دوبیتی های عاشقانه .

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

ترسم آخر زغم عشق تو دیوانه شوم،
بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم،
آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب،
نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب.

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

………………………………………………………………….
در عشق تو از بس که خروش آوردیم
دریای سپهر را به جوش آوردیم
چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت
رفتیم و زبانهای خموش آوردیم

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

اندر دل من بدین عیانی که تویی
وز دیده من بدین نهانی که تویی
وصاف ترا وصف نداند کردن
تو خود به صفات خود چنانی که تویی

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

ای عشق مرا به شطّ خون خواهی بُرد
چون قیس به وادی جنون خواهی بُرد
فرهاد صفت در آرزویی شیرین
دنبال خودت به بیستون خواهی بُرد

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

یار من خوشبو شدی بوی زلیخا میدهی ..

یک اشاره سوی من باچشم شهلا میدهی..

گفته بودی من بمیرم هرچه میخواهی بگو...
من میمیرم پیش پآت یک بوسه حالا میدهی

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

یک نفر هست صمیمانه تو را می خواهد
مثل یک عاشق دیوانه تو را می خواهد

گاه با یاد تو زانو به بغل می گیرد
خاطراتش شده افسانه ، تو را می خواهد

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

دل من يار و غمخوارى ندارد

پريشان است بـــازارى ندارد


هزاران قلب را تسخير كردند

كسى با قلب ما كارى ندارد

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

عمريست غم و درد نشانم داده

در آتش سينه اش امانم داده


رنجور ترين درخت باغش هستم

هـــر بــــار مرا ديده تكانم داده

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

بى وفــا شدى جفــــايت مى كنند

بى وفايى كــن وفايت مى كنند


مهربانى گر چه آيينى خوش است

مهربان باشى رهايت مى كنند

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

من در غم تو، تو در وفاى دگرى

دلتنگ تو من تو دلگشاى دگــرى


در مذهب عاشقان روالى باشد

من دست تو بوسم تو پاى دگرى

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

چنان دل بسته ام کردی
که با چشم خودم دیدم

خودم میرفتم اما
سایه ام با من نمی آمد

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی

من از غم تو هر روز دو صد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین
تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببین

وقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره
تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین

 

[۪A۫۰۪f۫۰۪s۫۰۪h۫۰۪a۫۰۪n۫۰]

کاش میشد عشق را آغاز کرد
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش میشد شیشه غم را شکست
دل به دست آورد نه اینکه دل شکست