Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

*** کلاس بدنسازي به خاطر یك سوال؟! ***

اطلاعات موضوع

Kategori Adı داستان و حکایت
Konu Başlığı *** کلاس بدنسازي به خاطر یك سوال؟! ***
نویسنده موضوع عزیز بابایی
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan عزیز بابایی

عزیز بابایی

ناظم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 22, 2013
ارسالی‌ها
1,425
پسندها
1,851
امتیازها
113
محل سکونت
البرز
تخصص
شاد کردن دوستان
دل نوشته
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
بهترین اخلاقم
شاد بودن و شاد کردن
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه
جنسیت
نوع آنتی ویروس
ماه تولد

اعتبار :

کلاس بدنسازي به خاطر یك سوال؟!
مايکل، راننده اتوبوس شهري، مثل هميشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسير هميشگي شروع به کار کرد. در چند ايستگاه اول همه چيز طبق معمول بود و تعدادي مسافر پياده مي شدند و چند نفر هم سوار مي شدند. در ايستگاه بعدي، يک مرد با هيکل بزرگ، قيافه اي خشن و رفتاري عجيب سوار شد او در حالي که به مايکل زل زده بود گفت: «تام هيکل پولي نمي ده!» و رفت و نشست. مايکل که تقريبا ريز جثه بود و آدم ملايمي هم بود چيزي نگفت اما راضي هم نبود.

روز بعد هم دوباره همين اتفاق افتاد و مرد هيکلي سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روي صندلي نشست. روز بعد و روز بعد.... اين اتفاق که به کابوسي براي مايکل تبديل شده بود خيلي او را آزار مي داد. بعد از مدتي مايکل ديگر نمي تواست اين موضوع را تحمل کند و بايد با او برخورد مي کرد. اما چه طوري از پس آن هيکل بر مي آمد؟ بنابراين در چند کلاس بدنسازي، کاراته و جودو و ... ثبت نام کرد.

در پايان تابستان، مايکل به اندازه کافي آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پيدا کرده بود. بنابراين روز بعدي که مرد هيکلي سوار اتوبوس شد و گفت: «تام هيکل پولي نمي ده!» مايکل ايستاد، به او زل زد و فرياد زد: «براي چي؟» مرد هيکل با چهره اي متعجب و ترسان گفت: «تام هيکل کارت استفاده رايگان داره.»

منبع: زنان بلاگ

 
بالا پایین