Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

استاد شهریار و تخت جمشید

  • نویسنده موضوع sting
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı بخش تاریخ و باستان شناسی
Konu Başlığı استاد شهریار و تخت جمشید
نویسنده موضوع sting
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan sting

sting

معـاون ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
27,708
پسندها
5,661
امتیازها
113
محل سکونت
تهـــــــــــران
وب سایت
www.biya2forum.com
تخصص
کیسه بوکس
دل نوشته
اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
بهترین اخلاقم
نــــدارم
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :



یکی از دلکش‌ترین سروده‌های شهریار، منظومه‌ی تخت جمشید است. شهریار در این سروده روانش به شامگاه تخت جمشید پرکشیده و با شکوهی تمام، ویرانی این بنای شگفت روزگار را به دست سپاه اسکندر در کالبد سروده‌ای به یاد ماندنی به تصویر کشیده است.

«این شعر، خیال وهم‌انگیز مردی ایرانی است که بال به نهان شب می‌گشاید و از فراز البرز به فراخنای تاریخ ایران ره می‌پیماید و با نگاه عبرت‌آمیز، استواری فرهنگ و تاریخ ایران را به غارتگران فرهنگ می‌نماید.»

از آن‌جا که انتشار تمامی این منظومه در این مجال مقدور نبود، تنها این چند برگ را ویژه‌ی برجسته‌ترین بیت‌های این مثنوی پرآوازه پیرامون حریق تخت جمشید ساختیم.

شب، ز تشییع غروب خورشید بازمی‌گشت به تخت جمشید

من هم از قله‌ی البرز خیال تاختم قافله را از دنبال

تا مقامی که شنیدم از شب قصر داراست خدا را به ادب

ماه در ابر خود از شرم نهان بحریم از حرم پادشهان

نیز داران سپاه جاوید زنده می‌گشت و زهم می‌پاشید

چشم‌ها خیره و تند و سرکش لیک ریزان چو شرار آتش

لیک غوغا به سبکبالی خواب خفه می‌گشت چو آتش در آب

آخر کار به تلقین سروش اسم شب دادم و خوابید خروش

اسم شب «آتش اسکندر» بود که سیه باد رخ چرخ کبود

رفتم از پله‌ی رفعت بالا رو بخرگاه حریم والا

نرده‌ها ریخته دندانه نما خنده می‌آیدش از غفلت ما

بعد سی قرن صباوت سیماست سنگ‌ها صیقلی و چهره‌نماست

رهزن چرخ زده راه قرون وین غنائم بسر راه نگون

می‌توان دید در آن معرض باد جام‌جم، افسرکی، تخت قباد

مدفن عشق و حمیت بینی قتلگاه مدنیت بینی

داریوشش بدل آتش و خون تخت و بخت و علمِ داد نگون

ناگهم شد به‌نظر پرده‌گشا سینمائی دو مخالف سیما

این یکی چشم و چراغ‌افروزان وان‌دگر شعله و آتش سوزان

این درخشیدن تخت جمشید وان فروخفتن قرص خورشید

این فرا بردن کاخ و سردر وان فرود آمدن اسکندر

این یکی را که صدش گل چیدم در دل پرده چنین می‌دیدم

یافت فرمان شهنشاه صدور به پی افکندن این کاخ سرور

کاروان‌ها به ‌غریو و به‌ قطار اوفتادند به راه از اقطار
 
بالا پایین