ای جاااااااااااااااااااااااااااااااااااان
الهههههههههههههههی
برای منه آیا ؟

بفرما بشین کنارم
با هم نوش جان کنیم نبات خانم

دخترِ همسایه مان گویی حلیم آورده بود
"باطناً یک کاسه شیطانِ رجیم آورده بود

نذر دارد یا نظر الله اعلم هر چه هست
بار کج را از صراط المستقیم آورده بود

دست و پا گم کرده بود و لکنتی هم بر لبش
با پریشانی و با ناز و نعیم آورده بود

دوستش می دارم و با شرم و با حالی عجیب
با خودش یک کاسه ای عشقِ الیم آورده بود

بعد از آن شب می نشینم کنج تاریکِ حیاط
کاشکی ای کاش داداشش رحیم آورده بود

مبتلایش تا شدم او شد نصیبِ دیگری
نذری اش را کاش با نفس سلیم آورده بود

می شوم هر شب روانی،از غمِ دیدار او
غصه ها را تا شود با من کلیم آورده بود

بعد از آن نذری نمی گیرم نیارد هیچ کس
دخترِ همسایه مان رنجِ عظیم آورده بود

شعر زیباییست
اما
اما دارد
داستان رحیمش اضافیست . ما همان همشیرۀ رحیم ، نبات را ترجیح میدهیم .
و
برای باقی داستان
خون راه می اندازیم . گفته باشم .

بیت آخر :
سالهاست که هیچ نذری را قبول نمیکنم . بعدا خواهم گفت چرا .

اما
نذری تو را
با جان و دل
قبول باشه بانو

آها نه این نذری نیس
ما زود زود هوس آش و حلیم میکنیم
مامانمونم زیاد زیاد درست میکنه
گفتم تا داغه براتون بیارم

قدردانیم بانو
قدردان معصومیت و پاکی و وقار و متانت شما

فدای دختر ناز مامانتون
و دست بوس مامان بزرگوار

ارادتمندیم

سعادت بخشید بانو

آقا ما همیشه که برا همسایه ها غذا اینا میبریم ،میدونید بخاطر چیه؟
.
.
.
هیجانِ اون چیزی که میذارن تو کاسه و برمیگردونن.....

یک جان ناقابل پیشکش شما کف کاسۀ آش عشق

اصن مامانم میگه بچه ‌ظرف یه بار مصرف بده ،بریزم توش،که ملت توی زحمت نیفتن

من میگم نههههه...امکان ندااااره...

...اصن شکست عشقی میخورم اگه اینکارو بکنه