Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

نتایح جستجو

  1. *JujU*

    جعبه خودکشی

    سلام دوستان امروز براتون از یه ترفند برای جلوگیری از افکار خودکشی میگم. تنها کاری که باید بکنید یه جعبه تهیه کنید و هر وسیله ای که براتون یادآور خاطرات خوشاینده یا یادآور دوستان شما، خانواده، و افرادی که دوستتون دارند و بودن و نبودن شما براشون مهمه تهیه کنید. اون میتونه متن یه نامه ی عاشقانه...
  2. *JujU*

    تو همین لحظه به چی نیاز داری؟

    امنیت و محبت بی قید و شرط
  3. *JujU*

    :: نمایش احساس با عکس ::

  4. *JujU*

    ♥ ♥ ♥ دلتنگ که باشی ♥ ♥ ♥

    دلتنگ چی.. دلتنگ کی؟ مگه چیزی هم مونده توی این روان و روزگار
  5. *JujU*

    [IMG]

  6. *JujU*

    داری یا نداری؟

    دارم اما مال من نیست عشق ؟
  7. *JujU*

    داری یا نداری؟

    ندارم کسی که نگرانت شه؟
  8. *JujU*

    [IMG] دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور..

    دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور..
  9. *JujU*

    مرسی دوست مهربونم که انقدر به فکر حال من هستی💙

    مرسی دوست مهربونم که انقدر به فکر حال من هستی💙
  10. *JujU*

    چند تا شكست عشقي داشتي؟

    خودت چندتا؟
  11. *JujU*

    چه شبیه شبهای منه شمع، کاغذ، رنگ، فکر، موسیقی..

    چه شبیه شبهای منه شمع، کاغذ، رنگ، فکر، موسیقی..
  12. *JujU*

    ♪♥♫ الان داری چه آهنگی گوش میدی ؟

    Famous blue raincoat Leonard cohen 💙🖤
  13. *JujU*

    ما هم دلمون تنگه برات مشتی!

    ما هم دلمون تنگه برات مشتی!
  14. *JujU*

    یه تیکه از اولین آهنگی ک میاد تو ذهنت ....

    منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدام داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پام من همونم که یه روز میخواستم دریا بشم میخواستم بزرگترین دریای دنیا بشم آرزو داشتم برم تا به دریا برسم شبو آتیش بزنم تا به فردا برسم
  15. *JujU*

    الان چه خبــــــــــــری خوشحالت میکنه؟

    من با کاش و ارزو زندگی نمیکنم
  16. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۳۷ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات عمر رفته است و کنون آفت جانی دارم گشته‌ام پیر ولی عشق جوانی دارم چاره‌ساز دل و جان همه بیمارانی چاره‌ای ساز که من هم دل و جانی دارم کاش چون لاله دل تنگ مرا بشکافی تا بدانی که چه سان داغ نهانی دارم؟ بر همه خلق یقین شد که وفا نیست تو را لیک من...
  17. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۳۶ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات یار آمد و من طاقت دیدار ندارم از خود گله‌ای دارم و از یار ندارم شادم که غم یار ز خود بی‌خبرم کرد باری، خبر از طعنهٔ اغیار ندارم گفتم چو بیایی غم خود با تو کنم شرح اما چه کنم؟ طاقت گفتار ندارم لطف تو بود اندک و اندوه تو بسیار من خود گلهٔ اندک...
  18. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۳۵ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات من نه آنم که دل خویش مشوش دارم هر کجا ناخوشی‌یی هست به او خوش دارم گر سگان سر آن کوی کبابی طلبند پاره سازم دل پرخون و بر آتش دارم چه بلاها که دل زارم از آن مه نکشید؟ الله، الله! چه دل زار بلاکش دارم! تا تو را صفحهٔ دل ساده شد از نقش وفا ورق...
  19. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۳۴ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات دو روز شد که ز درد فراق بیمارم از این دو روزه حیاتی که هست بیزارم چو لاله سینهٔ من چاک شد، بیا و ببین که از تو بر دل پرخون چه داغ‌ها دارم؟ مرا ز گریه مکن منع، ساعتی بگذار که زار زار بگریم، که عاشق زارم رسید جان به لب و نیست غیر از این هوسم که...
  20. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۳۳ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات کاشکی! خاک حریم حرمت می‌بودم می‌خرامیدی و من در قدمت می‌بودم بی غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت! بیش از این کاش گرفتار غمت می‌بودم گر به پرسیدن من لطف نمی‌فرمودی همچنان کشتهٔ تیغ دو دمت می‌بودم گر به سررشتهٔ مقصود رسیدی دستم دست در سلسلهٔ خم...
  21. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۳۲ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات ز پیر میکده عمری در التماس شدم که خاک درگه دیر فلک اساس شدم غم مرا به غم دیگران قیاس مکن که من نشانهٔ غم‌های بی‌قیاس شدم مرا ز حسن تو صنع خدای ظاهر شد تو را شناختم، آنگه خداشناس شدم سپاس عید بود پاس نقل و باده و جام هزار شکر که مشغول این سپاس...
  22. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۳۱ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات عیدست، برون آی که حیران تو گردم قربان خودم ساز، که قربان تو گردم خاکم به رهت، جلوه‌کنان، رخش برانگیز تا خیزم و گرد سر تو گردم جمعیت آسوده‌دلان از دل جمع‌ست جمعیت من آن که، پریشان تو گردم زین گونه که از شادی وصلت خبرم نیست مشکل که خلاص از غم...
  23. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۳۰ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات به صد امید هر دم گرد آن دیوار و در گردم بسی امیدوارم، آه! اگر نومید برگردم چه حسن‌ست این؟ که از یک دیدنت دیوانه گردیدم بیا، تا بار دیگر بینم و دیوانه‌تر گردم چون آن مه فتنه شد در شهر، من عاقبت روزی شوم آواره و هر دم به صحرای دگر گردم خدا را،...
  24. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۲۹ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات اگر چون خاک پامالم کنی، خاک درت گردم وگر چون گرد بر بادم دهی، گرد سرت گردم کشی خنجر که می‌سازم به دست خویش قربانت چه لطف‌ست این؟ که من قربان دست و خنجرت گردم تو ماه کشور حسنی و شاه کشور خوبان گدای کشورت باشم، اسیر لشکرت گردم پس از مردن چو در...
  25. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۲۸ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات به راهت بینم و از بیخودی بر رهگذر غلتم به هر جا پانهی، از شوق پابوست به سر غلتم به هر پهلو که می‌افتم به پهلوی سگت شب‌ها نمی‌خواهم کز آن پهلو، به پهلوی دگر غلتم بدان در وقت بسمل از تو می‌خواهم چنان زخمی که عمری نیم‌بسمل باشم و بر خاک درغلتم...
  26. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۲۷ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات هر شب به سر کوی تو از پای درافتم وز شوق تو آهی زنم و بی‌خبر افتم گر بار غم این‌ست که من می‌کشم از تو بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم خواهم بزنی تیر و به تیغم بنوازی تا در دم کشتن به تو نزدیک‌تر افتم من بعد بر آنم که به بوی سر زلفت برخیزم و...
  27. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۲۶ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات به یار بی‌وفا عمری وفا کردم ندانستم به امید وفا بر خود جفا کردم ندانستم دل آزاری که هرگز دیده بر مردم نیندازد به سان مردمش در دیده جا کردم ندانستم اگر گفتم که دارد یار من آیین دلجویی معاذالله غلط کردم، خطا کردم، ندانستم بلای جان من آن شوخ و...
  28. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۲۵ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات ز سوز سینه کبابم، ز سیل دیده خرابم تو شمع بزم کسانی و من در آتش و آبم مرا عقوبت هجر تو بهتر از همه شادی‌ست تو راحت دگران شو، که من برای عذابم به دیگران منشین و به جان من مزن آتش مرا مسوز، که من خود بر آتش تو کبابم اگر برای هلاک من‌ست ناز و...
  29. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۲۴ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات روزی که در فراق جمال تو بوده‌ام گریان در اشتیاق وصال تو بوده‌ام هر سو که رفته‌ام به هوای تو رفته‌ام هر جا که بوده‌ام به خیال تو بوده‌ام هر گه شکرلبی به کسی کرد گفتگو در حسرت جواب و سوال تو بوده‌ام جایی که داغ بر ورق لاله دیده‌ام آن جا به یاد...
  30. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۲۳ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات عجب شکسته دل و زار و ناتوان شده‌ام! چنان که هجر تو می‌خواست، آن‌چنان شده‌ام به گفتگوی تو افسانه گشته‌ام همه جا به جستجوی تو آوارهٔ جهان شده‌ام خدای را دگر ای یار سوی من مگذر که من به کوی کسی خاک آستان شده‌ام دلم ز شادی عالم گرفته است ولی غمی...
  31. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۲۲ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات نیست حد آن که گویم بندهٔ روی توام دیگری گرینده باشد، من سگ کوی توام بر امید آن که یک دشنام روزی بشنوم سال‌ها شد، جان من، کز جان دعاگوی توام گر چه ای، بدخوی من، خوی تو عاشق گشتن‌ست ترک خوی خود مکن، من کشتهٔ خوی توام گر دل من سدره و طوبی نجوید...
  32. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۲۱ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات ای در دلم آتش عشق تو صد الم هر یک الم نشانهٔ چندین هزار غم وصل تو زود رفت و فراق تو دیر ماند فریاد ازین عقوبت و عمر کم! دانی کدام روز عدم شد وجود ما؟ روزی که عاشقی به وجود آمد از عدم گویند درد عشق به درمان نمی‌رسد من چون زیم که عاشقم و دردمند...
  33. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۲۰ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوی گل آن به که می‌کشم دو سه روزی به روی گل گل دیده‌ام، آرزوی کسی در دلم فتاد کز دیدنش نکند کسی آرزوی گل این دم که بوی دلکش گل می‌دهد نسیم بس دلکش‌ست گشت گلستان به بوی گل خوش آن که یار باشد و من در حریم باغ من سوی...
  34. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۱۹ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات نه رفیقی که بود در پی غم‌خواری دل نه طبیبی که کند چارهٔ بیماری دل دل بیمار مرا هر که گرفتار تو خواست یارب آزاد نگردد ز گرفتاری دل! طاقت زاری دل نیست دگر، بهر خدا گوش کن گفت مرا، گوش مکن زاری دل چند خواهی دگران را به شراب و به کباب؟ حال خون...
  35. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۱۸ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات ظاهر نکنم پیش رقیبان الم دل با مردم بی‌غم نتوان گفت غم دل جا کن به دل و دیده که غیر از تو نشاید سلطان سراپردهٔ چشم و حرم دل ای صبر کجایی؟ که ز حد می‌گذرد باز بر دل ستم آن مه و بر من ستم دل پای دل افگار شد از خار ره عشق ای کاش! درین ره نرسیدی...
  36. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۱۷ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات ای تو سرو چمن حسن و گل باغ جمال جلوهٔ حسن و جمالت همه در حد کمال با چنین حسن تو را ماه فلک چون گویم؟ آفتابی، به تو یارب نرسد هیچ زوال! کاتبان قلم صنع که مشکین رقمند صفحهٔ روی تو آراسته‌اند از خط و خال با تو خواهم که صبا حال مرا عرضه دهد لیکن...
  37. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۱۶ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات نیست غم گر شد گریبان من از غم چاک چاک سینه‌ام چاک‌ست از چاک گریبان خود چه باک؟ می‌کشی بر غیر تیغ و می‌کشی از غیرتم از هلاک دیگران بگذر که خواهم شد هلاک نیست جان را با تن پاک تو اصلاً نسبتی این تن پاک تو صد ره پاک‌تر از جان پاک خاک آدم را از...
  38. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۱۵ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بیداد از فراق از فراق او به فریادیم، فریاد از فراق! یار با اغیار و ما محروم، کی باشد روا؟ دشمنان شاد از وصال و دوست ناشاد از فراق در فراقت حالم از هر مشکلی مشکل‌ترست هیچ کس را این‌چنین مشکل نیفتاد از فراق آن که...
  39. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۱۴ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات خوبان اگر چه هر طرفی می‌کشند صف تو در میان جان منی، جمله بر طرف حالا به پای‌بوس خیالت مشرفم گر دولت وصال تو یابم، زهی شرف! دور از تو نوبهار جوانی به باد رفت عمر چنان عزیز چرا شد چنین تلف؟ چشمت مرا نشانهٔ پیکان غمزه ساخت وه! چون کنم؟ که تیر...
  40. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۱۳ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات مهوشان در نظر کج‌نظرانند، دریغ! انجم انجمن بی‌بصرانند، دریغ! از گرفتاری احباب ندارند خبر خوب‌رویان جهان بی‌خبرانند، دریغ! گلعذاران که نمودند رخ از پردهٔ ناز چون صبا هم‌نفس پرده‌درانند، دریغ! چشم ما پر دُر و لعل‌ست، ولی سیم‌بران چشم بر لعل و...
  41. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۱۲ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات ما که از سوز تو در گریهٔ زاریم چو شمع خبر از سوختن خویش نداریم چو شمع پیش تیغ تو سر از تن بگذاریم ولی شعلهٔ شوق تو از سر نگذاریم چو شمع تاب هنگامهٔ اغیار نداریم، که ما کشته و سوختهٔ خلوت یاریم چو شمع هست چون آتش ما بر همه عالم روشن سوز خود را...
  42. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۱۱ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات ترک یاری کردی، از وصل تو یاران را چه حظ؟ دشمن احباب گشتی، دوستداران را چه حظ؟ چون ندارد وعدهٔ وصل تو امکان وفا غیر داغ انتظار امیدواران را چه حظ؟ چشم من کز گریه نابیناست چون بیند رخت؟ از تماشای چمن ابر بهاران را چه حظ؟ درد بی‌درمان خوبان چون...
  43. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۱۰ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات گر من ز شوق خویش نویسم به یار خط یک حرف از آن ادا نشود در هزار خط خوش صفحه‌ای‌ست روی تو، یا رب که تا ابد هرگز بر آن ورق ننشاند غبار خط ما را به دور حسن تو با نوخطان چه کار؟ تا روی ساده هست نیاید به کار خط خط گو: مباش گرد رخت، وه! چه حاجت‌ست...
  44. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۰۹ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات عاشقان را نه گل و باغ و بهارست غرض همه سهل‌ست، همین صحبت یارست غرض غرض آنست که فارق شوم از کار جهان ور نه از گوشهٔ میخانه چه کارست غرض؟ جان من، بی‌جهت این تندی و بدخویی چیست؟ گر نه آزار دل عاشق زارست غرض آفت دیدهٔ مردم ز غبارست ولی دیده را از...
  45. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۰۸ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات وای! که جانم نشد از غم هجران خلاص کاش اجل در رسد تا نشوم از جان خلاص! جمله اسیر تواند، وه! چه عجب کافری کز غم عشق تو نیست هیچ مسلمان خلاص بسته ی زلف توایم، رستن ما مشکل‌ست هر که گرفتار توست کی شود آسان خلاص؟ عاشق محروم تو بار سفر بست و رفت...
  46. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۰۷ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات مردم و خود را ز غم‌های جهان کردم خلاص عالمی را هم ز فریاد و فغان کردم خلاص در غم عشق جوانی می‌شنیدم پند پیر خویشتن را از غم پیر و جوان کردم خلاص خوش زمانی دست داد از عالم مستی مرا کز دو عالم خویش را در یک زمان کردم خلاص گفتمش آخر هلالی را ز...
  47. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۰۶ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات ای کجی آموخته پیوسته از ابروی خویش راستی هم یاد گیر از قامت دل‌جوی خویش کعبهٔ ما کوی توست از کوی خود ما را مران قبلهٔ ما روی تو ما را مران از کوی خویش سر به بالین فراقت هر کسی شب تا به روز ما و غم‌های تو و سر بر سر زانوی خویش شب چو بر خاک درت...
  48. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۰۵ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات ای شاه حسن جور مکن بر گدای خویش ما بندهٔ توایم بترس از خدای خویش خواهند عاشقان دو مراد از خدای خویش هجر از برای غیر و وصال از برای خویش گر دل ز کوی دوست نیامد عجب مدار جایی نرفته است که آید به جای خویش ای من گدای کوی تو گر نیست رحمتی باری نظر...
  49. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۰۴ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات کار من فریاد و افغان‌ست دور از یار خویش مردمان در کار من حیران و من در کار خویش ای طبیب دردمندان ای تغافل تا به کی؟ گاه گاهی می‌توان پرسیدن از بیمار خویش گرد کویت بیش ازین عشاق مسکین را مسوز دود دل‌ها را نگه کن بر در و دیوار خویش چند بهر قتل...
  50. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۰۳ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات روزی که بر لب آید جانم در آرزویش جان را بدو سپارم، نم را به خاک کویش چون از وصال آن گل دیدم که نیست رنگی آخر به صد ضرورت قانع شدم به بویش خورشید روی او را نسبت به ماه کردم زین کار نامناسب شرمنده‌ام ز رویش مسکین دل از ملامت آوارهٔ جهان شد ای...
  51. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۰۲ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات گر گذر افتد چو باغ صبح، بر خاک منش همچو گرد از خاک برخیزم بگیرم دامنش در هوایش گر رود ذرات خاک من به باد از هواداری در آیم ذره‌وار از روزنش آن پری رو را چه لایق کلبهٔ تاریک دل؟ مردم چشم‌ست، بنشانم به چشم روشنش گر شبی لطف تنش بر پیرهن ظاهر شود...
  52. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۰۱ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات زبان او، که ندیدم ز تنگی دهنش امید هست که بینم به کام خویشتنش چه نازکی‌ست، تعالی‌الله! آن قد را؟ که از گل و سمن آزرده می‌شود بدنش هزار تازه گل از بوستان دمید ولی یکی ز روی لطافت نمی‌رسد به تنش سزد که جامهٔ جان را قبا کند از شوق هزار یوسف مصری...
  53. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۲۰۰ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات آن که از آب حیات آزرده می‌گردد تنش کی توان دیدن به روز جنگ غرق آهنش؟ آن که بر دوشش گرانی می‌کند جیب قبا چون روا دارد کسی بار زره بر گردنش؟ خوش نباشد در قبای آهنین آن سیم‌تن ای خوش آن روزی که بینم در ته پیراهنش! آن تن پاک از لطافت هست چون آب...
  54. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۹۹ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات آه از آن ماه مسافر که نیامد خبرش او سفر کرده و ما در خطریم از سفرش رفتم و گریه کنان روز وداعش دیدم ای خوش آن روز که باز آید و بینم دگرش دیر می‌آید و جان منتظر مقدم اوست مردم از شوق، خدایا برسان زودترش می‌پرد مرغ هوا جانب او فارغ بال کاش...
  55. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۹۸ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات آه از آن شوخ که تا سر نشود خاک درش بر سر عاشق بیچاره نیفتد گذرش ای که از عاشق خود دیر خبر می‌پرسی زود باشد که بپرسی و نیابی خبرش آه سرد از دل پردرد کشیدم سحری غافلان نام نهادند نسیم سحرش من که رشک آیدم از خال سیه بر لب او چون پسندم که نشیدند...
  56. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۹۷ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات دردمندم گر مرا درمان نباشد گو مباش دردمندان تو را جان نباشد گو مباش گر غریبی بر سر کویت بمیرد گو بمیر ور گدایی بر سر سلطان نباشد گو مباش چند روزی با جمالت عشق پنهان باختم بعد ازین قصه گر پنهان نباشد گو مباش عاشق دیوانه‌ام سامان کار از من مجوی...
  57. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۹۶ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات زاهد به کنج صومعه می نوش و مست باش یعنی که دوزخی شدی، آتش‌پرست باش ای سرو، اعتدال قدش نیست چون تو را خواهی بلند جلوه نما، خواه پست باش در خون نشسته‌ایم به خون ریز بر مخیز بنشین دمی و همدم اهل نشست باش ای دل سری ز عالم آزادگی بر آر یعنی به قصد...
  58. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۹۵ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات یار من با دگران یار شد افسوس افسوس! رفت و هم‌صحبت اغیار شد، افسوس افسوس! سال‌ها عهد وفا بست ولی آخر کار عهد بشکست و جفاگار شد، افسوس افسوس! آن که چون روز شب عیشم ازو روشن بود رفت و روزم چو شب تار شد، افسوس افسوس! آن که هم راحت جان بود و هم...
  59. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۹۴ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات کام از آن لب مشکل و ما را غم کام‌ست و بس کار ناکامان همین اندیشهٔ خام‌ست و بس با همه کس زان لب جان‌بخش می‌گویی سخن آن‌چه از لعلت نصیب ماست دشنام‌ست و بس هر سهی سروی لباس ناز را شایسته نیست این قبا بر قد آن سرو گل‌اندام‌ست و بس مست عشقم روز و...
  60. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۹۳ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات کار من از جملهٔ عالم همین عشقست و بس عالمی دارم، که در عالم ندارد هیچ کس پادشاه هل دردم بر سر میدان عشق من میان خیل فتنه و خیل بلا از پیش و پس دست امیدم ز دامان وصالش کوته‌ست وه! که جایی رفته‌ام کان جا ندارم دسترس در جهان چیزی که دارم از سواد...
  61. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۹۲ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات عید شد، هر گوشه، خلقی ماه نو دارد هوس گوشهٔ ابرو نمودی، ماه ما این‌ست و بس هست فردا عید و هر کس ماه نو دارد هوس عید ما روی تو و ماه نو ابروی تو بس می‌روی خندان و می‌گویی مبارک باد عید! همچو عید ما مبارک نیست عید هیچ کس در غمت گر جان به دشواری...
  62. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۹۱ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات عمر رفت و از تو ما را صد پریشانی هنوز وه! چه عمرست این؟ که حال ما نمی‌دانی هنوز یک نظر دیدیم دیدارت و زان عمری گذشت دیدها بر هم نمی‌آید ز حیرانی هنوز چیست چندین التفات آشکارا با رقیب؟ جانب ما یک نظر ناکرده پنهانی هنوز در صف طاعت نشستم، روی دل...
  63. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۹۰ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات برخیز طبیبا که دل‌آزرده‌ام امروز بگذار مرا، کز غم او مرده‌ام امروز چون برگ خزان چهرهٔ من زرد شد از غم کو آن گل سیراب؟ که پژمرده‌ام امروز چون گوشهٔ دامان من از خون شده رنگین هر گوشه که دامان خود افشرده‌ام امروز امروز مرا چون فلک آورد به افغان...
  64. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۸۹ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات از آن چه سود که نوروز شد جهان افروز؟ که بی تو روز و شب ما برابرست امروز اگر به قصد دلم سوی تیغ دست بری به پای خویشتن آید، چو مرغ دست‌آموز دلم به ذوق شکرخندهٔ تو پرخون شد کجاست غمزهٔ خونریز و ناوک دل‌دوز؟ به دفع لشکر غم صد سپه برانگیزم ولی چه...
  65. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۸۸ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات یار من، وه! که مرا بار نداد هرگز قدر یاران وفادار نداد هرگز خوش طبیبی‌ست مسیحا دم و جان‌بخش ولی چارهٔ عاشق و بیمار نداد هرگز دردمندی، که چو من تلخی هجران نچشید لذت شربت دیدار نداد هرگز ما کجا قدر تو دانیم؟ که یک موی تو را هیچ کس قیمت و مقدار...
  66. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۸۷ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات قد تو عمر درازیت و سرو گلشن ناز بیا و سایه فگن بر سرم چو عمر دراز ز گریه، بی تو، مرا بسته بود راه نظر تو آمدی و نظر می‌کنم به روی تو باز چراغ عشرت من مرد و بر تو ظاهر نیست بیا که پیش تو، روشن کنم به سوز و گداز ز آسمان و زمین فارغیم در ره عشق...
  67. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۸۶ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات برو ای نرگس رعنا، تو به این چشم مناز ناز را چشم سیه باید و مژگان دراز از گل و لاله چه حاصل؟ من و آن سرو که هست همه شوخی و کرشمه، همه حسن و همه ناز آتشین روی من آرایش بزم‌ست امشب برو، ای شمع، تو در گوشهٔ خجلت بگداز ای خوش آن دم، که تو از ناز،...
  68. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۸۵ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات با رخ زرد آمدم سوی رخت ای سرو ناز یعنی آوردم به خاک درگهت سوی نیاز دولت حسن و جوانی یک دو روزی بیش نیست در نیاز ما نگر، چندین به خسن خود مناز عمر بگذشت و شب تاریک هجر آخر نشد یا شبم کوتاه می‌بایست، یا عمرم دراز تاب بیماری ندارم بیش از این‌ها،...
  69. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۸۴ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات حاش لله! کز رخت چشم افکنم سوی دگر خوش نمی‌آید به جز روی تو ام روی دگر تازه گل‌های چمن خوش‌رنگ و خوش‌بویند، لیک گل‌رخ ما رنگ دیگر دارد و بوی دگر زینت آن روی نیکو خال بس، خط، گو مباش حسن او را در نمی‌باید سر موی دگر کشتن آمد خوی آن بی‌رحم وز...
  70. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۸۳ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر من به جای دگر افتادم و دل جای دگر یک دو روز دگر از لطف به بالین من آی که من امروز دگر دارم و فردای دگر غالباً تلخی جان کندن من خواست طبیب که به جز صبر نفرمود مداوای دگر پا نهم پیش که نزدیک تو آیم لیکن از...
  71. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۸۲ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات هر روز در کویش روم، پیدا کنم یار دگر او را بهانه سازم و آن‌جا روم بار دگر کارم همین عشق‌ست و من حیران کار خویشتن ای کاش، بودی هم مرا، جز عاشقی، کار دگر من کیستم تا خوش زیم در سایهٔ دیوار او؟ بگذار کر غم جان دهم در زیر دیوار دگر بیرون مرو،...
  72. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۸۱ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات جامهٔ گلگون، روی آتشناک از گل پاک‌تر جامه آتشناک و رو از جامه آتشناک‌تر تا چو گل نازک تنش را دیدم، از جیب قبا سینهٔ من چاک شد، چون دامن من چاک‌تر حیف باشد آن که: دوزم دیده بر دامان تو زان که باشد دامانش از دیدهٔ من پاک‌تر التماس قتل خود کردم،...
  73. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۸۰ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات تا ز خط عنبرین، حسن تو شد بیش‌تر عاشق روی توام، بیش‌تر از پیش‌تر ای به تو میل دلم هرنفسی بیشتر خوبی تو هر زمانی بیش‌تر از پیش‌تر پرسش اگر می‌کنی عاشق درویش را از همه عاشق‌ترم وز همه درویش‌تر با غم ایوب نیست رنج مرا نسبتی صبرم ازو کم‌ترست،...
  74. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۷۹ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات ای قامتت ز سرو سهی سرفرازتر لعلت ز هرچه شرح دهم دل‌نوازتر از بهر آن که با تو شبی آورم به روز خواهم شبی ز روز قیامت درازتر جان از تب فراق تو در یک نفس گداخت هرگز تبی نبود ازین جان‌گدازتر من در رهت نهاده به یاری سر نیاز تو هر زمان ز یاری من...
  75. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۷۸ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات ای به خوبی از همه خوبان عالم خوب‌تر شیوهٔ حسن و جمالت هر یک از هم خوب‌تر آدمی، گر یوسف مصرست، مانند تو نیست ای تو از مجموع فرزندان عالم خوب‌تر رنگت از می حالتی دارد که از گل خوش‌ترست و آن عرق بر عارض پاکت ز شبنم خوب‌تر خوب‌تر شد روی گلگونت به...
  76. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۷۷ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات جان خواهم از خدا، نه یکی بلکه صد هزار تا صد هزار بار بمیرم برای یار من زارم و تو زار دلا یک نفس بیا تا هر دو در فراق بنالیم زار زار از بس که ریخت گریهٔ خون در کنار من پر شد از این کنار، جهان، تا به آن کنار در روزگار هجر تو روزم سیاه شد بر روز...
  77. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۷۶ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات وه! چه شورانگیزی ای شیرین پسر؟ هم نمک می‌ریزد از تو هم شکر خاک پایت چون مرا فرق سرست من چرا بردارم از پای تو سر؟ خاک گشتم لاله از خاکم دمید هم‌چنان داغ تو دارم بر جگر بی‌خبر بودن ز عالم آگهی‌ست زاهد افسرده کی دارد خبر؟
  78. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۷۵ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات غم نیست که ز داغ تو می‌سوزدم جگر داری هزار سوخته، من هم یکی دگر یا رب چه کم شود ز تو، ای پادشاه حسن گر سوی من به گوشهٔ چشمی کنی نظر؟ در کوی تو سرآمد اهل وفا منم از چشم التفات وفای مرا نگر تا کی در آرزوی تو گردیم کو به کوی؟ تا کی به جستجوی تو...
  79. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۷۴ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات می‌نویسم سخنم از آتش دل بر کاغذ جای آنست اگر شعله زند در کاغذ چون قلک سوختی از آتش دل نامهٔ من اگر از آب دو چشمم نشدی تر کاغذ سخن لعل تو خواهیم که در زر گیریم کاش سازند دگر از ورق زر کاغذ خط مشکین ورق روی تو را زیبد و بس قابل آیت رحمت نبود هر...
  80. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۷۳ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات دوستان امشب دوای درد محزونم کنید بر سرم افسانه‌ای خوانید و افسونم کنید نیست اندوه مرا با درد مجنون نسبتی می‌شوم دیوانه گر نسبت به مجنونم کنید لاله‌گون شد خرقهٔ صد چاکم از خوناب اشک شرح این صورت به شوخ جامه گلگونم کنید شهسوار من به صحرا رفته و...
  81. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۷۲ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات من نمی‌خواهم که در کویش مرا بسمل کنید حیف باشد کان چنان خاکی به خونم گل کنید چون نخواهم زیست دور از کوی او، بهر خدا تیغ بردارید و پیش او مرا بسمل کنید بهر قتلم رنجه می‌دارد دست نازکش هم به دست خود مرا قربان آن قاتل کنید چون به عزم خاک بردارید...
  82. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۷۱ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات وه که سودای تو آهر سر به شیدایی کشید قصهٔ عشق نهان ما به رسوایی کشید آخر، ای جان، روزی از حال دل زارم بپرس تا بگویم آن چه در شب‌های تنهایی کشید می‌کشند از داغ سویت خردمندان شهر آن چه مجنون بیابان‌گرد صحرایی کشید حال ما و فتنهٔ چشم تو می‌دانند...
  83. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۷۰ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات گر دلم زین گونه آه دم به دم خواهد کشید آتش پنهان من آخر علم خواهد کشید زیر کوه غم تن فرسوده کاهی بیش نیست برگ کاهی چند یا رب! کوه غم خواهد کشید تنگ شد بر عاشق بی‌خانمان شهر وجود بعد از این خود را به صحرای عدم خواهد کشید نم کشد از خاک چشمم خاک...
  84. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۶۹ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات بهر درد دل ما از تو دوایی نرسید سعی بسیار نمودیم، به جایی نرسید ما اسیران به تو هرگز ننمودیم وفا که همان لحظه به ما از تو جفایی نرسید قامتم چنگ شد و لطف تو ننواخت مرا بی نوایی ز تو هرگز به نوایی نرسید با چنین قامت بالا نرسیدی به کسی کز تو بر...
  85. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۶۸ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات دل به درد آمد و این درد به درمان نرسید سر درین کار شد و کار به سامان نرسید آن جفاپیشه که بر نالهٔ من رحم نکرد کافری بود به فریاد مسلمان نرسید کس بر آن شه خوبان غم من عرض نکرد وه! که درد دل درویش به سلطان نرسید وه! که تا گشت سرم بر سر میدان تو...
  86. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۶۷ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات آن کمر بستن و خنجر زدنش را نگرید طرف دامن به میان بر زدنش را نگرید خلعت حسن و کمر ترکش نازش بینید عقد دستار به سر بر زدنش را نگرید جانب گریهٔ من چون نگرد از سر ناز خنده بر جانب دیگر زدنش را نگرید شوخ من مست شد و ساغر می زد به سرم شوخی و مستی...
  87. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۶۶ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات ای کسانی که به خاک قدمش جا دارید گاه گاه از من محروم شده یاد آرید تا کی از حسرت او خیزم و بر خاک افتم؟ وقت آنست که از خاک مرا بردارید گر ز نزدیک نخواهد که ببینم رویش باری از دور به نظارهٔ او بگذارید بی‌شمارند صف جمع غلامان در پیش بنده را در...
  88. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۶۵ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات آخر از غیب دری بر رخ ما بگشاید دیگران گر نگشایند، خدا بگشاید دلبران کار من از جور شما مشکل شد مگر این کار هم از لطف شما بگشاید بر دل از هیچ طرف باد نشاطی نوزید یا رب این غنچهٔ پژمرده کجا بگشاید؟ نگشاید دل ما تا نگشایی خم زلف زلف خود را بگشا...
  89. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۶۴ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات هر دم از چشم تو دل را نظری می‌باید صد نظر دید و هنوزش دگری می‌باید آن قدر سرکشی و ناز که باید، داری شیوهٔ مهر و وفا هم قدری می‌باید هر چه در عالم خوبی‌ست از آن خوب‌تری نتوان گفت کزان خوب‌تری می‌باید به امید نظری در گذرت خاک شدیم از تو بر ما...
  90. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۶۳ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات مرا چون دیگران، یاد گل و گلشن نمی‌آید به غیر از عاشقی کار دگر نمی‌آید هوس دارم که دوزم چاک دل از تار گیسویش ولی چندان گره دارد که در سوزن نمی‌آید تعجب چیست گر من در وصالش فارغم از گل؟ کسی را پیش یوسف یاد پیراهن نمی‌آید منور شد به تشریف قدومش...
  91. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۶۲ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات مه من با رقیبان جفااندیش می‌آید ز غوغایی که می‌ترسیدم اینک پیش می‌آید چه چشمست این؟ که هرگه جانب من تیز می‌بینی ز مژگان تو بر ریش دلم صد نیش می‌آید جمالت را به میزان نظر هرچند می‌سنجم به چشم من رخت از جمله خوبان پیش می‌آید مرا این زخم‌ها بر...
  92. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۶۱ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات دم آخر که مررا عمر به سر می‌آید گر تو آیی به سرم عمر دگر می‌آید گر نگریم جگر از درد تو خون می‌بندد ور بگریم ز درون خون جگر می‌آید منم آن کوه غم و درد، که سیلاب سرشک هر دم از دامن من تا به کمر می‌آید چون کنم از تو فراموش؟ که روزی صد بار جلوهٔ...
  93. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۶۰ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات غمی کز درد عشقت بر دل ناشاد می‌آید اگر با کوه گویم، سنگ در فریاد می‌آید دلم روزی که طرح عشق می‌انداخت دانستم که گر سازم بنای صبر بی‌بنیاد می‌آید نمی‌دانم چه بی‌رحمی‌ست آن سلطان خوبان را که هرگه داد خواهم بر سر بیداد می‌آید رقیبا گر تو را...
  94. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۵۹ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات دلا گر عاشقی بنشین که جانانت برون آید بر آن در منتظر می‌باش، تا جانت برون آید اگر صد سال آب از گریه بر آتش زنند چشمم هنوز از سینهٔ من سوز هجرانت برون آید ز تاب آتش می، چون عرق ریزد گل رویت زلال رحمت از چاه زنخوانت برون آید چه بینم آفتابی را،...
  95. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۵۸ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات اگر چون تو سروی ز جایی برآید شود رستخیز و بلایی برآید خدا را، لب خود به دشنام بگشا که از هر زبانی دعایی برآید تو سلطان حسنی و عالم گدایت چنان کن که کار گدایی برآید چه کم گردد آخر ز جاه و جلالت اگر حاجت بی‌نوایی برآید؟ مزن تیر جور و حذر کن ز...
  96. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۵۷ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات چه حاصل گر هزاران گل دمد یا صد بهار آید؟ مرا چون با تو کار افتاده است این‌ها چه کار آید؟ دلم را باغ و بستان خوش نمی‌آید، مگر وقتی که جامی در میان آرند و سروی در کنار آید چو سوی زلف خوبان رفت، سوی ما نیاید دل وگر آید سیه روز و پریشان روزگار...
  97. *JujU*

    غزلیات هلالی جغتایی

    غزل شمارهٔ ۱۵۶ هلالی جغتایی هلالی جغتایی » غزلیات اگر نه از گل نورسته بوی یار آید هوای باغ و تماشای گل چه کار آید؟ بهار می‌رسد، آهنگ باغ کن، زان پیش که رفته باشی و بار دگر بهار آید ز باده سرخوشی خود، زمان زمان، نو کن چنان مکن که رود مستی و خمار آید فتاده کشتی عمرم به موج خیز فراق امید نیست...
بالا پایین