. او شش نوع عمومی سرکوبی غرایز را غریزه غذایی، دارایی، صیانت نفس، غریزه جنسی، انگیزه آزادی و اظهار وجود را نام می*برد.[8]
6-دیدگاه متفکران مسلمان؛
شهید صدر معتقد است تغییر در محتوای درونی انسان*ها (اندیشه، آرمان و اراده) منجر به تحولات تاریخی و انقلاب می*شود.[9]
آیت*الله مطهری معتقد است:انقلاب عبارت است از طغیان و عصیان مردم یک ناحیه و یا یک سرزمین علیه نظم حاکم موجود، برای ایجاد نظمی مطلوب.[10] ایشان به چهار عامل انحطاط جوامع در قرآن اشاره کرده*اند: 1. بی*عدالتی 2. تفرقه 3. ترک امر به معروف و نهی از منکر 4. فسق و فجور و فساد اخلاقی