Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

تک فرزندی.عامل تنهایی

اطلاعات موضوع

Kategori Adı روابط خانوادگی
Konu Başlığı تک فرزندی.عامل تنهایی
نویسنده موضوع ستاره
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan sting

ستاره

کـاربـر ویــژه
تاریخ ثبت‌نام
Oct 2, 2013
ارسالی‌ها
540
پسندها
666
امتیازها
0
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
نوع آنتی ویروس
ماه تولد

اعتبار :

[h=1]ک فرزندی، علت بی‌کس و کاری فرزند[/h]

[h=2]یادش به‌خیر! بچه که بودیم، عمو داشتیم، خاله داشتیم، دایی داشتیم، عمه و کلی فامیل دیگر.[/h]


وقت شام، در خانه که به صدا درمی‌آمد، کلی ذوق می‌کردیم برای مهمان ناخوانده. پشت در، دایی رسول بود و زن‌دایی ناهید با سه بچه قد و نیم قد و قابلمه رویی زن‌دایی پر از شامی یا آش کشک. ما هم عدس‌پلو داشتیم. جایتان خالی، دور هم می‌نشستیم، سیر سیر می‌خوردیم و لذت می‌بردیم و بعد، من و برادرهایم با پسردایی‌ها مشغول بازی می‌شدیم.
آخر شب، دایی رسول با داد و فریاد، پسر دایی‌ها را به خانه می‌برد و ما هم با ناراحتی که چرا کم بازی کرده‌ایم، به رختخواب می‌رفتیم. دلم تنگ شده برای سیزده بدر. همه جمع می‌شدیم خانه دایی رسول؛ سی چهل نفری با سه چهار ماشین می‌رفتیم در دل طبیعت. کلی هم جای اضافه داشتیم، اما حالا سه نفر با چهار ماشین که جایی می‌رویم، باید دو تا آژانس هم صدا کنیم!
یکی دو نفر از نوه‌های مادر بزرگ، غایب بودند؛ یکی سرباز بود و دیگری در شهرستان به خانه بخت رفته. مادر بزرگ هم مدام جایشان خالی، جایشان خالی می‌گفت. شب برمی‌گشتیم خانه دایی تا هر کس ظرف و زیراندازش را بردارد و برود خانه خودش که دایی با اصرار می‌گفت: «شب سیزده، دلگیر است، بنشینید شام دور هم باشیم». همه قبول می‌کردند و نیم ساعت بعد، کوکو سیب‌زمینی حاضر بود. سی چهل نفر بودیم. همه می‌خوردیم و باز، سیر سیر می‌شدیم. کلی هم کیف می‌کردیم. خانه دایی، یخچالش معمولی بود، اما سی تا مهمان سر زده را شام می‌داد. اجاقش چهار شعله بود، «فر» هم نداشت، اما نیم ساعت بیشتر طول نمی‌کشید که همه پای سفره مشغول خوردن بودیم. یادش به خیر!
فرزندانی که تنها هستند و جیغ زدن و بازی را با کتاب خواندن و فیلم دیدن جایگزین کرده‌اند؛ همبازی‌شان بازی کامپیوتری است و انرژی خود را هفته‌ای سه روز در باشگاه تخلیه می‌کنند. شما چند لحظه چشمانتان را ببندید و به 20 سال بعد بروید. بچه‌هایی را خواهید دید که نه فقط خواهر و برادر، بلکه حتی دایی و عمو هم ندارند.



در دام افتادیم! حالا ما اجاقمان پنج شعله است، فر هم دارد، ولی سیر نمی‌شویم! برای دو تا مهمان که سالی یک بار دعوت می‌شوند، چند روز تدارک می‌بینیم، باز هیچی جور نیست. تازگی‌ها من و دخترم احساس تنهایی می‌کنیم. این شاید به خاطر تبلیغات گسترده‌ای است که نسل من با آن مواجه بوده است: «فرزند کمتر، زندگی بهتر» که ما هم در دامش افتادیم؛ با فراموش کردن مادربزرگ که می‌گفت: «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد.»

دل به محاسبات مادی که دادیم...
به بهای از دست دادن گرمای سفره‌های ساده و شلوغ خانواده، دل به محاسبات مادی بستیم. به اینجا رسیدیم که ترجیح دادیم چرتکه در دست، حساب دخل و خرجمان را داشته باشیم و فکر کنیم بچه کمتر، خرجش کمتر است. یادمان رفت که چهار بچه با پدر و مادر می‌نشستیم دور سفره و سیر می‌شدیم و چند سال بعد هم که خواهری کنارمان بود و هفت نفر کنار سفره بودند، باز هم سیر می‌شدیم. تازه وقتی چند مهمان ناخوانده هم می‌رسیدند، باز هم سیر می‌شدیم و کیفمان هم کوک‌تر می‌شد. آن وقت‌ها، همه ما هم از دعای مادربزرگ که عاقبت به خیری ما را از خدا می‌خواست، به سرانجام رسیدیم.
من هنوز به دنیا نیامده بودم که دخترخاله‌ام متولد شد و سه ماه بعد، من و پسر دایی و در یکی دو سال آینده، پسرعموهایم و بعد از من هم خداوند دو بچه دیگر به والدینم هدیه کرد، همه سالم و سرحال.



یک همبازی با سی سال سن بیشتر!

همه هم در آن شلوغی، رشد کردیم کنار هم. ولی حالا دختر من تنهاست و در فامیل، کودکی هم‌سن خود ندارد؛ نه دختر دایی و نه پسر عمو. نزدیک‌ترین بچه، دختر پسرعموی همسرم است که سه سال از او بزرگ‌تر است. باز وقتی قرار است جایی برویم که او را ببیند، کلی خوشحال می‌شود.
در مهمانی‌ها باید ادای آدم بزرگ‌ها را دربیاورد تا همه بگویند چه دختر خوبی! آرام نشستن و شخصیت داشتن به جای بچگی کردن و جیغ کشیدن و دویدن، شده خاطرات کودکی‌اش! در خانه، همدم و همبازی ندارد؛ به جای راه حل‌های کودکانه، به دنبال راهکارهای بزرگانه است؛ آخر بنده خدا همبازی‌اش «که من باشم»، 30 سال از او بزرگ‌ترم! روانشناسان، حسادت و درون‌گرایی را تنها بعضی از اثرات تک فرزندی می‌دانند.

دید و بازدید به موزه می‌رود!
فرزندانی که تنها هستند و جیغ زدن و بازی را با کتاب خواندن و فیلم دیدن جایگزین کرده‌اند؛ همبازی‌شان بازی کامپیوتری است و انرژی خود را هفته‌ای سه روز در باشگاه تخلیه می‌کنند. شما چند لحظه چشمانتان را ببندید و به 20 سال بعد بروید. بچه‌هایی را خواهید دید که نه فقط خواهر و برادر، بلکه حتی دایی و عمو هم ندارند و احتمالاً 30 سال دیگر، معنای دید و بازدید هم تبدیل می‌شود به یک تندیس در نمایشگاه‌ها و موزه‌ها، چرا که دیگر فامیلی وجود نخواهد داشت.
همه‌اش هم تقصیر من پدر است، که یادم رفته کانون گرم خانواده با کوکو و ماکارونی، چه طعم خوبی داشت. یادم رفته لباس برادر بزرگ‌تر را می‌پوشیدم و به مدرسه می‌رفتم و نان و پنیر را می‌خوردم و پز لباس‌های کوچک شده برادرم را می‌دادم. حالا من فکر می‌کنم خودم همه چیز را از همه بهتر می‌دانم.
یادم نیست که هر آن کس که دندان دهد، نان دهد. یادم می‌رود که عقل و منطق من در برابر خورشید حکمت الهی، همچون نور کبریت شکسته‌ای ضعیف و بی‌دوام است. من برای خرید نان، هزار جور جمع و تفریق می‌کنم، ولی یادم می‌رود که خداوند، حتماً روزی هر بنده‌اش را قبل از تولد مقرر نموده. من به جای توکل، محاسبه می‌کنم و تازه بعد از این همه حساب، باز چیزی کم می‌آید. همیشه این سوال را از خودم می‌پرسم که سر سفره پدر، چرا همیشه مهمان بود؟ مگر پدر چقدر درآمد داشت که از پس خرج پنج بچه برمی‌آمد؟ غافل مانده‌ام که پدر توکل داشت و من ماشین حساب...
در هر حال، تا دیر نشده باید فکری کرد؛ نه برای بحران نیروی کار، نه برای پیری جامعه و نه با پیدا کردن راهکارهایی با الگوی غربی، که برای نقض خویشاوندی و درد بی‌کسی کودکانمان برای محروم شدن آن‌ها از نعمت خواهر و برادر و فامیل...


[h=4]باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از: jtayebe[/h] [h=4]برگرفته از انجمن: خانواده [/h]
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: BlueBoy

sting

معـاون ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
27,708
پسندها
5,661
امتیازها
113
محل سکونت
تهـــــــــــران
وب سایت
www.biya2forum.com
تخصص
کیسه بوکس
دل نوشته
اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
بهترین اخلاقم
نــــدارم
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :

خیلی سخته تنهایی ابجی خدا همه ی برادر خواهر ها را نگه دارد بزرگترین نعمت است بودن برادر خواهر ا های قدر همو بدونین خیلی سخته تنها یی این مطالب و میخوندم کلی گریه کردم ابجی جونم خیلی قشنگ بود
 
بالا پایین