Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

آموزه های دینی را فراموش نکنیم

  • نویسنده موضوع sting
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı بخش متفرقه انجمن مذهبی
Konu Başlığı آموزه های دینی را فراموش نکنیم
نویسنده موضوع sting
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan sting

sting

معـاون ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
27,708
پسندها
5,661
امتیازها
113
محل سکونت
تهـــــــــــران
وب سایت
www.biya2forum.com
تخصص
کیسه بوکس
دل نوشته
اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
بهترین اخلاقم
نــــدارم
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :

«رضا مهکام»، در کتاب «خانه گریزی دختران، ریشه ها و پیامدها» می نویسد:«ضعف دینی و ناآشنایی فرزندان با احکام از عوامل مهم خانه گریزی است. انتقالندادن معارف و احکام اسلامی به فرزندان و یا انتقال نادرست آن: پدر و مادر خانواده خود با اسلام و آموزه های سازنده آن آشنا هستند و در حد توان خود به آن عمل می کنند ولی فرزندان آنان نه از لحاظ ظاهری به یک فرد مؤمن شبیه اند و نه اطلاعات کافی در باره اسلام دارند ... تعداد زیادی از والدین دیندار با وجود عمل به اسلام، برای آموزش مفاهیم آن به فرزندان شان هیچ کوششی نمی کنند و بر این باورند که وقتی کودک بزرگ شد، خودش یاد می گیرد. غافل از اینکه آنچه در کودکی در باور کودک رسوخ کند، تا پایان عمر در ذهن او خواهد ماند. از این رو تربیت دینی را باید از دوران کودکی آغاز کرد ... گروهی دیگر از والدین نیز دوست دارند فرزندان خود را درست تربیت کنند و آموزه های دینی را هم به آنان درست انتقال دهند ولی به دلیل ناآگاهی به فلسفه آموزه های دینی، موفق نمی شوند. اگر فرزند علت مسئله ای را بپرسد، نمی توانند پاسخ بدهند چون آگاهی کافی ندارند و فقط به صورت تقلیدی نماز می خوانند و روزه می گیرند و به مسجد می روند و سبب و چگونگی آن را نمی دانند ... منطق نادرست و فرهنگ ضعیف بعضی از پدر و مادرها هم باعث می شود وقتی کودک علت امر را می پرسد، می گویند مگر ما از پدرمان پرسیدیم که تو از ما می پرسی؟ تو باید به همین که ما می گوییم عمل کنی. بی شک کودک در چنین شرایطی شاید در ظاهر فرمان پدر را اجرا کند ولی در باطن نه تنها به دین اعتقادی پیدا نخواهد کرد بلکه از آن متنفر هم خواهد شد و دور از چشم پدر به راحتی اعمال دینی را ترک خواهد کرد چون اعتقادی به آنها ندارد.آگاهی درست از دین و درک واقعی آن و عمل کردن به آن می تواند بسیاری از نابهنجاری های خانواده و اجتماع و در نتیجه فرد را از بین ببرد و جامعه را به سوی مدینه فاضله رهنمون کند ... بنا به اعتقاد کارشناسان، بیشتر دختران فراری از خانواده هایی هستند که یا کاملاً بی دین بوده اند و یا اینکه سطح اطلاعات دینی آنان نزدیک به صفر بوده است یا اینکه دین را به صورت تعصبی و کورکورانه پذیرفته اند و در نتیجه فقط قسمتی از مسائل دینی و ظواهر آن را گرفته و مابقی را رها کرده اند ... یکی از عواملی که در افزایش فرار تأثیر مستقیم داشته است و دارد بی اطلاعی و ناآگاهی از دین و مسائل دینی در خانواده ها و خودِ فرد است. خانواده های دین مدار و آشنا به معارف اسلامی کمتر در معرض خطر فرار دختران قرار دارند و این خطر، خانواده های بی دین و ناآگاه از مسائل دینی را به مراتب بیشتر تهدید می کند ...»بی توجهی به مفاهیم دینی و عدم درک این مسئله که دینداری می تواند تا میزان قابل توجهی آمار آسیب های اجتماعی را پایین بیاورد، باعث شده است که هر روزه شاهد معضلات اخلاقی و اجتماعی بیشتری باشیم.هر چند دین به تنهایی و در مقام حرف نمی تواند کاری از پیش ببرد و این عمل به دستورات دینی و آموزش صحیح آن به فرزندان است که موجب داشتن خانواده ای سالم خواهد شد.اغلب دختران فراری یا در خانواده های بی دین رشد و نمو کرده اند و یا اینکه فقط در ظاهر و به لفظ، با اسلام آشنا بوده اند و به اعتقاد قلبی و یا درک درستی از آن نرسیده اند. تعصبات کورکورانه و بدتر از آن عدم آموزش صحیح آموزه های دینی به فرزندان موجب می شود که نوجوان در بحرانی ترین شرایط سنی خود دچار بحران هویت شود و نتواند پاسخ تمام سؤالات خود را از خانواده بگیرد و از لحاظ عاطفی در خانه اشباع شود، پس تنها راه، تجربه زندگی جدید در بیرون از خانه است؛ تجربه ای به نام فرار.[h=3]محکوم به مرگ[/h]وقتی این دختر را به ما معرفی کردند می دانستیم که درگیر بیماری خطرناکی است،بیماری لاعلاجی که آرزوهای دخترش را به زودی در خود دفن خواهد کرد.15 سال بیشتر ندارد و در 10 سالگی شاهد طلاق والدینش از همدیگر بوده است. او به خوبی به یاد می آورد که چطور وی و خواهرش که تنها دو سال از او بزرگ تر بوده به خاطر اعتیاد پدرش، نزد مادرشان مانده و گرسنگی را با تمام وجود چشیده اند.«پدربزرگ و مادربزرگم فوت کرده بودند و کسی نبود که پشتوانه ما باشد. آخرش هم مادرم نتوانست اجاره مانده سه ماه خانه را بپردازد و صاحب خانه بیرون مان کرد. یک شب سرد زمستانی هر سه ما کنار خیابان بودیم. سرما و گرسنگی امان مان را بریده بود. مادرم به من یاد داد که چطور به یک مغازه بروم و یواشکی مواد خوراکی بردارم. خواهر و مادرم بدون اینکه قصد خرید داشته باشند شروع به صحبت با مغازه دار کردند و قیمت اجناس مختلفی را پرسیدند و من به خیال خودم یواشکی مقداری خوراکی برداشتم که مغازه دار متوجه شد و جنجال به پا کرد. همه دورمان جمع شدند و مادرم بسیار التماس کرد تا آن مرد آبرویمان را نبرد ولی او پولش را می خواست و ... در این میان مردی که سر و وضع خوبی داشت از میان مردم جلو آمد و پولی بیشتر از پول خوراکی ها به مغازه دار داد و ما را از آن مهلکه نجات داد.از مغازه که بیرون آمدیم، نگاههای شماتت بار و تحقیرکننده اطرافیان همراهی مان می کرد که آن مرد به طرف مان آمد و به مادرم گفت اگر جایی برای ماندن نداریم می توانیم به خانه او برویم. مادرم که همه درها را به روی خود بسته می دید، تعارف آن مرد را قبول کرد و همه به خانه او رفتیم.مدتی در آنجا زندگی می کردیم و من می دیدم که مادرم کم کم لباس های نوییبرایمان می خرد هر چند نمی دانستم پولش را از کجا می آورد. مردها و زن های بسیاری به آن خانه رفت و آمد می کردند و من فکر می کردم آن مرد خیّر به همه کسانی که مثل ما بدبخت هستند، جا و مکان می دهد!...مادرم تاوان سنگینی برای اعتیاد پدرم و طلاقش پرداخته بود. او نه تنها شکارچی دختران فراری شده بود بلکه به من و خواهرم هم رحم نکرده و با معتاد کردن ما و دیگر دختران، همه را مطیع خودش و آن مرد کرده بود.وقتی کم کم همه چیز را فهمیدم از خانه آن مرد فرار کردم اما باز هم قصه تلخ و تکراری گرسنگی و بی پناهی عذابم می داد. اما دیگر مثل یک سال قبل از سایه هیچ مردی نمی ترسیدم. همه چیز برایم عادی شده بود و به راحتی وجودم را به حراج می گذاشتم. پیش خودم فکر می کردم به اندازه کافی که پول در بیاورم می روم و در یک شهر دیگر خودم را از دست این زندگی نکبت بار نجات می دهم؛ اما چه خیالاتی.من از خانه ای که آن مرد و مادرم درست کرده بودند فرار کردم تا خودم را نجات دهم ولی وضعم بدتر شد و وقتی به خودم آمدم فهمیدم مبتلا به ایدز شده ام و ...»
 
بالا پایین