Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

آشنایی با نظریه ی دلبستگی و مهمترین دستاوردهای روانشناسی

  • نویسنده موضوع eLOy
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı روانشناسی بالینی و مشاوره
Konu Başlığı آشنایی با نظریه ی دلبستگی و مهمترین دستاوردهای روانشناسی
نویسنده موضوع eLOy
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan eLOy

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :








بدون شک نظریه دلبستگی یکی از برجسته ترین و مهمترین دستاوردهای روانشناسی معاصر است.برخی محققان نظریه دلبستگی را به عنوان رستاخیز دوباره روانکاوی و عامل مهم احیای دوباره این مکتب می دانند از نظر جان بالبی دلبستگی یکی از نیازهای بنیادین انسان است.







نظریه دلبستگی (به انگلیسی: Attachment theory)‏، نظریه ای در روان شناسی است که سعی در توضیح دلایل دلبستگی انسان ها به یکدیگر دارد.

اصطلاح دلبستگی برای اشاره به روابط اجتماعی عاطفی محکم و دایمی به کار می رود.

کودکان تمایل دارند به برخی اشخاص به ویژه مادرشان بچسبند و در حضور ان ها احساس امنیت کنند. روان شناسان در ابتدا براین باور بودند که دلیل دلبستگی به مادر، منبع غذا بودن اوست و غذا یکی از نیازهای نخستین نوزادان را تشکیل می دهد. اما پرسش هایی پیش آمد. برخی حیوانات به ویژه پرندگان، نیدی-فوژ یعنی لانه-گریز هستند و بچه های آنها بلافاصله پس از انکه به دنیا می ایند و یا سر از تخم در میاورند، از لانه بیرون می روند و غذای خود را خودشان به دست می اورند. مثلاً جوجه اردک و جوجه مرغ، از همان بدو تولد خودشان غذا می خورند، اما با این حال باز هم به دنبال مادرشان می روند.

احساس راحتی از حضور مادر نمی تواند به دلیل نقش وی در تغذیه بچه ها باشد. سری آزمایش های بسیار معروف دربارهٔ میمون ها نشان داده است که در دلبستگی مادر-فرزند، نیازهای دیگری، جز نیاز به تغذیه وجود دارد. در حالی¬که پژوهش درباره دلبستگی توسط مشاهده خانواده هایی جرقه خورد که بخاطر جنگ جهانی دوم از هم¬گسیخته شده بودند، ریشه های نظری آن را می توان در نظریه تکاملی نوین ردیابی کرد (سیمپسون،۱۹۹۹؛ فرالی، ۲۰۰۲).

همانگونه که بالبی مشاهده کرد، مجاورت مادر- کودک برای بقای ژنتیکی ضروری است (بالبی، ۱۹۶۹،۱۹۸۲). نوزادان می توانند با تولید صداهای ناراحت کننده هنگام جداشدن از مراقبشان و درخواست نیرومند برای بازگشت آنها در حفظ مجاورت نقش داشته باشند. بالبی این را یک راهبرد خوب برای تضمین زنده ماندن نوزاد کوچک و درمانده می داند



مقدمه
بدون شک نظریه دلبستگی یکی از برجسته ترین و مهم ترین دستاوردهای روانشناسی معاصر است. برخی پژوهشگران (به عنوان مثال شاور و میکولینسر، 2005) نظریه دلبستگی را به عنوان رستاخیز دوباره روانکاوی و عامل مهم احیای دوباره این مکتب می دانند.
از نظر جان بالبی دلبستگی یکی از نیازهای بنیادین انسان هاست (قربانی 1382). بر اساس آخرین یافته های تجربی میان فرهنگی نظریه خود تعینی (SDT) که اهمیت عوامل درونی فطری را در تحول شخصیت و خود نظم جویی رفتار بررسی می کند، سه نیاز پایه روانشناختی در انسان ها وجود دارد :

1- نیاز به شایستگی
2- نیاز به خود مختاری
3- نیاز به ارتباط و د*لبستگی (رایان و دسی، 2000).

به عقیده دوانلو (1990، نقل از قربانی، 1382) «تنها، ظرفیت برقراری روابط گرم عاطفی با والدین یا جانشین آنان، فطریست». جان بالبی و مری اینزورث نکات برجسته ای را از روان تحلیل گری، کردار شناسی، روانشناسی رشد و روانشناسی شناختی در مورد پیوستگی هیجانی و نظم بخشی هیجانی، ترکیب کرده و در سازماندهی نظریهی دلبستگی به کار گرفتند. آنها همانند دیگر نظریه پردازان روان تحلیل گری معتقد بودند که تبیین رفتارهای بزرگسالی ریشه در دوران کودکی دارد، با این تفاوت که به نظر آنها انگیزش انسان توسط سیستم های رفتاری ذاتی، به جای سایق های زیستی مثل میل جنسی و گرسنگی، راهنمایی می شود که سازش یافتگی و بقا را در فرایند انتخاب طبیعی تسهیل می کند.

بالبی و اینزورث علاوه بر توجه به فرایندهای ناهشیار پویشی، توجه خاصی هم بر تجارب بین فردی واقعی و پیامدهای هیجانی و شناختی این روابط، به عنوان عوامل موثر بر روابط بعدی، داشتند (اینزورث، 1989؛ شاور و میکولینسر، 2005).

تاریخچه بالبی (1990-1907)

در لندن به دنیا آمد، وی تحصیلات خود را در روانپزشکی و روانکاوی به پایان رساند، از سال 1936 به طور عمده در کار راهنمایی کودک بود. بالبی با مشاهده کودکانی که در موسسات و شیرخوارگاه ها پرورش می یافتند متوجه شد که این کودکان عمدتاً به برخی مشکلات عاطفی از جمله ناتوانی در برقراری روابط صمیمانه و پایا با دیگران دچار هستند، وی علایم مشابهی را هم در کودکانی که تا مدتی رشد طبیعی خود را در خانه سپری کرده بودند و بعد از آن دچار جدایی طولانی مدت از والدین شده بودند، مشاهده کرد، این کودکان از برقراری روابط نزدیک با دیگران اجتناب می کردند.

بالبی در سال 1950 مشاهدات خود را در گزارشی تحت عنوان مراقبت مادری و بهداشت روانی (Maternal Care and Mental Health) به سازمان جهانی بهداشت ارایه کرد.

وی از بررسی های خود به این نتیجه رسید که کودکان موسسات و شیرخوارگاه ها فرصت برقراری روابط عاطفی گرم، محکم و دیرپا با مادر یا جانشینان وی را نداشته اند. چنین مشاهداتی بالبی را متقاعد کرد که نمی توان بدون توجه به تعامل مادر کودک، فرایند رشد را درک کرد. وی در این راستا نظریه دلبستگی خود را مطرح ساخت و برای پاسخ به سوالاتی چون، چگونگی شکل گیری دلبستگی، دلیل اهمیت این رابطه، ارزش تکاملی آن و . . . به کردارشناسی (اتولوژی) روی آورد

کردار شناسی یک نظام بین رشته ای است که اطلاعات، فرضیه ها و روش شناسی خود را از طیف وسیعی از علوم چون زیست شناسی، روان شناسی، مردم شناسی و علوم اعصاب گرفته و هدف آن بررسی رفتار جانداران در یک محیط طبیعی و در یک زمینه تکاملی است (علیلو، 1382).

کردارشناسی به شدت تحت تاثیر نظریه تکاملی داروین قرار دارد و اصل انتخاب طبیعی در تمام مفاهیم کردارشناسی نقش محوری دارد: هر صفت زیستی یا روان شناختی برای بقا در یک جاندار یا گونه ای از جانداران، باید حتماً از یک منطق بیولوژیکی قدرتمندی برخوردار باشد که حفظ و ذخیره آن صفت را در گنجینه ژنتیک رفتاری تضمین کند.

مفاهیم کلیدی کردارشناسی که در نظریه دلبستگی مطرح میشوند عبارت است از:


1- رفتار غریزی: رفتاری است غیر اکتسابی که:

الف) توسط محرک خاصی راه اندازی می شود: یکی از مفروضه های اتولوژی این است که رفتارهای مجموعه ذخایر ژنتیک رفتاری برای بروز، نیازمند محرک های محیطی ویژه ای به نام محرک های رها ساز هستند، به عنوان مثال رفتار مادرانه بوقلمون برای بروز و فعال شدن، نیازمند صدای جیک جیک جوجه هایش است.

ب) رفتار غریزی ویژه ی نوع است. به عنوان مثال رفتار مادرانه درهرگونه از جانداران منحصراً ویژه همان گونه است و با سایر گونه ها کاملاً فرق میکند.

2- نقش پذیری:
واکنش های جاندار در مقابل محرک های رهاساز در طول دوره خاصی از زندگی (سال های اولیه) روی می دهد و قبل و بعد از این زمان دیگر رخ نمی دهد مثل رفتار دنبال کردن شئ محرک توسط جوجه اردکها.

به طور خلاصه نقش پذیری نوع ویژه ای از یادگیری است که در دوره ویژهای (دوره حساس) از سالهای آغاز عمر آموخته شده و دوران بعدی را تحت تاثیر قرار می دهد.

3- دوره حساس: این دوره مناسب ترین زمان برای بروز توانمندی های ویژه است، در این دوره فرد آمادگی پذیرش تاثیرات محیطی را دارد (برک، 1383). دوره حساس، دوره ای است که نقش پذیری در آن اتفاق می افتد.

کردارشناسی و رشد انسان بالبی مانند کردارشناسان معتقد است که رفتار انسان را نیز فقط با در نظر گرفتن محیط انطباق او می توان درک کرد (کرین 1379).

انسان ها در تحول نوعی خود، برای مصونیت از تهدیدها و حمله های دیگران به صورت دسته جمعی عمل میکردند، در این میان امنیت کودکان وابسته به این بود که در جوار والدین خود بمانند. به نظر بالبی نوزاد انسان مجهز به یک سری رفتارهایی است که بروز آنها موجب می شود، مراقبین از وی محافظت کرده و در جوار او باشند.

بالبی این رفتارها را سیستم رفتاری دلبستگی (ABS) می نامد، رفتارهایی که نزد یکی به مراقبان را تسهیل کرده و موجب تداوم آن میشود، مثل گریه، لبخند، آویختن، گرفتن، تعقیب کردن، مکیدن و. . . (ماسن، 1380؛ علیلو، 1382؛ کرین، 1379).

پس به این ترتیب رفتار دلبستگی دارای ارزش تکاملی برای انسان ها بوده است و به همین دلیل جزو ذخایر ژنتیک رفتاری آنها درآمده است. رفتار مادرانه از دیدگاه کردارشناسان یک رفتار غریزی است که توسط محرک خاصی بروز می یابد و این محرک ها را معمولاً کودک در اختیار مادر قرار می دهد. به نظر بالبی دلبستگی در انسان موازی نقش پذیری در حیوانات عمل کرده و در یک دوره حساس شکل می گیرد.

دلبستگی پیوند عاطفی نسبتاً پایداری است که بین کودک و یک یا تعداد بیشتری از افرادی که در تعامل واقعی و منظم با آنها می باشد، ایجاد می گردد (مظاهری، 1377). به عقیده بالبی (1359) برای تامین سلامت روانی کودک، برقراری روابط صمیمی، گرم و دایمی بین او و مادرش یا کسی که بتواند به طور شایسته جایگزین وی شود ضروری است، چنان روابطی که مورد رضایت هر دو طرف بوده و از آن لذت برند. به نظر بالبی برای رشد هیجانی و عاطفی انسان ها هم یک دوره حساس وجود دارد و معتقد است، تجارب عاطفی در برخی مراحل زندگی ممکن است، اثرات حیاتی و طولانی مدتی بر جای گذارد. بررسی های بالبی و اینزورث نشان داده است که شش ماهه دوم سال اول زندگی به ویژه سه ماهه آخر، دوره حساس برای برقرای روابط دلبستگی است (علیلو، 1382؛ برک، 1383).

بالبی شکل گیری این ارتباط عاطفی را در 4 مرحله ترسیم می کند (نقل از برک، 1383؛ کرین، 1379؛ علیلو، 1382):
1- مرحله پیش از دلبستگی (واکنش نامتمایز نسبت به دیگران؛ تولد تا 3 ماهگی): کودکان در آغاز واکنش های غیر انتخابی به انسان ها دارند، تا قبل از سه هفتگی نوزادان خنده های بازتابی دارند، آنها صدا و بوی مادر را تشخیص می دهند ولی کاملاً به وی دلبسته نیستند، زیرا به سر بردن با افراد نا آشنا واکنشی را به دنبال ندارد.

2- دلبستگی در حال شکل گیری (تمرکز بر روی افراد آشنا؛ 3 تا 6 ماهگی): کودکان در این مرحله به تدریج لبخند خود را به افراد آشنا محدود می کنند ولی هنوز در مقابل جدایی از مراقب یا والدین واکنش اعتراض آمیز نشان نمی دهند.

3- دلبستگی واضح (تقرب جویی فعال؛ 6 ماهگی تا 3 سالگی): بالبی معتقد است که کودکان د ر این مرحله به یک سیستم تصحیح شونده به وسیله هدف مجهز می شوند و از این طریق حضور و غیاب موضوع دلبستگی را کنترل می کنند. در حدود 8 ماهگی اضطراب جدایی تجلی می یابد، تا پیش از این رابطه کودک و مراقب از طرف کودک وابستگی و از طرف مادر دلبستگی است اما بعد از این مقطع این رابطه از هر دو طرف به صورت دلبستگی در می آید و این حالت ناشی از شکل گیری پیوند عاطفی است.

4- تشکیل رابطه متقابل (رفتار مشارکتی؛ بعد از3 سالگی): در پایان سال دوم زندگی، رشد سریع بازنماییهای ذهنی و زبان به کودک امکان پیش بینی رفت و آمد مراقب را می دهد، در این مرحله کودک به جای تعقیب از مذاکره و مشارکت استفاده می کند. بالبی (1973، نقل از شاور و میکولینسر، 2005) این مساله را مطرح کرد که هر تعامل پایا و با دوام در کودکی تاثیرات طولانی مدتی بر روی رشد شخصیت می گذارد که این تاثیرات توسط یک سری بازنمایی های ذهنی که بالبی آنها را «الگوهای فعال درونی» می نامد طرح ریزی می گردد.

از نظر بالبی تعاملات واقعی با تصاویر دلبستگی به دو شکل در حافظه ذخیره می گردد: 1- بازنمایی های ذهنی کودک از پاسخ تصویر دلبستگی (الگوهای فعال از دیگران)

2- بازنمایی های ذهنی از کار آمدی و ارزش خود (الگوهای فعال از خود) الگوهای فعال در مورد خود و دیگران علت اصلی تداوم و پیوستگی بین تجارب دلبستگی اولیه با شناخت ها، احساسات، رفتارها و روابط بعدی است ،ميگنا دات آي آر، و به عنوان هسته ویژگی های شخصیتی، تمایل به بروز و به کارگیری در موقعیت ها و روابط جدید دارد و می تواند عملکرد سیستم دلبستگی را در تعاملات اجتماعی و روابط نزدیک آینده تحت تاثیر قرار دهد.

به عبارت دیگر سبک های دلبستگی افراد بر مبنای درون سازی انتظارات بین شخصی در مورد قابل دسترس و پاسخگو بودن نگاره ی دلبستگی (مادر) و کارآمد و ارزشمند بودن خود شکل می گیرد (کافتسیوس، 2004). بنابراین پژوهش گران در بررسی الگوهای فعال درونی بر روی سبک های دلبستگی تمرکز کردند. بررسی های اولیه بر پایه پژوهش های اینزورث و همکاران (1973، نقل از ونایجزندورن و کراننبرگ، 2004)

قرار دارد: اینزورث و همکارانش برای تعیین سبک دلبستگی کودکان یک موقعیت عینی آزمایشی را طراحی کردند به نام موقعیت ناآشنا، که در آن کودک سه جزء استرس زا را تجربه می کند:

1- محیط ناآشنا
2- تعامل با یک فرد ناآشنا
3- جدایی کوتاه مدت از والدین یا مراقب خود.

بر این اساس سه الگوی مجزای دلبستگی عبارتند از:

1- دلبستگی ایمن
2- دلبستگی ناایمن اجتنابی
3- دلبستگی ناایمن دوسوگرا. بعدها مین و سولومون (1990، نقل از مظاهری، 1377)

تعدادی از نوزادان را که در هیچ یک از سه گروه فوق قرار نمیگرفتند، بررسی کرده و عنوان کردند که این گروه از نوزادان به دلیل قرار داشتن در شرایط خانوادگی نامناسب و بسیار نامطلوب، ناایمن ترین گروه نوزادان هستند، این نوزادان در طبقه ای به نام دلبستگی ناایمن بی سازمان- نامشخص قرار میگیرند.

ویژگی های نوزادان با سبک های دلبستگی مختلف

1- دلبسته ایمن: این نوزادان از والد خود به عنوان پایگاه امنی برای کاوش محیط استفاده می کنند. وقتی آنها تنها می مانند، ممکن است گریه بکنند یا نکنند ولی اگر گریه کنند به علت غیبت والد است، چرا که وی را به فرد غریبه ترجیح می دهند، وقتی مراقب (یا والد) برمی گردد گریه آنها بلافاصله فروکش کرده و فعالانه تماس با والد را میجویند.

2- دلبسته ناایمن اجتنابی: این نوزادان در حضور مراقب نسبت به او بی اعتنا بوده و وقتی مراقب اتاق را ترک می کند واکنش خاصی نشان نمی دهند و در بازگشت مجدد والد، از استقبال وی دوری کرده یا خیلی کند عمل میکنند، این کودکان به غریبه هم مشابه والد خود واکنش نشان می دهند.

3- دلبسته ناایمن دوسوگرا: این گروه قبل از جدایی معمولاً از کنار مراقب حرکت نکرده و به کاوش محیط نمی پردازند، پس از بازگشت مجدد مراقب رفتارهایی حاکی از خشم، خصومت و گاهی پرخاشگری نشان می دهند. خیلی از آنها حتی پس از بازگشت مادر آرام نشده و به گریه خود ادامه می دهند.

4- دلبسته بی سازمان نامشخص: این کودکان بیشترین ناامنی را نشان می دهند، این نوزادان هنگام پیوند مجدد انواع رفتارهای متضاد را نشان می دهند، بعنوان مثال وقتی مراقب آنها را در آغوش می گیرد، به جای دیگر نگاه کرده و یا با نگاه بی روح و افسرده به او نزدیک می شوند، تعدادی از آنها، پس از آرام شدن، ناگهان شروع به گریه کرده و یا ژست های عجیب و غریب و خشک می گیرند (مین و سولومون 1990، نقل از برک، 1383).

عوامل موثر بر کیفیت دلبستگی به طور کلی پژوهش نشان داده است که در تعیین کیفیت دلبستگی عواملی چون حساسیت، در دسترس بودن، پاسخگو و حامی بودن نگاره ی دلبستگی نقش اساسی و تعیین کننده دارند (شاور و میکولینسر، 2005؛ ون ایجزندورن و کراننبرگ، 2004؛ کاپلان و سادوک، 1998؛ مظاهری، 1377؛ 1378؛ بشارت و همکاران، 1380؛ لورا برک، 1383).

عوامل فوق مربوط به نگاره ی دلبستگی است. عوامل دیگری نیز در این امر نقش دارند که ذیلاً به آنها اشاره می شود.

1- فرصت برقراری یک رابطه نزدیک (فرصت دلبستگی):

عدم وجود یک فرصت مناسب برای شکل گیری دلبستگی به هر دلیلی - طرد شدگی و ترک، طلاق والدین، شغل مادر، مرگ والدین و . . . موجب اختلال در رشد هیجانی کودک خواهد شد.

2- کیفیت پرستاری: مراقبت با عاطفه، پاسخ دهی بی درنگ، منظم و مناسب موجب تمایز مادران کودکان ایمن از ناایمن می گردد. کودکان ناایمن اجتنابی، غالبا دارای مراقب سرد و کم عاطفه بوده یا به دلیلی هیچگونه مراقبتی دریافت نکرده اند. و نوزادان دوسوگرا معمولاً پرستاری بی ثبات و بی اعتنا را تجربه میکنند.

3- ویژگی های جسمی یا روانی نوزادان: برخی از نظریه پردازان معتقدند که برخی ویژگی های نوزادان مانند عقب ماندگی ذهنی، اختلالات رفتاری و بیماری های خاص بر ایمنی یا ناایمنی دلبستگی تاثیر مستقیم دارند، پژوهش های نهایی (ون ایجزندورن و کراننبرگ، 2004) حاکی از این است که تاثیر ویژگی های کودک بر کیفیت دلبستگی توسط حساسیت والدین تعدیل می شود، به این معنی که تاثیر ویژگی های نوزادان به میزان انطباق والدین بستگی دارد.

4- شرایط خانوادگی:
شرایط استرس زایی چون از دست دادن شغل، زندگی زناشویی نابسامان، مشکلات مالی و استرس زاهای دیگر می توانند با ایجاد اختلال در حساسیت والدین کیفیت دلبستگی را تضعیف کنند.

نویسنده : ولیاله رمضانی (کارشناس ارشد روانشناسی)

منابع

بالبی، جان. (1950).
روانشناسی کودک(ترجمه حسین ثقفیان، 1359). تهران: عارف. برک، لورا. (2001). روانشناسی رشد (ترجمه یحیی سید محمدی، 1383). تهران: ارسباران. بشارت، محمدعلی؛ شریفی، ماندانا و ایروانی، محمود. (1380).
بررسی رابطه سبکهای دلبستگی و مکانیسم های دفاعی. مجله روانشناسی، 5، 289-277. علیلو، مجید. (1382).
دیدگاه اتولوژیک رشد کودک. گزارش درس روانشناسی رشد. چاپ نشده. قربانی، نیما. (1382).
روان درمانگری پویشی کوتاه مدت. تهران: سمت. کاپلان و سادوک(1998).
خلاصه روانپزشکی. تهران: ارجمند. کرین، ویلیام. (1379).
پیشگامان روانشناسی رشد (ترجمه فربد فدایی). تهران: اطلاعات. ماسن، هنری و همکاران. (1380).
رشد و شخصیت کودک(ترجمه مظاهری، محمدعلی. (1377).
الگوهای دلبستگی نوزادان ایرانی.
مجله روانشناسی، 2، 315-291. مظاهری، محمدعلی. (1379).
الگوهای دلبستگی کودکان پیش دبستانی. مجله روان شناسی، 4، 340- 320.

Ainsworth,M. (1989). Attachments beyond infancy. American Psychologist, 44, 709-716. Kafetsios,K. (2004). Attachment and emotional intelligence abilities across the life coursse. Personality and Individual Differences, 37, 129-145. Ryan,R. M. , & Deci,E. L. (2000). Self-Determination Theory and the Facilitation of Intrinsic Motivation,Social Development, and Well-Being. American Psychologist, 55, 68-78. Shaver, P. & Mikulincer, M. . (2005). Attachment theory and research: Resurrection of the psychodynamic approach to personality . Journal of Research in Personality, 39, 22-45. Van Ijzendoorn,M,H. ,& kranenburg,M. J. (2004). Maternal sensitivity and infant temprament in the formation of Attachment. in Bremner,G. & Salter,A. (eds). Theories of Infant Development(pp. 233-257). Oxford: Blackwel



 
بالا پایین