Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

14 – آیا می توان با خدا معامله کرد و معامله با خدا چگونه معامله ای است ؟

اطلاعات موضوع

Kategori Adı سخنرانی های دینی و مذهبی
Konu Başlığı 14 – آیا می توان با خدا معامله کرد و معامله با خدا چگونه معامله ای است ؟
نویسنده موضوع ۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan ۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰

۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰

کـاربــر حـرفــه ای
تاریخ ثبت‌نام
Jul 29, 2015
ارسالی‌ها
722
پسندها
578
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
تخصص
نویسنده
دل نوشته
بدترین کاری که یک نارفیق میتونه باهات انجام بده اینه که : بجای راهنمایی ، چاهنمایی کنه ...
بهترین اخلاقم
صبر و تحمل
سیم کارت
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :

[h=1]سخنان حجت الاسلام والمسلمین نقویان در برنامه سمت خدا مورخ 10 شهریور 1388[/h]

– آیا می توان با خدا معامله کرد و معامله با خدا چگونه معامله ای است ؟

سوال زیبا و سختی است ، خداوند خود را در قرآن معامله گر معرفی کرده است حداقل برای گروهی ، می گوید اولا ما می خریم و مشتری هستیم تو بالاخره باید بفروشی در این بازار ، الان اطبا در اتاق عمل چه چیزی را می فروشند نیم ساعت عمل می کنند ده میلیون تومان اجرت می گیرند ، آن درسی که در دانشکده پزشکی خوانده اند و اطلاعاتی که بدست آورده اند را به این مریض می فروشند خوب هم می خرند می گویند این آقای دکتر پنجه طلایی است هر کس را که عمل کند شصت سال به عمر او اضافه می شود ، یک روان شناس چه چیزی را می فروشد ؟ اطلاعات روان شناختی خود را برای باز کردن گره دیگران می فروشد ، یک سبزی فروش هم به بازار می رود و یک چیزی را می خرد و می فروشد همه ما اهل خرید و فروش هستیم بعضی از خانمها در عقد و عروسی در واقع خود را می فروشند با این مهریه می خواهد دختر را یک جوری بفروشد و داماد را یک جوری بخرد . خرید و فروش یک چیزی است که همه از بچگی با آن آشنا هستند یعنی بچه اولین درخواستی که از پدر خود می کند می گوید پول بده می خواهم خوراکی بخرم و می داند بدون پول از خوراکی خبری نیست در دانشگاه هم رشته های بازاریابی و اقتصاد و غیره است و تا قیامت هم این داستان ادامه دارد . خدا می گوید من هم فروشنده هستم و هم خریدار حالا ما هستیم که باید ببینیم چه چیزی بفروشیم . خدا رحمت کند مرحوم پروین اعتصامی را که می فرمود:
رو گهری جو که وقت فروش خیره کند مردم بازار را
یک چیزی بخر که هنگام فروش هر کسی نگاه می کند چشم های او خیره شود . حالا می گوییم ای خدا چه می خری می گوید صداقت، هر که در این بازار صداقت بیاورد من می خرم . نجابت ، پاکی ، وفا بیاورد من می خرم ، به دشمن من تو وفادار باشی من از تو می خرم . امیر المومنین فرمود : من حتی به دشمن خود هم خیانت نکردم . آن خانمی که در خانه صبر کرده است بخاطر خدا و با این مرد خشن ساخته و خشونت نورزیده و مهربانی کرده است چون خدا دوست دارد در خانه اهل تحمل باشیم اگر شصت سال می خواهی با این مرد زندگی کنی باید شصت سال تحمل کنی . بعضی ها می گویند ما برای مشکل خود چقدر صدقه بدهیم من می گویم تو گره ای در کارت افتاده است که ده میلیون تومان است بخاطر یک چنین گره ای که کلاه سر خدا نگذار و هزار تومان در صندوق صدقات بینداز ، گره ده میلیونی حداقل یک میلیون صدقه می خواهد .
در خصوص سیره خانوادگی پیامبر گفتیم که : در خانه خجول تر از دوشیزگان بود ، کمک می کرد ، از هیچ غذایی شکوه نمی کرد ، خودش خیلی از لباسها را وصله می زد، به کسی دستور نمی داد ، با همسرانش بسیار مهربان بود ، یک شخصی از یکی از همسران ایشان پرسید آیا سخت نیست زندگی با پیامبر ، او بالاخره مرد آسمانی و ملکوتی است همسر ایشان گفته بود اصلا اینگونه نیست ما اصلا حس نمی کنیم که با یک فرد ملکوتی زندگی می کنیم همه نیازهای زمینی ما هم برآورده می شود البته یک زندگی ساده و معمولی است ، اهل گذشت و درک طرف مقابل بود ، انسانها را تشویق می کرد که تشکیل خانواده بدهند ، انسان مجرد را او مبارک نمی دید او می گفت اکثر جهنمیان از مجردها هستند . حتی شهیدانی که مجرد هستند قبل از ورود به بهشت خداوند حجله ای برای آنان تشکیل می دهد و عقد ایشان را امیرالمومنین می خواند بعد عروس و داماد وارد بهشت می شوند . یک نکته ای را در خصوص ازدواج اینجا عرض کنم عده ای به من می گویند بعضی ها موقعیت ازدواج ندارند و بعضی از دختر خانمها نیز خواستگار ندارند چه کاری بکنند ، البته قصه این نیست که اسلام می گوید با هر طور شده با هر آدم غیر شایسته ای ازدواج کن نه چشمهای خود را باز کن ولی وسواس بد است بسیاری از خانمهایی که سن آنها از یک حد طبیعی گذشته است و الان خواستگار ندارند و یا خواستگارهایی دارند که دیگر باب میل آنها نیست علت این است که زمانی اینها خواستگارهای خوبی داشته اند ، یا پدر و مادر ایراد می گرفته اند و یا خود فرد و الان دختر خانم سی و پنج ساله شده است در این سن می گویند ما که خواستگار نداریم چه کاری بکنیم باید بگوییم شما از اول خواستگار داشتید باید یک مقدار توقع را پایین می آوردید تا زندگی شیرین شود. ضمنا ما خیلی وقتها می توانیم خیلی چیزها را عوض کنیم من یک پزشک نازنینی را می شناسم که جراح مغز و اعصاب است با یک خانواده بسیار متمول ایشان با تمام امکانات با یک خانمی ازدواج کرده است که نقص بدنی دارد و آنها بسیار زندگی شیرینی دارند . مادری چند وقت پیش من را دید دخترمن بسیار تحصیل کرده و خانم و زیبا است ولی یک نقص کوچک در بدن دارد هیچ کس به خواستگاری او نمی آید ، چرا باید اینگونه باشد ؟ حالا بروید به دادگاه های خانواده ببینید چگونه است ، آنقدرافرادی را می بینید که از هر نظر تکمیل هستند ولی حاضر نیستند حتی یک لحظه یکدیگر را تحمل کنند چرا از اول حواستان نبود که همه چیز به تیپ و قیافه و پرستیژ بستگی ندارد ، باید ما از این خواب گران بیدار شویم تا خداوند زندگی شیرینی به ما عنایت فرماید.
 
بالا پایین