Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

گنجینه ای از اشعار شهریار ..

  • نویسنده موضوع @r@h
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı مجموعه اشعار و دیوان
Konu Başlığı گنجینه ای از اشعار شهریار ..
نویسنده موضوع @r@h
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan @r@h

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] شهریار
[/h]

شهریار

سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، شاعر پارسی‌گوی آذری‌زبان، در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در روستای خشکناب در بخش قره‌چمن آذربایجان متولد شد. او تحصیلات خود را در مدرسهٔ متحده و فیوضات و متوسطهٔ تبریز و دارالفنون تهران گذراند و وارد دانشکدهٔ طب شد. سرگذشت عشق آتشین و ناکام او که به ترک تحصیل وی از رشتهٔ پزشکی در سال آخر منجر شد، مسیر زندگی او را عوض کرد و تحولات درونی او را به اوج معنوی ویژه‌ای کشانید و به اشعارش شور و حالی دیگر بخشید. وی سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگی شاعرانهٔ پربار در ۲۷ شهریور ماه ۱۳۶۷ هجری شمسی درگذشت و بنا به وصیت خود در مقبرة الشعرای تبریز به خاک سپرده شد.
آثار شهریار در این مجموعه:

گزیدهٔ غزلیات
منظومهٔ حیدر بابا
حیدر بابا گلدیم سنی یوخلیام (قسمت دوم منظومهٔ حیدر بابا)
گزیدهٔ اشعار ترکی

 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا

فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا


مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب

فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا


کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی

نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا


نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن

چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا


هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش

نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا


توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق

چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا


بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم

کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا


سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ

که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۲ - مناجات
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه هما را


دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را


به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را


مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را


برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را


بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا


بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را


چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

چو علی که میتواند که بسر برد وفا را


نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را


بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را


به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را


چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را


چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را


«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»


ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۳ - غزاله صبا
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا

که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را


چه شعبده است که در چشمکان آبی تو

نهفته اند شب ماهتاب دریا را


تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح

به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را


کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن

که چشم مانده به ره آهوان صحرا را


به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند

چه جای عشوه غزالان بادپیما را


فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور

که درد و داغ بود عاشقان شیدا را


هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست

شبیه سازتر از اشگ من ثریا را


اشاره غزل خواجه با غزاله تست

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را


به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب

جز این قدر که فراموش می کند ما را
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۴ - هفتاد سالگی
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

سنین عمر به هفتاد میرسد ما را

خدای من که به فریاد میرسد ما را


گرفتم آنکه جهانی به یاد ما بودند

دگر چه فایده از یاد میرسد ما را


حدیث قصه سهراب و نوشداروی او

فسانه نیست کز اجداد میرسد ما را


اگر که دجله پر از قایق نجات شود

پس از خرابی بغداد میرسد ما را


به چاه گور دگر منعکس شود فریاد

چه جای داد که بیداد میرسد ما را


تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر

علی و آل به امداد میرسد ما را
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۵ - ارباب زمستان
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را


ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد

زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را


به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید

که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را


به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد

ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را


طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید

که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را


به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر

که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را


به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود

کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را


نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم

چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را


به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلطید

خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را


به کام محتکر روزی مردم دیدم وگفتم

که روزی سفره خواهدشد شکم این اژدهایان را


به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت

چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را


حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس

که میگیرند در شهر و دیار ما گدایان را
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۶ - داغ لاله




شهریار » گزیدهٔ غزلیات

بیداد رفت لاله بر باد رفته را

یا رب خزان چه بود بهار شکفته را


هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید

نو کرد داغ ماتم یاران رفته را


جز در صفای اشک دلم وا نمی شود

باران به دامن است هوای گرفته را


وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود

آخر محاق نیست که ماه دو هفته را


برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب

آورده ام به دیده گهرهای سفته را


ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین

بیدار کردی آن گل در خاک خفته را


گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست

تب موم سازد آهن و پولاد تفته را


یارب چها به سینه این خاکدان در است

کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را


راه عدم نرفت کس از رهروان خاک

چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را


لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر

تا باز نشنود ز کس این راز گفته را


لعلی نسفت کلک در افشان شهریار

در رشته چون کشم در و لعل نسفته را
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۷ - طور تجلی
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

شب به هم درشکند زلف چلیپائی را

صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را


گر از آن طور تجلی به چراغی برسی

موسی دل طلب و سینه سینائی را


گر به آئینه سیماب سحر رشک بری

اشک سیمین طلبی آینه سیمائی را


رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل

تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را


از نسیم سحر آموختم و شعله شمع

رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را


جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق

قیمت ارزان نکنی گوهر زیبائی را


طوطیم گوئی از آن قند لب آموخت سخن

که به دل آب کند شکر گویائی را


دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی

بار پیری شکند پشت شکیبائی را


شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل

شمع بزم چمنند انجمن آرائی را


صبح سرمی کشد از پشت درختان خورشید

تا تماشا کند این بزم تماشائی را


جمع کن لشکر توفیق که تسخیر کنی

شهریارا قرق عزلت و تنهائی را
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۸ - در راه زندگانی
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را


کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را


به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم

که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را


بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی

چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را


چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی

که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را


سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل

خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را


نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده

به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را


به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان

خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را


نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن

که از آب بقا جویند عمر جاودانی را
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا


نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا


عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا


نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا


وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا


شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا


ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا


آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا


در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا


شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۱۰ - ناکامیها
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها

مستم از ساغر خون جگر آشامیها


بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت

شادکامم دگر از الفت ناکامیها


بخت برگشته ما خیره سری آغازید

تا چه بازد دگرم تیره سرانجامیها


دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت

ساختم این همه تا وارهم از خامیها


تا که نامی شدم از نام نبردم سودی

گر نمردم من و این گوشه گمنامیها


نشود رام سر زلف دل آرامم دل

ای دل از کف ندهی دامن آرامیها


باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن

خرم از عیش نشابورم و خیامیها


شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی

تا که نامت نبرد در افق نامیها
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۱۱ - دریاچه اشک[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها

ای رخت چشمه خورشید درخشانیها


سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی

تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها


گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی

چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها


دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید

مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها


دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع

ای سر زلف تو مجموع پریشانیها


رام دیوانه شدن آمده درشان پری

تو به جز رم نشناسی ز پریشانیها


شهریارا به درش خاک نشین افلاکند

وین کواکب همه داغند به پیشانیها
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۱۲ - آشیان عنقا
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا

باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا


یارب که از دریا دلی خود گوهر یکتا شوی

ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا


ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس

ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا


ای ماه کنعانی ترا یاران به چاه افکنده اند

در رشته پیوند ما چنگی زن و بالا بیا


مفتون خویشم کردی از حالی که آن شب داشتی

بار دگر آن حال را کردی اگر پیدا بیا


شرط هواداری ما شیدائی و شوریدگیست

گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا


در کار ما پروائی از طعن بداندیشان مکن

پروانه گو در محفل این شمع بی پروا بیا


کنجی است ما را فارغ از شور و شر دنیای دون

اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا


گر شهریاری خواهی و اقلیم جان از خاکیان

چون قاف دامن باز چین زیر پر عنقا بیا


 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۱۳ - سوز و ساز
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب

تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب


ساز در دست تو سوز دل من می گوید

من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب


مرغ دل در قفس سینه من می نالد

بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب


زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است

بیم آنست که از پرده فتد راز امشب


گرد شمع رخت ای شوخ من سوخته جان

پر چو پروانه کنم باز به پرواز امشب


گلبن نازی و در پای تو با دست نیاز

می کنم دامن مقصود پر از ناز امشب


کرد شوق چمن وصل تو ای مایه ناز

بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب


شهریار آمده با کوکبه گوهر اشک

به گدائی تو ای شاهد طناز امشب
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۱۴ - ساز حبیب
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب

چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب


به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر

چو در ولایت غربت دو همزبان غریب


روان دهد به سر انگشت دلنواز به ساز

که نبض مرده جهد چون مسیح بود طبیب


صفای باغچه قلهک است و از توچال

نسیم همره بوی قرنفل آید و طیب


به گرد آیه توحید گل صحیفه باغ

ز سبزه چون خط زنگار شاهدان تذهیب


دو شاهدند بهشتی بسوی ما نگران

به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب


چو دو فرشته الهام شعر و موسیقی

روان ما شود از هر نگاهشان تهذیب


مگر فروشده از بارگاه یزدانند

که بزم ما مرسادش ز اهرمن آسیب


صفای مجلس انس است شهریارا باش

که تا حبیب به ما ننگرد به چشم رقیب
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۱۵ - نقش حقایق
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت

وی جام بلورین که خورد باده نابت


خواهم همه شب خلق به نالیدن شبگیر

از خواب برآرم که نبینند به خوابت


ای شمع که با شعله دل غرقه به اشگی

یارب توچه آتش که بشویند به آبت


ای کاخ همایون که در اقلیم عقابی

یارب نفتد ولوله وای غرابت


در پیچ و خم و تابم از آن زلف خدا را

ای زلف که داد اینهمه پیچ و خم و تابت


عکسی به خلایق فکن ای نقش حقایق

تا چند بخوانیم به اوراق کتابت


ای پیر خرابات چه افتاده که دیریست

در کنج خرابات نبینند خرابت


دیدی که چه غافل گذرد قافله عمر

بگذاشت به شب خوابت و بگذشت شبابت


آهسته که اشگی به وداعت بفشانیم

ای عمر که سیلت ببرد چیست شتابت


ای مطرب عشاق که در کون و مکان نیست

شوری بجز از غلغله چنگ و ربابت


در دیر و حرم زخمه سنتور عبادت

حاجی به حجازت زد و راهب به رهابت


ای آه پر افشان به سوی عرش الهی

خواهم که به گردی نرسد تیر شهابت


شهریست بهم یار و من یک تنه تنها

ای دل به تو باکی نه که پاکست حسابت
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۱۶ - مرغ زخمی
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

ای جگر گوشه کیست دمسازت

با جگر حرف میزند سازت


تارو پودم در اهتزاز آرد

سیم ساز ترانه پردازت


حیف نای فرشتگانم نیست

تا کنم ساز دل هم آوازت


وای ازین مرغ عاشق زخمی

که بنالد به زخمه سازت


چون من ای مرغ عالم ملکوت

کی شکسته است بال پروازت


شور فرهاد و عشوه شیرین

زنده کردی به شور و شهنازت


نازنینا نیازمند توام

عمر اگر بود می کشم نازت


سوز و سازت به اشک من ماند

که کشد پرده از رخ رازت


گاهی از لطف سرفرازم کن

شکر سرو قد سرافرازت


شهریار این نه شعر حافظ بود

که به سرزد هوای شیرازت
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۱۷ - دل درویش نوازت
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

ای چشم خمارین تو و افسانه نازت

وی زلف کمندین من و شبهای درازت


شبها منم و چشمک محزون ثریا

با اشک غم و زمزمه راز و نیازت


بازآمدی ای شمع که با جمع نسازی

بنشین و به پروانه بده سوز و گدازت


گنجینه رازی است به هر مویت و زان موی

هر چنبره ماری است به گنجینه رازت


در خویش زنیم آتش و خلقی به سرآریم

باشد که ببینیم بدین شعبده بازت


صد دشت و دمن صاف و تراز آمد و یک بار

ای جاده انصاف ندیدیم ترازت


شهری به تو یار است و غریب این همه محروم

ای شاه به نازم دل درویش نوازت


 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۱۸ - خودپرستی خداپرستی
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است

طالع مگو که چشمه خورشید خاورست


کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است

آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است


بر سردر عمارت مشروطه یادگار

نقش به خون نشسته عدل مظفر است


ما آرزوی عشرت فانی نمی کنیم

ما را سریر دولت باقی مسخر است


راه خداپرستی ازین دلشکستگی است

اقلیم خود پرستی از آن راه دیگر است


یک شعر عاقلی و دگر شعر عاشقی است

سعدی یکی سخنور و حافظ قلندر است


بگذار شهریار به گردون زند سریر

کز خاک پای خواجه شیرازش افسر است
 

@r@h

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 25, 2015
ارسالی‌ها
312
پسندها
236
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن
دل نوشته
تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
بهترین اخلاقم
احترام ....
سیم کارت
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

[h=2] غزل شمارهٔ ۱۹ - دیدار آشنا
[/h]

شهریار » گزیدهٔ غزلیات

ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است

دائم گرفته چون دل من روی ماهش است


دیگر نگاه وصف بهاری نمی کند

شرح خزان دل به زبان نگاهش است


دیدم نهان فرشته شرم و عفاف او

آورده سر به گوش من و عذرخواهش است


بگریخته است از لب لعلش شکفتگی

دائم گرفتگی است که بر روی ماهش است


افتد گذار او به من از دور و گاهگاه

خواب خوشم همین گذر گاه گاهش است


هر چند اشتباه از او نیست لیکن او

با من هنوز هم خجل از اشتباهش است


اکنون گلی است زرد ولی از وفا هنوز

هر سرخ گل که در چمن آید گیاهش است


این برگهای زرد چمن نامه های اوست

وین بادهای سرد خزان پیک راهش است


در گوشه های غم که کند خلوتی به دل

یاد من و ترانه من تکیه گاهش است


من دلبخواه خویش نجستم ولی خدا

با هر کس آن دهد که به جان دلبخواهش است


در شهر ما گناه بود عشق و شهریار

زندانی ابد به سزای گناهش است
 
بالا پایین