Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

داستان شهیدی که پای قداست چادر جنگید .

  • نویسنده موضوع @r@h
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı داستان و حکایت های دینی و مذهبی
Konu Başlığı داستان شهیدی که پای قداست چادر جنگید .
نویسنده موضوع @r@h
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan @r@h

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2]داستان شهیدی که پای قداست چادر جنگید .[/h]

داستان شهیدی که پای قداست چادر جنگید / این ماجرا رو یکی از دوستان خوب سایت به نام رضا در نظرات نوشته بود... بد ندیدم که برای شما دوستان بنویسم تا شما هم استفاده کنید.
یادمه توی جبهه كه بودم یه خواهر پرستاری می‌گفت : یه روز یه سر بارانكادی كه یك مجروح رو حمل می‌كردیم، تا به اتاق عمل صحرایی ببریم من گرفته بودم و یه سر بارنكارد رو پزشك گردان گرفته بود. من هی چادرم می‌افتاد و هی دوباره سرم می‌كردم. برادر پزشك سرم داد زد كه ول كن اون چادرو! مگه نمی‌بینی داره ازش خون میره. ناگهان اون برادر جانباز گوشه چادرمو گرفت و گفت : من دارم برای قداست و حفظ همین چادر از بین میرم. اونوقت تو به همین راحتی میخوای چادرت رو از سرت پایین بیاری. نه خواهرم دوباره سرت كن و پس از لحظه ای شهید شد.
 
بالا پایین