من زنم!
با دست هایی که دیگر دلخوش به النگوهایی نیست
که زرق و برق شخصیتم باشد!
من زنم!
و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو
سهم میبرد
می دانی؟
درد آور است که من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی
قوس ها ی بدنم، به چشمهایت بیشتر ازتفکرم می آیند
دردم می آید که باید لباس...