Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

Sting (golesang) عزیز، ضایعه درگذشت مادر گرامیتان را تسلیت عرض می نماییم

  • نویسنده موضوع eLOy
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اطلاعیه و مناسبت ها
Konu Başlığı Sting (golesang) عزیز، ضایعه درگذشت مادر گرامیتان را تسلیت عرض می نماییم
نویسنده موضوع eLOy
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan نگآر

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,741
پسندها
14,844
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :

@sting جان
اندوه ما در غم از دست دادن مادر عزیزتان در واژه ها نمی گنجد تنها می توان از خداوند برایتان صبری عظیم و برای آن مرحومه روحی شاد و آرام طلب کرد.

از طرف: کاربران انجمن بیا تو فروم
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

گاهی اوقات مدتها دور از خانه ای .
خانه ای در کوچه ای تنگ و باریک اما بسیار دراز و طولانی .
صبح زود از سفر بر میگردی .
در تاریک روشن سحرگاهان .
از تاکسی پیاده می شوی و چمدانت را از صندوق عقب بیرون می کشی .
از خیابان به پیاده رو و از آنجا به کوچه گام میگذاری .
در پیچ و خم کوچه که به ماری خوابیده می ماند که بدنش را تاب داده باشد
چشمت به فانوسی می افتد که بر در خانه ای آویزان است و اندک سویی دارد
خانه ای تقریبا در میانۀ کوچه
خانۀ تو ته کوچه است
اما نور کم سوی فانوس ، نگرانی و دلهره را در دلت روشن میکند
شتاب میگیری
شتاب شوق نیست . اما هست
شتاب لحظۀ پیش و رسیدن به مأوا نیست . اما هست
شتاب دیدار یاران نیست . اما هست
شتاب رسیدن و دانستن هست
در مقابل درِ فانوس به دست می ایستی
نمی شناسی اش
در را نمی گویم
صاحبان پشت در را می گویم
خلوت نشینان آن سوی در را می گویم
چشمهای آذین بسته از حلقۀ اشک آن سوی در را می گویم
بغض های فرو خوردۀ آن سوی دیوار را می گویم
نسیم صبح ، بوی خوش برگهای درخت سیب را به مشامت می رسانند
که از آن سوی دیوار به پیشوازت آمده اند
اما باز هم نمی شناسی اش
همچنان ایستاده ای
به اعلامیه ای که با سریش بر روی در چسبانده اند زل میزنی
اسمی می خوانی
باز هم نمی شناسی اش
و اسامی دیگر را
باز هم به یاد نمی آوری
خیلی سالها دور از خانه بوده ای
به فکر فرو می روی
و غوطه ور در افکار خویش
ناگهان
در باز می شود
و دختری با چادرشب در میان چهار چوب در ظاهر می شود
اشک بر چشمانش
در سحر گاهان امید
امیدی که به دورها سفر کرده است
و دختر :
با کسی کار دارید ؟
و مسافر :
نه . نه .
و ناخواسته انگشت شست بر گونۀ دختر میکشد و قطرۀ اشک از صورتش می زداید
و سپس در حالی که بغض کرده
می گوید : من هم مادرتان را دوست میدارم . دوست میداشتم . خواهم داشت
هر چند اگر ندیدمش و نمی شناسمش .
دختر با مهربانی ، مسافر را نگاه میکند و می گوید :
او نیز هم .............
و مسافر
غم او کجا نشیند به جز این سرای دلها
.............................
 

نگآر

کپیده قشنگو
مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 2, 2013
ارسالی‌ها
1,614
پسندها
1,829
امتیازها
113
محل سکونت
تهرانـــ
تخصص
عکاسی
تیم ایرانی مورد علاقه
برند گوشی
ماه تولد

اعتبار :

روحشون شاد و یادشون گرامی ..
مادر رازدار و حامی و دوست ما دخترهاست ..
هیچ دختری بی مادر نباشه الهی ..
از خدا براتون ارزوی صبر و تحمل این درد عظیم رو دارم
 
بالا پایین