sting
معـاون ارشـد انجمـن
- تاریخ ثبتنام
- Jun 26, 2013
- ارسالیها
- 27,708
- پسندها
- 5,661
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- تهـــــــــــران
- وب سایت
- www.biya2forum.com
- تخصص
- کیسه بوکس
- دل نوشته
- اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
- بهترین اخلاقم
- نــــدارم
اعتبار :
ناامید و خسته، دفتر یادداشتهای گاه و بیگاهم را باز میکنم و ورق میزنم. میرسم به نیمه فروردین ۹۱ و حسی شبیه گمشدنهای مکررم:«باز حس گم شدهها را دارم، حس سرگردانهای تنها را. حس همان آدمهای شهر رؤیایی پینوکیو را، که بعد از سرخوشی زیاد، در یک لحظه، اطرافشان از همهٔ خوشیها و سرگرمیها خالی میشود. چشم باز میکنند و در حالیکه هنوز تکهای از کیک آن شهر رؤیایی در دستشان است، در حالی که خشکشان زده، به دنیای بیرنگ و پر از سکوت و غمبارِ اطرافشان خیره میشوند.
آن تکه کیک، دیگر در بیابان غمبار سوزان، خوردن ندارد….
باز باید بنشینی و زانوی غم بغل کنی و تصمیم بگیری که الان باید بنشینی یا باید بلند شوی و به امید رسیدن، به سمتی نامعلوم قدم برداری. یا فکر کنی به آدمهایی که میآیند و میروند، اعتماد کنی یا نکنی؟ قصهٔ شهرهای رؤیایی را باور کنی یا نکنی؟
بنشینی و هی با خودت چرتکه بیندازی که کدام راه، بیراهه بود که تو را به «یتیهون فی الارض» رساند…
باز به این فکر کنی که آسمان شب، چقدر بزرگ شده است و ستارهها چه کوچک، و ماه چه تنها!…»و بعد به این فکر میکنم که
آسمان شب چقدر بزرگ شده است،
و ستارهها چه کوچک
و ماه،
چه تنها…!
آن تکه کیک، دیگر در بیابان غمبار سوزان، خوردن ندارد….
باز باید بنشینی و زانوی غم بغل کنی و تصمیم بگیری که الان باید بنشینی یا باید بلند شوی و به امید رسیدن، به سمتی نامعلوم قدم برداری. یا فکر کنی به آدمهایی که میآیند و میروند، اعتماد کنی یا نکنی؟ قصهٔ شهرهای رؤیایی را باور کنی یا نکنی؟
بنشینی و هی با خودت چرتکه بیندازی که کدام راه، بیراهه بود که تو را به «یتیهون فی الارض» رساند…
باز به این فکر کنی که آسمان شب، چقدر بزرگ شده است و ستارهها چه کوچک، و ماه چه تنها!…»و بعد به این فکر میکنم که
آسمان شب چقدر بزرگ شده است،
و ستارهها چه کوچک
و ماه،
چه تنها…!