Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

هنر کرباس بافی در ایران

  • نویسنده موضوع eLOy
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı صنایع دستی
Konu Başlığı هنر کرباس بافی در ایران
نویسنده موضوع eLOy
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan eLOy

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,741
پسندها
14,844
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :



هنر کرباس بافی در ایران

مقاله حاضر توسط آقای محمّد تقی اثباتی نوشته شده و من آنرا تایپ کرده ام. شایان ذکر است که مطالب این مقاله در برخی موارد مشابه مطالبی است که جناب محمدمهدی اثباتی نوشته و چندی پیش در سایت منتشر شد. باید به آگاهی خوانندگان محترم برسانم که تقریبا این دو مقاله همزمان به دست من رسید و به این ترتیب مستقل از هم توسط نویسندگان آنها تدوین شده است. در مقاله حاضر نیز من عکسهایی متناسب با موضوع درج کرده ام و مطالبی در پاورقی آورده ام که امیدوارم مورد پسند نویسنده محترم و خوانندگان باشد. تذکر این نکته ضروری است که دستگاه موجود در عکس در جزییات کمی با دستگاه های مورد اشاره توسط نویسنده که به زیبایی آنرا ترسیم کرده اند متفاوت است.






این هنر وصنعت را چه کسی به این روستا آورد نمی دانم. این را هم نمی دانم که از چه تاریخ و زمانی پا به این روستا گذاشته است. در مورد اینکه از کجا آمده است نیز هیچ آگاهی ندارم. مرجع و منبعی نیز برای تحقیق نیافتم. اما دریافتم که هنر و صنعتی کهن و ریشه دار است. توجه و نگاهی به کارگاه و ابزار کار این جرات را به آدم می دهد که ادعا و حکم بر قدمت زیاد آن داشته باشد. نکته ی دیگری قابل تامل و تا حدودی تعجب برانگیز است که در روستای همجوار ما یعنی افجه که نسبت به برگجهان مرکزیت بیشتری داشت و دارد این صنعت وجود ندارد یا دست کم آنقدر محدود و نادر است که من نشانی از آن نیافتم. من دو سال از دوران کنجکاوی نوجوانی را در آنجا گذرانده ام و هنگام دید و بازدید نوروز و مراسم عزاداری محرم به بیشتر خانه ها رفته ام.

در برگ جهان دو محله دلمشا و صبدار در این زمینه مرکزیت داشته است. نمی توانم بگویم که این هنر در انحصار زنان این محله ها بوده است، ولی به یاد دارم که مادر بزرگ هایم، زن عمویم، زن عموهای مادرم، عمه هایم و همسایه هایمان کارگاه کرباس بافی داشتند (عمه ربابه ام همسر سیدحسن میرشریف در افجه کارگاه نداشت و احتمالا با این فن آشنا نبود.) نمی دانم آثاری از این کارگاه ها برجای مانده است یا نه. اگر وجود دارد بجاست که دست کم عکس و فیلمی از آن تهیه و نگهداری شود.


پارچه بافی صنعت ظریف و جالبی است و در نبود وسایل و فقر صنعت در روستا کار شیر زنان و هنرمندان بافنده به مراتب از ارزش و اهمیتی بالاتر از کار کارگر بافنده ای است که در کارخانه بافندگی و با ماشین آلات صنعتی پیشرفته سروکار دارد. در روستای خودمان زنانی که این هنر را آموخته بودند و در سرپنجه های خود داشتند به حق کاری دشوارتر و فرساینده تر از کار مردان داشتند. اصولا به جرات می توان گفت در روستا زنان بیش از مردان کار می کردند. گرچه کارشان کمتر کار به حساب می آمد. درود بر روان پاک آنها که رفتند و آرزوی سلامتی و موفقیت برای آنها که هستند.






یادآوری این نکته بجاست که هنگامی که مرد خانه شب از شدت خستگی کار روزانه زود هنگام به خواب می رفت تازه بخش های اضافی کار زنها آغاز می شد. اگر روز بعد کارگر داشتند یا کارهای مهم کشاورزی چون درو، خرمنکوبی، شخم و آبیاری در پیش بود، تهیه و تدارک غذای کارگران - چه شوهر و فرزند باشد، چه همسایه و آشنای دیگر- از واجبات بود. می بایست بچه ها را به خواب بسپارند تا فراغت انجام کارها را داشته باشند. بدا به حال مادری که فرزندی بیمار داشت و کودک بر اثر بیماری و درد و نبود پزشک و دارو تا صبح نعره می زد و مادر هم همپای او آرام گریه می کرد و آخرین تلاش خود را انجام می داد و آموخته های خود را بکار می برد که کودک را آرام کرده چشمان بیمارش را با خواب آشنا کند، بلکه مردش بیاساید و بتواند پیش از طلوع خورشید پی کار خود برود.


زنها با اینکه دیرتر از همه می خوابیدند چاره ای جز این نبود که صبح پیش از همه برخیزند. صبحانه را تدارک ببینند، به مرغ و خروس و جوجه ها برسند، اگر ماده گاو یا گوسفندی شیری در کار بود بدوشند، مرد را راهی کنند، بچه ها را اگر مدرسه ای بودند روانه مدرسه کنند و اگر دستیار پدر و مادر بودند وظایفشان را به آنان تفهیم نمایند. به خورد و خوراک احشام برسند و تا هنگام ناهار به نظافت خانه ، دوخت و دوز و شستن لباس و ظروف و تهیه نان برسند و اگر در خلال این کارها فرصت های بریده و ذخیره شده ای پیدا کنند برای بافتن کرباس صرف نمایند.


بافتن کرباس

می توان گفت تهیه پارچه کرباس با خرید پنبه از تهران آغاز می شد. معمولا کسانی که به ضرورت راهی تهران می شدند برای خانواده خود و همسایه ها سفارش خرید پنبه داشتند. پنبه را به گویش محلی" گندک" می نامیدند. پنبه خریداری شده توسط افراد خانواده به عنوان سرگرمی و یک کار تفریحی پوش می شد. یعنی الیاف به هم فشرده از هم باز می شد.


در مرحله بعد پنبه باز شده به تکه های کوچک تقسیم و این تکه ها به شکل فتیله در می آمد. لوله هایی حدود 15 سانتیمتر و به ضخامت تقریبی انگشت دست. به این فتیله ها "پلتک" گفته می شد. در فرصتی که به دست می آمد این فتیله ها توسط شخص بافنده یا افراد دیگر یکی یکی با چرخ نخ ریسی تبدیل به نخ می شد و دور ماسوره های کوچکی پیچیده می شد. نخ ماسوره ها را برهم کرده به شکل کلاف در می آوردند. به این کلافها "گلوه" می گفتند و به چرخی که این کلاف به آن پیچیده یا از آن باز می شد "گلوزن" گفته می شد.

کلافها را رنگ می کردند و در صورت لزوم آهار می زدند. آهاری که خود تهیه و ساخته بودند. برای رنگ کردن از پوست گردو(پوسته سبز گردوی تازه- کول [6])، روناس، نیل و چیزهای دیگر استفاده می کردند. کرباس را به اشکال مختلف و منظورهای گوناگون می بافتند:


کرباس سفید ساده که با آن هرچه می خواستند می دوختند و تهیه می کردند.

کرباس کبود رنگ با راه راه پررنگ تر برای تهیه قبا و لباسهای دیگر.

کرباس سفید حاشیه دار.

حوله کوچک دستی و حوله بزرگ حمام


سفره غذا خوری در اندازه های مختلف و با نقشهای متفاوت، بیشتر ساده با حاشیه خط دار یا چهار خانه آن هم در انواع گوناگون.


چادرشب (چادی شو) بزرگ که از چند تخته پارچه که کنار هم دوخته می شد و معمولا چهار خانه سفید و کبود بود که کاربرد بسیاری داشت. مثلا برای توت گیری، جمع آوری میوه ها، حمل و نقل علف، گندم و جو ، کاه و چیزهای دیگر از آن استفاده می شد. همچنین رختخواب پیچ، ملافه، زیرانداز، روانداز هم بود. حتی به عنوان چادر و حجاب هنگام خواندن نماز کاربرد داشت.


شکل و ترکیب کارگاه

یک قطعه چوب استوانه ای شکل به قطر تقریبی 15 سانتیمتر و به بلندی 1.5 متر به طور افقی روی دو پایه چوبی به بلندی حدود 2 متر که عمودی در زمین استوار شده بودند قرار داشت. این استوار حول میله ای که از وسط آن گذشته بود می توانست بچرخد. در پایین پایه ها نزدیک زمین هم استوانه دیگری به طور افقی قرار داشت که مثل استوانه بالایی حول محوری قابل چرخش بود. پایه ها و این دو استوانه چوبی در مجموع چهار چوب کارگاه را می ساختند. دور استوانه بالایی نخهای تار پیچیده شده بود که انتهای آزاد نخها به طرف پایین سرازیر شده پس از گذشتن از لابلای شانه های نخی و عبور از دندانه های دستگاهی بنام "دفتین" که توضیح خواهم داد به استوانه پایینی رسیده دور آن پیچیده و محکم می شد.





این تارهای عمودی بنا بر طرح و نقشه ای که داشتند رنگهای مختلفی داشت. مثلا اگر قرار بود کرباس چهارخانه سفید و آبی پررنگ و کم رنگ ببافند، به طور مثال 20 نخ سفید و 20 نخ آبی بود و هنگامی که پود یا نخهای افقی لابلای آنها بافته می شد پس از ترکیب 20نخ (20رج) سفید افقی با نخهای عمودی سفید، چهارخانه سفید درست می شد و با نخهای آبی چهارخانه آبی کم رنگ درست می کردید. موقعی که 20 رج دیگر با نخ آبی بافته می شد، در ترکیب با نخهای آبی و سفید، چهارخانه آبی پررنگ و چهارخانه آبی کم رنگ درست می کردند.


کار شانه نخی که با نخ کلفت درست شده بود این بود که از وسط توسط نخ کلفت دیگر به دو نیم می شد و نخهای عمودی (تار) نیمی از طرف راست نخ وسط و نیمی از طرف چپ نخ وسط از لابلای شانه ها عبور می کردند. با یک عمل مکانیکی نخهای سمت راست به طرف چپ می رفت و نخ های سمت چپ به راست مایل می گردید در نتیجه نخها به شکل ضربدر قرار می گرفتند.





وظیفه و کار دفتین این بود که نخ عبوریافته به طور افقی از لابلای نخهای عمودی ضربدر شده را محکم به طرف پایین براند و آن را روی قسمت بافته شده محکم کرده و یک نخ دیگر به بافته قبلی اضافه کند. در دور اول نخ افقی با دست راست وارد شده و دفتین بادست راست به پایین زده می شد.


دردور بعد نخ از سمت چپ به راست رانده می شد و دفتین با دست چپ زده می شد. برای اینکه نخهای عمودی یکی در میان کمی از خط قایم منحرف شده و ضربدر بسازند از وسیله ای به نام "پالنک" استفاده می شد که شبیه پدال گاز و ترمز ماشین بود و جلوی پای بافنده قرار داشت. یکی جلوی پای راست و یکی جلوی پای چپ. این تخته های پالنک به اندازه کف کفش یا کمی بزرگتر و به شکل مربع مستطیل بود.


پایین آن به وسیله طناب یا حلقه ای به زمین وصل شده بود و قسمت بالای آن به طنابی بسته بود که وقتی کشیده می شد شانه نخی را تحت تاثیر قرار می داد و نخهای عمودی را جلو عقب برده ضربدر درست می کرد و جاده ای آماده می ساخت تا ماکو یا "مکو" که نخ افقی به آن بسته شده بود از میانش بگذرد.






دندانه های دفتین یا فلزی بودند یا از استخوان درست شده بودند تا از وزن و استحکام کافی برخوردار باشند. مکو هم بیشتر از چوب مخصوص یا شاخ بود و میله ای از وسط آن می گذشت که قرقره حول آن می چرخید و باز می شد. وقتی به دو تخته پالنک فشار وارد می شد در بالای دندانه های نخی دو تخته نازک را به جلو و عقب کج می کرد که به آنها "سلام وعلیک" گفته می شد. نمی دانم نام دیگری هم داشت یا نه.


پالنک ها با زمین زاویه 45 درجه داشتند. پارچه بافته شده دور استوانه پایینی پیچیده می شد. سمت راست این استوانه در قسمت انتهایی چند سوراخ درست شده بود و با اهرمی که از آهن یا چوب و بیشتر از شاخ گوسفند بود کمی چرخانده می شد و سپس به وسیله طناب یا حلقه ای که به زمین وصل بود محکم و بی حرکت می شد.







هرچند سانتیمتر که بافته می شد به اندازه فاصله دو حفره تعبیه شده در استوانه پایینی، استوانه را می چرخاندند تا هم قسمت بافته شده جمع شود و هم نخهای عمودی کشیده و محکم شوند.


زنهایی که با هنر بافندگی آشنا بودند هم برای خود می بافتند وهم در مقابل دریافت دستمزد برای دیگران می بافتند. از میزان دستمزد چیزی به خاطر ندارم. اگر نخهای عمودی (تار) یا نخ افقی (پود) پاره می شدند آن را گره نمی زدند. چون گره برجسته بود و از صافی و لطافت پارچه می کاست. بلکه دو سرنخ را به هم تاب می دادند که این کار را "پیلیس" [7] می گفتند.




 
بالا پایین