Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

حرف حساب !

  • نویسنده موضوع sting
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı انجمن دوستان
Konu Başlığı حرف حساب !
نویسنده موضوع sting
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan eLOy

نگآر

کپیده قشنگو
مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 2, 2013
ارسالی‌ها
1,614
پسندها
1,829
امتیازها
113
محل سکونت
تهرانـــ
تخصص
عکاسی
تیم ایرانی مورد علاقه
برند گوشی
ماه تولد

اعتبار :

آدم‌خوبای روزای بد..
آدم‌خوبای همه‌ی عمرند...

# مخاطب خآصم
 

نگآر

کپیده قشنگو
مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 2, 2013
ارسالی‌ها
1,614
پسندها
1,829
امتیازها
113
محل سکونت
تهرانـــ
تخصص
عکاسی
تیم ایرانی مورد علاقه
برند گوشی
ماه تولد

اعتبار :

خطرناک ترین چیز توی دنیا ؛
یه دوست تقلبیه...
 

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :

آدم‌ها فکر می کنند اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگری زندگی
می کنند، شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود.
فکر می کنند می توانند همه چیز را از نو بسازند، محکم و بی نقص!
اما حقیقت ندارد...
اگر ما جسارت طور دیگری زندگی
کردن را داشتیم،
اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم،
اگر آدمِ ساختن بودیم،
از همین جای زندگیمان به بعد را
می ساختیم ...
 

نگآر

کپیده قشنگو
مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 2, 2013
ارسالی‌ها
1,614
پسندها
1,829
امتیازها
113
محل سکونت
تهرانـــ
تخصص
عکاسی
تیم ایرانی مورد علاقه
برند گوشی
ماه تولد

اعتبار :

دهه شصتیا اگه یادتون میاد که دوغ رو از یه بشکه آبی رنگ تو بقالی میخریدیم ،یه لیوان استیل روی بشکه دوغ شناور بود که حکم تستر داشت کلا نگران کرونا نباشید ..مشکلی برای ماها ایجاد نمیکنه...حله. : ))
 

نگآر

کپیده قشنگو
مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 2, 2013
ارسالی‌ها
1,614
پسندها
1,829
امتیازها
113
محل سکونت
تهرانـــ
تخصص
عکاسی
تیم ایرانی مورد علاقه
برند گوشی
ماه تولد

اعتبار :

خیلیا شب و روز دعاشون اینه که یکی بهشون فکر کنه یا کانون توجه یه عده ای باشن
من باید شبانه روز دعا کنم یه عده از فکر من بیان بیرون: )))
خدارووووشکررر :/
 
آخرین ویرایش:

mosTafa

مـدیـر ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Sep 15, 2013
ارسالی‌ها
5,132
پسندها
4,080
امتیازها
113
محل سکونت
مشهد
تخصص
انتخاب آدم اشتباهی
دل نوشته
لیاقت ش رو نداشت ...
بهترین اخلاقم
احمق م
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه

اعتبار :

879
 

نگآر

کپیده قشنگو
مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 2, 2013
ارسالی‌ها
1,614
پسندها
1,829
امتیازها
113
محل سکونت
تهرانـــ
تخصص
عکاسی
تیم ایرانی مورد علاقه
برند گوشی
ماه تولد

اعتبار :

وقتی جای خالی آدما رو با آدمای بهتر پر میکنی ، میبینی که اون قبلی اصن جاش اونجا نبوده...
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

یادم هست دوران مدرسه ،
یکی از دلخوشیهای دبیران ادبیات این بود که
هی بیایند و این موضوع انشاء را روی تخته سیاه بنویسند :
علم بهتر است یا ثروت ؟
و سپس چهل پنجاه نفر دانش آموز احمق بروند بنشینند و در مورد علم رجز خوانی بکنند .
البته امروز نیز ، پاشنه به همان روال می چرخد
با این تفاوت که از علم جویان سابق
حداقل از هر صد نفر ، پنج نفر ،
قابلیت رسیدن به مدارج بالای علمی را
به همراه اثبات کارایی علمی خود در عمل نشان میدادند
اما امروز با این همه مدارک بالای دانشگاهی
حتی یک مشیری ، ابتهاج ، اخوان ، فروغ ، پروین اعتصامی ، دولت آبادی ، و .... نیز تولید نشده .
احتمالا دلیلش این است که خط تولید دانشمندانمان نیز
همانند خط تولید کارخانجات صنعتی ، به مونتاژ روی آورده اند
باور نمیکنید ؟
نمونه اش را در خط تولید هنرمندان بنگرید :
تتلو
الان باورتان شد ؟
 

mosTafa

مـدیـر ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Sep 15, 2013
ارسالی‌ها
5,132
پسندها
4,080
امتیازها
113
محل سکونت
مشهد
تخصص
انتخاب آدم اشتباهی
دل نوشته
لیاقت ش رو نداشت ...
بهترین اخلاقم
احمق م
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه

اعتبار :

از حق نگذریم تتلو خواننده مستعدی ه
متن های قوی هم مینویسه
جدای از فحش هاش، توی سبک خودش تاپ ه.
بماند ک ما در کنار ابتهاج، ایرج میرزا رو هم داشتیم.

ولی اون زمان تل و اینستا نبود ک ایرج رو بکوبن.
اما الان ن تنها فضای مجازی هس، بلکه عده ای روشنفکر نما و به اصطلاح موزیسین و.... هم هستن.

موزیک سلیقه ایه
بیاییم یکم ب سلیقه هم احترام بذاریم.
من به شخصه هنر سالارعقیلی رو قبول دارم و بهش احترام میذارم ولی یکدونه از آهنگاش رو داخل گوشیم ندارم.
هیچ جا هم نرفتم بکوبمش
پس
داداشم
قلم هامون رو غلاف کنیم...
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

سلام و احترام محضر مصطفی خان عزیز و گرامی

از باب « مستعد » بودن میگذرم . زیرا بنده کارشناس موسیقی نیستم که اندازۀ « مستعد » بودن را بسنجم . اما آنچه در مورد این جناب « مستعد » عرض کردم ، یک نظر شخصی و به قول شما سلیقه ای بود . کسانی مثل این شخص ، هرگز در گزینه های سلیقه ای بنده ، هیچ گونه جایگاهی نخواهند داشت و اگر شما دلگیر نمی شوید ، بنده نیز به اندازۀ شما حق دارم ، سلیقه ام را بیان کنم و فکر نمیکنم که قلم خطایی به کار برده باشم که آن را بنا به « دستوری » غلاف کنم .

و اما در مورد ایرج میرزا :

نمیدانم در مورد ایرج میرزا تا چه اندازه اطلاعات دارید . اما بهتر بود کمی مطالعه می فرمودید و سپس این منتقد ارزشمند را در صف « نا اهلان » قرار میدادید .

همه ، ایرج میرزا را یک شاعر می شناسند . اما وی قبل از اینکه یک شاعر باشد ، یک منتقد اجتماعی و یک جامعه شناس و یک روانشناس اجتماعی بود . برای اثبات این موضوع فقط کافیست که سری به مثنوی « حجاب » این منتقد بزنید .

در زمانه ای که زنان و دختران را در چادر چاقچور و در اندرونی ها و حرمسراها جای داده بودند ، و هر ازدواجی بدون رویت و دیدار عروس قبل از شب زفاف امکان پذیر نبود ، وی با سرودن مثنوی حجاب ، آفات این نوع رفتار اجتماعی را به صورت بسیار زیبایی بیان میکند .

هیچ پسری قادر به دیدن صورت دختری نیست . هیچ امکانی برای آشنایی اولیه نیست . دخترها فقط در مجامع زنانه روبنده از صورت بر میدارند و یا در حمام های زنانه . پسرها را راه به هیچ کدام از این اماکن نیست . خواهر و مادر پسر در حمامهای زنانه ، صورت و اندام دختر را می بینند و بنابر صلاح دید و سلیقۀ شخصی خود ، به خواستگاری دختر می روند و پسر بیچاره فقط بعد از عقد میتواند صورت دختر را ببیند . حالا دیگر دیر شده . مجبور است قبول کند . حتی اگر از آن دختر خوشش نیاید . چون الان در بستر زفاف کنار هم هستند . چه بخواهد ، چه نخواهد .

ایرج میرزا در چنین دورانی با مثنوی حجاب ، با آفات زندانی کردن دختران ، پشت روبنده ها ، یک تنه به جنگ این آفات می رود .

پسرها آنقدر از دخترها دور و دور تر می شوند که روی به لواط و هم جنس بازی می آورند . و دخترها یکی پس از دیگری روانۀ حرمسراهای اشخاص متول و پولدار .

من نمیدانم که خود ایرج میرزا هم دچار چنین انحرافی شده بود یا نه . شاید هم شده بود . اما اشعار ایرج میرزا نشان میدهد که در آن دوران ، نگاه مردان به پسرهای زیبا رو و جوان ، یک نگاه عادی و متداول بوده :

دیشب دو نفر از رفقا آمده بودند

در محضر من ساخته بر ما حضر از من

همراه یکیشان پسری بود که گفتی

چشمانش طلب میکند ارث پدر از من

از در نرسیده به همان نظرۀ اول

دین و دل و دانش بربود آن پسر از من .......

..................

و اینها همه از یک رفتار مثلا دینی و مذهبی و عرفی و شرعی و اخلاقی و ..... عارض شده بود که دختران می بایست پشت روبنده و چادر چاقچور بمانند . و این ایرج میرزاست که با چنین اشعاری به مقابله با این رفتار غلط اجتماعی می رود .

در مثنوی حجاب نیز :

بیا گویم برایت داستانی

که تا تاثیر چادر را بدانی

در ایامی که صاف و ساده بودم

دمِ کریاسِ در استاده بودم

زنی بگذشت از آنجا با خش و فش

مرا عرق النساء آمد به جنبش

ز زیر پیچه دیدم غبغبش را

کمی از چانه ، قدری از لبش را

چنان کز گوشۀ ابر سیه فام

کند یک قطعه از مه ، عرض اندام .....

...........................

انتقاد از یک یا چند آفت اجتماعی ، آن هم به سبک و سیاق همان دوران ، اگر یک منتقد را به همان درجه از نزول میرساند که شما آن را نازل فرمودید ، بحثی در آن نیست و من بیشتر از این قلم فرسایی نمیکنم و در این مورد قلم خویش در غلاف میکنم .


و اما احترام به سلیقه ها ( یا به صورت جامع تر : احترام به عقاید )

قبلا فکر میکنم در این مورد در جایی نوشته ام . خلاصه وار تکرار میکنم :

اینکه مد شده است که می گویند به هر سلیقه ای باید احترام گذاشت و به هر عقیده ای . از نظر من فقط یک حرف مفت است .

در تایوان گروهی هستند که تندیس آلت تناسلی مرد را عبادت میکنند و تندیس بزرگی از آن را که گاهی به ارتفاع چند متر است در معابد خود قرار داده اند و آن را تعظیم و تکریم میکنند . و البته تندیسهای کوچکتر ، که معمولا در دست میگیرند و هم زمان مبادرت به عبادت میکنند .

دوست عزیز ! چقدر به این سلیقه و عقیده ، احترام می گذارید ؟

در زمان نازیسم هیتلری ، عقیده و سلیقۀ شخصی به آنجا رسید که 45 میلیون نفر انسان بی گناه و با گناه قتل عام شدند .

دوست عزیز ! چقدر به این سلیقه و عقیده ، احترام میگذارید ؟

در زمان اوج کمونیسم و استالینیسم در شوروی ، صدهها هزار نفر به دلیل سلیقۀ شخصی جناب استالین ، یا قتل عام شدند و یا به اردوگاههای کار اجباری سیبریه تبعید شدند که متاسفانه تعداد انگشت شماری نیمه جان از آنجا برگشتند .

دوست عزیز ! چقدر به این سلیقه و عقیده ، احترام میگذارید ؟

من بر عکس شما ، به هیچ عقیده و سلیقۀ شخصی احترام نمی گذارم ، چون آن عقیده و سلیقه ، عقیده و سلیقۀ من نیست . و تنها به عقیده و سلیقۀ شخصی خودم احترام میگذارم . اما آن را به دیگران نیز تحمیل نمیکنم . شما میتوانید به همۀ عقاید و سلایق احترام بگذارید . و این هیچ ربطی به بنده ندارد . اما نمیتوانید به من بگویید قلمم را غلاف کنم . چون این قلم من است نه قلم شما . و شما چنین اجازه و اختیاری ندارید . شما از این به بعد تراوشات قلم بنده را نخوانید . اینجا ، همانقدر که شما سهم مشارکت دارید ، بنده نیز همانقدر سهیمم . نه بیشتر . نه کمتر .

اگر تتلو از نظر شما یک هنرمند « مستعد » است ، از نظر من یک هنجار شکن غیر مستعد است که هیچ گونه جایگاه هنری در هنر ایران زمین ندارد . اگر خدایی ناکرده ، روزی تتلو را به عنوان هنرمند قبول کنم ، آن روز روز مرگ من و هنر این سرزمین است .

همین .
 

نگآر

کپیده قشنگو
مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 2, 2013
ارسالی‌ها
1,614
پسندها
1,829
امتیازها
113
محل سکونت
تهرانـــ
تخصص
عکاسی
تیم ایرانی مورد علاقه
برند گوشی
ماه تولد

اعتبار :

کتاب رو میخواندم و به توصیف نویسنده از سوگ پدر رسیدم و وسط مترو گریه میکردم. از گریه در جای عمومی متنفرم, چه کسی باور می کند یکنفر دارد برای کتاب گریه میکند, حتی خندیدن هم قضاوت می شود چه برسد به گریستن. اگر در جای عمومی موقع خواندن کتاب بخندی ممکن است فکر می کنند دیوانه شده ای چون کتاب مگر چقدر میتواند یکنفر را بخنداند فوقش یک لبخند شیک..
طبعا اگر گریه کنی که بدون شک دردی بزرگتر است که باعث گریه کردنت شده. معمولا سخت است باور اینکه یک نویسنده بتواند با کلمات چنان اندوهش را منتقل کند که به گریه بیافتی. یا بقول مادرم کسی در روضه برای حسین گریه نمی کند همه برای خودشان گریه میکنند....
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

در جوامع آزاد ( آزاد از نظر تفکر و اندیشه ) پویایی جامعه بر مبنای نقد اندیشه هاست .
حتی اگر خلاف تفکرات عموم جامعه باشد .
یعنی اکثریت ، در همین راستا عمل میکند که فقط یک اکثریت هستند ، نه مالک جامعه .
اما در جامعۀ ما همیشه خلاف این مسیر پیش می رود
یعنی اقلیت مالک جامعه است ، بدون اینکه حتی جامۀ اکثریت نیز به تن کرده باشند .
در یک اداره ، حرف ، حرف مدیر اداره است ، حتی اگر غلط باشد .
دوستی میگفت ( من ندیدم . نقل قول میکنم )
در سویس وقتی یک خیابان تازه احداث می شود
قبل از اینکه بلوار وسط آن را چمن کاری و گلکاری بکنند
چند ماهی میگذارند همینطوری خاکی و لخت بماند
بعد از چند ماه ، متخصصین امور می آیند
آن قسمتهایی را که رد پای زیادی در آن مشاهده میکنند
سنگ فرش میکنند و بقیه را چمن کاری .
اما در اینجا ، قبل از هر کاری ، بلوار یک خیابان را چمن کاری میکنند
کجا ؟ مثلا درست جلوی وزارت آموزش و پرورش که تردد زیادی در آن جریان دارد .
مردم می آیند و میروند و در عرض چند روز
همۀ چمنهای وسط بلوار را زیر پا له و تخریب میکنند
چون هیچ ممری برای عبور عابر پیاده در نظر گرفته نشده .
ماه بعد دوباره چمن کاری میکنند
و همچنین ماههای بعد .
و این چرخه آنقدر ادامه پیدا میکند
تا اینکه یک روز می آیند دور تا دور بلوار را نرده کشی میکنند .
...............................
در یک سایت ، یک تاپیک قابل بحث باز می شود
وقتی می گویم قابل بحث ،
منظورم این است که میتوان در آن حرفی گفت و حرفی شنید
مثلا من که علاقه ای به رنگ موی فلان هنر پیشه ندارم
حداقل دل خوش میکنم که یک گوشه از این سایت یه جایی هست
که چهار نفر جمع می شویم و نظرات خود را اعلام میکنیم
و نیازی نیست که در تاپیکهای رنگ مو و خالکوبی عده ای هنرپیشۀ بیکار و بی عار بچرخم .
اما هنوز اولین پست را ارسال نکرده
شرط و شروط و تهدید قبل از موضوع اصلی نمود پیدا میکند .
و هنوز به سومین پست نرسیده
دور تا دور تاپیک را نرده کشی میکنند .
و یه قفل بزرگ هم میزنند بر سر درش
که یعنی : هر چی که مدیر میگوید باید همان باشد
چرا ؟
چون مدیر فقط یک مدرک تو خالی و پوچ لیسانس توی جیبش گذاشته
و نام مهندسی را یدک میکشد ،
و همین کافیست برای دانستن .
و خودش خوب میداند ، که هیچ نمیداند
میداند که سوادش کشک هم نمی ارزد
میداند که اصلا سوادی ندارد
تنها چیزی که از دانشگاه بار کرده با خود آورده
فقط یک کارت و یک مغز خالیست
گو نباشد مغز
گو نباشد سواد
مدیر و مهندس که هستم .
و اینجا ایران است
و همین کافیست
برویم کشکمان را بسابیم که خربزه چیزیش نشه .
همین
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: نگآر

نگآر

کپیده قشنگو
مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 2, 2013
ارسالی‌ها
1,614
پسندها
1,829
امتیازها
113
محل سکونت
تهرانـــ
تخصص
عکاسی
تیم ایرانی مورد علاقه
برند گوشی
ماه تولد

اعتبار :

ما لبخند زدیم و عکس یادگاری گرفتیم و همدیگر رو سفت بغل کردیم و گفتیم خدایآ شکرت که همدیگرو داریم...
اما توی این لبخندها فراموشی نیست ..
فراموش نکردیم اونهایی رو که در سالی که گذشت مصیبت های سخت و جانکاه تحمل کردن .
و امروز دل های غمزده شون دلیلی برای خنده نداشت ..
امروز چندثانیه مونده بود به سال نو از صمیم قلبامون برای چشم و دل همه اون هزیزای غم دیده نور و روشنی آرزو کردیم ..
غم نبینید و گرم و بلند بخندین دوستای خوبم
عیدتون مبارک :icon12:
 

Ops

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Jan 24, 2014
ارسالی‌ها
10,600
پسندها
3,164
امتیازها
113
محل سکونت
AhWaZ
تخصص
SheYtOni
دل نوشته
:)
بهترین اخلاقم
MehRabOni
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :

ادمای خوب زندگیتو نپیچون... پیچ زندگی خودت هرز میشه;)
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

خدا هیچ بنده ای را خنگ نکنه

می پرسید چرا ؟

الان عرض میکنم خدمت مبارکتان :

حدود 3200 سال است که با کامپیوتر کار میکنم .

همین اول کلام گفته باشم که از گوشی متنفرم . با اینکه کلکسوینی از گوشی های مدل بالا و پایین دارم ، اما به همان گوشی سامسونگ کوچولوی ناز 3000 سال پیش اکتفا فرموده و به غیر از اون هیچ گوشی کوفتی را قبول ندارم .

داشتم عرض میکردم :

پس از 32 قرن همزیستی مسالمت آمیز با کامپیوتر ، هنوز ساده ترین کاربردهای آن را بلد نیستم . مثلا همین داستانی که امروز پیش آمد .

برای دیدن برخی تصاویر هنری عزیزی ، با خودم تصمیم گرفتم که برنامۀ اینستاگرام مبارک را بر روی کامپیوتر پیر نازنینم نصب کنم .

نه دیگه . اینقدر هم خنگ نیستم . اول قند شکن را ( بخوانید فیلتر شکن ) فعال فرمودیم . همینکه چشمک و علامت فعال را دریافت فرمودیم ، رفتیم روی گوگول خان تا برنامۀ اینستا را بر روی رفیق پیرمان ذخیره و نصب کنیم . با اینکه هزارها بار اتفاق افتاده که پسورد فایل ( معادل فارسی اش را نمیدانم ) با کپی پیست بر روی نصب اجرا نمی شود ، لذا از آنجا که خنگ تشریف داریم ، یکی دو ساعت همینطوری زحمتها به جان خریدیم و از ما کپی پیست پسورد فایل و از برنامۀ هنوز نصب نشده انکار و پس زدن ، تا اینکه با خودم گفتم : آخه خنگ خدا ! یه زحمتی به خودت بده و متن این خطایی که هی روی صفحه آشکار می شود بخوان . و از آنجا که خیلی هم با هوش تشریف داریم ، بالاخره پس از دو ساعت دریافتیم که آن مادر به خطا ، می فرماید که : پسورد را تایپ کن خنگ خدا . هی کپی پیست نکن . بس که بچۀ حرف گوش کنی هستیم ، ما هم آخرش کردیم . حواست کجاست منحرف ؟ تایپ کردیم . و اینجا بود که دریافتیم می بایست سر فرصت به دانشگاه مراجعه و به عنوان استاد آی تی و یا حداقل استاد نرم افزار در دانشگاه ، کرسی مناسبی برای خودمان دست و پا کنیم . که البته دو حسن دارد . یکی اینکه بر روی آن می نشینیم و تدریس می فرماییم و دیگر اینکه زمستانها می رویم زیرش ، گرم می شویم . از این قسمت ماجرا که عبور فرمودیم ، رسیدیم به آنجا که یه صفحۀ عجیب و غریبی باز شد و از من نابغه درخواست کرد که یه سری اسراری که منصور حلاج هویدا نکرده بود ، ما آنها را روی اون صفحه هویدا کنیم . از یوزورنیم گرفته تا باز هم پسورد . این یو زور نیم هم عالمی دارد برای خود . یعنی وقتی ترجمه کردم دیدم عالمی دارد و گرنه قبلش آگاه نبودیم به خدا . یو که به معنی شما ، یعنی همان من محترم . زور هم که معنی نمی خواهد ، همان زور خودمان است . می ماند اون قسمت آخر که همون نیم می باشد که البته به معنی نصفه و نیمه است . در کل معنی کلی می شود : نصفه زور بزن و خودکشی نکن . ما هم نیم زوری زدیم و سوراخ ( ببخشید ) دریچۀ یارو باز شد . منظورم همان قسمت صفحه بود که دو پایش را توی یک کفش کرده بود و از ما میخواست اسرار هویدا کنیم که کردیم . و تازه اینجا فهمیدیم که باید برویم ایمیل مبارک ، و نتیجۀ فاش شدن اسرار را از آنجا پیگیری بفرمائیم . و رفتیم . اما از بخت و اقبال بد ما ، ایمیل محترم خطا می فرمودند و هی می فرمودند : پسورد اشتباه است . خدائیش دیگه داشت حوصله و صبرم در صبردانم میجوشید . حالا پسورد از کجا پیدا کنیم ؟ نیم ساعتی صبوری فرمودیم و مثل ارشمیدس که ... لخت از حمام به بیرون دویده بود ، ما هم با پیژامه از روی صندلی به هوا پریدیم و گفتیم : یافتم یافتم یافتم ... و اینگونه بود که گوشی را برداشتیم و به جد پدر جدمان در دوزخ زنگ زدیم و از ایشان پرسیدیم که : شما پسورد ایمیل بنده را به خاطر دارید آیا ؟ و گور به گور شده که فکر میکنم از همانجا هر روز ایمیل ما را باز می فرمودند و تمام عاشقانه های ما را به سرقت می بردند ، مثل بلبل ، پسورد ما را پشت گوشی چهچه زدند . و اینگونه بود که ما وارد ایمیل مبارک شدیم . راستش دیگه خسته شدم .

بقیه اش هم بماند برای یه وقت دیگه . الان فقط همین را عرض کنم که پس از شش ساعت تقلا ، به جای اینستا ، رسیدم به یک صفحۀ مشکی که رویش نوشته : سایه های بیداری ! بمیری خنگ خدا

هیچی دیگه . هنوز اینستا ندارم

و مُردم اندر حسرت دیدن اون صنایع دستی و هنری ..

امروز چندمِ چندم بود راستی ؟

آها

پنجشنبه 7 فروردین 99 ( این دو تا 9 هم داستان شگفت انگیزی دارد که فکر کنم محمد از سر بیکاری ، توی تاپیک : بدو بیا کارت بزن یا همان دفتر حضور و غیاب توضیح فرمودند . البته یک منبع خوب و عالی هم سراغ دارم که به شماها نمیگویم تا سادیسمم حسابی شکوفا بشه ) .

همین دیگه . پاشو برو دنبال کار و زندگی ات
 

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :

درد و دل نکنید!

در مورد مشکلاتتون هیچ وقت درد و دل نکنید
یه لحظه آروم میشی

اما یه عمر سنگینی یه نگاهُ باید تحمل کنی...
 

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :







گاهی یک دنیا حرف داری برای گفتن
اما لال می شوی
وقتی نمی دانی به چه زبانی
با این آدمها حرف بزنی

 

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :





Never assume that someone likes you for you sweetness.
sometimes you are just an option when they are bored

هرگز فکر نکنید کسی شما رو به خاطر شیرین بودنتون دوست داره
تو فقط براش یه گزینه ای وقتی که حوصلش سر میره.
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

الان چند ماهه اینجا هستم
تازه امروز داستان مدالها را متوجه شدم . :D:D:D
ممنون محمد عزیز :rose: :rose: :rose:
 
بالا پایین