- تاریخ ثبتنام
- Jul 2, 2013
- ارسالیها
- 1,614
- پسندها
- 1,829
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- تهرانـــ
- تخصص
- عکاسی
اعتبار :
"سعيد بن جبير" از ارادتمندان ثابت قدم امام سجاد عليه السلام بود ، و به همين علت حجاج سفاك كه قريب بيست سال از طرف بني اميه و بني مروان بر شهرهاي كوفه و عراق و ايران حكمران بوده و با سنگدلي كه داشته حدود (صد و بيست هزار نفر را كشته ) بود كه از كشته گان سادات و دوستداران علي عليه السلام از كميل بن زياد ، قنبر غلام علي عليه السلام و سعيد بن جبير را مي توان نام برد .
حجاج كه از ايمان و عقيده اش آگاه بود دستور داد او را تعقيب كنند و دستگير نمايند .
او اول به اصفهان رفت ، حجاج متوجه شد ، و به حكمران اصفهان نوشت او را دستگير كند . حكمران به وي احترام كرد و گفت : زود از اصفهان به جاي امني بيرون رود . سپس به حوالي قم و بعد به آذربايجان رفت چون توقفش طولاني شد) .
به عراق آمد و در لشگر (عبدالرحمان بن محمد) كه بر ضد حجاج قيام كرده بود شركت جست .
عبدالرحمان شكست خورد و سعيد به مكه فرار كرد و به طور ناشناس در جوار خانه خدا اقامت گزيد .
در آن زمان (خالد بن عبدالله قصري ) كه مردي بي رحم بود از طرف خليفه وليد بن عبدالملك حاكم مكه بود وليد به خالد نوشت : مردان نامي عراق را كه در مكه پنهان شده اند دستگير كن و نزد حجاج بفرست .
حاكم مكه سعيد را دستگير و به كوفه فرستاد . حجاج در شهر واسط نزديكي بغداد بود و سعيد را به نزدش بردند .
حجاج سو الاتي از سعيد درباره نامش و پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام و ابوبكر و عمر و عثمان و . . . كرد حجاج گفت : تو را چگونه به قتل برسانم ؟ فرمود : هر طور امروز مرا بكشي فرداي قيامت به همان گونه كيفر مي بيني .
حجاج گفت : مي خواهم ترا عفو كنم ؟ فرمود : اگر عفو از جانب خداست مي خواهم ، ولي از تو نمي خواهم .
حجاج به جلاد دستور داد سعيد را در جلويش سر ببرد . سعيد با اينكه دستهايش از پشت بسته بود اين آيه را تلاوت نمود (من روي خود را به سوي كسي گردانيدم كه آسمانها و زمين را آفريده ، من به او ايمان دارم و از مشركان نيستم . )
حجاج گفت : روي او را از سمت قبله به جانب ديگر بگردانيد ، چون چنين كردند اين آيه بخواند(هرجا روي بگردانيد باز به سوي خداست ) .
حجاج گفت : او را به رو بخوابانيد ، چون چنين كردند اين آيه بخواند (شما را از خاك آفريديم و به خاك بازگردانيم و بار ديگر از خاك بيرون مي آوريم . )
حجاج گفت : معطل نشويد ، زودتر او را بكشيد؛ سعيد شهادتين گفت و فرمود : خدايا به حجاج بعد از من مهلت نده تا كي را بكشد ، و جلاد سر سعيد (چهل ساله ) را از تن جدا كرد .
بعد از شهادت اين مظهر كامل ايمان ، حال حجاج دگرگون و دچار اختلال حواس گرديد و پانزده شب بيشتر زنده نبود . و هنگام مرگ گاهي بي هوش و زماني به هوش مي آمد و پي در پي مي گفت : مرا با سعيد بن جبير چكار بود ؟
حجاج كه از ايمان و عقيده اش آگاه بود دستور داد او را تعقيب كنند و دستگير نمايند .
او اول به اصفهان رفت ، حجاج متوجه شد ، و به حكمران اصفهان نوشت او را دستگير كند . حكمران به وي احترام كرد و گفت : زود از اصفهان به جاي امني بيرون رود . سپس به حوالي قم و بعد به آذربايجان رفت چون توقفش طولاني شد) .
به عراق آمد و در لشگر (عبدالرحمان بن محمد) كه بر ضد حجاج قيام كرده بود شركت جست .
عبدالرحمان شكست خورد و سعيد به مكه فرار كرد و به طور ناشناس در جوار خانه خدا اقامت گزيد .
در آن زمان (خالد بن عبدالله قصري ) كه مردي بي رحم بود از طرف خليفه وليد بن عبدالملك حاكم مكه بود وليد به خالد نوشت : مردان نامي عراق را كه در مكه پنهان شده اند دستگير كن و نزد حجاج بفرست .
حاكم مكه سعيد را دستگير و به كوفه فرستاد . حجاج در شهر واسط نزديكي بغداد بود و سعيد را به نزدش بردند .
حجاج سو الاتي از سعيد درباره نامش و پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام و ابوبكر و عمر و عثمان و . . . كرد حجاج گفت : تو را چگونه به قتل برسانم ؟ فرمود : هر طور امروز مرا بكشي فرداي قيامت به همان گونه كيفر مي بيني .
حجاج گفت : مي خواهم ترا عفو كنم ؟ فرمود : اگر عفو از جانب خداست مي خواهم ، ولي از تو نمي خواهم .
حجاج به جلاد دستور داد سعيد را در جلويش سر ببرد . سعيد با اينكه دستهايش از پشت بسته بود اين آيه را تلاوت نمود (من روي خود را به سوي كسي گردانيدم كه آسمانها و زمين را آفريده ، من به او ايمان دارم و از مشركان نيستم . )
حجاج گفت : روي او را از سمت قبله به جانب ديگر بگردانيد ، چون چنين كردند اين آيه بخواند(هرجا روي بگردانيد باز به سوي خداست ) .
حجاج گفت : او را به رو بخوابانيد ، چون چنين كردند اين آيه بخواند (شما را از خاك آفريديم و به خاك بازگردانيم و بار ديگر از خاك بيرون مي آوريم . )
حجاج گفت : معطل نشويد ، زودتر او را بكشيد؛ سعيد شهادتين گفت و فرمود : خدايا به حجاج بعد از من مهلت نده تا كي را بكشد ، و جلاد سر سعيد (چهل ساله ) را از تن جدا كرد .
بعد از شهادت اين مظهر كامل ايمان ، حال حجاج دگرگون و دچار اختلال حواس گرديد و پانزده شب بيشتر زنده نبود . و هنگام مرگ گاهي بي هوش و زماني به هوش مي آمد و پي در پي مي گفت : مرا با سعيد بن جبير چكار بود ؟