Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

آیا امام حسین(ع) فریب خورده بود؟ / نمونه ای از تحریف مخصوص ایرانی ها درباره واقعه کربلا

اطلاعات موضوع

Kategori Adı امام حسین (ع)
Konu Başlığı آیا امام حسین(ع) فریب خورده بود؟ \/ نمونه ای از تحریف مخصوص ایرانی ها درباره واقعه کربلا
نویسنده موضوع پــــــــــرستو
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan پــــــــــرستو

پــــــــــرستو

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
824
پسندها
1,491
امتیازها
93
محل سکونت
شیراز
تخصص
ضــــد حال زدن , رک گویی
دل نوشته
قلــبها دریچه نفوذند انکــس که صادقانه نفوذ کند پایدارترین مهمان دل استـ
مدل گوشی
سیم کارت

اعتبار :


[h=1][/h]
آگاهی امام حسین(ع) از شهادت خود پیش از قیام، فریب خوردگی، عزت و ذلت در ماجرای کربلا و تحریف ایرانی ها درباره امام سجاد(ع) را در پرونده خبرآنلاین در روز دوم محرم بخوانید.


گفت و گو با دکتر رسول جعفریان، استاد تاریخ اسلام
پرسش: هدف امام حسین(ع) از قیام کربلا چه بود؟ و آیا این شهادت شهادتی سیاسى است یا روحی و معنوى؟
پاسخ: ممکن است گفته شود که خداوند در آفرینش این حادثه براى ولىّ خود، منظور و هدف خاصی داشته است. به عبارت دیگر خداوند امام حسین(ع) و یارانش را به این مصایب گرفتار کرد تا در بهشت جایگاه والاترى داشته باشند و برای دیگران شفاعت کنند. تعبیر إنّ الله شاء أن یراک قتیلا در برخی از نقل ها، می‌تواند کسانى را به این هدایت کرده باشد که امام حسین(ع) و یارانش طبق یک برنامه الهی به شهادت رسیدند.
برخی بر این باورند که این مسأله اگر درست هم باشد، منافات با اهداف سیاسى ندارد، اما به هر روی در ظاهر، گویای آن است که کربلا نه یک حادثه سیاسى بلکه یک رخداد معنوى و شخصى بوده است. اما چرا خداوند چنین نقشه ای از شهادت ولی خود داشت. بسا پاسخ این باشد که آن حضرت به شهادت رسید تا دیگران به نحوى با سوگوارى براى او بتوانند از وجود او در آخرت براى خود بهره ببرند. مرحوم علامه مجلسى در عین آنکه به نحوى از ماجراى کربلا برداشت سیاسى کرده و بحث هایی چون رسوایی امویان را یادآور شده است، در زمینه این برداشت شخصى در ارتباط با ثمرة قیام امام حسین(ع) براى پیروانشان چنین می‌نویسد:
«و باید دانست که این مذلّت‌هاى دنیا موجب مزید عزّت ایشان است و دوست خدا به اینها ذلیل نمى گردد ... حق تعالى نام آن بزرگواران را بلند گردانیده و علوم و کمالات ایشان عالم را فرا گرفته و دوست و دشمن بر ایشان در نماز و غیر نماز صلوات می‌فرستند و به شفاعت ایشان در درگاه خدا حاجت می‌طلبند... و هر روز چندین هزار کس به برکت زیارت ایشان مغفور می‌گردند و چندین هزار کس به برکت لعنت بر دشمنان ایشان مستحق بهشت می‌گردند و چندین هزار کس از برکت گریستن بر ایشان و محزون گردیدن از مصاب ایشان صحیفه سیئات خود را از لوث گناه می‌شویند و چندین هزار کس به برکت اخبار و نشر آثار ایشان به سعادت ابدى فایز می‌گردند و چندین هزار کس به برکت احادیث ایشان به درجه معرفت و یقین می‌رسند و چندین هزار کس به متابعت آثار ایشان و اقتداى به سنت ایشان به مکارم اخلاق و محاسن آداب محلى می‌گردند و چندین هزار کور ظاهر و باطن در روضات مقدسات ایشان شفا می‌یابند و آلاف و الوف از مبتلاى به بلاهاى جسمانى و روحانى از دارالشفاى بیوت رفیعه و علوم منیعه ایشان صحت می‌یابند.»
باید به این نکته توجه داشت که در جریان بسط نگرش صوفیانه در قرن‌های ششم تا دهم، این نگرش، روی تحلیل حادثه کربلا نیز اثر گذاشت. به طوری که به طور جدی نگاه فقهی ـ سیاسی درباره عاشورا نبود و به طور عمده، نوعی تحلیل صوفیانه و صرفا قدسی از کربلا می‌شد.

پرسش: آیا امام حسین (ع) قبل از قیام از شهادت خود آگاه بود؟
پاسخ: این مسئله که آیا امام از قبل، از قیام و شهادت خود آگاه بوده است یا خیر؟ در تبیین هدف ایشان مهم است. اگر پاسخ منفی باشد، یک اشکال کلامی پیش می‌آید و آن این که با معتقدات رسمی و غالب در گفتمان شیعه درباره امامت ناسازگار است. با دادن پاسخ منفی، می‌توان تصور کرد که هدف امام حسین (ع) یک هدف سیاسی بوده و خبری هم از شهادت خود نداشته است.
اما اگر پاسخ مثبت باشد، یعنی مفروض این باشد که امام حسین(ع) آگاهى پیشین از این رخداد داشته است، در آن صورت این اشکال طرح شده است که چطور ممکن است کسی که از شهادت خود به طور قطعی اطلاع دارد، انگیزه سیاسی برای ایجاد یک قیام به هدف پیروزی بر دشمن داشته باشد؟
برخی این مشکل را با ارائه دو راه حل پاسخ داده‌اند: راه حل اول این که ما باید مسأله داشتن هدف سیاسی را به گونه‌ای مطرح کنیم که با آگاهی پیشین منافات نداشته باشد. این هدف سیاسی، اگر «شهادت» باشد، یعنی امام شهادت را برای رسوا کردن دشمن انتخاب کرده باشد، طبعا با علم به شهادت از قبل سازگار است. به عبارت دیگر اگر هدف نوعى ایثار براى به راه انداختن یک جنبش انقلابى باشد، در آن صورت شهادت خود یک هدف سیاسى خواهد بود. به این معنا که امام از شهادت خود به دقت آگاه بوده و صرفا براى نجات دین دست به این اقدام زده است. این سیره در میان افراد انقلابى عالم مرسوم و معمول است. اما اگر مقصود امام حسین(ع) یک هدف سیاسی مهم‌تر یعنی تصرف حکومت بوده باشد، با آگاهی پیشین سازگار نیست.
راه حل دوم این است که بگوییم تکلیف ظاهر و باطن جدای از یکدیگر بوده است. در ظاهر امام به دنبال یک هدف سیاسی بوده و بر اساس این نظریه که پیامبران و امامان مأمور به ظاهر بوده اند، تکلیف باطن را جدا کنیم. اطلاع از شهادت مربوط به تکلیف باطنی است، و هدف سیاسی هرچه باشد مربوط به تکلیف ظاهری.
در این راه حل، آنچه به بحث ما مربوط می‌شود آن است که حتى اگر فرض کنیم که هدف امام حسین(ع) بر پایه اقداماتى که انجام شده، سرنگونى حکومت اموى و تأسیس دولت جدیدى به رهبرى خودش بوده، بر اساس ظاهر، این می‌توانسته معقول باشد. علامه مجلسى به این راه حل اعتقاد دارد و در حد خود، کوشیده است تا برخورد سیاسى ـ البته نه در حد اعتقاد به گرفتن حکومت ـ داشته باشد. در واقع او به همان اندازه که برداشت معنوى دارد، برداشت سیاسى نیز دارد. سخن او در تحلیل و تفکیک ظاهر و باطن چنین است: «و باید که ایشان [انبیا و امامان] به علم واقع مکلَّف نباشند، و در تکالیف ظاهره با سایر ناس شریک باشند، چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیاء و ایمان و کفر عباد به ظاهر مکلّف بودند و اگر به علم واقع مکلّف می‌بودند، بایست که با هیچ‌کس معاشرت نکنند، و همه چیز را نجس دانند و حکم به کفر اکثر عالم بکنند، و اگر چنین می‌بود حضرت رسول(ص) دختر به عثمان نمى داد و عایشه و حفصه را به حباله خود در نمى آورد. پس حضرت امام حسین(ع) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار کس و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بى وفا، اگر تقاعد می‌ورزید و اجابت ایشان نمى نمود، ایشان را به ظاهر بر حضرت، حجّت بود و حجّت الهى بر ایشان تمام نمى شد.»

برگرفته از مجموعه سخنرانی های شهید مطهری درباره تحریفات عاشورا
تحریف مخصوص ما ایرانی ها
یك چیزی كه مخصوص ما ایرانی هاست، این است كه می گوییم: «امام زین العابدین بیمار». شما در غیر زبان فارسی در جای دیگر این كلمه «بیمار» را دنبال اسم امام زین العابدین نمی بینید. مثلا در زبان عربی، ایشان القاب زیادی دارند. «السّجاد» یكی از القابشان است و «ذو الثَّفَنات» یكی از القابشان است.​
شما ببینید یك كتاب در دنیا پیدا می كنید كه یك لقبی به زبان عربی به امام داده باشند كه مفهوم بیمار را برساند؟ من نمی دانم چطور شده كه ما فارسی زبان ها این لقب را به امام داده ایم؟ ! البته علتش معلوم است. امام زین العابدین در ایام حادثه عاشورا - بگویم من الاتفاق، بگویم تقدیر الهی بود برای اینكه امام زنده بماند و نسل امام حسین از این طریق محفوظ بماند- بیمار بودند و همان بیماری ایام عاشورا سبب نجات ایشان شد. چند بار تصمیم گرفتند امام را بكشند، چون بیماری ایشان در آن وقت شدید بود، گفتند: «اِنَّهُ لِما بِهِ» یعنی این كه دارد می میرد، چرا دیگر او را بكشیم؟ كیست در دنیا كه در عمرش بیمار نشود؟ هر كسی در عمرش یك بار، دو بار بیمار می شود.​
غیر این چند روز شما ببینید یك جا نوشته اند كه امام زین العابدین بیمار بود؟ ولی ما امام زین العابدین را یك آدم بیمارِ مریضِ زردرنگِ تبِ لازمی تصور كرده ایم كه همیشه عصا به دستش است و با كمر خم دارد راه می رود و آه می كشد. آن وقت می گوییم امام چهارم ما هم هست. همین دروغ و تحریف سبب شده است كه بسیاری از اشخاص آه بكشند، ناله كنند، خودشان را به موش مردگی بزنند و مردم از آنها احترام كنند، بگویند ببین آقا را! درست امام زین العابدین بیمار! این تحریف است. امام زین العابدین با امام حسین هیچ فرق نداشته است، با امام باقر از نظر مزاج و بنیه هیچ فرق نداشت. امام چهل سال بعد از حادثه ی كربلا زنده بود و مثل همه سالم بود. با امام صادق فرقی نداشته است. چرا ما بگوییم «امام زین العابدین بیمار»؟!​
خدا رحمت كند مرحوم آیتی (رضوان اللّه علیه) را كه یك گوهر گران بهایی بود از دست ما رفت. ایشان هم همین موضوع را جزء مسائلش طرح كرد. گفت همین چه حرفی است كه ما به امام زین العابدین نسبت بیماری می دهیم؟ یك لقب به امام داده ایم كه هركس بشنود خیال می كند امام یك مردی بوده در تمام عمر بیمار. بعد یك قضیه ی جالبی نقل كرد. گفت كه همین چندی پیش یكی از مجلات را می خواندم كه در آن مجله نویسنده ی مقاله ای از وضع دولت و كارمندان دولت انتقاد كرده بود. این طور انتقاد كرده بود كه اغلب كارمندان دولت و متصدیان امور یا افراد بی عرضه ای عرضه ای هستند یا افراد ناپاكی؛ یا عرضه دارند و ناپاك اند و یا پاك اند و بی عرضه. عین عبارت را ایشان نقل كردند. نوشته بود كه اغلب متصدیان امور یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار، و حال آنكه ما نیازمندیم به افرادی كه حضرت عباس باشند، هم پاك باشند و هم كاربر؛ یعنی شمر كاربر بود ولی ناپاك، امام زین العابدین بیمار آدم پاكی بود، متأسفانه كاربر نبود، عرضه و لیاقتی نداشت؛ حضرت عباس خوب بود كه هم پاك بود و هم كاربر!​
به همان آدم اگر بگویید امام هایت را بشمار، می گوید امام چهارم من امام زین العابدین بیمار است. یك آدمی كه تو اعتقادت- العیاذ باللّه- درباره او این است كه او یك آدم پاكی بود ولی كاربر نبود و حضرت عباس كه مأموم بود و امام نبود از او بالاتر بود چون هم پاك بود و هم كاربر، پس چه امامی و چه پیشوایی؟ ! ببینید همین یك جریان كوچك چقدر انحراف به وجود می آورد. ما ایرانی ها یك مردم ضعیف پسندی هستیم. آه و ناله كردن در میان ما سرقفلی دارد. هركس می خواهد بگوید من آدم خوبی هستم، خودش را شل می كند، رها می كند، آه می كشد، ناله می كند. این معلول همین دروغی است كه ما به امام زین العابدین نسبت داده ایم و ایشان را «امام زین العابدین بیمار» می خوانیم. تا شخصی می گوید آه، می گوییم درست مثل امام زین العابدین بیمار!​
مرحوم شمس، واعظ تهرانی معروف گفته بود در مشهد یك شبی ما را به جایی دعوت كردند، ما هم به خیال اینكه یك مهمانی معمولی است رفتیم. دیدیم نه، جمعیت خیلی زیاد است. سفره آوردند. دیدم در جلو هر یك از ما یك بشقاب غذا گذاشته اند.
من هرچه كه نگاه كردم نفهمیدم چیست؟ چون این قدر تیره بود كه از ماش تیره تر. دست گذاشتم، دیدم هر جایش دست می گذارم از بشقاب می خواهد بیرون بیاید؛ این قدر سفت و محكم است. منتظر شدیم كه چیز دیگر بیاورند. دیدم نه، جمعیت شروع كردند از همین ها استفاده كردن. صاحب خانه را صدا كردم آمد. گفتم اینها چیست كه به حلق خلق اللّه می كنی؟ گفت ای آقا! شما هم از این حرف ها می زنید؟ از شما قبیح است، زشت است. چطور؟ گفت این آش امام زین العابدین بیمار است. گفتم اگر راست می گویی كه آش امام زین العابدین بیمار است، پس بیماری ایشان در همه عمر از همین آش بوده كه می خورده اند! این هاست كه چهره های پاك و نورانی را مشوّه كرده است و مشوّه می كند.​
اصلاً امامت به معنی نمونه و سرمشق بودن است؛ یعنی فلسفه وجود امام این است كه یك انسانِ مافوق باشد، یك انسان مافوق انسان ها باشد، همین طوری كه پیغمبران «بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یوحی اِلَیْهِ» بودند تا مردم از این مثل های اعلا پیروی و تبعیت كنند. اما وقتی كه چهره این شخصیت ها این قدر مشوّه و خراب شد، سیمایشان تغییر كرد، اینها دیگر قابل پیروی و لایق پیروی نیستند و نمی شود از اینها پیروی كرد؛ یعنی پیروی از این شخصیت های خیالی به جای این كه نافع باشد نتیجه معكوس می بخشد.​
یک نکته اخلاقی بر اساس دروس عاشورایی آیت الله آقا مجتبی تهرانی


آیا امام حسین(ع) فریب خورده و دچار ذلت شده بود؟
امام حسین نه خودش مغرور بود، فریب خورده بود و نه کسی را فریب داد. عوامل فریب را هم به کار نمی‌گرفت؛ بلکه بر عکس، می‏ خواست فریب خوردگان را دست‏گیری کند. در عباراتی که امام حسین در خطبه‏ هایش، چه در بین راه و چه در روز عاشورا به کار برده است این مطلب وجود دارد. در منزل بیضه که حضرت خطبه را خواندند، اواخر فرمایشاتش می‏ فرماید: «الْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُم» فریب خورده کسی است که فریب شما را بخورد. این‏جا حضرت هنوز به کربلا نرسیده است و تصریح می‏ کند. می‏ خواهد به اینها بگوید که این را بدانید که من فریب شما را نخوردم. «الْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُم» می‏ گوید من فریب شما را نخوردم، به صراحت هم می‏ گوید. حضرت چند جا این فرمایش را دارد، من این را به عنوان نمونه خواندم.
در مناجات امام حسین که تقریبا آخرین جملاتی است که امام در روز عاشورا فرمود، این جملات هست. در آنجا دارد که «اللهم احكم بيننا و بين قومنا فإنهم غرونا و خذلونا و غدروا بنا و قتلونا و نحن عترة نبيك و ولد حبيبك‏» این‏جا امام حسین نمی‏ خواهد بگوید که اینها من را گول زدند«غرّونا» حالا می‏ گویم این حرف سر از کجا در می ‏آورد. برخورد اینها با من یک برخوردی بود که می‏ خواهند یک کسی را فریب دهند. امام حسین نمی­ خواهد بگوید اینها من را گول زدند و من هم گول خوردم که به اینجا آمدم. «غرّونا و خذلونا». ما در عرفیّات‏مان هم داریم که وقتی مثلاً دو نفر با هم صحبت می‏ کنند، یکی می­ گوید فلانی آمده می‏ خواهد من را گول بزند، معنایش این نیست که من گول خوردم؛ او می‏ خواهد من را گول بزند، یعنی برخوردش، برخوردی است که گویی می‏ خواهد من را فریب دهد. «غرّونا» معنایش این است که اینها با من برخوردی کردند که می‏ خواهند شخصی را فریب دهند. برخورد اینها با من یک چنین برخوردی بود. لذا «غرّونا» معنایش این نیست که من مغرور شدم و دیدید حضرت در راه برگشت گفت: مغرور آن کسی است که فریب شما را بخورد. هنوز به کربلا نرسیده است، در راه، آن‏جا جلوی لشکر حر بعد از نماز صبح آن خطبه را می‏ خواند.
آیا امام حسین(ع) ذلیل بود؟
اگر این حرف را نپذیرید من از شما سؤالی می‌کنم که وقتی امام حسین می‏ فرماید:«غرّونا و خذلونا» خذلونا یعنی چه؟ یعنی من را خوار کردند؟ «خِذل» همان خواری است. یعنی سرم کلاه گذاشتند و من فریب‏شان را خوردم، من را هم خوار و ذلیل کردند، یعنی ذلت پذیرفتم. خوب این را چگونه معنایش می‏ کنی؟ اگر «غرّونا» را این‌طور معنا کنید که اینها من را فریب دادند و من هم فریب خوردم، آن «خذلونا» را چه کار می‏ کنید؟ باید او را هم همین‏طور معنا کنید. باید بگویید آنها من را خوار کردند من هم خوار شدم؟! آن وقت چنین آدمی روز عاشورا در آن خطبه معروفش می‏ گوید: «هيهات منا الذلة» اینها که با هم تناقض دارد. روز عاشورا امام حسین فرمود: «ألا و إن الدعي‌ابن‌الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة یأبی الله ذلک لنا».

امام حسین(ع) منجی مغرورین
امام حسین تمام تلاشش این بود که دست‏گیری کند؛ می‏ خواست فریب خورده ‏ها را، مغرورها را از ورطه غرور بیرون بکشد. امام حسین ضد غرور و فریب بود. نه فریب خورد، نه فریب داد، می‏ خواست فریب خورده ‏ها را نجات دهد. چون ریشه غرور جهالت است، امر بر انسان مشتبه شده است و حضرت می­ فرماید: «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا». همه فریب خورده‏ ها دست به دست هم دادند، بر علیه حسین(ع)دست به یکی کردند حسین(ع) فریب خورده نبود، دست فریب خورده‏ ها را می‏ گرفت. «و قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى» که امام صادق در زیارت اربعین این جملات را می­ گوید.
بنابراین یک‏جا نخواهید دید که امام حسین فریب خورده باشد. از آن اوّل حرکت تا آخر حرکتش همه را حساب شده می ‏دانست، تمام روی مبانی‏ اش بود؛ لذا امام حسین(ع) جمله به جمله و کلمه به کلمه حرف‏ هایی که زده است همه حساب شده است. حرکتی دقیق داشته است و به آن‏چه که واقعاً هدفِ این حرکت بود، رسید. در مورد این سخن امام که فرمود: «خذلونی» هیچ وقت امام حسین نمی‏ گوید من خوار شدم، این سخن مخالف با نص آن چیزی است که در روز عاشورا فرمود:«ألا و إن الدعي‌ابن‌الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة» من خواری بپذیرم؟! اصلا و ابدا.
شیفتگان حسین(ع) نمایانگر عزت اویند
یک‏وقت می‏گویی امام حسین ادعا کرد، مثل اینکه کسی می‏ گوید من ذلت نمی ‏پذیرم اما ذلیل شد. اگر کسی این حرف را بگوید، جواب می‏ دهم می‏ خواستی روز اربعین است بروی کربلا. هیچی جز این نمی‏ گویم. بهترین دلیل، وقوع است. «الدلیلُ الدلیل وقوعٌ». ظاهراً روز اربعین میلیون‏ ها نفر پروانه­ وار دور قبر حسین(ع) می‏ گردند. امام حسین ذلت پذیرفت؟ این ذلت است؟ شما بالاتر از این عزت می‏ خواستی؟ چنین چیزی بر روی زمین کجا داریم؟ بیش ار سیزده قرن گذشت. «و خذلونا» می‏ خواهی این را هم این‏جوری معنا کنی؟ خوارش کردند؟ نه خیر. حسین(ع) هرگز نخواهد مرد، تا ابد زنده است و تا ابد عزیز است. در تاریخ عزیزی بالاتر از حسین(ع) نداریم.


نثر عاشورایی از پرویز خرسند
خون حسین(ع) و امضای سند آزادی انسان ها
حسین می رود تا با خون خویش سند آزادی انسان ها را امضا کند و در درستی هدف، اندکی تردید ندارد. به خوبی می داند که در آن دورها چه گرگانی چنگ و دندان تیز کرده اند. اما برای رسیدن به آرمان بزرگ خویش از هیچ قدرتی وحشت ندارد.
در کلامش نه خواهش است و نه تمنا، بلکه حقیقتی است که خلق را به سوی آن می خواند و می خواهد کسانی بدان سو کشیده شوند که با تمام وجودشان به حق عشق بورزند و به خاطر آزادی و حق جویی قلبشان در سینه بتپد.​
در این حال سخن حسین شکوه و عظمت دیگری می گیرد. آخرین کلمات حسین در مکه نشانه بزرگی و جلال روح اوست: پس آنها که حاضرند جان خویش را در راه ما و به خاطر ما و برای دست یافتن به بارگاه پرشکوه پروردگار فدا کنند آماده باشند که بامداد فردا با ما کوچ کنند.
سخن کوبنده حسین راهی به اندیشه ها باز کرد و در مغزها حق با باطل و زندگی ننگ آلود با مرگ شرافتمندانه و افتخارآمیز به معارضه برخاست.​
آیا نیرویی هست که به راه افتد؟
آنجا که خورشید بی دریغ به همه جا نور می پاشد.
آنجا که حق حکومت می کند.
آنجا که زندگی آنچنان که هست زیبا جلوه گر می شود...
و آنجا که انسان ها آزاد زندگی می کنند و زنجیربافان از بیکاری در حال مرگند، راهی بس دشوار است. تنگه های مرگ باز و گشوده اند، کویرهای خشک دامن گسترانده اند، گرگان گرسنه دهان باز کرده اند و ...​
اگر آرزوی چنان دیاری در دل خانه کرده، باید از این راه پرخطر گذشت و نمی توان گذشت مگر این که عشق خدا به دل و شمشیر آزادگی در دست گرفت.​
ندای حسین به دنبال مردی می گشت که صدای زنگدار سکه های طلا و نوشانوش عیش و شهوت گوش هایش را کر نکرده باشد. به دنبال انسانی می گشت که شرف و عظمت انسانی را پامال هوس های زودگذر ننموده باشد و در بسیط پهناور عراق و عربستان، چنین افرادی اندک یافت می شدند.​
سخنان حسین بن علی را همه شنیدند اما هیچ عکس العملی نشان ندادند...​
شب، همچنان سیاه و سنگین خودش را روی شهر مکه پهن کرده بود. گویی زمین و آسمان مکه که شاهد جانبازی ها و دلاوری های فراوان بوده اند از دورویی مسلمانان بار گرانی بر دوش می کشیدند.​
 
بالا پایین