Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

جنگ هاى ايران و يونان

اطلاعات موضوع

Kategori Adı تاریخ جهان
Konu Başlığı جنگ هاى ايران و يونان
نویسنده موضوع *مینا*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan نبات

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

جنگ هاى ايران و يونان

پيروزى كوروش كبير به كرزوس سبب ورود ايران به آسياى صغير و هم مرز شدن ايرانيان با «دولت شهر»هاى يونان شد. يونانيان از همان ابتدا از ورود اين ميهمان ناخوانده ناخشنود بودند. چرا كه ليديه قدرتى متوسط و غيرخطرناك بود، حال آنكه امپراتورى ايران يك امپراتورى جوان بانفوس و قدرت رزم بسيار زياد بود. كوچ نشينان يونانى سرانجام در ۴۹۹ ق.م عليه پارس ها شوريدند و در اين كار خود از يونانيان اروپا نيز كمك خواستند. اسپارت ها از كمك به يونانيان مهاجر خوددارى كردند، اما آتن ۲۵ كشتى نيرو به كمك آنها فرستاد. (تاريخ جهانى، تأليف ش. دولاندلن - جلد اول ص ۱۱۱)

يونانيان به كمك مردم «ايونى»، شهرهاى منطقه را گرفتند و در همان سال سارد را آتش زدند.

براى داريوش بزرگ كه در آن زمان بزرگترين امپراتورى تاريخ را در اختيار داشت و ماوراءالنهر، شمال شرق آفريقا، مديترانه شرقى، آسياى صغير، منطقه حاصلخيز هلال خضيب و بين النهرين را در اختيار داشت، اقدام يونانى ها بسيار گستاخانه جلوه كرد و با نيروهاى مستقر در منطقه، يونانيان را به عقب راند و ظرف ۴ سال كل منطقه را مطيع خود كرد و شهرهاى ايونى را به آتش كشيد. در ۴۹۲ ق.م در منطقه آسياى صغير ديگر دشمنى براى عرض اندام نمانده بود. اما داريوش هنوز راحت نبود.

داريوش مى دانست در نبردهاى اخير تنها با آتن طرف بوده، حال آنكه قدرت اصلى در اختيار اسپارت بوده است. شايد بتوان مردان جنگى اسپارت را حرفه اى ترين رزم آوران تاريخ قديم دانست. بنابراين اگر داريوش مى خواست مانند سلف بزرگ خود كوروش خيال خود را از جانب غرب راحت كند، بايد آتن و اسپارت را از بين مى برد.

نخستين جنگ مدى

در ۴۹۲ ق.م نيروى دريايى ايران به فرماندهى داماد داريوش به سمت يونان حركت كرد، اما گرفتار توفان شديدى شد و بسيارى از كشتى هاى ايران غرق شدند. داريوش كه نقشه خود را شكست خورده ديد، سفرايى را به آتن و اسپارت فرستاد، اما يونانيان آنها را كشتند.( تاريخ جهانى، تأليف ش. دولاندلن - جلد اول ص ۱۱۲)

اكنون به نظر مى رسيد جنگ اجتناب ناپذير است.

در ۴۹۰ ق.م نيروهاى ايران با ۶۰۰ كشتى كه اغلب متعلق به فينيقيان بود به همراه ۱۰۰ هزار سرباز راه يونان را در اروپا در پيش گرفتند (البته رقم ۱۰۰ هزار سرباز ممكن است اغراق آميز به نظر برسد.) فرماندهى ايرانيان با «آرتافرن» و فرماندهى آتنى ها با «اريستيد» و «هميتوكل» بود.

ايرانى ها در جلگه ماراتن پياده شدند و پس از ۹ روز، درگير نبرد با يونانيان شدند و على رغم درهم كوبيدن مركز و قلب يونانيان به دليل شكست از جناحين، مجبور به عقب نشينى به كشتى ها شدند.

روايت سرپرسر سايكين نيز از نبردهاى اول ايران و يونان چنين است:

«فرماندهان سپاه ايران عوض آنكه (پس از پيروزى هاى اوليه در خاك يونان) آتن را منظور نظر اصلى قرار دهند، اوقات خود را صرف امور جزئى رساندند و دشمن اصلى را غضبناك و متحد ساختند.» در ۴۹۰ ق.م سپاه ايران در ماراتن در ۲۰ مايلى شمال شرقى آتن متحد شد و با رايزنى يك يونانى به نام هيپ پياس براى مبارزه با يونانيان آماده شدند.
ابتدا قرار بود ارگ قلعه به دست طرفداران هيپ پياس بيفتد، اما طرفداران وى نتوانستند ارگ را بگيرند و چند روز بعد جناحين دو سپاه به يكديگر يورش برده و ۴۰ هزار ايرانى و ۱۰ هزار يونانى در هم آويختند. يونانيان به سرعت دريافتند كه مى توان با استفاده از نيروى تجربه و وطن پرستى ايرانيان را در ماراتن شكست داد.

«حمله در زير دره و دانا با كمال سرعت وقوع يافت و فاصله بين دو اردو كه درست يك ميل بود، ظرف ۸ دقيقه پيموده شد (البته اين ادعا محل ترديد است، چرا كه پياده نظام سنگين اسلحه يونان نمى توانست با اين سرعت حركت كند)، ايرانيان از اينكه جماعتى از يونانيان بدون تقويت سواران به آنها حمله كرده اند، تعجب كردند و اين واقعه را ضعيف شمردند، ليكن قبل از آنكه به خود آيند، يونانيان به ايشان رسيده بودند. پارسيان و طايفه سكاها كه در قلب (سپاه) بودند، خوب مقاومت و بعد غلبه كردند، اما آتنى ها در جناحين غالب شدند و سپس از آن به قلب روى آوردند.» ( تاريخ ايران - سرپرسى سايكس - جلد اول - ص ۲۵۶)

پيرنيا نيز در كتاب تاريخ ايران باستان خود مى گويد:

«يونانيها كه مى دانستند ايرانيان تيراندازان ماهرى هستند و اگر از دور جنگ كنند، طاقت تير آنها را ندارند، خود را بى پروا به سپاه ايران زدند و جنگ تن به تن را آغاز كردند. سپاه آتنى سنگين اسلحه بود، يعنى اسلحه دفاعى (جوشن، خود و نيزه بلند) داشت، در صورتى كه سپاه ايران فاقد تجهيزات بود و سپرهايشان نيز استحكام سپر يونانيان را نداشت.»

در هر حال نتيجه جنگ عقب نشينى موقت از خاك يونان بود. اگرچه داريوش اين شكست را مهم نشمرد و بلافاصله در كار تدارك سپاه بسيار بزرگى شد.

جنگهاى دوم مدى

داريوش براى فتح يونان نيازمند سپاهى سنگين اسلحه بود و اكنون تاريخ، دوباره تكرار شده بود. همانگونه كه هوخشتر پادشاه ماد در دو قرن قبل پى برد نابود كردن سپاههاى منظم و حرفه اى آشور تنها با سپاهيان آموزش ديده مشابه آن امكانپذير است. جمع آورى سپاه جديد ۳ سال به طول انجاميد، در همين زمان داريوش فوت كرد. (۴۸۵ ق. م)

به اين ترتيب خشايارشا وارث ارتشى بزرگ و آماده شد. او پس از خواباندن شورش مصر آماده هجوم به يونان شد. از گزافه گويى يونانيها كه بگذريم (برخى مورخان قديم، سپاه وى را ۸۰۰ هزار تا ۵ ميليون نفر! تخمين زده اند، حال آنكه گويى از جمعيت دنياى قديم بى اطلاع بوده اند) بايد اذعان داشت سپاه جمع آورى شده توسط خشايارشا تا آن تاريخ نظير نداشته است. اكنون نبرد دوم ايران و يونان در راه بود.

توضيحاتى درباره جنگ ماراتن

يونانيان جنگ ماراتن را نقطه عطفى در تاريخ خود مى دانند. تمدن غرب نيز براى اين نبرد ارزشى بيش از اندازه قائل است تا جايى كه معروف ترين ورزش المپيك با نام دوى ماراتن مبدل به سمبل مسابقات جهانى المپيك شده است.

اما اطلاعات ما از اين نبرد تا چه اندازه با واقعيات مطابق است؟

چند ماه قبل در روزنامه ايران مقاله اى از يك فرمانده ستاد ارتش به چاپ رسيد كه نشان مى داد روايت مورخان از اين نبرد چندان مورد تأييد نيست. اين كارشناس نظامى از قول مورخان آلمانى نقل كرده است تركيب نيروهاى يونانى به ويژه آن كه سنگين اسلحه بوده اند، به آنها اجازه نمى داد در دشت كم عرض ماراتن به ايرانيان حمله برند. وى از هانس ولبروك مورخ آلمانى نقل مى كند كه نوشته هاى يك افسر ستاد ارتش آلمان را خوانده كه به هنگام بررسى دشت مارتن تأكيد كرده است «در اين دشت حتى يك تيپ (حدود ۵ تا ۸ هزار سرباز) نمى تواند به تمرين بپردازد چه برسد به آنكه شاهد نبرد دهها هزار سرباز باشد.»

اين تحقيق كوچك همچنين از قول تاريخ نويس ديگرى آورده است: «فرمانده سپاه ايران متوجه شد ميدان عمل و باريك بودن عرض ميدان مانع از كاربرد سواره نظام مى شود، بنابراين دستور عقب نشينى به سربازان خود (و بازگشت به كشتى) را مى دهد كه هرودوت صدور فرمان عقب نشينى را به منزله شكست سپاهيان ايرانى تلقى مى كند. در يك كلام مى توان گفت، روايات جنگهاى ايران و يونان به دليل يكجانبه گرايى مورخان يونان (آن هم با ارائه ارقام حيرت آور از تلفات نيروهاى درگير) چندان مورد استناد نيست.

ناپلئون نيز در يادداشتهاى سالهاى آخر عمر خود در جزيره سنت هلن مى گويد: «درباره جزئيات پيروزى پرهياهوى يونانيان نبايد فراموش كرد كه اينها گفته هاى يونانيان است و آنان مردم لافزن و گزافه گو بوده اند و هيچ تاريخ ايرانى اى تاكنون نوشته نشده كه از روى آن بتوانيم پس از استماع سخنان دو طرف به يك داورى صحيح برسيم.»

گفته ناپلئون بسيار تأمل برانگيز است، چرا كه وى به عنوان يك نابغه نظامى با شك و ترديد به جنگهاى ايران باستان و يونان مى نگرد و در جاى ديگر نيز آنها را غير قابل باور مى داند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

نبرد پلاته

در ۴۸۰ ق. م سپاهيان ايرانى به فرمان خشايارشاه از سارد حركت كرده و پس ازعبور از هلسپونت، تراس و مقدونيه به حوالى تسالى رسيد. نيروى دريايى ايران نيز علاوه بر جابه جايى نيروهاى ايرانى دركنار آنها حركت مى كرد.
دراين زمان يونان از چند دستگى رنج مى برد. اين چنددستگى اگرچه به زيان مدافعان بود اما براى مهاجمان نيز توفيقى نداشت. چرا كه يونانيان بى نهايت متلون المزاج بوده و هرآينه به سمت يك سردار، روى خوش نشان مى دادند.
درنهايت اكنون كه آتن در خطر بود، يونانيان موقتاً دشمنى را كنار گذاشتند و سعى بر ممانعت از ورود ايران به يونان مركزى گرفتند. سپاه ده هزار نفرى يونانيان در تنگه ترموپيل موضع گرفته و سعى كردند مانع ورود ايرانيان به خاك اصلى يونان شوند اما برترى مطلق نيروهاى ايران سبب شكست يونانيان و مرگ لئونيداس شاه اسپارت شد.
عبور سپاه ايران سبب شد آتن بلادفاع در برابر شاه ايران قرارگيرد و در نتيجه آتنى ها شهر را ترك كرده و به اطراف عقب نشستند.
تنگى جا سبب شد ايران نتواند از برترى عددى خود استفاده كند و درنتيجه سالامين (يا سالاميس) محلى براى صدمه جدى نيروى دريايى ايران شد.
خشايار شا كه در آن زمان وسيع ترين امپراتورى تاريخ را دراختيار داشت، حاضرنبود براى فتح يونان بيش از اين زمان صرف كند. ازطرفى نيز اخبارى كه به او مى رسيد حكايت از اوضاع درهم ريخته يونان داشت. آتن تسخير شده بود اما تراس، مقدونيه، اسپارت تسالى، تب، پلوپونزى و قبايل ديگر يونانى كاملاً مطيع نشده بودند و براى شاهنشاه ايرانى مقدور نبود بابت ايالات كوچك يونانى كرانه هاى شرقى، جنوبى و مركزى امپراتورى را چندسال بدون نظارت رهاكند.

خروج شاه ايران از منطقه سبب شد يونانيان قوت قلب يابند. در بهار ۴۷۹ قبل ازميلاد، پلوپونزى ها و اسپارتى به كمك آنيما آمده و در دشت پلاته نيرويى را جمع كنند كه به گفته مورخان غربى ازجمله رولاندلن تا آن زمان سابقه نداشت.
سپاه ۱۰۰هزارنفرى متحدشده يونان در جلگه پلاته به نيروهاى پارسى به فرماندهى مرادنيوس حمله ور شدند و على رغم تحمل ضربات سنگين از كمانداران ايرانى درنهايت به دليل برترى تجهيزات قلب سپاه ايران را درهم شكستند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

هرودوت درباره سپاه خشايارشا مبالغه زياد كرده و براى آنكه يونان را قوى نشان دهد براى سپاه ايران عظمتى فوق تصور قائل شده است. پيرنيا در پانوشت كتاب خود مى نويسد: هرودوت مى گويد: درياچه اى با محيط ۵‎/۵ كيلومتر براى سيراب كردن (چهارپايان) كافى نبود و اين درياچه كه پس از رود «نس تس» واقع بود، خشك شد!
حال آنكه چنين درياچه اى احتمالاً بايد ۳ ميليون تن آب داشته باشد كه براى سيراب كردن ۳۰۰ميليون رأس دام كافى بوده. يا آنكه يونانيان ديگرى، سپاههاى ايرانى را بين ۸۰۰ هزار تا ۵ ميليون نفر تخمين زدند، حال آنكه بخوبى واضح است، گردآورى سپاههاى ۲۰۰هزارنفرى نيز در دنياى قديم تقريباً غيرممكن بوده و برخى مورخان جديد كاملاً ترديد مى كنند و حداكثر نيروهاى ايران را ۱۶۰ هزارنفر مى دانند.

البته ممكن است مجموع نيروهاى ارتش امپراتورى هخامنشيان حتى ۴۰۰ يا ۵۰۰هزار نفر بوده باشد اما سخن برسر تمركز اين تعداد نيرو درمنطقه اى به وسعت كمتر از يك درصد امپراتورى بزرگ ايران است.

چگونه مى توان پذيرفت ايران مرزهاى عظيم شرقى، بين النهرين آباد، مرزهاى ناشناخته شمالى و مركز پهناور شاهنشاهى را بدون حفاظت بگذارد و سپاه خود را به منطقه كوچك و كم وسعت آتن بكشاند؟
اما متأسفانه اكنون دروغهايى نظير ماراتن، سالاميس و ترموپيل دركنار نبردهاى دروغين اسكندر قرنهاست تحت عنوان تاريخ به داخل كتابها راه پيداكرده اگرچه تمام نويسندگان غرب نيز آنها را نپذيرفته اند. از آن جمله دركتابهاى كالين مك ايودى، رولاندلن و ولبروك از اين داستانها اثرى نيست و يا آنكه ناپلئون آنها را باور نمى كند.

پيرنيا به نقل از نيبور مى نويسد: نيبور از بزرگى ارقام هرودوت (پدر تاريخ؟!) به اين دليل تعجب مى كند كه مى گويد آيا او نمى دانسته اين ارتش عظيم در تراكيه، مقدونى و يونان [از نظر تنگى جا و گرسنگى] تلف مى شده است؟
پيرنيا اين نيرو را ۳۵۰هزارنفر تخمين مى زند.

تا اينجا براى پارسيها بد پيش نيامده بود از سخت ترين معابر گذشته، ناوهاى يونانى هم بعد از محاربه به عقب نشستند و راه يونان مركزى بى مانع و منازع براى مهاجمين بازشد. سپس خشايارشا به فوسيس رفت و آن را به غارت داد و آنگاه قشون عظيم، متوجه اتيك شد.

آتنيان چون در ترموپيل اميد موفقيت داشتند (تا آن زمان) آتن را تخليه نكرده بودند اما پس از آن عجله كردند و در نهايت آتن به دست ايران افتاد...»

جنگهاى مردونيه

پرده سوم يعنى پرده آخر كشمكش طولانى دليرانه بين لشكر بى شمار آسيا و يونانى ها بلند شد. خشايارشا هنگامى كه در تسالى توقف داشت، زبده قشون خود را كه ايرانيان بلندهمت مى خواستند به واسطه آن يونان را بر مستملكات شاهنشاه اضافه كنند، به مردونيه سپرد. بنابراين سردار نامبرده از مزاحمت دسته هاى بى لجام، ويژه از زحمت شخص شاه و درباريان او مستخلص شد، چه اينها قوه و قدرت حربى را اضافه نمى كردند ولى نگاهدارى و خواربار رسانيدن به ايشان بر اشكال كار مى افزود. گذشته از اينكه تقريباً مسلم شده است هر وقت دربار در اعمال نظامى مداخله كند، البته مصيبت و بدبختى نتيجه آن مى شود.

مردونيه در امر يونانيها مجرب شده بود و قبل از اينكه حركتى بكند بدواً از هاتف هاى مختلف استشاره كرد. به علاوه با كمك پادشاه مقدونيه با آتنيان بناى مذاكره گذاشت و تكليف شرافتمندانه اتحاد با شاهنشاه را به ايشان ارائه داد.
اسپارتيان چون متوجه اين امر شدند، سفيرانى به نزد آتنيان فرستادند و عهد و پيمان كردند و با اينكه تا آن وقت دولت اسپارت شركت چندانى در كار نداشت و آتنيان صدمات كلى خورده بودند، تعهد سفر را قبول كردند و در جواب شاهنشاه گفتند تا خورشيد در مدار آسمان خود باقى است ما با خشاريار متحد نخواهيم شد.
مردونيه چون متوجه شد آتنيان از ساير يونانيها جدا نمى شوند از تسالى متوجه جنوب شد و مجدداً ده ماه بعد از نوبت اول آتن را اشغال كرد و آتنيان دست تنها مانده و متحدين كمكى به ايشان كردند و خانواده هاى خودرا به سالاميس فرستادند و در آنجا محفوظ ماندند. در اين موقع باز مردونيه با آتنيان و همچنين مردم ارگيوس مذاكره كردند اما ثمرى نبخشيد.
از آن طرف اسپارتيان به استحكام تنگه كنت مى پرداختند و عقل عليل ايشان به اينكه لزوم شركت در عمل را احساس كنند، وافى نبود و در حقيقت به قدرى در تقاعد خود مداومت كردند كه نزديك بود پيمانه حوصله و صبر آتنيان لبريز شود، بالاخره بعد از وفات كلئومبروتوس و جلوس پوزانياس بناى فعاليت را گذاشتند و لشكر پلوپونس مأمور به حركت شد و معجلاً به طرف شمال به ملاقات دشمن شتافت.
مردونيه آنچه را از آتن باقى مانده بود، خراب كرد و به پئوتيه رفت. در آنجا متحدين به او كمك كردند و به علاوه اين منطقه براى حركات و گردش سواران نيز مناسب تر از دشت آتيك بود. لشكر يونان كه سوار نبودند، دنبال رفتند و ابتدا در دامنه هاى كوه كى ته ان قرار گرفتند. چه در آنجا كمتر از جلگه در معرض حملات سواران پارسى بودند.

مردونيه براى خسته كردن يونانيها تمام سواران خود را در تحت ماسيس تيوس فرستاد و آنها به شيوه ايرانى ها حملات پى در پى برده، تلفات زياد وارد آورند و بالاخره اسب ماسيس تيوس مجروح شده و او را به زمين انداخت. يونانى ها فوراً شتافته و سردار افتاده را به قتل رساندند و هرچند سواران پارسى براى بردن نعش او حمله بسيار شديد بردند، موفق نشدند و با تلفات زياد و با كمال افسردگى به اردوى خود مراجعت كردند.

جنگ پلاته در سال۷۴۹ قبل از ميلاد

لشكر يونان از اين پيشرفت خود مغرور شده و ازنظر فراوانى تهيه آب نيز اطمينان پيدا كرده از تحت حفاظت تلال درآمده موضعى اختيار كردند كه يسار آن بر يكى از شعب رود آسپ تكيه داشت و يمين وى نزديك چشمه گارگافى بود و اصل رود آسپ بين يونانى ها و ايرانى ها كشيده مى شد.
در اين حال سواران ايرانى بهتر مى توانستند كار كنند. موقعيت جديد يونانى ها دو معبرى را كه خطوط ارتباطيه آنها مابين آن دو معبر واقع مى شد، حفظ نمى كرد و بنابراين قافله اى مركب از پانصد حيوان باركش با رانندگان و شايد همراهان آنها گرفتار پارسى ها و قطعه قطعه شدند.

مردونيه ميل داشت با يك جنگ قطعى كار را تمام كند. البته شايد علت اشتياق او به اتمام كار، تنگى خواربار بود. نقشه او اين بود كه سواران خويش را به كار انداخته، يونانى ها را به دست و پا بيندازد.
او تا اندازه اى هم موفق شد. سوارانش كه تيرانداز بودند و نمى توانستند از نزديك محاربه كنند با تيراندازى زوبين لشكريان يونانى را خسته و چشمه گارگافى را كه مشرب تمام يونان بود، خراب و پر كردند. مطالبى كه هرودوت نقل مى كند بر مساعد بودن اوضاع براى پارسى ها دلالت دارد. طورى كه يونانى ها مقام تعرض را رها كرده مصمم شدند شبانه عقب نشسته نزديك پلاته موقعيت بهترى اختيار كنند. اين امر مشكل ترين اعمال جنگى بود و به خوشى صورت نگرفت.
به اين معنى كه يكى از سرداران اسپارتى چندين ساعت از عقب نشينى امتناع ورزيد و قلب لشكر كه از دسته هاى كوچك تشكيل شده بود، از جناحين جدا شد. چون روز برآمد، قسمتهاى عمده قشون اسپارتى و آتنى به قدرى از هم فاصله داشتند كه نمى توانستند به يكديگر معاونت كنند و اسپارتى ها به دست دشمن نزديكتر بودند و ساير متحدين به هيچ وجه ديده نمى شوند.

مردونيه به قاعده بايد فتح را مسلم دانسته باشد زيرا تقريباً دويست هزار تن ايرانى و پنجاه هزار تن يونانى داشت و در برابر او بيش از صد هزار تن يونانى نبود و آنها هم لااقل به سه دسته منقسم شده و نمى توانستند به يكديگر كمك كنند.
پس به شوق تمام سواران را به حمله نسبت به اسپارتيان واداشت و سپاهيان جاويد را هم به دنبال ايشان انداخت. اسپارتيان كه ساعت را نحس مى دانستند تيرباران دشمن را تحمل كرده و دست درنياوردند تا موقعى كه معلوم شد نحوست گذشته است آنگاه با دشمن دست به گريبان شدند.

پارسى ها شجاعت فوق العاده اى از خود نشان دادند، اما حربه و اسلحه شان كافى نبود و تمام مساعى آنها بى فايده ماند و عاقبت مردونيه رشيدهم كه بر سپاه جاويد فرماندهى مى كرد كشته شد و هزاران تن از سپاهيان مذكور نيز در اطراف جنازه او به قتل رسيدند. كشته شدن سردار كه غالباً در محاربات آسيايى اسباب پريشانى لشكر مى شود در اين موقع نيز همين اثر را بخشيد و قشون پارس با اغتشاش تمام به اردوى خود بازگشت . ضمناً آتنيان كه به مدد اسپارتيان مى آمدند گرفتار لشكريان يونانى مردونيه شدند اما اين جماعت به استثناى بيوتى ها در امر محاربه اهتمامى نشان نداد و با عقب نشينى آنها، آتنى ها براى يورش به اردوى ايرانى پيش رفتند. زيرا آنها مهندسين يونان محسوب مى شدند و اسپارتى ها منتظر ورود ايشان بودند.

كشتارى كه در اردوى ايران واقع شد فوق العاده بوده آسيايى هاى دل باخته چندان مقاومتى نكردند و از قرارى كه هرودوت نقل كرده فقط سه هزار نفر از ايشان جان به در بردند ، ليكن يك دسته چهل هزار نفرى به سردارى «ارته باز »كه مخالف نظريات مردونيه بود و عقيده داشت بايد صبر كرد و با تأنى پيش رفت ، با نظم و ترتيب كامل عقب نشينى كردند و به هيچ وجه با يونانيها طرف نشدند ، از اين گذشته گمان نمى رود پيادگان يونانى توانسته باشند قوه مهم سواره پارسى را گرفتار كنند. خلاصه شجاعت اسپارتيها فيروزى يونان را قطعى و كامل ساخت. لشكريان يونانى در ميدان وسيع و اوضاع غيرمساعد گرفتار شده و فقط دو دسته از سه دسته حاضر بودند. آنها هم نمى توانستند به يكديگر قوه برسانند. اما با وجود كثرت عدد طرف مقابل و نواقصى كه در كار خودشان بود نظام و اسلحه يونانى اسباب نصرت و ظفر كامل ايشان را فراهم آورد.*

نتيجه نبردهاى دوم

بى حاصلى نبردهاى يونان سبب شد ايران هيچگاه نتواند وارد خاك اروپا شود. به عبارتى مى توان گفت سال ۴۸۰ ق.م سالى بود كه در آن حد نهايى شمال غربى متصرفات ايران براى طول تاريخ مشخص شد.
شكست ايران در يونان دلايل متعددى داشت كه مهمترين آن وجود مناطق تنگ و كم عرض جنوب اروپا (يونان) ، نياز به قواى بحرى، كم اهميتى خاك يونان درمقابل دردسر آن و در نهايت پيچيدگى اقوام يونانى تبار ساكن در منطقه بود.
به طورى كه در نوشته هاى مورخان غربى نيز حاكى است اقوام مذكور پيمان و قول خود را به سادگى مى شكستند و در آخر آنچه را نبايد از ياد برد، گزافه گويى برخى مورخان است كه «اين شكستها دموكراسى يونانى را نجات داد» ! حال آنكه هر آدم منصفى مى تواند به سادگى حق دهد كه اين نكته را باور نكند چرا كه دموكراسى يونان چيزى جز حكومت چند ده هزار نفر به صدها هزار برده ، زن و مردم عادى نبوده و يونانيان به گفته خودشان همواره تخصص جالبى در كشتن سرداران و افراد موفقشان داشته اند.
تيمو ستوكل ، پيتراتوس، ماراتوس و سقراط همه به دست هموطنانشان كشته شدند و يا آنكه يونانيان هيچگاه با آرامش در كنار هم نبوده اند نبردهاى طولانى اش و اسپارت گواهى بر اين ادعا هستند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

ورود اسكندر به بين النهرين

جنگهاى پلوپونز
پايان نبردهاى يونان و ايران سبب شد اتحاديه يونان با مشكل مواجه شود. البته اين اتحاديه از همان ابتدا نيز براساس «دوستى » شكل نگرفته بود بلكه نزديك شدن خطر بزرگ يك امپراتورى آسيايى اين اتحاديه را ايجاد كرد اما در نهايت يونانيان كه قومى جنگجو، فرصت طلب و ناآرام بودند، در سال ۴۳۳ قبل از ميلاد دوباره آماده نبرد، با يكديگر شدند. جنگهاى پلوپونز را مى توان يكى از مهيب ترين جنگهاى داخلى دنياى باستان دانست.

اسپارت و آتن
در بين دولت شهرهاى يونان ، آتن و اسپارت از موقعيت ويژه اى برخوردارند. آتنى ها در ايجاد ثروت، شوكت و بناسازى و اسپارت در توان بالاى رزمى قدرت زيادى داشتند. تدابير تيموستوكل، سردار يونان فاتح نبرد درياى سالاميس سبب شده بود آتن دوباره مبدل به شهر اول يونان شود و اين براى اسپارتيها قابل تحمل نبود. اسپارتيها مى دانستند كه توان نظام آتن هرگز قادر به مقابله با «زوبين » اسپارتى نيست و به همين اساس اعتقاد داشتند، «ثروت متعلق به كسى است كه قوى تر باشد». اين مسأله سبب شد اسپارتيها براى نبرد منتظر بهانه باشند. در ۴۳۲ قبل از ميلاد اين باند به وجود آمد.

نبرد بين ۲ شهر كورسير و كرنت سبب ورود آتن به نفع كورسير شد. و كرنت نيز از برادر بزرگتر خود اسپارت كمك خواست. اسپارتيها كه ۱۰ سال بود دست به اسلحه نبرده بودند، فرصت را مغتنم شمرده و آماده كارزار شدند. اكنون «اتحاديه پلوپونز» بار ديگر تشكيل شده بود. اسپارت، تب، فوسيد، لوكريد، اتولى و مقدونيه همه به آتن اعلام جنگ دادند. آتن نيز بيكار ننشست و پلاته، كورسير، اكارنانى و تراسها كه محتاج ثروت آتن بودند آماده كمك به آتن شدند ، حصار شهر آتن بسيار بزرگ ، نيروى دريايى آن قدرتمند (مجهز به ۳۰۰كشتى) و ثروت آن بسيار زياد بود اما اين شهر به خوبى مى دانست در زمين هموار هيچ نيرويى قادر به مقابله با قدرت اسپارت نيست.

نيروهاى اسپارت نيز با هم براين نكته در ۴۳۱ قبل از ميلاد به آتيك (سرزمين اصلى اطراف آتن )حمله بردند و به سرعت نيروهاى مدافع را نابود كرده و كليه اهالى ، آباديها و شهرك هاى اطراف آتن را نابود كردند اما مى دانستند حمله به حصار آتن كار آنها نيست. نيروى دريايى آتن نيز دراين زمان فاتحانه جلو مى رفت و سواحل لاكونى و اليه را غارت كرده و هر جا سفاين اسپارت را مى ديدند، نابود مى كردند.

اتحاديه پلوپونز از ضعف نظامى (زمينى ) آتن استفاده كرده و ۴۲۶ پلاته را پس از ۲ سال محاصره از پاى در آوردند. نابودى پلاته سبب شد آتنى ها به تلافى ، به تحركات دريايى خود سرعت دهند و ۴۲۵ بندر پيلوس را (كه متعلق به اتحاديه بود) تصرف كرده و دهها كشتى اسپارت را از بين ببرند، موتسن سردار آتنى در اين نبرد صدها نفر از بهترين نيروهاى اسپارت را از بين برد و قريب به ۵۰۰ تن را اسير كرد. اكنون آتن تصرف جزاير را آغاز كرده بود.

اسپارتها كه مى ديدند على رغم قدرت زمينى، به دليل وجود جزاير متعدد، بدون نيروى دريايى قادر به دفاع از اتحاديه نيستند و از طرف ديگر به دليل حصارهاى بلند آتن قادر به فتح آن نيستند، پيشنهاد صلح دادند. اما فرمانروايان آتن كه به پيروزى خود اميدوار و به قدرت مغرور شده بودند اين خواسته را رد كردند و در ۴۲۲ با سپاهى بزرگ به مقابله با برازيداس فرمانده اسپارت رفتند. ۲سپاه در آمفى پوليس با هم جنگيدند و برترى جنگاورى اسپارتها سبب شد آتن مطمئن شود در «زمين» حريف اسپارت نيست. در اين نبرد سهمگين هردو سپاه فرماندهان بزرگ خود (برازيداس وكلئون) را از دست دادند.

۲رقيب پى بردند هيچ كدام قادر به حذف آن يكى نيست بنابراين در ۴۲۱ عهدنامه صلحى بين ۲ طرف امضا و بخش اول جنگهاى پلوپونز تمام شد. اما خروج برخى متحدان دوطرف از صلح از همان ابتدا، نشان داد اين صلح ناپايدار است.

فقر و مشكلات سبب شد اعضاى اتحاديه بار ديگر در ۴۱۳ قبل از ميلاد تصميم به حمله به آتيك (سرزمين اصلى آتن) بگيرند. اين بار هدف اسپارت محو آتن به هر قيمت بود به جز اتحاديه پلوپونز، تب، فوسيدى، لوكرى، آرگوس وكور سير نيز آماده مبارزه شدند آنها حتى مذاكرات با ايران را نيز آغاز كردند.

اسپارتها بار ديگر مناطق اطراف آتن را به كلى ويران كرده و اين بار حتى اجازه كشاورزى را نيز از مردم اين مناطق گرفتند. اسپارتها اين بار به خاطر داشتند در كشور پر از جزيره يونان، نيروى دريايى بسيار راهگشا است بنابراين با استفاده از نيروهاى دريايى متفرقه شهرها وجزاير كوچك اتحاديه دريايى قدرتمند ايجاد كردند و سپس از توافق با داريوش دوم پادشاه هخامنشى، از كمكهاى عظيم مالى ساتراپ ليدى كه تحت فرمان شاه ايران بود، برخوردار شدند.

شكستهاى پى در پى آتن سبب شد آتنيها به نيروى دريايى خود دل ببندند اما در ۴۰۸ و ۴۰۷ قبل از ميلاد آنها حتى در دريا نيز از ناوگان تقويت شده اسپارتها شكست خوردند. در نبرد نهايى دريايى در سواحل لسبوس سفاين اسپارتى عمده ناوگان يونان را محاصره كردند و آتن مجبور به رساندن آخرين كشتى هاى خود براى نجات نيروى دريايى اش شد.
جنگ سختى در «ارژى نوز» در گرفت. در اين نبرد درياسالاران آتنى هر آنچه در توان داشتند، رو كردند ودر نهايت ناوگان اسپارت را شكست دادند اما مرتكب اشتباه احمقانه اى شدند. آنها پيشنهاد صلح اسپارت را رد كردند. حال آنكه اين امر به معناى مرگ ناوگان، ثروت و قدرت آتن بود.

موج بعدى نيروهاى كمك كننده به اسپارت در راه بود و دوباره پول ايران در كنار وجود دريانوردان مزدور در كنار فرماندهى پرقدرت ليزاندر درياسالار اسپارت، سبب شد اتحاديه پرقدرت ضدآتن، در ۴۰۵ قبل از ميلاد، سواحل متعدد اطراف يونان را گرفته و به «پيره» و «دسلى» نزديك شوند. در همين زمان در هلس پونت نيز آتن تمام كشتى هاى خود را در نبرد با ليزاندر از دست داد.
اين امر سبب شد آتن در ۴۰۴ كليه شرايط مهاجمان را بپذيرد و آنگونه كه دولاندلن در كتاب تاريخ جهان خود مى گويد آتن حصارهاى خود را ويران كرده و دموكراسى را كنار گذارد و از همه بدتر آنكه به حضور نظامى اسپارت در اكروپوليس تن داد.

نتيجه نبردهاى پلوپونز
نبردهاى پلوپونز چند نتيجه بزرگ داشت. در درجه اول خروج آتن از چرخه قدرتهاى تأثيرگذار نظامى يونان بود. آتن به دليل شكوه وجلال خود و نيز وجود مايه هاى يك تمدن بزرگ مى توانست مركز يك امپراتورى عظيم نظامى وتوسعه دهنده يك تمدن بسيار بزرگتر ازخاك اندك يونان قديم شود اما دسيسه اسپارت با كمك سايه دولت شهرهاى يونان اين امكان را براى هميشه از آتن گرفت.
نتيجه دوم جنگهاى پلوپونز تضعيف بيش از گذشته توان اقتصادى، فرهنگى و نظامى مناطق ايونى نشين بود. يونان اين ظرفيت را داشت كه درصورت اتحاد دولتهاى بسيار كوچك و متعدد اما هم نژاد خود مبدل به قدرت نظامى برتر اروپا و غرب آسيا شود اما نبردهاى داخلى بين اين اقوام ستيزه جو سبب شد همواره آلت دست قدرتهاى بزرگ باقى بمانند و نتوانند خود را از سلطه آنها خارج كنند.

بارها و بارها در تاريخ دسته هاى مختلف يونان و مناطق ايونى نشين ترجيح دادند به جاى تلاش براى ايجاد يك اتحاديه ماندگار قدرتمند به دفع هم كيشان و هم نژادان خود بپردازند. بايد اذعان كرد سرباز يونان از نظرنظامى نيروى منحصر به فردى بود و از افسانه پردازيهاى تاريخ نويسان يونان گذشته، صدها سال جنگ از آنها مردمانى رزمديده و مبارز ساخته بود.
يونان در صورت وجود يك مغز متفكر حكومتگر مى توانست مانند آشور (به دليل برخوردارى از سربازان حرفه اى) قرنها به منطقه حكومت كند اما چنانچه تاريخ ثابت كرد، يونانيها مزدورى را همواره بر مبارزه در راه اعتلاى كشورشان ترجيح دادند.اين مسأله سبب محكم شدن جاپاى ايران بر آسياى صغير و قدرت گرفتن تدريجى اقوام مركز اروپا شد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

آغاز اسکندر

شكست پلاته در ۴۷۹ قبل از ميلاد سبب شد ايران پس از آن تنها به عنوان ناظر سياسى در جنوب اروپا حضور داشته باشد و ارتش بزرگ خود را ديگر بار در مناطق تنگ و پرجزيره يونان به خطرنيندازد. اما يونانيان درهر حال ايران را دشمن خود مى دانستند چراكه پادشاهان هخامنشى با پرداخت بودجه جنگها سبب بروز عدم تعادل در بين قدرتهاى نظامى يونان (كه بسيار متعدد واز هم گسيخته بودند) مى شدند.

در ۳۳۵ قبل از ميلاد فيليپ مقدونى موفق به جمع آورى عظيم ترين سپاه حرفه اى يونان تا آن زمان شد (البته اين گفته مورخان غربى است چرا كه به نظر مى رسد در پلاته سپاه يونان بزرگتر از اين رقم بوده باشد) ۳۰هزار سرباز و ۵هزار سوار. اما مرگ فيليپ در ،۳۳۶ حمله او را به ايران ناكام گذاشت حال آنكه او در آن زمان اتحاديه بزرگى را عليه ايران ترتيب داده بود. اكنون عنان ارتش حرفه اى فيليپ به جوانى ۲۰ساله به نام اسكندر سپرده شده بود. اسكندر براى آنكه بتواند جاى«پدر» خود را بگيرد، بايد دست به اقدام پرسر و صدايى مى زد و اين اقدام حملات وحشيانه مردم تراس (كه عليه مقدونيها قيام كردند) و تصرف تب و فروش مردم به بردگى (!) و كشتن كليه رقباى خود در خانواده پدرش بود. يونان اين بار متحد بود و ايران درگير تغيير مداوم سلطنت.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

نبرد خالوله


نبرد خالوله در 689 ق.م میان امپراتوری آشور و نیروهای شورشی مرکب از بابلیان، کلدانیان و اقوام آرامی درگرفت.
در طی دوران پادشاهی سناخریب پادشاه آشور، بابل، یک دولت پایدار در امر شورش بود. موشه-زیب-مردوک، شاهزاده کلدانی که بعنوان پادشاه بابل برگزیده شده بود، توده مردم بابل را در شورش علیه آشور و شاه سناخریب، رهبری می کرد.
هومبان-ایمنه ارتش نوینی را برای کمک به بابلیان در برابر آشوریان، تحت رهبری موشه-زیب-مردوک بسیج کرده بود. اقوام آرامی، کلدانیان، و همه اقوام ساکن زاگرس (پارسوماش، انزان، الّی-پی، و غیره)، همچون بابلیان، به این شورش علیه آشور پیوستند. هسته ارتش دربردارنده عیلامیان، ارابه رانان ایرانی، پیاده نظام، و سواره نظام بود.
این نبرد نتیجه قطعی دربرنداشت، یا دست کم هر دو سو در سالنامه های خویش ادعای پیروزی دارند و همه پادشاهان در مقام خویش باقی ماندند؛ اما بطور کلی پنداشته می شود که آشوریان متحمل خسارات سنگینی شدند. هومبان-ایمنه، که اقوام آرامی و پارسیان همپیمان وی بودند، ادعا کرده که سناخریب را در نبرد شکست داده است.
هومبان-ایمنه در همان سال به علت بیماری درگذشت و موشه-زیب-مردوک همپیمان خود را از دست داد. سناخریب به سرعت به بابل حمله کرده و آن را پس از نه ماه محاصره تصرف کرد. بابل توسط سناخریب ویران شد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

ورود به آسيا

تاريخ نويسان درباره نبردهاى اسكندر چندان بادقت عمل نمى كنند و به همين دليل هجوم وى به ايران مجموعه اى از داستان وتخيل در كنار واقعيات است. اولاندلن كه تقريباً منصفانه به تاريخ نگريسته در كتاب تاريخ جهان خود ورود اسكندر را اينگونه تصوير مى كند:

در ۳۳۴ قبل از ميلاد، اسكندر بدون برخورد يا مقاومت از هلس پونت مى گذرد در حاليكه ۴۰ هزار نيروى پارسى براى نبرد آماده نبودند.اسكندر در برابر چشم حريف از رودخانه ميزى گذشت... متوجه جنوب شد وايون را آزاد ساخته ،ليدى ،كارى، ميلت، و هاليكارناس را با حمله تسخير كرد و ساير شهرها نيز از فاتح جديد استقبال كردند.
در ۳۳۳ اسكندر به پيشروى در آسياى صغير ادامه مى دهد و در نهايت دراسيوس (در سوريه كنونى) سپاه داريوش سوم را شكست مى دهد...

داريوش ۲ سال بعد مجدداً در آربل نتوانست مانع حركت اسكندر شود و سپاهيان او از هم پاشيدند. اولاندلن حداقل اين لطف را كرده كه در كتاب خود از ارقام غيرقابل باور برخى مورخان اروپايى استفاده نكرده چرا كه يونانيان در نبردهاى ۳ گانه گرانيك، اسيوس و آربيل تلفات خود را حدود ۲۰۰۰ نفر و تلفات ايرانيان را بين ۲۰۰ هزار تا ۴۵۰ هزار نفر (!؟) ذكر كرده اند.
مورخان غربى پس از اين ۳ نبرد براى تتمه ارتش ايران جايگاهى قايل نمى شوند و ذكر مى كنند اسكندر پس از پيروزى آربيل، بابل و شوش را متصرف شده و پرسپوليس و پاسارگاد را تسخير مى كند.
سپس همدان، رى، دامغان ، بلخ و پنجاب را گرفته و به حوالى سند مى رسد و از آنجا ديگر از پيشروى منصرف مى شود. روايت منصفانه تر، روايت برخى مورخان ايرانى نظير مرحوم دكتر احمد حاير و اصلان غفارى است كه نگارنده مختصرى از آنها را در سال گذشته در روزنامه «ايران» (ارديبهشت ماه) منتشر كرد.
آنها معتقدند ، در حقيقت اسكندر نتوانسته داخل خاك اصلى ايران شود بلكه با استفاده از فرسودگى امپراتورى هخامنشى، مرگ داريوش به دست رئيس نگهبانان و اندكى خوش شانسى موفق شده بزرگترين امپراتورى باستان را از ميان بردارد.

چرا نسبت به جنگهاى اسكندر ترديد وجود دارد؟

ناپلئون معتقد بود چون در روايات يونانيان ازنبردهايشان با ايران يك طرف دعوا (يعنى ايرانيان) اطلاعاتى را ارائه نداده اند، بنابراين روايت يونانيان قابل اتكا نيست و علاوه بر آن تاريخ گفته شده توسط مورخان يونانى بيشتر به داستانسرايى شبيه است تا تاريخ.

اسكندر به دلايل زير نمى توانسته سپاهيان چندصدهزار نفرى هخامنشى را با استفاده از نبوغ شكست دهد ويا صدها شهر بزرگ را ظرف چند سال بگيرد.

۱ - در دنياى قديم سپاهيانى كه عليه هم وارد نبرد مى شدند اگر برترى ۲ يا ۳ بر يك را در طرف مقابل مى ديدند، تن به نبرد نمى دادند چرا كه شكست را قطعى مى دانستند مگر آنكه امكان شورش يا بى انگيزگى در سپاه مقابل بوده باشد.

۲ - اسكندر وسايل قلعه گيرى نظير منجنيق و برجهاى متحرك نداشت در اين صورت نمى توانست قلعه ها رافتح كند و اگر مى داشت نيز نمى توانست به سرعت هزاران كيلومتر را بپيمايد.

۳ - يونانيان سابقه آشنايى با بين النهرين ، شرق ايران، مركز ايران، شمال ايران وماورالنهر را نداشتند.

بنابراين نمى توانستند، جسورانه ۶ هزار كيلومتر وارد عمق خاك ايران ، آسياى ميانه و غرب هند بشوند.

۴ - لجستيك براى چنين ارتشى در دنياى قديم آن هم توسط كشور كوچكى مانند يونان ناممكن بود و بدون لجستيك نيز يك سردار نمى توانسته پيشروى كند.

۵ - سن و سابقه اسكندر نمى توانسته به عنوان جوان ۲۰ ساله اجازه دهد با قويترين ارتشهاى منظم تاريخ دنياى باستان نبرد كرده و به سادگى آنها رابا همان ۳۰ هزار نفرى كه از همان ابتدا از يونان آورده بود، شكست دهد.

شايد اين سؤال مطرح شودكه اگر نسبت به داستان اسكندر شك و شبهه وجود دارد چرا بايد جنگهاى او را جزو جنگهاى تأثيرگذار تاريخ دانست؟

مى توان گفت اسكندر در نبرد با ايران در منطقه بين النهرين، آسياى صغير، مصر و سوريه به پيروزى رسيده (البته ممكن است اما حتمى نيست).

او مى توانسته از سستى اركان حكومت هخامنشى در سالهاى آخر كار استفاده كرده و به همان شيوه اى كه ۱۰۰۰ سال بعد اعراب استفاده كردند سربازان بى رغبت حريف را از پاى درآورده و سپاهيان ايران را متفرق كرده باشد.اما او از اينكار نتوانسته براى ورود به ايران بهره ببرد. چرا كه زاگرس مانند مانع بزرگى، مانع ورود او به فلات ايران مى شده و عظمت خاك ايران نيز خطوط مواصلاتى او را طولانى كرده و پيروزى وى را ناممكن ساخته است بنابراين وى از جنوب بين النهرين (و شايد بخشى از خوزستان) آن سو تر نرفته است. اما اسكندر به هر تقدير سرنوشت نهايى يك امپراتورى باستان را رقم زده و تير خلاص را بر پيكر حكومت ۲۰۰ ساله هخامنشى شليك كرده است.
اين نكته را بايد اذعان كرد كه اسكندر تنها سردار يونانى بوده كه جرأت حمله به ايران را (در قلمرو آسيايى ايران) به خود داده و در نهايت اينكه در ۳ نبرد گراتيك، اسيوس و آربيل (كه درباره جزئيات آنها نمى توان به گفته مورخان يونان استناد كرد) قدرت نيروهاى شاه ايران را بلا اثر كرده (و يا اينكه اين نيروها از نبرد با او سرباز زده اند مثلاً به دليل تنفر از فرماندهانشان، خيانت آنها و يا مزدور بودنشان) و خود را حتى به بابل افسانه اى رسانده است.

به هر حال مرگ شاه ايران، سقوط هخامنشيان و شكست و يا نتيجه نگرفتن از ۳ جنگ سبب شد تا ايران ۸۰ سال از صحنه بين المللى حذف شود و اين فرصت خوبى براى قدرت گرفتن مردم اروپاى جنوبى، كارتاژها و مردم خاور نزديك بود.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

نبرد ارمنستان و روم

روم براى استيلا به آسياى صغير وجنوب شرق اروپا هنوز مشكلاتى را به سر راه داشت. يكى از اين مشكلات دولت پونت بود. اين دولت كه از تجزيه امپراتوريهاى كهن ايجاد شده بود، با پادشاهى فردى به نام مهرداد ششم كه نيمه ايرانى و يونانى بود، پس از عقد پيمان با پادشاه ارمنستان در سال۸۸ قبل از ميلاد به نيروهاى روم در آسياى صغير حمله برد. در اين نبرد سخت ۸۰هزار رومى به قتل رسيدند. (۱)

وى كه جسارتى در حد هانيبال كارتاژى داشت در ۸۷ قبل از ميلاد يونانيها را به تمرد از روم تشويق كرد. اما بد شانسى بزرگ او وجود سردارى بزرگ به نام سولا، ديكتاتور بزرگ روم بود كه همان سال در نبرد «كرونه» اكثر شهرهاى يونانى را فتح كرد وپس از فتح مقدونيه در ۸۵قبل از ميلاد وارد آسياى صغير شد. مهرداد كه نبرد با او را بى فايده مى ديد، با پرداخت خسارت وعقب نشينى از سرزمينهاى متصرفه موقتاً اسلحه را زمين گذاشت اما مترصد زدن ضربه به روم بود.

دولتهاى پونت و ارمنستان تقريباً بخش بزرگ تركيه امروزى، قفقاز و اطراف درياى سياه را در اختيار داشتند و اين نزديكى آنها به امپراتورى روم، براى سنا نيز نگران كننده بود.

جنگهاى داخلى روم، جنگ با غلامان (اسپارتاكوس) و جنگ با دزدان دريايى سبب شد امپراتورى روم طى سالهاى۸۳ تا ۶۷ قبل از ميلاد ضعيف شود. در اين مدت تيگران پادشاه ارمنستان ومهرداد پادشاه پونت به سرعت در حال تصرف مناطق جديد در غرب آسياى صغير و سوريه بودند. در اين زمان تيگران و مهرداد (كه پدرزن تيگران بود) حتى براى ايران نيز خطرناك شده بودند.

سناى روم حدود ۷۰ قبل از ميلاد، لوكولوس را مأمور سركوب مهرداد كرد. اين پادشاه جنگ طلب در مقابل نيروهاى روم شكست خورده و به ارمنستان پناهنده شد. لوكولوس با حمله به ارمنستان با نيروى لژيون خود سپاه عظيم پادشاه ارمنستان را ازهم پاشيد و پس از تصرف پايتخت اين كشور تيگران را مجبور به عقد قرارداد صلح و عدم حمايت از مهرداد كرد.

مهرداد ۶۳ قبل از ميلاد نقشه خطرناكى براى حمله به روم كشيد كه به دليل خيانت پسرش نيمه تمام ماند. هدف او انتقال دههاهزار سرباز از دره دانوب به سمت روم بود. وى قصد داشت با كمك مردم در جنوب اروپا اتحاديه اى قوى، عليه روميها تشكيل دهد. خيانت پسرش به او سبب نااميدى وى و خودكشى در سال۶۳ قبل از ميلاد شد، مرگ او سبب راحتى خيال روم از يك ماجراجوى قوى ديگر شد.

روايت سرپرسى سايكس از نبردهاى مهرداد ششم و روم

سرپرسى سايكس در كتاب تاريخ ايران خود درباره پادشاه پرقدرت پونت مى نويسد «...وى در خود قوتى حس كرد كه پنجه در پنجه دولت غربى روم بيفكند، چون لشكرى به كفايت تحت اختيار رومى ها نبود، به پركاموس هجوم برد و مردم مناطق مذكور را تا ۵سال از ماليات معاف كرد. از طرف ديگر مردم ايتاليايى ساكن حوزه آسيا را قتل عام كرد و نيروى دريايى او دلوس و پيرائوس را ضبط كرد و آتن و بيشتر شهرهاى يونان هم به او اقتدا كردند» اوضاع مهرداد تا قبل از ورود سولا خوب بود اما عاقبت ورود سردار رومى سبب شكست مهرداد شد.

«سولا با سى هزار لشكر در اپيروس پياده شد و به طرف آتن پيش رفت... آتن در ۸۶ قبل از ميلاد تصرف شد و... سولا كه در اين زمان ۱۵هزار نيرو در قرهان داشت، مهرداد را با يكصدهزار سرباز در كارونيه (كرونه) ملاقات كرد و شكست سختى به مهرداد وارد شد.»(۲)

مردم پونت در اين نبرد به نسبت ۷ بر يك بر حريف برترى داشتند اما نظم فالانژهاى رومى و سابقه رزمى آنها در كنار قدرت فرماندهى سولا سبب شد سپاهيان مهرداد نتوانند از برترى خود استفاده كنند.

به گفته سرپرسى سايكس، مهرداد در ۷۵ قبل از ميلاد ديگربار به دنبال مرگ سولا و آغاز قيام غلامان به رهبرى اسپارتاكوس دست به شمشير برده و به بى تى نى حمله برد. ليكن وقتى لوكولوس سردار روم به ميدان آمد، سپاه پونت محصور و متحمل شكستى سخت شد و نيروى دريايى مهرداد نيز كه در اثر طوفان از كار افتاده بود، راهى جز پناهندگى به ارمنستان براى او نگذاشت.

چنانكه گفته شد تيگران فرمانرواى ارمنستان نيز از عودت مهرداد (پدر زنش) به روميها خوددارى كرد و جمله حقارت آميز و معروفى را درباره سپاه رومى گفت: «اين روميها اگر به عنوان سفير آمده اند كه بسيار زيادند و اگر براى جنگ آمده اند نيز بسيار كم اند.»

اما گذشت زمان نشان داد نبرد با لژيونرهاى رومى كارى بسيار دشوار و سخت است وتيگران همانند پدرزن خود در سال۶۹ قبل از ميلاد مقهور انضباط روميها شد و تنها ترس لوكولوس سردار رومى ها از ورود به كوههاى آرارات سبب شد ارمنستان كاملاً تسخير نشود اما پمپى سردار ديگر رومى كه فاتح بزرگترين ميادين نبرد دشمنان روم بود، اين بار مأمور خاتمه دادن به غائله مهرداد شد.

سرپرسى سايكس مى گويد: «پمپى به فوريت حركت كرد و زمانى كه به خشكى رسيد مشاهده كرد پونت در تصرف مهرداد است و لوكولوس هنوز در كوهستانهاى هاليس عليا به سر مى برد و «گلابريو» جانشين او نيز تاكنون اقدامى در جهت اجراى مأموريت خود نكرده و عمليات جنگى به حال وقفه (درآمده) و سه لژيون در كليكيه بيكار هستند... اين رومى بزرگ با جديت و پشتكار غريبى روح تازه اى در جنگ دميد وشهرت نام او سبب شد تا بسيارى از سربازان كارآزموده كه دست از جنگ كشيده بودند، زير بيرق او جمع شدند.» در بهار۶۶ قبل از ميلاد پمپى حملات خود را آغاز كرد و چون مهرداد از مواجهه مستقيم با وى پرهيز داشت، به جنگ و گريز با وى مى پرداخت تا آنكه با رسيدن قواى كمكى روم نيروهاى مهرداد از ۳سو محاصره شده و به كلى منهدم شدند.

مهرداد در ۶۳قبل از ميلاد پس از جلوگيرى تيگران از ورود مجدد او به ارمنستان و خيانت پسرش دست به خودكشى زد.ارمنستان نيز تحت فشار ارتش روم، سوريه و شرق مديترانه را تخليه كرد و عملاً روم تمام دشمنان آسيايى خودر ا در هم كوبيد.

نتيجه اين جنگ

نبردهاى مهرداد ششم و روم اثرات زيادى در جغرافياى سياسى جهان متمدن آن زمان داشت.

۱- ارتش روم از دست فرمانروايى جسور، بى رحم و جنگجو كه مى توانست به مانند هانيبال توسعه اين امپراتورى را با مشكل مواجه كند، خلاص شد.

۲- ضربات پى در پى لژيونهاى رومى به پادشاهى پونت باعث رعب در كليه ممالك آسياى صغير شد و به اين ترتيب شكست مهرداد دولتهاى كوچك منطقه را واداشت همگى سرورى روم را بپذيرند.

۳- دولت ايرانى پارت كه تازه در حال قدرت گرفتن بود به دنبال نبردهاى روم و ارمنستان و پونت همزمان دو «برد» بزرگ كرد اول آنكه اين نبردها خطر ارتش روم را سالها براى نبرد جديد در شرق مرتفع كرد و دوم آنكه ايران از نظر دو قدرت بزرگ منطقه اى در شمال خود راحت شد. حال آنكه بويژه ارمنستان مى توانست دولت پارت (اشكانى) را با مشكل مواجه كند. گو اينكه فرهاد سوم نيز ديدارى با پمپى داشت كه نوعى هماهنگى براى مبارزه با ارمنستان بود.

۵- اين نبردها سبب شد تا دولتهاى شرقى ارمنستان و پونت به شدت تضعيف شده و يكى از آنها محو شود و سوريه به دست روم بيفتد.

سرداران رومى اكنون مالك مطلق العنان آسياى نزديك، شمال آفريقا، جنوب اروپا، بالكان، ايتاليا، فرانسه، اسپانيا و سواحل و جزاير مديترانه بودند و ۱۰سال فرصت داشتند با ورود به بين النهرين تكليف خود را با دولت ايرانى اشكانى نيز مشخص كنند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

نبردهاى پونيك

انحطاط پادشاهى هخامنشى در كنار تضعيف روزافزون توانايى نظامى يونانيان سبب شد به مرور قدرتهاى جديدى سرنوشت جنوب اروپا، شمال آفريقا و حوزه مديترانه را در دست بگيرند.

اين قدرتها كسى نبودند جز مردان رومى و كارتاژى.

رومى ها كه با در هم كوبيدن مهاجمان شمالى موفق به تثبيت قدرت خود در ايتالياى امروزى و بنادر و جزاير جنوبى اروپا شده بودند، خود را در مصاف با كشورى دريايى به نام كارتاژ مى ديدند. كشورى كه كوچ نشينان فنيقى ۸۰۰قبل از ميلاد ايجاد كرده بودند. اين سرزمين كليه سواحل شمالى آفريقا از غرب مصر تا مراكش امروزى از يك سو و سواحل جنوبى اسپانيا، فرانسه، ايتاليا و يونان را دربرمى گرفت. كارتاژ سراسر سالهاى ۴۰۰ تا ۲۷۰ قبل ازميلاد آرام آرام در حال قدرت گرفتن بود حال آنكه اين قدرت گرفتن در ابتدا چندان مورد توجه نبود وچنانكه ذكر شد پس از تحليل قواى ايران و يونان ديگر مدعى نداشت اما از اوايل قرن سوم قبل از ميلاد، اوضاع تغيير كرد. روميها با ايجاد اركان قوى حكومتى و ارتشى پرقدرت در حال قدرت گرفتن بودند. طبيعى بود پيشروى روم به سمت جنوب به تشديد تضاد با كارتاژ كمك كند.

نخستين جنگ پونيك

در ۲۶۴ قبل از ميلاد كارتاژها با اعلام جنگ عليه روم به حمايت اهالى سيراكوز در جنوب ايتاليا پرداختند. برترى نظامى روم سبب شكست كارتاژيها شد و سيسيل به تصرف روم درآمد اما در دريا قدرت كارتاژ، سبب كندى كار روم شد. روم كه كشتى هاى كوچكى در اختيار داشت، به مرور دست اندركار ايجاد نيروى دريايى قوى شد و سال بعد دوئيلوس كنسول روم با استفاده از كشتى هاى جديد و چنگكهاى مخصوص و بزرگ در نبرد درياى «ميله» فاتح شد. اين چنگكها كه ابتكار جالب درياسالار رومى بود، سبب شد ابتكار عمل از دست نيروى دريايى كارتاژ خارج شود.

در اين زمان روميها با پياده كردن قوا در شمال آفريقا، جبهه نبرد را از اروپا به آفريقا تغيير دادند. رگولوس، فرمانده رومى با سپاهى بزرگ به كارتاژيها حمله برد اما با وجود پيروزيهاى اوليه در نهايت اسير مبارزان كارتاژ شد.

طى سالهاى بعد نيز جنگ بين طرفين در دريا وخشكى ادامه داشت اما هيچ يك از طرفين به پيروزى تعيين كننده نرسيدند. هاميكلار، سردار كارتاژى در اين سالها ضربات سنگينى به روم زد اما قدرت نظامى روم سرانجام مقاومت كارتاژيها را درهم شكست وكارتاژ با تخليه جزيره سيسيل و پرداخت غرامت شكست را پذيرفت. (۲۴۱قبل از ميلاد)

جنگهاى دوم پونيك؛ ورود هانيبال به جنگ

شكست كارتاژ سبب فقر شديد اين كشور و كينه آنها نسبت به روم شد. حال آنكه روم با قدرت گرفتن دائم، در حال قلع و قمع دشمنان سنتى شمال خود (مردم گل) و انهدام قدرتهاى كوچك درياى مديترانه بود.

«كارتاژ فقير» چاره را در حمله به اسپانيا ديد. هاميكلار فاتح نبردهاى سيسيل كه ۲۰سال قبل از اين تاريخ مجبور شده بود، با وجود پيروزى بر نيروهاى رومى تخليه سيسيل را بپذيرد، در كارتاژ پادشاه شد و از يارى سردارى شجاع به نام هانيبال (پسرش) برخوردار بود.

كارتاژيان سال۲۱۸ قبل از ميلاد شروع به پيشروى در اسپانيا كردند اين حركت هانيبال يعنى كشاندن نبرد از آفريقاى شمالى (حوالى تونس امروزى) به اروپا در نوع خود حركت قابل توجهى بود و سبب شد روميها دريابند اين نبرد مى تواند حتى خاك اصلى آنها را به خطر بيندازد. هانيبال سال۲۱۸ قبل از ميلاد در حركتى تماشايى خود را از اسپانيا به جنوب فرانسه رساند و با عبور از آلپ (آن هم با سپاهى عظيم و فيلهاى عظيم الجثه!) روميها را وحشت زده كرد. اين سردار بى باك به اين نيز اكتفا نكرده و آماده عبور از سلسله جبال آپنين و ورود به خاك اصلى ايتاليا شد.

در اين زمان هانيبال به جز سپاه اسپانيايى خود كه به برادرش سپرده شده بود، ۹۰هزار سرباز و ۳۷فيل داشت. حركت وى در ورود به خاك اصلى ايتاليا به اندازه اى غافلگير كننده بود كه ۲سپاه رومى كه براى مقابله با وى فرستاده شدند، نتوانستند كارى از پيش ببرند. اولين كنسول روم سيپيون در كنار رودتيس شكست سختى خورد و كنسول روم يعنى سمپرونيوس در تربيه متحمل شكستى ديگر شد.روم تنها يك قدم تا سقوط فاصله داشت زيرا از طرفى كارتاژها سراسر اسپانيا، جنوب فرانسه و شمال ايتاليا را گرفته بودند و از طرف ديگر ملل شكست خورده از روميها، نظير گلها نيز فرصت را براى نابودى دشمن خود مغتنم مى دانستند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

[h=2]نبردهاى پونيك[/h]
در توضيح جنگ روم و كارتاژ، چگونگى ورود هانيبال به مركز اروپا را خوانديد.
آنچه در ادامه مى خوانيد بخش ديگرى از جنگ هاى مذكور است.

تغيير استراتژى

شايد اولين تجربه عملى استراتژى نبردهاى فرسايشى را بتوان در نبردهاى دوم پونيك دانست. سناى روم در ۲۱۷ پس از شكستهاى پى در پى، مردى به نام فابيوس را به رياست انتخاب كرد، وى استاد «وقت كشى» و خسته كردن دشمن بود. فابيوس استراتژى احتراز از نبرد و خسته كردن هانيبال را دنبال كرد. سياست او در آن زمان چندان مورد تأييد نبود.

روميها كه قدرت مخوف فرماندهى هانيبال را باور نداشتند، سال ۲۱۶ سپاهى بزرگ مركب از ۸۶هزار لژيونر را به فرماندهى «وارون» كه سردارى مغرور و جنگ طلب بود، روانه جنگ كردند. وارون همان سال در كان (جنوب فرانسه) سپاه ۴۰هزار نفرى هانيبال را مورد حمله قرار داد. هانيبال سپاه خود را به شكل هلال درآورد و اجازه داد لژيونرهاى رومى به «قعر» اين هلال نفوذ كنند.
سپس در حالى كه آنها را كاملاً محاصره كرده بود، از پاى درآورد. نبرد كان كه شاهكار نظامى هانيبال محسوب مى شود، منجر به مرگ ۸۰هزار لژيونر رومى شد. آنان با وجود برترى ۲ بر يك تن به يكى از سخت ترين شكستهاى تاريخ دادند. طورى كه تنها وارون وچند هزار سرباز توانستند از اين مهلكه جان به در ببرند.

نابودى لژيونرهاى رومى در كان سبب تضعيف موقعيت روم در مقدونيه، سيراكوز و جنوب آلپ شد. روميها هنوز دلسرد نشده بودند و اگرچه از قدرت طراحى هانيبال آگاه بودند، توانستند از اندرزهاى فابيوس نيز بهره بگيرند. نظاميان رومى اين بار به دنبال فرسايشى كردن جنگ رفتند چرا كه مى دانستند هانيبال نمى تواند كمكى از كارتاژ دريافت كند.

در ۲۱۵ قبل از ميلاد روم با كمك ثروت خود ديگر بار سپاهى عظيم را به فرماندهى سردارى ماهر به نام مارسلوس تجهيز كرد. مارسلوس همان سال براى اولين بار در جنگى در حوالى شهر نولا هانيبال را شكست داد. وى سپس سيراكوز را محاصره كرد و با كمك اهالى شهر و ارشميدس رياضيدان معروف، كارتاژيها را شكست داد. (ارشميدس در اين نبرد به قتل رسيد).

روم سپس حركت دوم خود را انجام داد و آن اعزام نيرو به اسپانيا و سيسيل بود. وسعت گرفتن ميدان جنگ و طولانى شدن جبهه، هانيبال را به زحمت انداخته بود چرا كه نمى توانست همزمان در ۳جبهه بجنگد. دريا نيز در اختيار روم بود. نيروهاى كارتاژ در اسپانيا درگير نبردى سخت شده بودند.
برترى روم سرانجام سبب شد كارتاژ پس از ۵سال نبرد در سال ۲۰۶قبل از ميلاد، در جبهه اسپانيا شكست بخورد. در اين زمان حتى كمك «هاسدروبال»، سردار ديگر كارتاژ نيز نتوانست كمكى به هانيبال كند. دو كنسول رومى (ليويوس و نرون) در ۲۰۷ در كنار رودخانه «متور» سپاه كارتاژ به فرماندهى هاسدروبال را شكست داده وخود وى را نيز كشتند.

اكنون كارتاژ در نبردهاى اسپانيا و سيسيل شكست خورده و در ايتاليا نيز تنها بود و روم آماده بازى با آخرين كارت خود. روم در سال۲۰۴ با انعقاد قراردادى با پادشاهى نوميديه (كه در شمال الجزاير امروزى زندگى مى كردند) كارتاژ مركزى را به خطر انداخت.

در همين زمان لشكرهاى رومى در كارتاژ پياده شده و دولت اين كشور را وادار كردند هانيبال را در ايتاليا فرا بخواند. سردار كارتاژى بدون روحيه و انگيزه در نبردى در زاما (۲۰۲ قبل از ميلاد) در شمال آفريقا، شكست را از دشمنان رومى خود پذيرا شد. سال بعد نيز كارتاژ پذيرفت جنگ را باخته است.
بنابراين نبردهاى دوم پونيك خاتمه يافت و روم،كارتاژ ضعيف شده را ۵۵سال به حال خود رها كرد تا آنكه در ۱۴۶ قبل از ميلاد ديگر بار به آن كشور حمله برد و آن را از روى زمين محو كرد! سرزمين كارتاژ به گونه اى مورد حمله وتخريب قرار گرفت كه تا قرنها ديگر هيچ ملتى را به عنوان سكنه به خود نديد.

نتيجه گيرى نبرد پونيك

هانيبال را مى توان ناپلئون زمان خود دانست. وى سردارى بسيار ورزيده، بى باك، باهوش و با استعداد بود اما همان اشتباهى كه ناپلئون ۲هزار سال بعد كرد او نيز در ۲۱۰قبل از ميلاد كرد. او «هنرمند» بود و ابداعاتى جالب داشت. عبور ۹۰هزار سرباز و دهها فيل از سرزمينهاى ناشناخته، كوههاى مرتفع و ورود به پشت خطوط دفاعى دشمن و يا استراتژى جالب او در نبرد كان (يا كانه) همگى سبب تحير و ترس دشمنان او شد اما براى مبارزه با قدرت سرسخت و بى رحم روم تنها «زدن سرمار» مى توانست مؤثر باشد. طولانى كردن خطوط دفاعى، كار پشتيبانى واحدها نظير رساندن آذوقه، ساز و برگ و سرباز را مشكل مى كند و او نتوانست به دليل كمى تجربه ووسيله تسخير قلعه ها، شهرهاى مهم ايتاليا را بگيرد حال آنكه لژيونها از اين شهرها به سوى او گسيل داده مى شدند.

نبرد دوم پونيك ۱۶سال به طول انجاميد و درس مهمى به سرداران داد.
«در نبردهاى فرسايشى، برنده كسى است كه حوصله بيشترى از خود نشان دهد.»
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

نبرد كارهه

روم كه پس از نابودى كارتاژ، نابودى پادشاهى پونت، تضعيف ارمنستان و تسخير يونان تقريباً در آسياى صغير و مديترانه دشمنى نداشت و در شمال اروپا نيز تا توانسته بود از جنگل نشينان به اسارت گرفته بود، اكنون براى فتح جهان متمدن آن روز بايد وارد بين النهرين مى شد. حال آنكه در شرق قدرت جديدى در حال توسعه بود. پارت ها يا اشكانيان در حدود ۱۰۰ سال قبل از ميلاد به قدرتى قابل توجه رسيده و با اخراج سلوكيان از سرزمين اصلى ايران اكنون قصد ورود به ارمنستان، آسياى صغير و بين النهرين را داشتند. طبيعى بود كه در اين شرايط جنگ غيرقابل اجتناب باشد. مهرداد اول پادشاه اشكانى ابتدا براى آنكه از جانب بيابانگردان شرقى رها شود، آنها را در يك نبرد تعيين كننده شكست داد و سكاها و صحرانوردها در اثر اين شكست تا ده ها سال مزاحم ايران نشدند. بنابراين جانشينان او از جانب شمال و شرق راحت بودند.

دليل اوليه پيدايش تضاد بين ايران و روم
در زمان نبردهاى ارمنستان و روم، پمپه سردار رومى از ايران خواست تا در اين نبرد به زيان ارمنستان شركت كند و در مقابل دو شهر ارمنستان در اختيار ايران باشد. اما پس از پايان جنگ و شكست ارمنستان، پمپه با اين استدلال كه ايران در جنگ با ارمنستان جدى نبوده، از اين قول خود شانه خالى كرد.

پمپه سردار پرقدرت رومى پس از مطيع ساختن سوريه و آسياى صغير، وارد بين النهرين شده و اين تقاضاى فرهاد پادشاه ايران را براى آنكه رود فرات حد فاصل دو كشور باشد را نپذيرفت. به گفته مورخان، پمپه در همان زمان حتى خيال ورود به ايران را به سر داشت، اما به دليل وسعت خاك ايران از اين تصميم منصرف شد و آتش جنگ موقتاً خاموش شد.

كراسوس و ايران
كراسوس، پمپه و سزار، سه سردار بزرگ روم در ۶۰ قبل از ميلاد با يكديگر توافق كردند كه در انجام كارها با يكديگر هماهنگ باشند و بنابراين على رغم وجود سنا، اين سه نفر حاكم امپراتورى بودند. كراسوس در ۵۵ قبل از ميلاد به حكمروايى سوريه منصوب شد. او در سال بعد با استفاده از قدرت لژيون هاى روم، بين النهرين را تسخير و عملاً ايران و روم را هم مرز كرد. پيروزى هاى مداوم روم در اروپا و شرق سبب شد تا روم ظفر بر ايران را نيز كار ساده اى فرض كند.

اشتباه بزرگ كراسوس
«آرتا ورديس»، پادشاه ارمنستان پس از آنكه از تصميم كراسوس مطلع شد، به او پيشنهاد داد كه از خاك اين كشور به ايران حمله ور شود. چرا كه لژيونرها در كوهستان بهتر مى جنگند و سواران پارت (نقطه قوت ارتش ايران) نمى توانند در خاك كوهستان ارمنستان به خوبى تاخت و تاز كنند. وى حتى وعده شانزده هزار سوار و سى هزار پياده را به كراسوس داد، اما كراسوس به دليل غرور ناشى از پيروزى هاى مكرر لژيون هاى رومى و آشنايى به خاك بين النهرين درخواست او را نپذيرفت و ۵۴ قبل از ميلاد آماده جدال با ايران شد.

اگر كف دست من مو مى بينيد، ايران را خواهيد ديد
پادشاه ايران در اين زمان اورُد بود. وى در ابتدا خواهان جنگ با سربازان كراسوس نبود و سفيرى به نزد كراسوس فرستاد با اين پيام كه اگر مردم روم خواهان جنگ با من بودند، من از بدترين عواقب آن نيز بيم نداشتم، اما اگر شما (كراسوس) با هدف شخصى مى خواهيد به ايران دست اندازى كنيد، حاضرم به سفاهت شما رحم كرده و اسراى روم را پس دهم (تا جنگ نشود).

كراسوس مغرور، در پاسخ به سفير ايران گفت: جواب شما را در سلوكيه مى دهم (مراد از سلوكيه، خاك ايران است) و سفير ايران نيز در جواب او با خنده جمله معروفى را گفت.

«اگر در دست من مو مى بينيد، ايران را خواهيد ديد.»

سرعت عمل شاه ايران
اورُد كه در اين زمان از سردارى بسيار باهوش و ورزيده به نام سورن (يا سورنا) بهره مى برد، اول بسرعت به ارمنستان حمله برد تا از شكل گيرى سپاه بزرگ ارمنى عليه نيروهاى خود جلوگيرى كند. سپس سورن را به جنگ با كراسوس فرستاد. اقدام اورُد از نظر نظامى بسيار داراى اهميت بود، چرا كه ارمنستان تسخير شده و ارتباطش با سردار رومى قطع شده بود. اكنون براى پيروزى تنها به رشادت سواران پارت احتياج بود.

كراسوس با ۴۲ هزار سرباز لژيون خود وارد جلگه هاى بين النهرين شده و به حران يا كاره رسيد. سورن كه مى دانست سربازان حرفه اى و غرق در جوشن و فولاد روم را به سادگى نمى توان شكست داد، دست به حيله جنگى زد. وى عمده سواران پارتى خود را پشت تپه ها پنهان كرد و آنهايى را كه به سمت كراسوس كشاند نيز موظف كرد تا سلاح هاى خود را زير لباس پنهان كنند.

هنگامى كه لژيونها تركيب «فالانژ» را به خود گرفتند ناگهان ايرانى ها به صداى طبل از گوشه هاى مختلف به لژيونهاى رومى حمله بردند. سربازان منظم رومى جهت مبارزه را تغيير داده و نيزه هاى خود را به سمت نيروهايى كه آنها را از پشت مورد هجوم قرار دادند برگرداندند اما سرعت آنها به اندازه سواران پارت نبود و اين لژيونها نتوانستند به سرعت آنها، جاى خود را تغيير دهند.

در اين اثنا سواران ايرانى لباس خود را كنار زده و كمان ها، سلاح ها و زره هاى خود را نمايان كردند. سرداران پارت با حركت زيگزاگى تيرها را به سمت لژيونهاى رومى رها كردند. ابتكار عمل اكنون در دست سپاه ايران بود. آنها لژيونها را به سمت بيابان كشيدند و بخش عظيمى از مردان رومى با تير پارت ها بر زمين افتادند.در اين زمان فابيوس پسر كراسوس كه سال ها همرزم سزار بزرگ بود با ۱۴۰۰ سوار سنگين اسلحه به كمك كراسوس رسيد.

ورود فابيوس و دلاورى سواران وى سبب شد تا كراسوس براى ساعاتى از زير ضربات پارت ها بيرون آيد اما ظرف همين مدت فابيوس و سواران آن به كلى توسط پارت ها منهدم شدند.

كراسوس زمانى كه مى خواست مجدداً فرمان حمله بدهد ناگهان سر پسر خود را به نيزه مردان سوار پارت ديد. روحيه رومى ها اكنون بشدت تضعيف شده و بالعكس پارت ها حملاتشان را تشديد كردند. اكتاويوس سردار ديگر رومى در اين موقع پيشنهاد عقب نشينى به كوهستان را (براى در امان ماندن از حمله سواران) داد اما راهنماى عرب به رومى ها خيانت كرد (و يا اشتباه كرد) در نتيجه سورن به حملات خود به رومى ها ادامه داد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

مرگ كراسوس

سورن در اين زمان پيشنهاد صلح به كراسوس را داد اما به او تكليف كرد كه بايد براى امضاى صلح به ساحل رودخانه بيايد. كراسوس به ايرانى ها اعتماد نكرد اما تحت فشار سربازان و سردارانش بويژه اكتاويوس و كاسيوس (كه بعدها فرمانروايان روم شدند) مجبور به پذيرش اين خواسته شد. وى و سواران همراه او در حين حركت به سمت اردوى ايران با پارت ها درگير شده و كشته شدند.

در اينكه چه كسى مسبب مرگ او بود بايد گفت كه برخى مورخان خلف وعده سورن را دليل اين امر مى دانند، برخى بروز شورش در اردوى رومى و برخى نيز دست به اسلحه بردن همراهان كراسوس را.
اما به هر تقدير مرگ كراسوس سپاه روم را متوحش و پراكنده كرد. گفته مى شود از سپاه روم ۲۰ هزار نفر كشته، ۱۰ هزار نفر اسير ايرانى ها و ۱۰هزار نفر شكار اعراب بيابانگرد شدند.

نتيجه نبرد كاره

۱- نبرد كاره يا حران نبردى تعيين كننده و مرگبار بود. براى اولين بار روم در مصاف با يك دولت شكست قطعى خورده و ۹۰ درصد از بهترين لژيونهاى شرقى خود را از دست داد. اين شكست را روم در اوج قدرت از دولت تازه قدرت يافته پارت يا اشكانى خورده بود.

۲- در اين نبرد چنانكه ذكر شد ۳ سردار بزرگ روم كراسوس، اكتاويوس و كاسيوس حضور داشتند كه نشان دهنده علاقه روم به فتح ايران بود اما مرگ يك سردار و سرافكندگى ۲ سردار ديگر براى روم قابل تحمل نبود.

۳- حمله پارت ها در تاريخ مشهور گشت تا آنجا كه جنگ و گريز عليه سپاه هاى منظم تاريخ به عنوان يك تاكتيك مورد استفاده بسيارى از سرداران جنگى قرار گرفت چنانكه گفته مى شود، جنگ و گريز پارتيزانى از كلمه پارت مى آيد.

۴- ظاهراً رومى ها فهميدند كه عبور از دجله و فرات كار آسانى نيست و پيشروى آنها به سوى شرق اقدامى پرزحمت است.

شايد بتوان به جرأت گفت كه ايران در دوران اشكانى و بعد ساسانى مانع اصلى توسعه دول غربى براى دستيابى آنها به شرق بويژه هند، ماورالنهر و خاك ايران شد.

۵- روم اكنون متوجه وجود يك دشمن بسيار بزرگتر از دشمنان قبلى خود(پادشاه پونت، گل ها، ژرمن ها و هانيبال) شده بود، قدرتى كه به دليل پهناورى خاك، نفوس فراوان و توان بالاى جنگاورى غيرقابل شكست نشان مى داد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

ظهور اسپارتاكوس

اساس قدرت امپراتورى روم در بهره كشى از غلامان، بردگان و گلادياتورها بود. در ۷۳ پيش از ميلاد امپراتورى با تهديد بسيار جدى داخلى به نام قيام بردگان روبرو شد كه اگر تازه نفسى نيروهاى رومى نبود، همين شورش سبب پايان عمر امپراتورى مى شد.
اسپارتاكوس يك گلادياتور بود. مردانى كه در اثر مبارزات دائمى با يكديگر (براى تفريح اشراف روم) مردانى قوى و جنگاور بودند، اما اسپارتاكوس بر خلاف بردگان و گلادياتورهاى عادى مردى بسيار باهوش و داراى قدرت رهبرى بود. چنانكه گفته مى شود، كينه اين جنگجوى اسپارت زمانى به اوج مى رسد كه براى نبرد با او مردى عظيم الجثه سياهپوست از ميان مردان آفريقايى را بر مى گزينند و اين مرد على رغم پيروزى در جنگ تن به تن با اسپارتاكوس از كشتن او امتناع مى كند و در آمفى تئاتر بزرگ روم به دست نگهبانان كشته مى شود.

در هر صورت اسپارتاكوس در ابتدا با شوراندن غلامان و گلادياتورها، سياهچالهاى شهر ماپوا را مى شكند و پس از كشتن كليه نگهبانان و قراولان به كوه «وزوو» فرار مى كند. او در آنجا به تدريج قدرت يافت و با حمله به املاك برده داران رومى سلاحهاى آنها را مصادره كرده و به نفرات خود افزود.

اولين نبرد
اقدامات اسپارتاكوس سبب وحشت شديد اشراف و زمين داران رومى شد و آنها از سنا خواستند تا نيرويى براى سركوبى اين ياغى بفرستند، سپاه بزرگى از روم عازم سركوب شورشيان شد و كوه وزوو تاكستانهاى اطراف آن را محاصره كرد. روميان به اين تصور بودند كه گرسنگى شورشيان را از پاى در مى آورد، اما بردگان با استفاده از درختان تاك پلكانى ايجاد كردند و شبانه از شكاف بزرگ و بلند كوه گذشتند و از پشت به نيروهاى روم حمله كردند.
نبرد مهيبى در گرفت. بردگان كه براى «زندگى» مى جنگيدند، از جان خود گذشته و بى محابا به لژيونهاى رومى حمله مى بردند، لژيونرها نيز چون نتوانسته بودند آرايش بگيرند، مجبور به جنگ تن به تن شدند و گلادياتورها كه مركز و قلب واحدهاى شورشى بودند، به دليل مهارت و جسارت در اين نوع نبردها به سرعت مردان رومى را از پاى درآورده و لژيون رومى را به كلى نابود ساختند.
پخش اين خبر كه يك لژيون قدرتمند رومى توسط بردگان بدون سلاح نابود شده، سبب فرار دهها هزار برده از مزارع و پيوستن آنها به اسپارتاكوس شد. در پاييز ،۷۳ اسپارتاكوس ۴۰ هزار نيرو از كشورهاى گل، سوريه، مقدونيه، يونان و شمال آفريقا در اختيار داشت كه اگرچه زبان يكديگر را نمى فهميدند، اما فرمان اسپارتاكوس را به عنوان رهبر اطاعت مى كردند.
اسپارتاكوس در بين سپاه خود صدها آهنگر زبردست داشت كه به آنها دستور داد اسلحه مورد نياز سپاهش را تهيه كنند. او غارت اموال دهقانان خرده پا را ممنوع كرد، اما حملات متعددى به املاك اشراف و برده داران كرد و اندك اندك تبديل به نيرويى مهارنشدنى و مهيب شد.

اوج قدرت
اسپارتاكوس با هوش فراوان خود مى دانست با يك سپاه غير حرفه اى ۴۰ هزار نفرى نمى توان با امپراتورى روم كه در آن زمان قدرت اول دنيا بود و حداقل ۲۰۰ هزار لژيون در اختيار داشت، بجنگد. بنابراين استراتژى او خروج از ايتاليا بود. او سپاهش را به سمت شمال ايتاليا راند. سناى روم ۲ سپاه جديد به شمال ايتاليا فرستاد تا مانع خروج سپاهيان بردگان شود.
اما اسپارتاكوس با حيله جنگى مناسبى مانع به هم متصل شدن اين ۲ سپاه شد و آنها را جداگانه در هم كوبيد. انهدام پى در پى لژيونهاى رومى ۲ اثر همزمان داشت. اول بسيج كل امپراتورى براى كوبيدن قيام بردگان و دوم مغرور شدن گلادياتورها و تصميم آنها براى فتح روم!

در اين زمان شورشيان براى آزادى تنها كوههاى آلپ را پيش رو داشتند، ولى آنها به استدلالهاى اسپارتاكوس گوش نداده و بر بازگشت به داخل روم اصرار كردند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

ورود كراسوس و پمپه

كراسوس و پمپه سرداران بزرگ روم در آن زمان بودند و ورزيده ترين لشگريان را در اختيار داشتند. ورود اين دو به عرصه نبرد كار اسپارتاكوس را بسيار سخت كرد. خبر بازگشت ارتش بردگان، برده داران و سناى روم را وحشت زده كرد و چنانكه فئودور كوروفكينى در كتاب تاريخ روم باستان مى نويسد، از اينجا به بعد شمارش معكوس براى سقوط قيام كنندگان آغاز مى شود، چرا كه ديگر حرف شنوى آنها از اسپارتاكوس به پايان رسيده بود. آنها از وى خواستند كه به رم پايتخت افسانه اى امپراطورى حمله كند اما اسپارتاكوس خوب مى دانست تسخير اين شهر عظيم با سپاه وى امكان ندارد و حتى سعى كرد گلادياتورها را وادار به بازگشت به شمال ايتاليا كند اما درخواستهاى او با مخالفت بردگان مواجه شد. سپس او ابتدا ۲ لژيون رومى را كه در نزديكى شهر موضع گرفته بودند، در هم كوبيد و به سمت جنوب ايتاليا به حركت درآمد. اما سپاه عظيم كراسوس به تعقيب وى پرداخت. كراسوس سعى داشت كه بردگان را با گرسنگى از پاى درآورد.
بنابراين، آنها را به جنوب شبه جزيره اينين (پاشنه چكمه ايتاليا) عقب راند و آنها را به محاصره انداخت. از آن طرف عظمت لژيونرهاى كراسوس ترس را براى اولين بار در دل گلادياتورها و بردگان انداخت. آنها كه تاكنون تنها با لژيونرهاى ۵ تا ۲۰ هزار نفره جنگيده بودند، اكنون شاهد صف آرايى نيمى از ارتش امپراطورى روم در جنوب اين كشور بودند.

سنا براى آنكه خيال خود را راحت كنند، پمپه سردار افسانه اى رم را با سپاهيان بزرگش از اسپانيا و بالكان فراخواند تا شتابان خود را به جنوب غرب ايتاليا برساند.

اكنون اسپارتاكوس و مردانش (و زنان و كودكان همراهشان) بايد بين مرگ در اثر گرسنگى و مرگ با شمشير لژيون ها يكى را انتخاب مى كردند چرا كه كشتى هاى دزدان دريايى كه به آنها قول داده بود آنها را به سيسيل برساند، خلف وعده كرده و آنها اكنون در مواجهه با تمام قدرت جهنمى امپراطورى بودند. اسپارتاكوس در يك شب طوفانى زمستان ۷۲ قبل از ميلاد با جسارت بسيار به همراه چند هزار نفر از شجاع ترين مردانش به ضعيف ترين نقطه خط محاصره كراسوس حمله كرد و موفق شد مردان و زنان خود را از محاصره نجات دهد اما باز هم تفرقه بين مردم فرودست همراه او سبب شد تا او نيمى از سپاهش را كه به صورت دسته هاى كوچك از او جدا شدند، از دست بدهد. اين مردان و زنان ظرف چند روز توسط نيروهاى كراسوس جداگانه قتل عام شدند بدون آنكه بتوانند از خود دفاع كنند. اكنون پمپه نيز رسيده بود.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

آخرين نبرد

اسپارتاكوس براى آنكه نيروهاى كراسوس را قبل از تقويت توسط پمپه از بين ببرد در ۷۱ قبل از ميلاد به آنها حمله كرد اما كوچك شدن سپاه او از يك طرف و نااميدى مردانش (به دليل فرارسيدن پمپه با ۱۰۰ هزار مرد جنگى تازه نفس) از طرف ديگر، نگذاشت از اين ميدان پيروز درآيند. اسپارتاكوس سعى كرد خود را به كراسوس برساند تا با كشتن او روحيه سپاه رومى را بشكند اما با وجود كشتن دو فرمانده رومى به كراسوس نرسيد و نيزه اى از پشت به رانش اصابت كرد، اما او با كشيدن نيزه از پاى خود يك هسته مقاومت در مركز ميدان تشكيل داد.

اكنون لژيون هاى ذخيره يكى پس از ديگرى وارد ميدان جنگ شدند و گلادياتورهاى خسته و غلامان، مرتب ضعيف تر مى شدند.
اما آنها كه مى دانستند مرگ در ميدان بهتر از مرگ بر روى صليب است، به مبارزه ادامه دادند. نبرد بى رحمانه ادامه يافت تا آنكه پمپه نيز سررسيد و از اين زمان به بعد باقى مانده بردگان كه ۶ هزار نفر بودند، توان خود را پايان يافته ديدند و پمپه نيز آنها را به اسارت نگرفت، بلكه همه آنها را قتل عام كرد و به دستور سنا، آنها را برروى هزاران صليب در جاده شهر كوپوآ (محل اوليه آغاز قيام) آويخت.

نتيجه قيام بردگان
روم در دهه ۶۰ و ۷۰ قبل از ميلاد در اوج قدرت بود. اين قدرت عظيم در اين زمان به دليل آنكه حكومت اشكانيان در ايران در ابتداى كار بود و كارتاژ نيز نابود شده بود، دشمنى نداشت و با قدرت نظاميگرى و سيستم برده دارى در حال توسعه خود بود، قيام بردگان به دليل آنكه قيام داخلى بود، مى توانست خيلى سريع توسعه يابد و امپراتورى را از هم بپاشد.
اما وجود مردان بزرگ جنگى در روم كه اين كشور را بسيار قدرتمند كرده بود و از طرف ديگر اسپارتاكوس نيز به دليل عدم برخوردارى از نيروهاى تربيت شده و فرمان پذير نتوانست به سان يك سردار نظامى از پيروزى هاى خود بهره جويد.

البته او اگر اندكى شانس مى آورد، مى توانست پيروز شود. مثلاً در اوج جنگ هاى داخلى سزار با پمپه و يا هنگام گرفتارى روم در جنگ هاى گل و ژرمن و يا گرفتارى مرگ كراسوس در نبرد با پارتيان ايرانى قطعاً كسى را ياراى مبارزه با او نبود.
اما چنانچه بررسى تاريخ نشان مى دهد، روم در برابر دشمنان جدى خود همواره از قدرت بالاى بسيج كنندگى برخوردار بوده و مردانى چون هانيبال نيز على رغم رشادت و ده ها بار شكست دادن لژيون هاى رومى عاقبت با مشاهده قدرت مقاومت امپراطورى با نهايت شگفت زدگى شكست و نابودى كامل را پذيرفته اند.

اسپارتاكوس نيز (اگر همراهانش موافقت مى كردند) مى توانست با عبور از آلپ با پيوستن به ژرمن ها و گل ها با برنامه ريزى عليه امپراتورى عمل كند، اما تقدير چنين بود كه روم ۵ قرن ديگر نيز بى رقيب بماند تا آنكه از درون بپاشد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

نبرد موته

شکست سنگین مسلمانان اعرابی از سپاه روم شرقی در صدر اسلام


جنگ موته یا غزوه موته، جنگی بود که در سال ۶۲۹ میلادی و در ۵ جمادی‌الأول سال هشتم هجرت، در نزدیکی دهکده موته، بین مسلمانان عرب پیرو پیامبر اسلام و ارتشی از امپراتوری روم شرقی درگرفت.


در اوایل سال هشتم هجری که امنیت نسبی در بیشتر نقاط سرزمین حجاز حاکم شده بود، محمد به فکر تبلیغ اسلام در نواحی مرزی شام افتاد و بر همین اساس، حارث عمیر ازدی را با نامه‌ای به سوی فرمانروای شام فرستاد ولی شرحبیل که فرماندار سرزمین‌های مرزی بود، حارث را در دهکده موته دستگیرکرد و کشت ؛ همزمان با این حادثه، گروه 15 نفره‌ای که از سوی پیامبر برای تبلیغ به سرزمین ذات الطلوع رفته بودند نیز مورد تهاجم قرار گرفتند و جز یک نفر که مجروح شد و به مدینه برگشت، همگی آنها کشته شدند.
به ‌دنبال این حوادث، محمد فرمان جهاد صادر کرد و سه هزار نیروی مسلح جهت شرکت در جنگ، اعلام آمادگی کردند.
محمد گفت :« به منطقه‌ای که در آن سفیر اسلام را کشته‌اند، می‌روید؛ اگر اسلام آوردند که انتقام نمی‌گیرید وگرنه با آنان نبرد می‌کنید. فرمانده لشگر، پسر عمویم، جعفر بن ابیطالب، است و پس از او زید بن حارثه و پس از او عبدالله بن رواحه.»
سپس لشگر اسلام را تا نقطه ثنیه الوداع بدرقه کرد. لشگر به سمت دشمن حرکت کرد و در منطقه موته خیمه زد. جعفر بن ابیطالب که نخستین فرمانده بود، لشگر را به واحدهای مختلف با فرماندهان مختلف تقسیم کرد و خودش در میدان نبرد حاضر شد. جعفر وقتی در محاصره دشمن قرار گرفت، اسب خود را پی کرد که از نبرد خارج شود اما دو دستش از بدن جدا شد و با تحمل بیش از 80 زخم در میدان نبرد کشته شد.
پس از کشته شدنش زید بن حارثه به میدان آمد و پرچم لشگر اسلام را به دست گرفت و جنگید تا او نیز کشته شد پس از او نیز عبدالله بن رواحه که سومین فرمانده منتخب پیامبر بود فرماندهی لشگر را بر عهده گرفت و جنگید تا کشته شد. پس از کشته شدن 3 فرمانده، طبق دستور پیامبر، خود سپاهیان ثابت بن اقرم را به فرماندهی انتخاب کردند ولی او نپذیرفت. مسلمانان خالد بن ولید را برگزیدند و او با تدبیرش کاری کرد که دشمن از حمله مجدد به لشگر اسلام خودداری کند. مسلمانان توانستند با استفاده از توقف جنگ از سوی رومیان که دیگر رغبتی برای جنگ با سپاه اسلام که تقریبا از بین رفته بود نداشتند فرصت عقب نشینی را بدست آوردند و به سوی مدینه گریختند .
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

نبردهاى دوران سزار

امپراتورى روم در دوران طلايى خود فرماندهان بزرگى به خود ديد اما شايد در بين آنها نتوان مردى به قدرت سياسى، فرماندهى و جنگاورى سزار پيداكرد. سزار طى سالهاى ۷۰ تا ۴۴ قبل ازميلاد در عرصه سياسى و نظامى روم ظاهرشد و توانست طى اين سالها امپراتورى روم را در شمال آفريقا و جنوب غرب اروپا تثبيت كند و در شمال سنگين ترين ضربات را به گلها بزند و حتى در انگلستان نيرو پياده كند.

۳ فرمانده بزرگ
سزار يكى از ۳ فرمانده بزرگ روم در سالهاى ۶۰ تا ۴۴ بود. اين ۳مرد (سزار، پومپه و كراسوس) هيچكدام در بستر نمردند. كراسوس چنانچه ذكر شد درجنگ با ايران، پومپه توسط عوامل سزار (ظاهراً بدون موافقت او) درمصر و خود سزار توسط اشراف در سنا به قتل رسيد. اين ۳ مرد قبل ازاين اتفاقات در ۶۰ قبل ازميلاد تصميم گرفتند با يكديگر در راه توسعه روم بكوشند. اتحاد آنها سنا را از قدرت انداخت. كراسوس به سمت شرق (سوريه و بين النهرين) رفت، پومپه به سمت آسياى صغير و يونان و سزار به سمت سرزمينهاى ناشناخته شمال غرب اروپا.

گل غربى
روميها ازمدتى قبل همواره توسط اقوام شمال اروپا به ويژه گلها، بلژها و ژرمنها تهديد مى شدند و نبردهاى بزرگ لژيونهاى رومى طى قرنها نتوانسته بود مرز شمالى امپراتورى را به جلو ببرد و كماكان جنوب فرانسه امروزى و شمال ايتاليا حدفاصل نيروهاى جنگل نشين و روميها بود.

سزار ۵۹ قبل از ميلاد تصميم به فتح كامل گل گرفت. هدف او از اين حركت جاه طلبى نيز بود. در ۵۸ قبل ازميلاد هنگامى كه سزار به سوئيس كنونى رسيد «هلوتها» را مجبوركرد او را در نبرد با ژرمنها همراهى كند.
وى پس از عبور از آلپ، در نبردى كه در ساحل رود رن با اولين دسته از« ژرمنهاى سويزى» كرد، آنها را درهم شكست. سزار با عبور از رن (درجنوب شرق فرانسه) اين بار هدف خود را نابودى اقوام «بلژ» قرارداد.
بلژهاى جنگجو نيز پس از چندماه نبرد، شكست خورده مطيع شدند. در ۵۶ قبل از ميلاد «ونتها» را نيز شكست داد و به اين ترتيب بخش اعظم منطقه گلها را به تصرف درآورد. سال ۵۵ قبل از ميلاد براى سزار سال خوبى نبود. وى دو نبرد سخت با ژرمنها، بريتانها داشت اما در هيچكدام نتيجه قطعى به دست نيامد.

ورود به جزيره ناشناخته بريتانيا
سزار به اين نتيجه رسيد كه پيروزى بر اقوام شمالى گل بدون درهم كوبيدن بريتونها كه در انگلستان امروزى سكنى داشتند، ممكن نيست. وى ۵۴ قبل از ميلاد طى اقدامى جسورانه با نيروى دريايى خود اقدام به پياده كردن نيرو در بريتانيا گرفت و پس از چند شكست آنها را مجبور به قبول مصالحه كرد.
پس از اين پيروزى مجدداً در ۲ نبرد پياپى قواى ژرمنها و بلژها را درهم كوبيد. درطول اين سالها (۵ سال مداوم) نيروهاى رومى بشدت از جنگ خسته شده بودند و حتى بارها امكان نافرمانى آنها وجودداشت اما سزار با قدرت سخنورى خود، سربازان را دركنار خود نگاه داشت.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

دشمن بزرگ سزار

هنگامى كه سزار موفقيت خود را در سرزمين گلها و ژرمنها خاتمه يافته مى پنداشت، ناگهان باخبر شد اقوام متعدد و پراكنده گل و ژرمن در زير بيرق مردى به نام ورسن ژتوريكس جمع شده اند و قصد آزادكردن كشور خود را دارند.
ژتوريكس كه مردى بسيار دلاور در كسب پيروزى و سرسخت بود در ۵۲ قبل از ميلاد تمام اقوام گل را به شورش دعوت كرد و با يورشهاى متوالى لژيونهاى رومى را به زانو درآورد اما حريف او نيز كهنه سربازى به نام سزار بود.
سزار به جاى ازدست دادن وقت ابتدا با تصرف چند شهر مهم منطقه آذوقه خود را جمع آورى كرد تا سربازانش گرسنه نمانند. بعد مستقيماً به پايتخت آرورن ها (جايى كه ژتوريكس) انتظار او را مى كشيد، هجوم آورد. مردان شمالى در نبرد سختى كه ۵۲ قبل از ميلاد در پاى قلعه «ژرگوى» (پايتخت گلها) روى داد، براى اولين بار نيروهاى رومى را كه مستقيماً زير فرمان سزار بودند، شكست دادند.
سربازان حرفه اى رومى سرانجام نتوانستند مبارزان شمالى را شكست دهند، ناچار عقب نشينى كردند اما نبرد تعيين كننده در شهر آلزيا روى داد. سزار ترجيح داد، اين بار سردار گل را محاصره كرده و بعد وادار به تسليم كند. گلها از سراسر فرانسه امروزى و بلژيك به كمك ژتوريكس آمدند.
بى رحمانه ترين نبردهاى سزار در اين زمان روى داد اما پايدارى لژيونرها دركنار قدرت تدبير جنگى سزار قواى جنگل نشينان را شكست داد. اكنون ماهها از محاصره آلزيا مى گذشت و ژتوريكس قهرمان راهى جز تسليم نداشت. گرسنگى مردم او را نابود كرده بود و جنگهاى ۶ ساله، بهترين مردان نژاد گل و ژرمن را از او گرفته بود. او در ۵۱ قبل از ميلاد تن به تسليم داد.
خبر پيروزى بزرگ سزار همه را در سنا حيرت زده كرد و از همان زمان همه مشكوك شدند كه سزار به دنبال پادشاهى روم است. سنا در ۴۹ قبل از ميلاد به سزار دستور داد سربازانش را مرخص كرده و از شمال ايتاليا به روم بيايد. اما سزار اين دستور را عادلانه ندانست و در آن سال با قواى خود سراسر خاك ايتاليا را اشغال كرد چرا كه باخبرشد پومپه سردار بزرگ رومى به تحريك سنا قصد نابودى او را دارد.
سزار كه از ناسپاسى روميها به خشم آمده بود، تصميم به حذف كليه سرداران رومى گرفت. وى در اسپانيا در نبردى سرنوشت ساز ۲ سردار پومپه را شكست داد و سپس با تسخير مارسى، ساردنى و سيسيل مخالفان خود را از اروپاى غربى بيرون كرد. وى در ۴۸ قبل از ميلاد موفق شد عملاً پومپه را از سرراه بردارد، چرا كه در شمال نيروهاى اين سردار رومى را كه ۳ برابر او بودند مغلوب كرد. پس ازاين پومپه ديگر روى خوش نديد تا آنكه سال بعد در مصر به قتل رسيد. اما نبرد هنوز پايان نيافته بود. طرفداران پومپه، (پيران پومپه، پدر زن پومپه، كاتون وپادشاه كشور نومديه) در ۴۷ قبل از ميلاد در آفريقا سپاهى عظيم جمع كردند اما سزار در جنگ بزرگ تاپسوس تمامى آنها را درهم شكست و در سال ۴۶ قبل از ميلاد در اوج قدرت بود.
وى در همان سال قيام ديگرى را در اسپانيا درهم شكست و با ورود به رم به عنوان بزرگترين سردار تاريخ روم از وى پذيرايى شاهانه شد اما اشراف كه نسبت به محبوبيت او بيمناك شده بودند، وى را با ۲۳ ضربه كارد در سنا كشتند. مرگ او سبب يك دوره ديگر هرج و مرج در روم شد.

نتيجه نبردهاى سزار
نبردهاى سزار از بسيارى جهات اهميت داشت. سزار از معدود سرداران تاريخ بود كه تقريباً هيچ شكست تعيين كننده اى در عمر خود نخورد و حداقل در ۷ جنگ بزرگ شكست خردكننده اى به حريفهاى داخلى و خارجى خود وارد كرد. او تنها براثر جنون ناگهانى رقباى خود به قتل رسيد و اگر زنده مى ماند، مى توانست روم را به قدرتى بسيارخطرناكتر از آنچه كه بود، برساند.
وى در هنگام مرگ ۵۶ سال داشت. حال آنكه در آن زمان وى ديگر نه فردى جاه طلب و مالدوست بلكه فردى سياستمدار و نظامى به صورت توأمان بود. بى شك اگر سزار زنده مى ماند دنياى متمدن آن زمان كه هنوز از دست روم خارج مانده بود مانند ارمنستان، ايران، دول شرق تركيه امروزى و حتى هند از او و لژيونهايش در امان نبودند. اولين هدف سزار انتقام گيرى از مردان پارتى بود كه در ۵۳ قبل از ميلاد كراسوس و لژيونهايش را دركاره قتل عام كرده بودند و براى اين كار دست اندركار تهيه سپاهى عظيم بود. ديگر اينكه سزار عملاً با فتح شمال غرب اروپا فرهنگ رومى را به اين مناطق سرايت داد و موجب شد اين مناطق به مرور از وضعيت قبيله اى و جنگل نشينى به حكومتهاى كوچك تحت فرمان روم تبديل شوند. وى با نبردهاى متعدد خود عملاً امپراتورى روم را مبدل به يك «كل يكپارچه» كرد.
اگرچه دراين جنگها دهها هزار لژيونر و جنگل نشين جان خود را ازدست دادند، سزار عملاً با ۱۰ سال جنگ، در سرزمينى به وسعت بيش از ۶ ميليون كيلومتر مربع وضعيتى را به وجود آورد كه «صداى پاى لژيونها» برابر با انهدام، ويرانى و مرگ باشد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

آنتوانت و ايران

نبرد دوم ايران و روم
مرگ سزار و جنگهاى داخلى روم در نهايت سبب به قدرت رسيدن مارك آنتوانت و اكتاويوس شد. اكتاويوس در اروپا قدرت را در دست گرفت و آنتوانت پس از ازدواج با كلوپاتراى معروف، مصر، شمال آفريقا و آسياى نزديك را در اختيار گرفت. روم در آن سالها در اوج قدرت بود و لژيونرهاى اين كشور، دنياى متمدن آن روزگار را كاملاً تحت سيطره داشتند اما در شرق آنها موفق به ورود به خاك ايران و بعد از آن دسترسى به ثروت هندوستان نشده بودند.

انتقام كراسوس
مارك آنتوانت و بسيارى از سرداران رومى نمى توانستند سرنوشت غم انگيز كراسوس را از ياد ببرند و فكر مى كردند بايد به هر قيمت شده انتقام خون او و ۲۰هزار لژيونر را از ايرانيان بگيرند. علاوه بر آنكه دولت پارت پس از قدرت گرفتن چندبار سعى در تصرف متصرفات روم در سوريه و آسياى صغير كرده بود و بين النهرين نيز اكنون به طور نسبى در تصرف ايران بود. بهانه جنگ در ابتدا بسيار جزئى و غيرقابل استناد بود اما بعداً آنتوانت (آنتونى) بى پرده ابراز تمايل به جنگ كرد و فرهاد چهارم پادشاه ايران نيز سعى كرد خودرا بى علاقه به جنگ نشان دهد اما در خفا به تجهيز نيروهاى خود در سمت راست ساحل فرات پرداخت.
برداشت آنتوانت اين بود كه بايد با سپاهى بزرگتر از كراسوس به جنگ ايران برود و به همين دليل ۱۶لژيون بزرگ رومى (۶۰ تا ۷۰هزار نفر) را به همراه ۱۰هزار سوار و سى هزار نيروى ذخيره به سمت فرات برد. پادشاه ارمنستان نيز در اين برنامه ريزى مرگبار، سردار رومى را همراهى مى كرد و ۱۳هزار سوار وپياده براى او آماده ساخت.
سپاه عظيم رومى در تابستان ۳۶قبل از ميلاد به فرات رسيد اما جبهه محكم ايرانيها او را وادار كرد تا قواى خود را تا ارمنستان عقب بكشد و در آنجا در كنار شاه ارمنستان ارتاوسدس نقشه ورود به ايران را طراحى كند؛ غافل از آنكه ايرانيان نيز در اين مدت قواى خود را به شمال ايران انتقال داده اند.
سرپرسى سايكس در كتاب خود درباره لشكركشى آنتوانت مى گويد:
«ارتاوسدس (شاه ارامنه) به او پيشنهاد كرد چون قشون پارت در فرات جمع هستند، بهتر است نقشه جنگ را تغيير داده از ارمنستان به آذربايجان حمله برده و پايتخت آنجا را به تصرف درآورد، چه حكمران آنجا از متفقين پارت است.» راهنمايى ارتاوسدس سبب شد آنتونى نيروهاى خود را به دوقسمت كرده و ماشين آلات جنگى و قلعه گيرى خود را با بخشى از نيروها بر جاى گذارده و به سرعت خود را به پراسپا پايتخت ماد كوچك (آذربايجان) برساند. اما وقتى به آنجا رسيد، مشاهده كرد ايرانيان آماده مقاومتند، پس در انتظار رسيدن برجهاى متحرك، منجنيق و ساير ادوات قله گيرى ماند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

اولين ضربه مرگبار
اشتباه بزرگ آنتوانت در بر جاى گذاشتن ماشين آلات جنگى با چندهزار سرباز براى او بسيار گران تمام شد چرا كه پارتيها صاعقه وار به سربازان رومى و استاتيانوس سردار آنها حمله برده و روميها را كه شمار آنان به هزار نفر مى رسيد، قتل عام و ماشين هاى او را تصاحب كردند. پادشاه ارمنستان در اين زمان اوضاع را نامناسب ديد و حدس زد آينده بدى در انتظار روميها است، بنابراين بى صدا با سپاه خود از روميها جدا شد وناگهان آنتوانت متوجه شد قرار است بلاى كراسوس سراو و سربازانش نازل شود.

ضربه دوم
در حالى كه مواد غذايى روميها رو به اتمام بود، پارتها جنگ و گريز را آغاز كردند. پاييز فرا رسيد و آنتوانت ترجيح داد محاصره پراسپا را ترك گويد، اما اين بار اين پارتها بودند كه او را راحت نگذاشتند. سپاه روم از طريق اروميه امروزى بناى عقب نشينى گذاشت و براى آنكه بلاى كراسوس بر سر آنها نيايد، عقب نشينى از مناطق كوهستانى را ادامه داد اما در حوالى تبريز اولين برخورد سنگين با سپاهيان پارتى به وقوع پيوست. آنتوانت فلاخن اندازان را كه از گلوله هاى سربى استفاده مى كردند، به عنوان تير آخر خود به ميدان آورد و سواران گل نيز از جانب ديگر به دفاع از لژيونها پرداختند و پارتها را به عقب راندند.
اما پارتها ۱۹روز مداوم با شيوه جنگ و گريز روميها را كاملاً خسته كردند و در نبردى بزرگ در حوالى رود ارس ۸هزار رومى ديگر كشته شدند. هزيمت روميها به سمت غرب، فرهاد را بر آن داشت روميها را به حال خود رها كند اما «سرماوگرسنگى» اكنون به كمك پارتها آمده و باقيمانده سپاه او را نيز از پاى درآورد. هزاران رومى ديگر نيز تا رسيدن به مقر زمستانى روميها كشته شدند. گفته مى شود در اين نبردها بالغ بر ۲۰هزار رومى كشته شدند. اين نبردها در ۳۵قبل از ميلاد خاتمه يافت.

نتيجه نبردهاى دوم ايران و روم

۱- آنتونى چندى بعد از شكست از اكتاويوس سردار ديگر رومى كشته مى شود اما بى شك شكستهاى او در ايران و ارمنستان در اين «افول قدرت» بى تأثير نبوده و ابهت اين سردار رومى پس از شكستهاى خرد كننده در شرق فرو ريخته است. شكست او در ۳۱قبل از ميلاد از اكتاويوس سبب خودكشى اووكلوپاترا مى شود.

۲- روم درمى يابد در شرق قادر نيست از «حدى» جلوتر برود چرا كه دولتى پرقدرت مانع دست اندازى «امپراتورى» به بين النهرين، پارس، پارت و ايلام است. اين شكست سبب شد اكتاويوس نيز كه اكنون به نام اگوستوس معروف شده و قدرتى در سطح سزار و سولا يافته بود مصالحه را با فرهاد به جنگ ترجيح دهد. اگوستوس در اين زمان قدرتى بسيار زياد داشت و به گفته مورخان تنها ارتش ثابت او ۲۵لژيون ۵هزار نفرى (۱۲۵هزار نفر) بود.

سپاهيان روم در اين زمان كل اسپانيا، فرانسه، بخشى از آلمان، اتريش، سوئيس، كل ايتاليا، كل بالكان، يونان، غرب تركيه ، سوريه و شامات (اردن، لبنان، فلسطين)، شمال عربستان، مصر و شمال آفريقا را در اختيار داشتند و بى شك اگر دولت پارت نبود آنها به فكر بلعيدن خاك ايران، بين النهرين، ايلام، آتروپاتن (آذربايجان) و ارمنستان مى افتادند. شكست پياپى ۲سردار رومى به فاصله ۲۰سال (كراسوس ۵۳قبل از ميلاد و آنتوانت ۳۴قبل از ميلاد) اشتهاى روم را براى پيشروى به سوى شرق سرد كرد.

۳- روش رزمى پارتها (جنگ و گريز سواران)، روميها را به وحشت انداخت و آنها به اين فكر افتادند كه چگونه مى توان براى اين نوع مبارزه چاره انديشى كرد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy
بالا پایین