دست مادر

[*مینا*]

باد هوهو می کند میزند در را به هم نیمه شب از خواب ناز با صدایش می پرم ناگهان در باز شد یک نفر پیشم نشست روی خواب چشم من او کشید آرام دست چشم های کوچکم بسته شد از ترس باد حس خوبی پرکشید گونه ام را بوسه داد گفت : از مادر نترس باد مهمان در است دست های کوچکت توی دست مادر است

 

[*مینا*]

حس میکنم خورشید هستم لبریزم از موسیقیِ نور دست ستاره توی دستم با ابرهای آسمان جور حس میکنم من یک درختم دستم پر از برگ و جوانه است مهرو محبت مثل گنجشک دستان من هم آشیانه ست حس میکنم دریاست قلبم درسینه ام یک راز آبی ست با رقص ماهی های شادی اندوه دیگر در دلم نیست

 

[*مینا*]

شب شد و باز دوباره پیدا شده ستاره ماه دوباره تابیده روز چی شده ؟ خوابیده تَق تَق تَق ، تَقانه بابا آمد به خانه صدای پا شنیدم از جای خود پریدم سلام بابا ، بفرما ! خسته نباشی بابا بوسۀ داغ و لبخند عطر شکوفه و قند دو دست گرم و خسته پاکت و کیف و بسته سیب و انار ، گلابی شب شده سبز و آبی

 

[*مینا*]

مشب دوباره صورت مادر
تصویری از یک ماه نورانیست
دارد ستاره می چکد در حوض
امشب حیاط ما چراغانیست

حالا تمام شهر می داند
در خانه یما ماه مهمان است
از آسمان دل کنده و امشب
در چهره ی مادر نمایان است

پر می شود ایوان ما از ماه
امشب زمین روشن تر از هر شب
مادر کنار شمعدانی ها
قرآن به روی سر، دعا بر لب

حالا تمام شهر می دانند
در خانه ی ما قرص یک ماه است
ماهی که چادُر روی سر دارد
تنها خدا از قلبش آگاه است