Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

☺ داستان با سه كلمه ☺ بــدو بـيـــااااا ☺

اطلاعات موضوع

Kategori Adı گپ و گفتمان
Konu Başlığı ☺ داستان با سه كلمه ☺ بــدو بـيـــااااا ☺
نویسنده موضوع mosTafa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan parivash

*افسون*

کـاربــر حـرفــه ای
تاریخ ثبت‌نام
Mar 2, 2019
ارسالی‌ها
256
پسندها
1,020
امتیازها
93

اعتبار :

یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش! باهم پرچمو نصب می کنیم،دانیال که داشت از پنجره دید میزد، فریاد زد:
 

mosTafa

مـدیـر ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Sep 15, 2013
ارسالی‌ها
5,132
پسندها
4,080
امتیازها
113
محل سکونت
مشهد
تخصص
انتخاب آدم اشتباهی
دل نوشته
لیاقت ش رو نداشت ...
بهترین اخلاقم
احمق م
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه

اعتبار :

یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش! باهم پرچمو نصب می کنیم،دانیال که داشت از پنجره دید میزد، فریاد زد: اونیکه دستتونه ، میل پرچم نیس، ...
 

R Ǿ ღ ღ Ǿ Y A

مـدیـر ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Aug 26, 2013
ارسالی‌ها
1,139
پسندها
842
امتیازها
113
محل سکونت
همــدان
وب سایت
dreamy95.blogfa.com
تخصص
خــــرابکاری :|
بهترین اخلاقم
مهـــربون
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش! باهم پرچمو نصب می کنیم،دانیال که داشت از پنجره دید میزد، فریاد زد: اونیکه دستتونه ، میل پرچم نیس, دسته ی پارو واســه نجاتتون از طغیان کــارون..
 

DaniyaL

Wing To Fly
کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
Feb 5, 2014
ارسالی‌ها
1,300
پسندها
1,877
امتیازها
113
محل سکونت
Rasht
دل نوشته
آدمها تو را نمی فهمند فقط ترجمه ات میکنند آن هم به زبان خودشان
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

ه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش! باهم پرچمو نصب می کنیم،دانیال که داشت از پنجره دید میزد، فریاد زد: اونیکه دستتونه ، میل پرچم نیس, دسته ی پارو واســه نجاتتون از طغیان کــارون.. ناگهان محمد آمد
 

mosTafa

مـدیـر ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Sep 15, 2013
ارسالی‌ها
5,132
پسندها
4,080
امتیازها
113
محل سکونت
مشهد
تخصص
انتخاب آدم اشتباهی
دل نوشته
لیاقت ش رو نداشت ...
بهترین اخلاقم
احمق م
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه

اعتبار :

یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش! باهم پرچمو نصب می کنیم،دانیال که داشت از پنجره دید میزد، فریاد زد: اونیکه دستتونه ، میل پرچم نیس, دسته ی پارو واســه نجاتتون از طغیان کــارون.. ناگهان محمد آمد. با بدنی کوفته و صورتی زخمی ...
 

Amirhoo3in

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Dec 27, 2013
ارسالی‌ها
1,083
پسندها
913
امتیازها
113
محل سکونت
ساحل کارون
دل نوشته
زندگی آبراهی است به نام وفا,میریزد توی جویی به نام صفا,میرود به رودی به نام عشق,میریزد به دریایی به نام وداع:(
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :

یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش! باهم پرچمو نصب میکنیم
دیار باران که از عظمت کارون ترسیده بود با خود گفت:
 

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :

یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش! باهم پرچمو نصب میکنیم
دیار باران که از عظمت کارون ترسیده بود با خود گفت:
ممد نمرد ودوباره درآورد،:oops: وات؟!
 

mosTafa

مـدیـر ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Sep 15, 2013
ارسالی‌ها
5,132
پسندها
4,080
امتیازها
113
محل سکونت
مشهد
تخصص
انتخاب آدم اشتباهی
دل نوشته
لیاقت ش رو نداشت ...
بهترین اخلاقم
احمق م
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه

اعتبار :

یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش! باهم پرچمو نصب می کنیم،دانیال که داشت از پنجره دید میزد، فریاد زد: اونیکه دستتونه ، میل پرچم نیس, دسته ی پارو واســه نجاتتون از طغیان کــارون.. ناگهان محمد آمد. با بدنی کوفته و صورتی زخمی ...
 

Mehrdad

کـاربـر ویــژه
کـاربــر حـرفــه ای
تاریخ ثبت‌نام
Mar 13, 2014
ارسالی‌ها
721
پسندها
1,208
امتیازها
93
محل سکونت
بندرعباس_یزد_اصفهان :|
دل نوشته
هرکه اینو خوند خر است :|
مدل گوشی

اعتبار :

یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش! باهم پرچمو نصب می کنیم،دانیال که داشت از پنجره دید میزد، فریاد زد: اونیکه دستتونه ، میل پرچم نیس, دسته ی پارو واســه نجاتتون از طغیان کــارون.. ناگهان محمد آمد. با بدنی کوفته و صورتی زخمی یهو ممد دراورد
 
  • Haha
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :

یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش! باهم پرچمو نصب می کنیم،دانیال که داشت از پنجره دید میزد، فریاد زد: اونیکه دستتونه ، میل پرچم نیس, دسته ی پارو واســه نجاتتون از طغیان کــارون.. ناگهان محمد آمد. با بدنی کوفته و صورتی زخمی یهو ممد دراورد
و یهو مهرداد خورد:cry: زمین:ROFLMAO:
 

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :

یه روز که مصطفی خورد زمین و پاش زخمي شد ، بلند شد و گفت : مرد باید با هر زمین خوردن بلند بشه و بگه:خودم خوردم زمين ... بگه عیبی نداره زخم پام خوب میشه و اگه نشد،قطعش می کنم... که یهو متوجه شد محمد داره بهش میخنده . خیلی عصبانی شد رفت داس رو از ماشینش برداشت تا باهاش گردن محمد رو بزنهههه اما امیرحسین آمد تا جلوش رو بگیره که ناگهان محمد گفت ابوالشخاخ برو کنار د مادر فاااادر !یک دفعه دانیال با شلوار کردی پرید وســط و گفــت بزنید محمد رو که ثواب دارد.ممد يهو دراورد اسلحه شو تا همه رو بکــشه اما تا به خودش بیاد گردنــش رو زدن.ممد نمرد ودوباره درآورد،یدفه مصطفی از خواب پرید دید امیر حسین داره نگاش میکنه،گفت:هااااا چیه به من زل زدی؟! امیرحسین وحشت زده گفت پاشــو که سد دز شکسته بریم قلعه رود خان تا پرچم کارون در قلعه رود خان نصب کنیم ؟! مصطفی در حالی که اشک شوق می ریخت گفت: خوشحالم که فقط ی خواب بود! امیر حسین گفت :چته هنوز که خوابی انگار،من الان یه چیزی گفتما! مصطفی که تازه متوجه حرف امیر حسین شده بود،لبخند ملیحی زد وگفت:نگران نباش داداش! باهم پرچمو نصب می کنیم،دانیال که داشت از پنجره دید میزد، فریاد زد: اونیکه دستتونه ، میل پرچم نیس, دسته ی پارو واســه نجاتتون از طغیان کــارون.. ناگهان محمد آمد. با بدنی کوفته و صورتی زخمی یهو ممد دراورد و یهو مهرداد خورد زمین و مصطفی با 115 تماس گرفت

@mosTafa
 

Man$ouR

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Oct 4, 2013
ارسالی‌ها
1,255
پسندها
2,050
امتیازها
114
محل سکونت
برزیل
دل نوشته
آدم خوبی باش ولی وقتتو برا اثباتش به دیگران تلف نکن

اعتبار :

داشتم میگشتم توی گپ و گفت چشمم خورد به این پست که خیلی هم برام جالبه و به نظرم هیچوقت تکراری نمیشه ..خب به احترام بچه هایی که اینجا همکاری کردن نخواستم پست جدید بزارم و قشنگیش اینه که ادامه داشته باشه .. البته اگر موافق باشید و مایل باشید از اول همینجا ادامه میدیم ....
با لایک هاتون به من اطلاع بدید تا من سه کلمه اول رو شروع کنم و بریم برا یه سم بازی جدید 😂😂😂
 

Man$ouR

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Oct 4, 2013
ارسالی‌ها
1,255
پسندها
2,050
امتیازها
114
محل سکونت
برزیل
دل نوشته
آدم خوبی باش ولی وقتتو برا اثباتش به دیگران تلف نکن

اعتبار :

یک روز منصور
 

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :

YASNA

مـدیـر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Sep 23, 2013
ارسالی‌ها
781
پسندها
1,738
امتیازها
93

اعتبار :

Man$ouR

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Oct 4, 2013
ارسالی‌ها
1,255
پسندها
2,050
امتیازها
114
محل سکونت
برزیل
دل نوشته
آدم خوبی باش ولی وقتتو برا اثباتش به دیگران تلف نکن

اعتبار :

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :

یک روز منصور که می خواست بره تهران دیدن یسنا یهو تلفنش زنگ خورد
یک روز منصور که می خواست بره تهران دیدن یسنا یهو تلفنش زنگ خوردُ گفت الو خان
 

Man$ouR

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Oct 4, 2013
ارسالی‌ها
1,255
پسندها
2,050
امتیازها
114
محل سکونت
برزیل
دل نوشته
آدم خوبی باش ولی وقتتو برا اثباتش به دیگران تلف نکن

اعتبار :

یک روز منصور که می خواست بره تهران دیدن یسنا یهو تلفنش زنگ خوردُ گفت الو خان

یک روز منصور که می خواست بره تهران دیدن یسنا یهو تلفنش زنگ خوردُ گفت الو خانمِ یسنا کجایی؟🤣
 

parivash

مـدیـر ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Feb 1, 2014
ارسالی‌ها
1,664
پسندها
1,287
امتیازها
113
محل سکونت
شیــــــــراز
دل نوشته
فقط یه ابــــانی میتونـــه با وجود قلـب شکستش، همه ی قلبای شکستــه رو آروم کنه...
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

In che samie misazin😎😎
 

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :

یک روز منصور که می خواست بره تهران دیدن یسنا یهو تلفنش زنگ خوردُ گفت الو خانمِ یسنا کجایی؟🤣
یک روز منصور که می خواست بره تهران دیدن یسنا یهو تلفنش زنگ خوردُ گفت الو خانمِ یسنا کجایی؟ یسنا گفت بَه...
 
بالا پایین