Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

مهراب قاسمخانی و بدترین‌های زندگی‌اش

اطلاعات موضوع

Kategori Adı مصاحبه با هنرمندان و مشاهیر
Konu Başlığı مهراب قاسمخانی و بدترین‌های زندگی‌اش
نویسنده موضوع *SiMiN*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan *SiMiN*

*SiMiN*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Feb 16, 2014
ارسالی‌ها
5,086
پسندها
1,974
امتیازها
113
محل سکونت
تهران
تخصص
نقاشی کردن،نت
دل نوشته
همه ی انسانها برابر آفریده شده اند
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
برند گوشی
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه
جنسیت
نوع آنتی ویروس
ماه تولد

اعتبار :

مهراب قاسمخانی یکی از خنده‌آورترین (!نویسنده‌های ایران است که می‌توان بدون اغراق گفت تمام کارهایی که او نوشته است جزء بهترین‌ها بوده و مردم از آنها خاطرات زیادی دارند؛ کارهایی مثل شب‌های برره یا پاورچین و ... در این مطب برای صفحه بدترین‌ها سراغ مهراب رفتیم. مهراب قاسمخانی از کودکی تا حالا از مرگ می‌ترسیده، از سوسک وحشت دارد و شب ازدواجش کت و شلوار نپوشیده است. این گفت وگوی خاص را از دست ندهید.

بدترین فیلمی که تابه‌حال دیده‌اید؟
فیلم بد زیاد دیده‌ام اما بدترین فیلم ایرانی که دیدم فریاد مورچه‌ها بود.

بدترین کتابی که تابه‌حال خوانده‌اید؟
آخرین قسمت تن‌تن خیلی تو ذوقم زد.
بدترین تئاتری که دیده‌اید؟
کلا تئاتر نمی‌بینم و در تمام زندگی‌ام 5 تئاتر بیشتر ندیده‌ام در نتیجه اجازه بدهید در این مورد نظری ندهم.

بدترین موسیقی که گوش داده‌ای؟
من موسیقی رپ نمی‌فهمم.

بدترین تجربه کار که تا به حال داشته‌اید؟
خیلی زیاد است اما آخرین آن سریال باغچه مینو بود.

بدترین بازیگری که دیده‌اید؟
من بازیگرانی که بداهه کار می‌کنند را اصلا دوست ندارم.

بدترین مرخصی که تا به حال رفته‌اید؟
کار من مرخصی ندارد اما سال گذشته یک سال کار نکردم به دلیل یک مجموعه درگیری‌های خانوادگی که از مرگ پدر شقایق تا داستان شخصی که پول‌مان را بالا کشید و من درگیر دادگاه و کارهای مربوط به آن بودم.

بدترین همکاری که تا به حال داشته‌اید؟
باغچه مینو به دلیل اینکه گروه نویسندگی اصلا با هم همکاری نداشتند.

بدترین کاری که تا به حال قبول کرده‌اید؟
باغچه مینو.

بدترین حرفی که یک نفر در مورد شما زده است؟
اصلا دوست ندارم کسی در مورد من صحبت کند حالا فرقی نمی‌کند؛ چه حرف خوب، چه حرف بد. چون در کل بی‌جنبه‌ام و اصلا نقدپذیر نیستم ولی اگر کسی بگوید که دروغ گفته‌ام خیلی به من برمی‌خورد.

بدترین دوستی که تا به حال داشته‌اید؟
دو، سه‌تایی بدترین دوست داشته‌ام.

بدترین عشقی که تا به حال داشته‌اید؟
خیلی عاشق نشده‌ام اما یک‌بار جدا شده‌ام.

بدترین هدیه‌ای که گرفته و داده‌اید؟
بدترین هدیه‌ای که می‌توان داد گل است، هدیه بد هم گرفته‌ام؛ معمولا هدیه‌های تزئینی که برای خانه آدم می‌خرند و با سلیقه خودشان است خیلی هدیه بدی است و تنها خوبی که دارد این است که می‌توان آنها را نگه داشت و به شخص دیگری هدیه داد البته باید سلیقه به خرج بدهیم و ببینیم آن هدیه با سلیقه چه کسی جور در می‌آید. بدترین هدیه‌ای هم که می‌توان داد هدیه به افراد ثروتمندی است که ادکلن آنها زیر یک میلیون تومان نیست. به این افراد هرچه هدیه بدهیم، بدترین است.

بدترین ترس بچگی‌تان؟
ترس از مردن.

بدترین موقعیتی که تا به حال در آن قرار گرفته‌اید؟
چون آدم رودربایستی داری هستم معمولا تو بدترین موقعیت قرار دارم اما اولین باری که مهران مدیری را دیدم از من پرسید که کارم چیست آن موقع کار دکوراسیون داخلی انجام می‌دادم اما من به دروغ گفتم طراح صحنه هستم، او هم گفت چه خوب ما هم دنبال یک طراح صحنه هستیم و مرا فرستاد تا با تهیه‌کننده مذاکره کنم و قرارداد ببندم و من چون دروغ گفته بودم، هیچ چیزی از طراحی صحنه نمی‌دانستم اما رفتم و قرارداد بستم. البته فکر نمی‌کردم دروغ مرا جدی بگیرد و موقعیت بدی بود.
بدترین ترسی که حالا دارید؟
همان ترس از مردن از کودکی تا الان همراه من است.

بدترین حادثه زندگی‌تان؟
تصادفی کردیم که منجر به فوت یکی از افراد داخل ماشین مقابل شد البته من راننده نبودم اما حادثه بدی بود.

بدترین حرفی که تا به حال به کسی زده‌اید؟
خیلی آدم رکی نیستم و معمولا اگر حرفی هم داشته باشم به کسی نمی‌زنم اما فکر نمی‌کنم حرف بدی به کسی زده باشم اگر هم گفته باشم خودم متوجه نشده‌ام و آن طرف هم به روی من نیاورده است.

بدترین ماجرایی که درگیرش بودی و مجبور بودی تا آخر در آن حضور داشته باشید؟
ماجرای بیماری پدر شقایق تا فوت‌شدنش و تمام مراسمی که باید برگزار می‌شد و برای من که ترس از مرگ داشتم موقعیت‌های بدی بود که باید تجربه می‌کردم و تا آخرین لحظه باید در آن حضور می‌داشتم.

بدترین سورپرایزی که تا به حال شده‌اید؟
شقایق هر زمان بخواهد من را سورپرایز کند من می‌فهمم و هر زمان بخواهد برای من هدیه‌ای بگیرد من متوجه می‌شوم که آن هدیه چیست اوایل می‌گفتم که می‌دانم چه هدیه‌ای قرار است بگیرد او ناراحت می‌شد اما الان می‌فهمم اما به رویش نمی‌آورم.

بدترین زمان زندگی‌تان کی بوده است؟
دوران سربازی و کل دوران مدرسه.

بدترین غذایی که تا به حال خورده‌اید؟
غذاهایی که دوست نداشته باشم را اصلا نمی‌خورم.

بدترین غذایی که تا به حال درست کرده‌اید؟
یه موقع‌هایی که آشپزی می‌کنم تلاش می‌کنم یک غذای جدید درست کنم، یک بار سوشی درست کردم که شبیه همه‌چیز بود به غیر از سوشی دقیقا شبیه آدامس شده بود.

بدترین سفری که رفته‌اید؟
یک‌بار به ترکیه رفتم در ایام عید که انتخاب زمان سفرم خیلی بد بود، یک‌بار هم با شقایق رفتیم شمال به محض اینکه رسیدیم فهمیدیم دخترم اینجا بیمار شده است. آن زمان ماشین نداشتیم و مجبور شدیم با چند کورس ماشین و بدبختی به تهران بازگردیم و فقط یک روز آنجا ماندیم که جزو بدترین سفرهایم است.

بدترین دعوایی که تا به حال کرده‌اید؟
خیلی دعوا کرده‌ام یک‌بار با پیمان کتک‌کاری کردیم اما زمان قهر ما هیچ‌وقت به یک ساعت هم نمی‌رسید.

بدترین تصویری که تا به همین لحظه در ذهن‌تان حک شده است؟
آخرین باری که در بیمارستان پدر شقایق را دیدم و دیگه مطمئن بودیم که تمام است.

بدترین دروغی که تا به حال گفته‌اید؟
یک‌بار در دوران دبستان باید نمره‌ای را مادرم امضا می‌کرد اما من خودم جای او امضا کردم و مادرم فهمید و خیلی برای من بد شد. مادرم به روی من نیاورد و فقط یک یادداشت برای من گذاشت که خیلی کار بدی کرده‌ام این ماجرا همیشه یاد من می‌ماند.

بدترین پشیمانی که تا به حال داشته‌اید؟
از چیزی پشیمان نیستم.
بدترین فصل کدام است؟
برای من نه ماه‌ها فرق دارند و نه فصل‌ها. اگر شغلی داشتم که زمان‌های تعطیلی و مرخصی خاصی داشت ممکن بود روزها برایم فرق کنند اما الان برایم فرقی ندارد.

بدترین حیوان؛ جانور یا پرنده‌ای که تا به حال با آن روبه‌رو شده‌اید؟
قطعا پشه و سوسک. کنار خانه ما ساختمان نیمه‌کاره‌ای است که گاهی تعداد زیادی سوسک از آنجا به منزل ما هجوم می‌آورند و این بدترین اتفاق ممکن است و همین‌طور اگر در یک استادیوم صدهزار نفری باشم و یک پشه در آنجا وجود داشته باشد، شک نکنید که مرا نیش خواهد زد.

بدترین وسیله‌ای که همیشه مورد نیاز است؟
هرچه را دوست نداشته باشم استفاده نمی‌کنم. خدا را شکر با وسایل رودربایستی ندارم، یکی از بدترین وسایل مورد نیاز آمپول است.

بدترین تکه‌کلامی که تا به حال شنیده‌اید؟
کلا از تکه‌کلام بدم می‌آید، از تکه‌کلام‌هایی که بازیگران استفاده می‌کنند خیلی بدم می‌آید. هرگز در زندگی‌ام. تکه‌کلام نداشته‌ام و فکر می‌کنم داشتن آن کار خیلی چیپی است.

بدترین لباسی که خریدی و از خریدش پشیمان شده‌اید؟
کت و شلوار خریدم و هیچ‌وقت هم آن را نپوشیدم، من تا به حال کت و شلوار نپوشیده‌ام. حتی در مراسم عروسی‌ام. کت و شلوار به طرز وحشتناکی به من نمی‌آید.

بدترین عدد زندگی‌تان چیست؟
صفر چون هم وقتی زیاد می‌شود نمی‌فهمم و هم وقتی کم است که بی‌پول می‌شوم.

بدترین خوراک زندگی‌تان چیست؟
پیاز.

بدترین رستوران/کافه‌ای که تا به حال رفته‌اید؟
غذاها را دوست دارم و خیلی سلیقه باصلاحیتی ندارم و ممکن است از غذای یک رستوران لذت ببرم اما بقیه همه بگویند خیلی بد بوده است اما رستوران برج سفید خیلی بد بود.
 
بالا پایین