ه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی ...
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد و دوباره در اورد
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیرحسین داره نگاش میکنه
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟!
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رودخان تا
ه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رودخان تا پرچم کارون در قلعه رودخان نصب کنیم
ه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت:
ه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما!
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیرحسین شده بود ،
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما!
مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش!
یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش! باهم پرچمو نصب میکنیم!