Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

جدیدترین پرسش و پاسخ ها

اطلاعات موضوع

Kategori Adı مقالات دینی و مذهبی
Konu Başlığı جدیدترین پرسش و پاسخ ها
نویسنده موضوع ♔ŠĦДĦДB♔
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan ♔ŠĦДĦДB♔

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

يا تغذيه در دوران جنينى فرزند بر روحيه و رفتار فرزند تأثير دارد؟



دو عامل ارث (ژنتيك) و محيط در تربيت فرزند دخيل هستند و هر دو عامل وراثت و محيط بر روى جنين انسان نيز تأثير دارند. منتهى تأثير اين دو عامل بسته به شرايط و موقعيت، فرق مى‏كند و گاهى اثر وراثت قوى‏تر و مشخص‏تر است، و در جايى محيط نقش اصلى را ايفا مى‏كند. مهمترين تأثير را بر روى جنين حالات روحى و جسمانى و روانى مادر دارد. مادرى كه ضعيف باشد و از كمبود مواد غذايى مختلف رنج مى‏برد اين كمبود بر روى رشد جنين اثر مى‏گذارد. حالات روانى و روحى مادر مانند اضطراب و افسردگى باعث آزاد شدن موادى در خون مادر مى‏شود كه از راه جفت به جنين مى‏رسد. و باعث همين حالات اضطراب و افسردگى در زندگى بعدى جنين مى‏گردد. اين كه پدر چه سنى داشته باشد و آيا پدر يا مادر دارويى يا ماده خاصى را مصرف مى‏كنند برروى جنين اثر مى‏گذارد. از نظر خصوصيّات و صفات نيز اثر مى پذيرد، چون بچه در دامان پدر و مادر رشد مى‏كند و تحت نظر ايشان تربيت مى‏گردد، پس پدر و مادر آينه كردارى كودك هستند. دختر با مادر و پسر با پدر همانند سازى مى‏كنند و رفتار آنها را تقليد مى‏كنند. حال اگر پدر يا مادر خيلى در امر خرج كردن پول حسّاس و وسواسى باشند، ممكن است فكر كند كه او هم بايد اين گونه عمل كند و به گفته معروف خسيس و مال دوست مى‏گردد. ولى اگر پدر و مادر در امر خرج كردن متعادل باشند و افراط و تفريط نكنند كودك نيز راه تعادل را ياد مى‏گيرد. پس با توجه به مطالب ذكر شده تنها پدر و مادر هستند كه مى‏توانند تأثير مهمى در تربيت كودك و خصوصيّات اخلاقى و رفتارى او داشته باشند و بقيّه افراد نقش چندانى ندارند.
تأثير افراد غير به خاطر تأثيرى است كه در روحيّه مادر مى‏گذارد يعنى شايد مادر از بعضى حركات ديگران دلگير و عصبانى شود و بعد آن عصبانيّت روى جنين اثر خواهد گذاشت. بنابراين شرايط جسمى و روحى مناسب براى زن باردار، تضمين كننده سلامت جنين و مادر خواهد بود. با تولد نوزاد مسائل ژنتيك كارشان را تمام مى‏كنند و بعد ديگر مسائل محيطى و عادتى در كودك تأثير خود را خواهد گذاشت. بنابراين، معاشرت با افراد و رفت و آمدها، حرام و حلال‏ها، پرهيزها و بى قيدى‏ها و... همه عامل بسيار مهمّى در رشد فرد مى‏باشند. به نقل از اداره پاسخگويى آستان قدس رضوى
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

[h=2]یا تربیت مجرم جای مجازات او را می گیرد[/h]

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای*ها)


اين كه برخى مى‏گويند بجاى مجازات بايد مجرم را تربيت كرد و بجاى زندان بايد دارالتأديب ايجاد كرد، يك مغالطه است تربيت و ايجاد دارالتأديب، بى شبهه لازم و ضرورى است و مسلماً تربيت صحيح از ميزان جرائم مى‏كاهد همچنانكه نابسامانى اجتماعى يكى از علل وقوع جرائم است و برقرارى نظامات اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى صحيح نيز به نوبه خود از جرائم مى‏كاهد ولى هيچيك از اينها جاى ديگرى را نمى‏گيرد نه تربيت و نه نظامات عادلانه جانشين كيفر و مجازات مى‏گردد، و نه كيفر و مجازات جانشين تربيت صحيح و نظام اجتماعى سالم مى‏شود.
هر اندازه تربيت، درست و نظام اجتماعى، عادلانه و سالم باشد، باز افرادى طاغى و سركش پيدا مى‏شوند كه تنها راه جلوگيرى از آنها مجازاتها و كيفرهاست كه احياناً سخت و شديد باشد.
مجموعه آثار شهيد مطهرى ج 1 ج عدل الهى، شهيد مطهرى
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

[h=2]آيا بين زن و مرد تفاوت در حيا نيز وجود دارد يا اينكه مساوى هستند؟[/h]

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای*ها)


واژه «حيا» و استحيا در لغت به معناى شرمسارى، خجلت، حشمت، انقباض و امتناع از انجام كار زشت استعمال شده است. 1 در اصطلاح عبارت است از ملكه نفسانى كه موجب حفظ نفس از كارهاى زشت و خلاف ادب مى شود تا مورد سرزنش قرار نگيرد. 2 در باره حيا و تفاوت آن در زنان با مردان در روايتِ معصومين (عليهم السلام) به نكات قابل توجهى اشاره شده است. اصبغ بن نباته از اميرمؤمنان (نقل ميكند كه حضرت فرمودند: اگر خداوند متعال به اندازه اجزاى شهوتشان در آنان (زنان) حيا قرار نداده بود به هر مردى نه زن در مى اويخت. 3 هم چنين در روايت ابى بصير از امام صادق (عليه السلام) آمده بود: زنان از نظر لذت (جنسى) 99 برابر بر مردان برترى داده شده اند اما خداوند حيا را بر آنان مسلط كرده است. 4 نيز روايت هاى ديگرى كه مى فرمايد: هرگاه دوشيزه، خون حيض ببيند يك جزء از حياى او از بين مى رود و چون شوهر كند جزء ديگرى رخت برمى بندد و چون بكارتش زايل شود، سومين جزء از ميان مى رود و زمانى كه وضع حمل كند، جزء چهارم و پنج جزء ديگر باقى مى ماند پس در اين هنگام اگر دامنش آلوده شد، همه حيايش از دست مى رود و اگر پاكدامن باقى ماند و عفت ورزيد، پنج جزء ديگر برايش باقى مى ماند. 5 از اين روايات استفاده مى شودكه اولا حياى زنان با مردان متفاوت است و ديگر اينكه يكى از عوامل حفظ زنان در برابر هجوم نيروى شهوت، حياى فراوانى است كه خداوند در آنان قرار است.
1 محمد معين، فرهنگ فارسى، ذيل واژه على‏اكبر دهخدا، فرهنگ دهخدا، ذيل واژه ابن منظور، لسان العرب، ذيل واژه و احمد بن محمد فيومى، مصباح المنير، ذيل واژه.
2 «الحياء ملكه للنفس توجب انقباضها عن القبيح وانزجارها عن خلاف الادب خوفا من اللوم». (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ص 329).
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

[h=2]آيا بين زنان با مردان به لحاظ زيبايى شناختى و ذوق و سليقه تفاوتى وجود دارد؟ اصلا حكمت تفاوت هاى زن و مرد چيست؟[/h]

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای*ها)


در رابطه با جواب اين سوال مناسب ميدانم مقدمه اى بيان كنم و آن اينكه خداوند كه طرح كلى خلقت انسان ها را مى ريخت اهدافى داشت كه جز با آفرينش دو صنف (زن و مرد) محقق نمى شد. براى تحقق اين اهداف استعدادهاى ويژه اى به زن و مرد داد تا هر يك ويژگى ها و گرايش هاى خاصى در خود بيابند و به سوى نقش هاى ويژه متمايل شده و در راستاى تكميل يكديگر قدم بردارند. لذا براى تحقق اين اهداف، حقوق متفاوت، صفات متفاوت، وظايف متفاوت و نقش هاى متفاوت براى آنان در نظر گرفته شد، بنابراين نظام تكوين عالم همسو و هماهنگ با نظام ارزشى و نظام حقوقى است. از اينجا معلوم مى شود كه تفاوت هاى تكوينى صرفاً سندى بر كارآيى هاى مختلف در عرصه هاى مختلف حيات بشرى است و نبايد به ارزش گذارى هاى متفاوت بيانجامد. علامه طباطبايى در توضيح آيه 34 سوره نساء كه مى فرمايد:
مردان، سرپرست زنان اند، به دليل آنكه خدا برخى از ايشان را بر برخى برترى داده است. 1
مى گويند سبب سرپرستى مرد وجود فضيلتى غالبى در ميان مردان بوده كه منشأ طبيعى دارد و اين برترى طبيعى مردان در نيروى تعقل و قدرت فزون تر در مقابله با مشكلات و صبر بر سختى ها و احراز مديريت خانواده است همانند فزونى رقت قلب و عاطفه طبيعى در زنان كه آنان را براى ايفاى نقش هاى خاص لايق تر كرده است. 2 ايشان درباره اين فضيلت مردان مى فرمايند: اين فضيلت، استعداد خاصى است كه بر اساس آن حيات دنيوى يعنى امور مربوط به معاش به بهترين شكل نظم يابد و نبايد آن را ارزش معنوى كه در تقرب به خداوند تأثيرگذار است، حساب كرد. 3
امام صادق (عليه السلام) در ضمن روايت نورانى درباره حكمت تفاوت هاى زن و مرد مى فرمايند:
اگر تدبيرى خاص (از سوى خداوند) نبود پس به چه دليل در زمان بلوغ موى شرمكامى در زن و مرد مى رويد، پس مو بر صورت زن نمى رويد ولى بر صورت مرد مو مى رويد. علت آن است كه چون خداوند مرد را سرپرست و مراقب بر زن و زن را سبب توجه و سرگشتگى و غمخوارى و علاقه مرد قرار داد. به مرد محاسن (ريش) عطا فرمود تا سبب هيبت، شكوه و منزلت وى گردد و به زنان ريش نداد تا كه شادابى و نشاط و جذابيت در چهره آنان باقى باشد و زمينه براى روابط زناشويى (جلب توجه همسر) مهياتر شود. آيا نمى بينى كه آفرينش چگونه به درستى در همه جا جريان يافته و جايى براى خطا نگذاشته و هر عطا و منعى به اندازه نياز و صلاح و تدبير پروردگار مقرر شده است؟ 4
با توجه به مطالب فوق و مطالب گذشته درباره تفاوت هاى زن و مرد مى توان نكاتى را درباره حكمت تفاوت ها بيان نمود.
الف. تفاوت هاى صنفى ميان زن و مرد حيكمانه و هدفمند طراحى شده است و با توجه به طرح كلى خلقت است و تلاش در راستاى تضعيف و يا برداشتن آنها، حركت برخلاف نقشه حكيمانه است.
ب. تفاوت ها باعث مى شوند تا خلقت زن و مرد در راستاى تكميل همديگر باشد بدين معنا كه خداوند تمامى موهبت ها را به يك صنف عطا نكرده است. از اين رو هر يك از دو صنف ديگرى را واجد ويژگى هايى مى يابد كه خود فاقد آن است و همين تفاوت ها زمينه جذابيت اين دو براى يكديگر را فراهم مى سازد و آنها را به همديگر پيوند مى دهد.
ج. تفاوت در ميان زن و مرد موجب تفاوت در نقش ها و وظايف مى گردد و باعث مى شود تا نقش هاى متفاوتى براى زن و مرد طراحى گردد كه مناسب با توانمندى هاى طبيعى آنان و تكميل كننده نقش هاى طرف مقابل باشد. به عنوان مثال نقش نان اورى مرد، هم متناسب با شرايط جسمى و روحى مرد است و هم زمينه ساز ايفاى نقش مادرى زن و همسر است. تفاوت هاى طبيعى زن و مرد و تفاوت در نقش ها زمينه ساز كارآمدى زن و مرد در جهات دنيوى و تسهيل كننده حركت معنوى آنان است. از اين رو زن و مرد خلق شده اند تا يكديگر را به كمال برسانند نه اينكه زن صرفاً ابزارى براى تكامل مرد باشد.
د. اگر چنانچه نظام ارزش گذارى، ايفاى نقش ها و حقوق مرد و زن هماهنگ با ويژگى و تفاوت هاى تكوينى آنان نباشد، نتيجه اش ايجاد تعارض ميان زن و مرد، كاهش كارآيى زن و مرد و تزلزل خانواده خواهد بود. مثلاً اگر ويژگى ذاتى زن اقتضاء كند كه به كارهاى خانه دارى و يا كار در محيط هاى آرام و بدون حضور جنس مخالف، مبادرت ورزد، وادار كردن او به اشتغال ويژه مردان، باعث تعارض در ويژگى طبيعى او و خواسته هاى اجتماع مى گردد و اين باعث افسردگى و اضطراب زن مى گردد.
ه‏د. وجود تفاوت بين زن و مرد و آگاهى از اين تفاوت ها و احترام به آنها باعث رونق هرچه بيشتر زندگى و زمينه ساز حركت جامعه به سوى تعالى و كمال خواهد بود. همچنين وجود اين تفاوت باعث جذاب شدن زن و مرد به يكديگر و طلب يكديگر و اظهار عشق و علاقه خواهد بود. جان گرى مى نويسد: بايد زن و مرد ياد بگيرند كه به تفاوت هاى يكديگر احترام گذارند تا با همديگر نزديك تر و صميمى تر شوند و الكسيس كارل مى گويد: به راستى اگر زن داراى ويژگى هاى جسمى و روانى و اخلاقى مردانه بود هرگز هنر ايجاد شيفتگى براى وصال در مرد را نمى توانست داشته باشد و اگر مردها همانند زنان بودند ممكن نبود عالى ترين هنر خود كه صيد و شكار تسخير قلب زن است را جلوه دهند. 5
و. تفاوت ها باعث ايجاد نشاط در زندگى شده و خانواده به سوى زندگى بالنده پيش مى رود. جان گرى مى گويد: هنگامى كه زنان و مردان خيلى شبيه يكديگر شوند آن جاذبه مرموز را از دست مى دهند. زندگى كردن با شخصى كه مثل خودمان است بسيار خسته كننده مى باشد. 6 تفاوت روانى زن و مرد باعث توازن و تعادل در زندگى مى گردد. مثلاً سردى مرد با گرمى زن متعادل شده و قاطعيت و تهاجمى بودن مرد با انتقادپذيرى و عشق زن متوازن مى شود. نظريه هاى روان شناختى خانواده گوياى اين واقعيت هستند كه براى رسيدن به تعادل روانى چه در عرصه خانوادگى و چه اجتماع كلان و براى گريز از حالات افراطى، مردان نياز دارند تا در كنار زنان قرار گيرند و خود را متعادل سازند و زنان نيز براى ايجاد تعادل نياز به وجود مردان دارند، زيرا بدون تركيب دو نيروى زنانه و مردانه امكان دسترسى به شخصيت حقيقى وجود ندارد درواقع انسان كامل در سايه ايجاد تعادل به وجود خواهد آمد و تعادل نيز مرهون پيوند دو نيروى متفاوت بزرگ انسانى يعنى زن و مرد است. 7
ز. وجود تفاوت بين زن و مرد زمينه ساز بروز استعدادهاى بالقوه در هر دو جنس شده و آنها را به طرف تكامل رهنمون شود. به عنوان مثال مردان نيازمند اعتماد، پذيرش و قدردانى از طرف همسرشان هستند و از سوى ديگر زنان نيازمند مراقبت، ادراك و احترام هستند. اين نيازها در زنان و مردان از هر نژاد و فرهنگى كه باشند مشترك است. با توجه به اين ويژگى ها در زن و مرد، هرچه مردان بيشتر به مراقبت زنان بپردازند اعتماد بيشترى را از ناحيه آنان كسب مى كنند. درواقع با ارضاى نياز طبيعى زن كه مراقبت و توجه است، نياز طبيعى مرد كه اعتماد از سوى همسر است ارضا مى شود. از سوى ديگر اگر زنان به مردها اعتماد كرده و آنها را قهرمان زندگى خود بدانند، مردان انرژى گرفته و بيش از پيش به مراقبت از همسر و رفع نيازهاى او مى پردازند.
همچنين اگر مردان درك بيشترى نسبت به نيازها و احساسات همسران خود نشان دهند، زنان احساس مى كنند كه بيشتر درك شده اند و به همان اندازه بيشتر مى توانند پذيراى مردان باشند و از آنها سپاسگزارى كنند. همين طور آنگاه كه مرد احساسات و نيازهاى زن را محترم مى شمارد و به انتخاب هاى او بها مى دهد، با قدردانى و سپاسگزارى زن روبه رو خواهد شد. به عبارت ديگر زنان در مقابل احترامى كه از سوى مردان مى بينند به قدردانى از آنها مى پردازند و چون قدردانى از نيازهاى طبيعى مردان است آنها مستقيماً با احترام به زنان اين نياز خود را ارضاء مى كنند. از سوى ديگر زنان نيز به احترام نياز دارند و آنگاه كه به قدردانى از همسر مى پردازند در مقابل، با احترام آنها مواجه شده و اين تعامل و ترابط در طول زندگى ادامه خواهد داشت و علاوه بر اينكه باعث با صفا شدن و پويا بودن زندگى مى شود باعث بروز استعدادهاى عاطفى زن و شوهر مى گردد.
جان گرى مى گويد: وقتى زن و مرد با هم زندگى مى كنند كامل مى شوند. آنگاه كه توانايى هاى شخصى مرد رشد مى كند و بالغ مى گردد، طبيعت مراقبت و مهرورزى، ادراك و احترامش پرورش و توسعه مى يابد. او از حالتِ سردِ حسابگر و خودمحور به حالتى كاملاً گرم و انسانى تبديل مى شود. همچنين وقتى كه زن در سايه تعامل با شوهر رشد كرد و با تجربه شد و به توانايى هاى خود دسترسى پيدا كرد، بيشتر سرشت پذيرش و قدردانى و اعتمادكنندگى او آشكار مى شود. لذا زمانى كه مردى سرشت مراقبت، ادراك و احترام خود را پرورش مى دهد خودبه خود نيازهاى عاطفى اصلى زن خويش را تأمين مى نمايد و وقتى زن سرشت هاى طبيعى خود را كه عبارتند از پذيرش قدردانى و اعتماد، پرورش مى دهد به صورت ناخودآگاه نيازهاى عاطفى اصلى مرد برآورده مى شود. 8
با توجه به مقدمه بالا بايستى بگويم كه همانطور كه بين زن و مرد تفاوتهاى زيادى وجود دارد، يكى ديگر از تفاوتها نيز در ذوق و سليقه است. از ويژگى هاى روانى زنان علاقه به زيبايى و دلبستگى به زيورآلات و مظاهر دنيوى است كه اين ويژگى در مردان كمتر مشاهده مى شود. همچنين خودآرايى، خودنمايى، پوشيدن لباس هاى توجه انگيز، علاقه به دوستى هاى انفرادى (برعكس پسران)، تجمل گرايى در امور زندگى و حتى در چيدن سفره و پخت غذا، از ويژگى هايى است كه زنان با مردان تفاوت آشكارى دارند، 9 حتى در گرايش به بازى ها و نوع تفريحات بين زن و مرد تفاوت وجود دارد و دختران بيشتر به بازى هاى آرام، سبك، لطيف و احساسى روى مى اورند و پسران به بازى ها و ورزشهاى خشن و سنگين. زنان در بروز و ظهور عصبانيت با مردان متفاوت بوده و عصبانيت خود را بيشتر به شكل غيرمستقيم، يعنى مقاومت منفى كه گاه به شكل قهر، كينه توزى، سكوت يا شايعه پراكنى است ظاهر مى سازند در حالى كه مردان عصبانت خود را غالباً به صورت خشونت هاى فيزيكى اعمال مى كنند و ميل بيشترى به رقابت دارند. زنان حتى در گرايش به رنگها و خريد هديه با مردان متفاوت هستن و مثلا علاقه اى كه زنان به گل دارند، خيلى متفاوت با مردان است و زنان گل را سمبل محبت و ارادت قلبى مى دانند و لذا وقتى شوهرشان براى آنان دسته گلى هديه ميدهد خيلى خوشحال مى شوند. در آموزه هاى دينى به ويژه قرآن كريم به تجمل گرايى، خودنمايى و گرايش به جاذبه ها در زن توجه شده است، قرآن كريم در سوره زخرف آيه 18 مأنوس بودن با زر و زيور را از ويژگى زنان بيان كرده است. 10 همچنين در سوره احزاب آيه 33 آمده كه: اى زنان (در برابر نامحرم) ظاهر نشويد و خودنمايى نكنيد مانند خودنمايى دوران جاهليت نخستين.
11
و در آيه ديگرى مى فرمايد: زنان (در برابر نامحرمان) با زينت ها و آرايش هايشان خودنمايى نكنند. 12 از اينكه قرآن كريم فقط زنان را از خودنمايى و به نمايش گذاشتن جاذبه هاى جنسى خود در برابر نامحرم نهى كرده و از خودنمايى مردان سخنى نگفته، استفاده مى شود كه خودنمايى از ويژگى هاى خاص زنان است و در مردان كمتر پيدا مى شود. شهيد مطهرى درباره آثار اين ويژگى (خودنمايى) و نيز اختصاص آن به زنان مى نويسد: اما علت اينكه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان يافته است، اين است كه ميل به خودنمايى و خودآرايى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها، مرد شكار است و زن شكارچى، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچى. ميل زن به خودآرايى، از اين نوع حس شكارچى گرى او ناشى مى شود. در هيچ جاى دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاى بدن نما و آرايشهاى تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود، مى خواهد دلبرى كند و مرد را دلباخته و در دام علاقه خود اسير سازد. لذا تبرج و خودآرايى مخصوص زنان است و دستور پوشش و حجاب نيز براى آنان مقرر شده است. 13 شايد بتوان گفت دليل قوى بودن حيا در وجود زن نيز براى اين است كه اين ويژگى خودآرايى، تعديل و كنترل شود و از آسيب هاى احتمالى آن جلوگيرى گردد.
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

[h=2]يا براى شب حجله نكات تربيتى نيز وجود دارد؟ اگر وجود دارد بيان فرماييد.[/h]

این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)


در آموزه هاى اسلامى به تمام ابعاد زندگى توجه و عنايت شده است و حتى به نكات ارزشمندى در رابطه با مسايل زناشوييپرداخته شده است كه به نمونه هايى اشاره مى شود:
الف) رو به قبله و پشت به قبله نبودن
يكى از توصيههاى معنوى در رابطه با آميزش اين است كه رو به قبله و پشت به قبله نباشد، همانطور كه رو به قبله و پشت به قبله، دستشويى رفتن (ادرار كردن) جايز نيست، رو به قبله و پشت به قبله، آميزش كردن، مكروه است و ناپسند مى باشد. امام صادق (عليه السلام) فرمودند: پيامبر نهيفرموده از آميزش در حالى كه زن و شوهر پشت به قبله يا رو به قبله باشند. 1 (كف پا و فرق سر رو به قبله نباشد)
ب) پرهيز از آميزش عريان
در آموزههاى اخلاقى اسلام از آميزش كردن در حالى كه زن و شوهر هر دو لخت هستند، نهى شده است. ممكن است اين امر به دليل رعايت حيا و همچنين به دليل اين باشد كه انسانها در حالت لختى جذابيت زيادى ندارند بلكه وقتى لباسى بر تن دارند، زيباتر به نظر ميآيند. البته ممكن است دلايل و علل ديگرى داشته باشد. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايند: وقتى زن و شوهر ميخواهند آميزش جنسى داشته باشند كاملاً لخت نشوند (حداقل لباس جزئى داشته باشند) و مثل اُلاغ به صورت عريان آميزش نكنند، اگر اين كار را بكنند ملائكه از آنان دور ميشود. 2
ج‏د (نگاه نكردن به آلت جنسى زن
در رابطه با نگاه كردن مرد به آلت جنسى زن در حال آميزش روايات متعددى وجود دارد. برخى از آنها به مرد اجازه داده به آلت جنسى زن نگاه كند و برخى نيز نهى نموده است. با تتبّع و دقت در اين روايات مشخص ميگردد كه اولاً نگاه كردن به ظاهر آلت زنان اشكال نداشته بلكه باعث لذّت و بهرهمندى بيشتر است ثانياً اينكه نگاه كردن به داخل آلت و فرج زنان نهى شده و در اين نهى شدن نكته تربيتى و روانشناختى وجود دارد و آن نكته اين است كه داخل فرج زنان جذابيتى نداشته و باعث نفرت مرد از زن ميگردد، لذا براى اينكه علاقهمندى مرد به زنش كم نشود، توصيه شده به داخل فرج زن نگاه نكند.
در روايت كه از على (عليه السلام) نقل شده، ميخوانيم: در حال آميزش به داخل فرج و آلت زنان نگاه نكنيد، چون ممكن است باعث نفرت شما شود و كورى به دنبال داشته باشد.
د) گفتگو نكردن در حال آميزش
در آموزههاى دينى و اخلاقى توصيههاى زيادى به معاشقه و ملاعبه و اظهار محبت به همسر شده كه مردان ميبايد در قبل از آميزش آن را رعايت نمايند تا همسران تحريك شده و آماده ارتباط جنسى بشوند. 3 اما در آموزههاى اخلاقى و دينى از صحبت كردن در موقع مجامعت (آميزش واقعى) نهيشده و آن را مكروه و ناپسند دانستهاند بطورى كه در برخى روايات بوجود آمدن برخى اختلال ها در كودكان را به اين گفتگو نسبت دادهاند. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايند: بپرهيزيد از صحبت كردن با همسر در موقع آميزش و دخول. 4 و پيامبر گرامى اسلام از گفتگوى زياد در موقع مجامعت نميفرمودند. 5
نتيجه اينكه گرچه گفتگو و اظهار علاقه و عشق به همسر به صورت كلامى و غيركلامى، قبل از آميزش واقعى، مورد تأكيد است ولى از گفتگوى زياد در موقع آميزش نهى شده و ناپسند شمرده شده است. البته نام خدا و ذكر خدا نهى نشده و توصيه گرديده است.
گرچه حكمت و فلسفه اين نهيها و توصيههاى براى ما مشخص نيست ولى ممكن است به دليل اين باشد كه زن و شوهر در موقع آميزش ميبايد كاملاً آرامش داشته باشند و ممكن است گفتگوى زياد از آرامش آنان بكاهد و البته ممكن است دلايل ديگرى وجود داشته باشد.
ه) آميزش در محيطى كاملاً خلوت
زنان به دليل ويژگى خاص روانى و حياى زياد، ترجيح ميدهند تا آميزش جنسى در جايى خلوت و تهى از حضور افراد، انجام شود. هر چقدر محيط آميزش، خلوت و آرام باشد، براى همسران مفيد بوده و باعث بهرهبرى بيشتر از لذتهاى جنسى ميگردد. دلهره و ترس، از عوامل انزال سريع است و اگر چنانچه در محيط آميزش احساس راحتى نشود، به طور معمول زنان تحريك واقعى نميگردند و اين ناامنى روانى باعث ميشود مشكلات ارتباطى مى شود
لذا توصيه ميشود آميزش در محيطى آرام، مقدارى تاريك و بدون امكان حضور افراد ديگر، انجام گيرد. آميزش در شب به ويژه نزديكيهاى نصف شب، علاوه بر اينكه در محيطى آرام و بيسر و صدا انجام ميگيرد و اكثر مردم در حال استراحت هستند و محيط معمولاً آرام است، از نظر بهداشت جسمى نيز مناسب بوده و معمولاً معده، پر نيست زيرا با معده پر، آميز كردن آسيبهايى به دنبال دارد. اين امر (خلوت بودن مكان آميزش) در شب زفاف از اهميت بيشترى برخوردار است زيرا عروس و داماد به ويژه عروس، نگرانى و ترس دارد و وارد محيطى جديد شده است و لذا هرچقدر محل زفاف، آرام، بدون رفت و آمد و پوشيده باشد، مطلوب خواهد بود.
در آموزههاى اخلاقى و تربيتى اسلام علاوه بر اينكه توصيه شده تا آميزش جنسى در محيطى خلوت و پوشيده انجام شود، توصيه اكيد گرديده تا در محل آميزش، كودكان (ولو در حال خواب) حضور نداشته باشند.
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: هيچ مردى با همسرش و كنيزش در جايى كه كودكى حضور دارد، آميزش نكند زيرا اين كار باعث زناى كودك ميشود. (يعنى زمينه بيعفتى كودك ميشود). 6 امام صادق (عليه السلام) همچنين در روايت ديگرى ميفرمايند: پيامبر گرامى فرمودند: قسم به كسى كه جانم به دست اوست اگر جايى كه كودك وجود دارد و بيدار است و كلمات و نفسهاى آميزشكنندگان را ميشنود يا ميبيند، اين كودك ابداً رستگار نميشود و زمينه زناكار شدنش زياد است و در ادامه فرمود: پدرم امام سجاد (عليه السلام) وقتى با همسرش آميزش ميكرد، درها را ميبست و پردهها را ميانداخت و خادم ها را بيرون ميكرد. 7
در روايتى ديگر حضرت محمد (صلى الله عليه و آله) ميفرمايند: از كلاغ سه خصلت را بياموزيد آميزش مخفيانه، صبح زود در طلب رزق و روزى رفتن و زيركى. 8
از اين روايات و روايات ديگرى كه درباره وجود دارد استفاده ميشود كه آميزش جنسى ميبايد مخفيانه و به دور از نگاه افراد باشد و در محيطى خلوت و آرام انجام گيرد. اين توصيهها علاوه بر جنبه تربيتى آثار روانشناختى زيادى بر همسران دارد. از جمله آثار روانشناختى آن احساس راحتى و اطمينان براى همسران به ويژه بر زنان است.
پى نوشت ها
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

[h=2]براى ازدواج داشتن ايمان كافى است با وجود مشكلات اقتصادى زيادى كه در جامعه ديده مى شود؟ كمى در مورد ازدواج راهنمايى ام كنيد.[/h]

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای*ها)


به نظر ما ايمان يكى از شرائط لازم و ضرورى است اما نمى توان تنها به آن اكتفا كرد. بنابراين معيارها و ملاكهايى كه در انتخاب همسر بايد در نظر گرفت به عرضتان مى رسانيم اين ملاكها دو نوع است. الف. آنهايى كه ركن و اساس اند و براى يك زندگى سعادتمندانه حتما لازم اند. ب. آنهايى كه شرط كمال هستند و براى بهتر و كاملتر شدن زندگى اند و بيشتر به سليقه و موقعيت افراد بستگى دارد. ملاك هاى دسته اول عبارتند از:
1 تدين و دين دار بودن فرد. زيرا انسانى كه دين ندارد هيچ ندارد انسان بى دين در حقيقت مرده ى متحرك است و كسى كه پاى بند به دين (كه اصلى ترين مسأله زندگى است) نباشد هيچ تضمينى وجود ندارد كه پاى بند به رعايت حقوق همسر و زندگى مشترك باشد. انسان ديندار هرگز نمى تواند با همسر بى دين كنار بيايد و با هم زندگى سعادتمندانه اى داشته باشند. بهترين شاخص براى تشخيص ايمان وتقوا رفتارهاى انسان در حوزه هاى گوناگون زندگى است بدون ترديد همه ما انسانها در صحنه هاى گوناگون فردى و اجتماعى رفتارهايى را از خود بروز مى دهيم اين رفتارها با شخصيت ما و مؤلفه هاى شخصيتى ما كه يكى از مهمترين مؤلفه هاى آنها باورها و افكار ما مى باشد ارتباط مستقيم دارد و به قول معروف از كوزه همان برون طراود كه در اوست. البته انسان اين توانايى را دارد كه برخلاف اعتقادات و باورهاى خودش عمل كند اما اگر رفتار يك فرد را در محيط طبيعى زندگى او بدون اينكه او توجه داشته باشد، مورد مطالعه قرار گيرد به خوبى مى توان دريافت كه اين فرد چه شخصيتى دارد و ايمان و تقواى عملى او چگونه است. همانطور كه در بالا اشاره شد رفتارهاى ما انسانها در صحنه هاى گوناگونى رخ مى دهد به عبارت ديگر انسان هم رفتار انفرادى و شخصى دارد و هم رفتارهاى اجتماعى بنابراين رفتار او را در خانه، مدرسه، دانشگاه و همچنين دوستانى كه دارد مى توان گوياى قوت و ضعف ايمان او باشد. ميزان موفقيت او در كارهاى شخصى و انجام عبادات مثل نماز، روزه، رعايت حجاب همه اينها شاخص هايى هستند كه مى توان براساس آنها به ايمان و تقواى افراد پى برد. بدون ترديد ايمان نقش بسيار زيادى در زندگى دارد كه به برخى از آنها در ذيل اشاره مى كنيم و سپس ملاك هاى انتخاب همسر ايده آل و مطلوب را به ترتيب اولويت بيان مى كنيم اميدواريم كه با دقت مطالعه كنيد تا مفيد واقع گردد.
جان گرگان و سگان از هم جداست‏​
متحد جان هاى شيران خداست‏​
. 2 اخلاق نيك داشتن كه منظور داشتن صفات و خلق و خوهاى پسنديده در نظر عقل و شرع است. در واقع اخلاق و دين دو ملاك و معيار اصل در ازدواج و انتخاب همسر است.. 3 شرافت و اصالت خانوادگى كه منظور نجابت و پاكى خانواده است زيرا ازدواج دختر و پسر تنها پيوند و تركيب دو فرد نيست بلكه پيوند دو خانواده است و نمى توان گفت من مى خواهم با خود اين فرد ازدواج كنم و كارى به خانواده و فاميلش ندارم. زيرا اين فرد شاخه اى است از اين خانواده و از ريشه هاى همان درخت خانواده تغذيه كرده است و صفات اخلاقى، روحى عقل و جسمى آن خانواده را از راه وراثت و محيط و عادات به اين فرد منتقل كرده است. علاوه بر اين كه نقش خانواده ها در زندگى مشترك پسر و دختر بسيار عميق است. در روايات نيز از ازدواج با دختر زيباى فاقد خانواده اصيل و مذهبى نهى شده است.. 4 عقل در واقع همان نور افكنى است كه جاده زندگى را روشن مى كند و بايد زن و شوهر براى اداره ى زندگى و تربيت فرزندان از نيروى عقل و فهم مجهز برخوردار باشند و رشد عقلى كافى پيدا كرده باشند همان طور كه ائمه اطهار ما را از ازدواج با افراد احمق و كم عقل نهى فرموده اند.. 5 تناسب، همتايى و كفو همديگر بودن كه از حساس ترين نكاتى است كه بايد در انتخاب همسر مورد توجه قرار گيرد همتايى و تناسب از نظر و جنبه هاى مختلف مثلالف. تدين و ميزان پاى بندى به دستورات شرعب. همتايى و هماهنگى فرهنگى و فكريج. همتايى اخلاقى و پاى بندى به آداب اخلاقيد. كفو همديگر بودن از نظر تحصيلات علميه. تناسب در زيبايى و. تناسب سنى ز. تناسب مالى و سطح اقتصادى و.
ملاك هاى دسته دوم:
ملاك ها و معيارها و مسائل ديگرى كه بيشتر مربوط به سليقه و موقعيت افراد دارد. در دسته ى دوم قرار مى گيرد و مى توان از آن صرف نظر كرد. ولى براى اينكه بتوانيد به يك تصميم صحيح و عاقلانه اى برسيد بهتر است با افراد مورد اعتماد خويش، والدين، يا اقوام نزديك دلسوز و عاقل و داراى تجربه مشورت كرده و با دقت كافى تصميم مناسبى اتخاذ فرماييد. دوست عزيز ايمان نقش بسيار مهمى در زندگى و رابطه زناشويى ايفا مى كند ما در اينجا به برخى از اصول و آثار ايمان در زندگى زناشويى اشاره مى كنيم: 1) اصل آرامش: صاحبان ايمان، از بهترين آرامش و آسايش روانى برخوردارند(1) و به طور حتم آرامش روانى شريك زندگى در آسايش روحى- روانى شريك مؤثر است و ديگر اين كه چنين همسرى با اين آرامشى كه در سايه ايمان كسب كرده، در تربيت فرزند نقش مهمى ايفا مى كند. 2) اصل اميد: زندگى سراسر پر از نشيب و فراز است مملو از شادى ها و غم هاست كسى كه به سلاح ايمان مجهز است در شادى ها عنان از دست نمى دهد و در سختى ها و مصائب دچار بدبينى فلسفى (نسبت به خلق، خالق و هستى) نمى شود چرا كه افراد مادى و غير معنوى از حل مسائلى مثل بلاها و شرور و سختى ها عاجز اند ولى انسان با ايمان چون كه نظام را حكيمانه و عالمانه و مقتدرانه مى بينيد دچار بدبينى و در نتيجه يأس و افسردگى نمى شود بنابراين نهاد خانواده هميشه به نور ايمان گرم و پر فروغ خواهد ماند (بهداشت روانى افراد خانواده). 3) اصل سنخيت: براى اين كه دو چيز يا شخص در كنار هم و با هم باشند بايد بين آنها سنخيت باشد زن و شوهرى كه در اين اصل، ايمان، با هم مشتركند تا ابد در كنار هم هستند اما پيوندى كه براساس مال يا جمال و يا هر دو ايجاد شده با از بين رفتن آنها گسسته مى شود چه بسيار افرادى كه به خاطر پيرى طرف مقابل (شريك زندگى) از او سرد شده اند و يا كار به طلاق و.
كشيده شده است. قرآن شريف مى فرمايد: در قيامت ممكن است پيوند دو برادر از هم گسسته شود اما پيوندهايى كه براساس معنويت بنا شده اند در آخرت نيز پايدار مى مانند(2) 4) اصل مجالست: در روايت داريم كه مجالست ها در شخصيت و افكار و رفتار همنشين ها اثر مى گذارد «المجالسه مؤثره» بنابراين كسى كه اهل ايمان باشد مى تواند بر همنشين خود اثر مثبت بگذارد و او را گام به گام به مدارج عالى انسانى و تعالى برساند (شوق انسان در خيرات و ديندارى). 5) اصل وفادارى: انسان با ايمان چون كه يك باز دارنده درونى (تقواى الهى) دارد در هر شرايطى امين همسر خود است وبه او خيانت نمى كند و كرامت و شرافت انسانى او را به هيچ مال، مقام، زيبايى ديگرى عوض نمى كند. 6) اصل تربيت ايمانى يا الگوى برتر: فرزندانى كه تحت تربيت پدر و مادر با ايمان قرار مى گيرند صالح و نيك كردار مى شوند و به هيچ وجه توهين، بى احترامى به والدين خود نمى كنند چرا كه آنها مربيان مؤمن خود را ديده (پدر و مدر) و از آنها الگو گرفته است. 7) اصل بركت: در روايت داريم زن دين دار و با ايمان بركت زندگى است‏(3) 8) اصل نعمت: در روايت داريم از رسول خدا (ص) كه هرگاه شخصى به خاطر مال و جمال و زيبايى تن به ازدواج بدهد به آن نمى رسد اما كسى كه به خاطر دين شخص با او ازدواج مى كند خداوند زيبايى و مال را نيز به او ارزانى مى دارد(4) 9) نمونه هاى عينى: براى اين كه اثر ايمان را در زندگى زناشويى به طور محسوس ببينيد به زندگى افراد با ايمان دقت كنيد ببينيد كه چگونه درخت ايمان پر از ميوه هاى شيرين صداقت، امانت دارى، وفادارى. احترام متقابل تحرك و پويايى، نشاط و شادابى و آرامش گشته است (به زندگى امام خمينى و خانواده اش دقت كنيد).
10) اصل قناعت: همسر با ايمان چون معيارهاى معنوى و اصول اخلاقى را مد نظر دارد سعى دارد به صفات اخلاقى خوب آراسته شود از جمله قناعت كه مورد سفارش دين است وقتى همسر انسان قانع باشد احتمال اين كه مرد خانه به دنبال مال حرام بيفتد كمتر است. 11) اصل تفاهم و ايثار: در روايت هاى زيادى علائم و نشانه هايى براى مؤمنين شمرده اند(5) كسانى كه اين نشانه ها را داشته باشند قطعا زندگى مسالمت آميز و مبتنى بر تفاهم و برابرى خواهند داشت از جمله آنها: بردبار، صبور، وفادار به عهد، عدم فحاشى، خوش زبانى و خوش رفتارى، خير، سخى و...
در پايان توجه شما را به چند نكته مهم جلب مى كنيم:. 1 در انتخاب همسر كمتر اتفاق مى افتد كه يك فرد تمام حسن ها و ويژگى هاى مثبت را داشته باشد چنانچه ما درباره خودمان هم نمى توانيم ادعا كنيم كه هيچ عيب و نقصى نداريم. پس بهتر است ويژگى همسر ايده آل را امتياز بندى كنيم با اين فرض كه بالاترين امتياز را به ايمان و اخلاق بدهيم و در مجموع كسى را كه از امتيازات بيشترى نسبت به بقيه است انتخاب كنيم.. 2 در تحقيق و شناخت از همسر آينده هرگز نبايد به گفتگوهاى مستقيم با طرف مقابل يا شخصيت و تيپ ظاهرى او اكتفا كرد. زيرا معمولا كشش و جاذبه جنس مخالف، مانع از اين مى شود كه افراد بتوانند درك صحيحى از يكديگر داشته باشند. غير از اين كه در اين گونه برخوردها هر يك از طرفين سعى مى كند بهترين تصوير را از خود نشان دهد و نقطه ضعف هايش را پنهان كند.. 3 توصيه مى شود جهت اطلاعات بيشتر و دقيق تر و تصميم گيرى واقع بينانه تر براى مهمترين تصميم دوران زندگى و نقطه عطف عمر خود بهتر است در اين زمينه هم تفكر بيشترى داشته باشيد و هم با خانواده محترمتان به گفتگو و مشورت بپردازيد و هم از نظرات مشورتى افراد با تجربه استفاده نمايند و كتاب هاى معرفى شده را نيز مطالعه فرماييد. جهت مطالعه بيشتر ر. ك:
1- جوانان و انتخاب همسر على اكبر مظاهرى 2- ازدواج آسان و شيوه همسردارى محمد محمدى اشتهاردى 3- ازدواج آسمانى على اكبر مظاهرى 4- ازدواج پايدار كاظمى حقيقى 5- ازدواج در اسلام مصطفى كاشفى خوانسارى 6- ازدواج و روابط زن و مرد نجفى يزدى 7- پيوند دو قلب يا راهنماى ازدواج مهدى پاكزاد 8- جوانان و ازدواج- زندگى بهتر سيد احمد واحدى 9- جوانان، ازدواج و مسايل جنسى روح اللّه خالقى 10- راهنمايى ازدواج بهزاد رحمتى 11- همسران برتر، غلامعلى افروز 12- انتخاب همسر، ابراهيم امينى 13- ازدواج مكتب انسان‏سازى، دكتر پاك‏نژاد
(1) (عدل الهى، شهيد مطهرى، ص 85).
000 (2) (تفسير سوره حجرات، محسن قرائتى، آيه 86).
000 (3) (وسائل الشيعه، ج 14، ص 30).
000 (4) (وسائل الشيعه، ج 14، ص 30).
000 (5) (ميزان الحكمه، ج 1، بحث ايمان).
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

[h=2]بختک وجود دارد؟ اگر نه چرا بعضى ها احساسش مى كنند؟[/h]

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای*ها)


بسيارى از افراد گاهگاهى دچار كابوس يا خوابهاى نامطبوعى مى شوند كه به بيدارى آنها منجر مى شود. اين خوابديده هاى ترسناك معمولا نادر و كوتاه مدت اند و مشكل مهمى در رفتار فرد ايجاد نمى كنند. اما اگر مكرر و به مدت طولانى باشد و به قطع مكرر جريان خواب منجر شود، اختلال محسوب مى شود و بايد درمان شود. تحقيقات و بررسى ها نشان مى دهد، كابوس ها در زنان 2 تا 4 برابر مردان است و فشارها و ناراحتى ها مى تواند بروز آن را افزايش دهد.
بختك نيز نوعى كابوس است كه گاهى افراد دچار آن مى شوند. اما اين كه بختك چيست و چه درمانى دارد تا به حال توضيح دقيق و قطعى از طرف روان شناسان ارائه نشده است.
تنها چيزى كه درباره آن مى گويند اين است كه بختك صورت رمزى شده احساساتى چون ترس، جدايى، تهاجم يا تنبيه است كه فرد در خواب با آن مواجه مى شود، بدين معنا كه وقتى فرد در طول روز با اين احساسات اضطراب انگيز روبرو مى شود، در خواب به صورت بختك ظاهر مى گردد. درباره درمان آن نيز گفته اند: حفظ آرامش قبل از خواب و نداشتن استرس و خيال پردازى هاى ذهنى و نيز اهميت ندادن به محتواى كابوس، مى تواند تا حدودى در درمان بختك مؤثر باشد. در منابع اسلامى نيز براى خوابيدن آدابى ذكر شده است و تجربه ثابت كرده كه در درمان اين مشكل مؤثر است. بعضى از اين آداب از قرار زير است:
1 خواندن بعضى از سوره هاى قرآن مثل سوره توحيد و فلق و ناس و آيت الكرسى قبل از خوابيدن.
2 تنها نخوابيدن در اتاق، خصوصا مرد تنها نخوابد.
3 رعايت تمام اداب خواب كه در مفاتيح بيان شده است
4 قبل از خواب فكر خود را تصحيح نموده و افكار پريشان نداشته باشيد
5 امام صادق (ع) فرمود: هر كس در خواب دچار ترس مى شود، قبل از خواب ده مرتبه بگويد: «لا اله الا الله وحده لا شريك له يحيى و يميت و يميت و يحيى و هو حى لا يموت».
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

ین الهی نیز بر اساس همان قوانین و دستورات فطری انسانها بنا شده است. (34) فخررازی هر چند از فطرت نامی نمی*برد، ولی با حفظ محتوای فطرت می*گوید: برخی باور دارند كه شناخت خدا بدیهی است؛ چون كه هر گاه انسان با سختیها و بلاها روبه رو می*شود، در خود می*یابد كه به سوی موجود توانمند تضرع و زاری می*كند تا او را نجات بخشد (گرایش به خدا فطری است). اهل تصوف و عرفان نیز باور دارند كه علم و شناخت خدا بدیهی است (35) (ادراك خدا فطری است).
جمع بندی نهایی آیات و روایات و سخن دانشمندان این می*شود كه ادراك و شناخت خدا و برخی از آموزه*های دینی فطری است؛ یعنی هر گاه انسان در حد تعقل موضوع و محمول برسد و بر آن توجه كند، بی درنگ صحت آن را تصدیق می*كند و منتظر دلیل و استدلال نمی*ماند.
این تفسیر، فطرت را نوعی ادراك و شناخت ویژه كه سررشته در خلقت انسان دارد، معرّفی می*كند.
تفسیر دیگری نیز برای فطرت انسانی مطرح است و آن اینكه گرایش و توجه به خدا و برخی امور دینی فطری است؛ یعنی خداخواهی و پیروی از دستورات دینی در نهاد انسان است. پس فطرت دینی یك بار در ناحیه شناخت و بار دیگر در ناحیه گرایش و حركت مطرح است (علمی و عملی).
در یك تعریف كلی، می*توان گفت: فطرت ویژگی*ای است كه انسانها از هر نژاد و تیره*ای در هر منطقه و مرزی از هر مذهب و ملتی به آن باور و تمایل دارند و خود را در این آگاهی و باور نیازمند دلیل و استدلال نمی*دانند. (36)
در اندرون من خسته دل ندانم كیست كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست (37)
در یك كلام: فطرت عبارت است از نوعی هدایت تكوینی انسان در قلمرو شناخت و احساس. (38)
پرسش و پاسخ
حال كه چنین است، پس چرا برخی مردمان از پرستش خدای یگانه و پذیرش فرامین دین الهی سرباز می*زنند؟
فشرده پاسخ طی چند مرحله بیان و مشروح آن به منابع مربوط ارجاع داده می*شود.
1. منكران وجود خداوند و دین ستیزان، نسبت به معترفین خدا و دین باوران بسیار اندك اند. پس بسیاری از مردمان همچنان بر فطرت الهی اند و مورد پرسش جزئی می*شود.
2. همین شمار اندك نیز در جوامعی به سر می*بردند و می*برند كه دین راستین به آنها عرضه نشده است، مانند: دهریون صدر اسلام و كمونیستها و برخی نحله*هایی كه در دامن مسیحیت رشد كرده اند. بنابراین، بیشتر این عده، منكر دین راستین الهی كه موافق فطرت عمومی انسانهاست، نمی*باشند.
از آنجا كه یهودیت و مسیحیت امروز دست ساخته بشرند، لذا عقاید و احكامی بشری دارند، نه الهی و در مواردی خرافات و مسائل عقل ستیز دارند، همچون دیگر ادیان بشری (هندوئیزم و كنفسیوس و...) ؛ عقایدی، مانند: چرخه ارواح، رسیدن به نیروانا، تثلیث مسیحی، عشاء ربانی، فداء، و... كه موجب نفرت هر فطرت سلیمی خواهد شد.
تعداد روزافزون كسانی كه به اسلام می*گروند، بهترین گواه بر این حقیقت است.
3. حقیقت فطرت هر چند تبدیل و دگرگون نمی*شود، اما دستخوش شدت و ضعف می*گردد؛ به این معنی كه آموزش، پرورش، محیط و... اگر در راستای فطرت خدادادی باشند، موجب شكوفایی و تقویت فطرت اند، اما اگر در برابر آن باشند، فطرت سلیم را معیوب، سست و بی اثر می*كنند: «وَلا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیضِلَّكَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ»؛ (39) «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّیها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّیها». (40)
و لذا رسول اكرم صلی الله علیه و آله در ادامه همان حدیث معروف فرمودند: « [حَتّی] اَبَواهُ یهَوِّدانِهِ اَوْ ینَصِّرانِهِ اَوْ یمَجِّسانِهِ؛ (41) تا اینكه پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی می*سازند.*» یعنی فطرت كارساز است، مگر اینكه پدر و مادر آن مولود را یهودی یا نصرانی یا مجوسی كنند. امام علی علیه السلام فرمود: «خداوند پیامبران را یكی پس از دیگری فرستاد تا از مردم وفای به پیمانی را كه در فطرتشان است، بخواهند و نعمتهایی را كه مورد غفلت و فراموشی آنها قرار گرفته است، را یادشان آورند.*» (42)
یعنی فطرت الهی توحیدی به واسطه غفلت و فراموشی، كم اثر می*شود. ابن اثیر در شرح حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله می*گوید: «هر مولودی بر جبلّتی آفریده شده است كه آمادگی پذیرش دین را دارد كه اگر بر همان فطرت و جبلّت رها شود، آمادگی*اش پایدار می*ماند.*» (43) یعنی اگر مزاحمتها بیاید، آمادگی را نابود می*كند.
عشق و دوستی فرزند، فطری همه انسانهاست، اما واقعیت تاریخی صدر اسلام نشان می*دهد كه این فطرت تحت تأثیر ناهنجاریهای محیط، بی اثر شده است و عرب جاهلی فرزندان دختر خود را زنده به گور می*كردند. همین كه اسلام موانع را برطرف و آنها را متوجه ساخت، همه حكم فطری را رعایت كردند، و دیگر كسی آن جنایت را مرتكب نشد.
به عبارت دیگر، آثار و پی آمدهای فطرت به نحو اقتضاء است؛ یعنی فطرت انسانی مادامی كه مزاحم و مانعی در كار نباشد، انسان را به سوی خداشناسی و دین الهی جهت می*دهد و هر گاه گناه و عوامل منافی فطرت زیاد شود، جلوی كارآیی آن را می*گیرد.
بنابراین، خداشناسی و دین گرایی اقتضاء فطرت انسانی است و هر جا این فطرت دگرگون و بی اثر شد، باید دنبال مانع و نیروی باز دارنده باشیم؛ درست مانند اینكه طبیعت زمین، جذب اشیاء و طبیعت اشیاء، سقوط روی زمین است، اگر در موردی خلاف این مشاهده شد، حتما مانع و نیروی مخالفی بوده است.
4. وجود فطرت غیر از آثار و فوائد آن است. برخی از منكران خدا و دین الهی، واجد فطرت هستند، اما ثمرات آن را از دست داده اند، مانند: كسانی كه قلب و عقل دارند، ولی از آن استفاده نمی*كنند؛ «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها» (44) و لازمه مختار بودن انسان همین است كه فطرت او را مجبور نمی*سازد، بلكه به كارگیری آن در اختیار انسان گذاشته شده است؛ «اِنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمّا شاكِرا وَ اِمّا كَفُورا». (45)
مرحوم شهید مطهری پرسش مورد بحث را چنین پاسخ داده اند:
اولاً، لازمه فطری بودن یك بحث این نیست كه همه اوقات افراد را بگیرد؛ هم چنانكه هیچ علاقه طبیعی دیگر نیز چنین نیست. علاقه به هنر و زیبایی یك علاقه فطری است، اما چنان نیست كه یگانه سرگرمی بشر محسوب شود... .
ثانیا، چون امور مورد علاقه فطری بشر متعدد است، طبعا سرگرمی به بعضی علایق از علایق دیگر می*كاهد و احیانا آنها را به بوته فراموشی می*سپارد... . (46)
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

[h=2]امور فطری انسان کدام است و موانع شکوفایی آنها چیست؟[/h]

در پاسخ به این پرسش ابتدا لازم است به نکاتی اشاره کنیم:
1. فرهنگ اسلام برای انسان، دو زندگی همگام قائل است؛ یکی مادی و حیوانی که استمرار آن با بهره**مندی از مادیات مانند نور، هوا، غذا و... میسر است، و دیگری معنوی و انسانی که ریشه آن فطرت و سرشت خدادادی و استمرار آن با تقویت و شکوفایی فطرت است. (1)
علم و صنعت، ابزار و وسایل مادی را اختراع کرده و بر جاذبه دنیا افزوده است، نیروی چموش برق و اتم را مهار کرده، اما نیروهای خطرناک شیطانی را فراموش کرده است.
از این رو برای آنهایی که هنوز فطرت**شان خاموش نشده است، نمایاندن راه برگشت لازم است.
2. تربیت یعنی رشد دادن و پرورش دادن و این مبنی بر پذیرفتن استعدادهایی در انسان است که وظیفه تربیت، بارور ساختن آنها است. فطرت با تربیت خویشاوندی خاصی دارد؛ (2) مانند هسته*ای که استعداد درخت شدن و میوه دادن در نهاد او است، و شکوفایی آن نیازمند پرورشهای دهقان با تجربه است.
بنابراین تربیت که نیاز جامعه انسانی است، چیزی غیر از شکوفایی فطرت نیست.
3. انسان موجودی مختار است و بر سر دو راهی سعادت و شقاوت قرار دارد. فطرت از درون او را بسوی سعادت راهنمایی می**کند و شریعت از بیرون.
در بیشتر موارد انبیاء و پیشوایان الهی یادآورنده (مُذَکَّر) میثاقهای فطری*اند و در برخی موارد ـ که فطرت به آنها راه ندارد ـ آموزنده (معلّم) اند؛ (3) چنانکه راهنمای او به سوی شقاوت نیز یا درونی (هوی و نفس اماره) و یا بیرونی (شیطان) است.
پس تربیت و شکوفایی فطرت، از انسان مختار، موجودی با کمال و سعادت می**سازد.
قرآن مجید همین واقعیت را گوش زد می*فرماید: «**و قسم به جا آدمی و آن که او را منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیر) را به او الهام کرده است. هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده و آنکس که نفس خود را با گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است.» (4)
برخی از امور فطری
اینک با توجه به نکات یاد شده، برخی از معرفتها و گرایش*های فطری یادآوری می**شود.
از آنجا که کانون فطرت عقل و دل است، لذا امور فطری به این دو کانون برگشت دارند و به این ترتیب فطریات یا از نوع (معرفت، شناخت و دریافتها) است که آن را فطرت عقل نامند و یا از نوع (خواست، گرایش و تمایلات) است که فطرت دل نامیده می**شود. (5)
1. خداشناسی و خداجویی
خداشناسی فطری است؛ یعنی، هر انسانی که دارای فطرت سالم و دست نخورده باشد، می-داند که در جهان موجود برتری وجود دارد که خالق اوست وبر همین اساس به جستجوی او می-پردازد (خداجویی) . او این شناخت را از کسی کسب نکرده و به دنبال دلیل آن نیست.
بشر از دیرباز مفهوم علیت و معلولیت را پی برده و همین کافی است که متوجه مبدء کل شده باشد. کنکاش از علت پدیده**ها فطری بشر است و این فطرت در مورد بحث از خالق هستی نیز جاری است. (6)
اگر خداشناسی و خداجویی حاصل تلقین و آموزش می**بود، باید هنگام ترس شدید و هجوم غمهای گران و خطرهای جانی، فراموش می**شدند؛ حال آنکه در چنین لحظاتی فطرت خداشناسی و خداجویی بیدار می**شود. (7) «**وَ إِذا مَسَّ النّاسَ ضُرٌّ دَعَوا رَبَّهُم مُنیبینَ اِلَیهِ» (8)
آیات و روایات دیگری نیز همین حقیقت را تأیید می**کنند، به عنوان نمونه قرآن می**فرماید: «**قُل لِمَنِ الأَرضُ وَ مَن فیها إِن کُنتُم تَعلَمُون، سَیقُولُونَ لِلهِ أَفَلا تَذَکَّرُون» (9) جمله آخر (آیا متذکر نمی**شوید؟) بیانگر این نکته است که خدا را می**شناسند و تنها یادآوری کافی است و یاد دهی و استدلال لازم نیست. امام باقر علیه السلام فرمود: «**فَطَرَهُم عَلی مَعرِفَهِ أَنَّهُ رَبُّهُم؛ (10) آنها را بر شناخت اینکه او پروردگارشان است آفرید.»**
2. خداپرستی و خداگرایی
فطرت انسانی به پرستش و خداگرایی تمایل دارد. هر کس در درون خود می**یابد که به چیزی یا کسی علاقه دارد و گویی همواره روان او را مانند مغناطیس نیرومندی به سوی خود می-کشاند. (11)
کیست این پنهان مرا در جان و تن کـز زبان من همی گویـد سخـن
این که گوید در دل من راز کیست بشنوید این صاحب آواز کیست (12)
باستان شناسان و جامعه**شناسان اعتراف دارند که در ادوار تاریخ، جامعه بی**پرستش و بی**خدا نبوده است. ساموئیل کینگ جامعه**شناس مشهور می**گوید: «**اساساً در جهان طایفه یا جامعه بدون باور و مذهب وجود نداشته است. ویل دورانت در تمام جوامع بشری نوعی پرستش را ثابت می*داند. (13)
شکوفایی این فطرت در گرو شناخت درست محبوب و معبود است. قرآن کریم ضمن پذیرش فطری بودن خداپرستی، خبر از اقوامی می**دهد که در اثر انحراف، محبوب ساختگی را بجای محبوب حقیقی می**پرستیدند.» **وَ مِنَ النّاسِ مَن یتَّخِذُ مِن ذُونِ اللهِ أَنداداً یحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِله»؛ (14) «**بعضی از مردم معبودهای غیر از خدا برای خود انتخاب می**کنند و آنها را همچون خدا دوست می**دارند، اما آنها که ایمان دارند، عشق**شان به خدا شدیدتر است.»**
حضرت ابراهیم علیه السلام با معرّفی درست خدای یگانه و بی**کفایتی دیگر موجودات، فطرت مردمان را این گونه بیدار می**کند: «**فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأی کَوکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلینَ»؛ (15) «**هنگامی که [تاریکی] شب او را پوشانید، ستاره**ای مشاهده کرد. گفت: این خدای من است، اما هنگامی که غروب کرد گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم.»**
3. یگانه پرستی (توحید)
قرآن کریم و روایات، فطرت انسانی را بر توحید می**دانند؛ قرآن می**فرماید: «**أَ أَربابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ*ام اللهُ الواحِدُ القَهّار»؛ (16) «**آیا خدایان پراکنده بهتراند یا خداوند یکتای پیروز؟»
پاسخ چنین پرسشی حتماً در سرشت و فطرت انسانی است.
علامه مجلسی در تفسیر سخن امام علی علیه السلام ـ که اخلاص و توحید را فطری معرّفی می**کند (17) ـ می**گوید: در سرشت انسان یکتاپرستی نهاده شده است، لذا از هر کس پرسیده شود چه کسی تو را آفریده، پاسخ می**دهد: خدا.
روایات زیادی آیه فطرت را به فطرت توحیدی تفسیر کرده**اند و این آیه شریفه را شاهد آورده**اند. (18) «**وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّماواتِ وَ ا لأَرضَ لَیقُولُنَّ اللهُ»؛ (19) «**هر گاه از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفرید؟ مسلماً می**گویند الله.»**
توحید از اصول مهم ادیان الهی است و انحراف از آن خروج از دین فطری الهی است. مهم-ترین عامل خاموشی فطرت توحیدی، اعتماد و توکل نداشتن به خدای یگانه است. عدم شناخت قدرت خداوند و ناآگاهی از برقراری ارتباط با آن وجود یگانه موجب شده است برخی به شرکِ در عبادت یا کردگاری روی آورند.
4. معرفت و دوستی پیامبر اکرم علیه السلام و امامان علیهم السلام
ستایش از نیکان و خوبان، یک امر فطری است. گواه این مطلب، الگوپذیری انسان از اشخاص مورد علاقه و ایده**آل خود است. شاید در تاریخ انسانی کسی به پایه خوبی، نیکویی، مهربانی و بزرگواری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام نیامده باشد، بنابراین هر فطرت سالمی وقتی متوجه چنین اشخاصی شود، بدون آموزش و استدلال، محبت آنان را در دل، و معرفتشان را در سر می**گیرد.
بر همین اساس در روایات، دوستی اهل بیت علیهم السلام را یکی از مسائل فطری معرّفی کرده**اند. (20)
عَن ابی عبدالله علیه السلام فِی قَولِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ : «**فِطرَهَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها قالَ هِی التَّوحِیدُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وآله وَ أَنَّ عَلِیاً أَمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام؛ (21) امام صادق علیه السلام در مورد سخن خداوند که فرمود: (فطره الله التی فطر الناس علیها) می**گوید: آن همان توحید است و اینکه محمد رسول خداست و اینکه علی امیر المؤمنین است.»**
امام سجاد علیه السلام فرمود: «**لَنُورُ الإِمَامِ فِی قُلُوبِ المُؤمِنین؛ (22) نور امام در دلهای مؤمنان است.»**
5. معاد باوری
عشق به جاودانگی و تنفر ازنابودی، در نهاد هر انسانی وجود دارد. بشر در طول تاریخ، مرگ را پایان هستی نمی**دانست. از وسایل و ابزاری که درگورستانهای گوناگون از زمانهای بسیار قدیم بدست آمده است، این باور عمومی بدست می**آید که بشر مرگ را دروازه ورود به سرای دیگر می**دانسته است. معاد در اکثر آیات به معنی برگشت به خداوند است و این معنی فطری انسانها است (23) و حکمای اسلامی به تحلیل فطری بودن معاد پرداخته**اند. (24)
شیطان با آگاهی از این فطرت به حضرت آدم علیه السلام پیشنهاد زندگی جاوید را داد. «*هل أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَهِ الخُلدِ وَ مُلکٍ لا یبلی»؛ (25) «**آیا تو را به درخت زندگی جاوید و ملکی بی**زوال راهنمائی کنم؟»
مجله «**ریداز ایجست» از قول «**نورمان فلنست بیل» دانشمند سرشناس می**نویسد: «**ایمان و اعتقاد فطری به زندگی پس از مرگ، بهترین و نیرومندترین دلیل برای تحقیق و واقعیت چنین جهان و زندگی**ای است. هرگاه خداوند بخواهد بشر را نسبت به موضوعی قانع سازد، عوامل و اسباب ایمان به آن را در غریزه و فطرت او قرار می**دهد... .» (26)
آن گاه که انسان دریای وجودی خود را بر برکه دنیایی و خواهشهای تنگ جسمانی اسیر می-کند، کدورت جلوه این فطرت را می**پوشاند و می**گوید: «**أَ أِذا کُنّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنّا لَمُخرَجُون»؛ (27) «**آیا هنگامی که ما و پدرانمان خاک شدیم [زنده می**شویم] و از دل خاک بیرون می**آییم؟»
و هر گاه در خود اندیشه کند، در می**یابد که همان خدایی که نخستین بار او را آفرید، توان دارد بار دیگر او را از دل خاک بیرون آورد؛ بلکه زنده ساختن مجدد (معاد) بسیار آسان**تر از آفرینش ابتدایی او است «**قُل یحییهَا الَّذی أَنشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ»؛ (28) «**بگو همان کسی آن را زنده می-کند که نخستین بار آن را آفرید.»**
6. حقیقت جویی
انسان در پرتو اندیشه، حق را می**فهمد و در پرتو فطرت آنرا دوست دارد. دلیل فطری بودن آن نیز وجدان است و هر کسی با مراجعه به وجدان خود حق دوستی را می**یابد و از همین رو است که انسانهای ظالم و بدکار، تلاش می**کنند روی کارهای زشت خود پرده بکشند و یا آن را توجیه کرده و لباس حق بپوشانند و در صورت امکان، ندامت و پشیمانی خود را اعلام کنند. (29)
در روان**شناسی از این فطرت به حسّ حقیقت جویی یا حسّ کاوش تعبیر می**شود. (30)
شیطان درون (هوی) با همدستی شیطان بیرون (ابلیس) با حقیقت مبارزه می**کند. گاهی این دو بر انسان چنان چیره می**شوند که خرد و اندیشه او را به خدمت خویش می**گیرند و فطرت حق خواهی را چنان زبون می**سازند که به توجیهات و وارونه کردن حق و باطل راضی می**شود.
پس عامل شکوفایی فطرت حق طلبی، شناخت حق و به خدمت گرفتن خرد در راه حصول آن است.
7. قدرت طلبی
میل به قدرت، توانایی بر انجام هر کاری و تصرف در موجودات دیگر نیز ریشه در فطرت انسان دارد. دست و پا زدن نوزادان، برتری خواهی کودکان بر همدیگر و آرزوی رسیدن به مناصب مهم در بزرگان، وجود چنین فطرتی را مسلم می**کند.
هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه هم چنان در بند اقلیمی دگر (31)
قدرت طلبی تا مادامی که مزاحم حقوق دیگران نباشد و در سایه عقل و نقل کار کند، با ارزش است، اما اگر از محدوده انسانی خود خارج شود، دیگر حد و مرز نمی**شناسد؛ بلکه تا آنجا پیش می**رود که انسان برتری خود را به قیمت نابودی دیگران می**خواهد و این افول فطرت است. قدرت طلبی انسان محدود به ابزار محسوس نمی**شود، بلکه او به دنبال تسخیر جن و ارواحو سحر و... نیز می**رود.
اگر انسان قدرت طلب بداند که حول و قوه نهایی، تنها از آن خداوند است، و قدرت او به تبع وجودش محدود و ناچیز است و نیز تمام انسانها و موجودات زنده حق حیات و بهره**گیری از قدرت خود را دارند، این فطرت خداداد را در مسیر صحیح آن به کار می**برد.
نیم نانی گر خورد مرد خدای بذل درویشان کند نیمی دگر (32)
8. زیبایی دوستی
چه کسی چشم انداز زیبا، خط زیبا، معماری زیبا، صورت زیبا، و... را نمی**شناسد، از تماشای آنها لذت نمی**برد و به آنها گرایش ندارد؟ تا امروز کتاب یا مدرسه زیباشناسی معرّفی نشده است، چون زیبایی را همه می**شناسند و به آن علاقه دارند.
درست است که انسان به خطار نیاز، خانه می**سازد اما فطرت او می**گوید خانه را با معماری زیبا بسازد.
یکی از جهات اعجاز قرآن، زیبایی آن است. (فصاحت و بلاغت) . (33)
عامل اصلی شکوفایی این فطرت، آسایش و فرصت است تا انسان مجال بروز این فطرت را بیابد. (34) در این روزگار که آسایش نسبی فراهم شده است، صحنه**هایی از توجه بشر به هنر و زیبایی و جمال دیده می**شود. مهم**ترین مسئله، پربار شدن و جهت دهی این فطرت است، تا سراب بجای آب و مجاز بجای حقیقت عرضه نشود.
فطرت سالم از زیباییهای پیرامون خود به سازنده آنها می**اندیشد و زیبایی حقیقی را در اخلاق و عفاف و معنویت می**یابد که «**اَلمَجازُ قَنطَرَهُ الحقیقَه؛ مجاز پل ورود به حقیقت است.»**
موانع عمومی شکوفایی فطرت
نتیجه سخنان پیشین این شد که، سرشت انسان بر پاکی و نورانیت است و ناپاکیها، تاریکیها و زشتیهای او عارضی و بخاطر انحراف می**باشد. شناخت عوامل انحراف، راه شکوفایی سرشت اولیه را باز می**کند. در حدیث آمده است: «**إِنَّ اللهَ خَلَقَ الخَلقَ جَمیعاً مُسلِمینَ أَمَرَهُم وَ نَهَاهُم وَ الکُفرُ اسمٌ یلحَقُ الفِعلَ حِینَ یفعَلُهُ العَبدُ؛ (35) خداوند همه مردم را مسلمان خلق کرده است و آنان را امر و نهی نموده است. و کفر اسمی است که بر عقل انسان هنگامی که آن را انجام می**دهد عارض می**شود.»**
در اینجا به پاره**ای از عوامل انحراف اشاره و مشروح آن به منابع مربوط واگذار می**شود. (36)
1. جهل
عدم آگاهی از خویشتن و محدودیتهای وجودی خود و نیز ناآگاهی نسبت به ابعاد معنوی موجب می**شود که انسان خود را حیوانی محدود در دنیا و خواهشهای حیوانی بپندارد و تا آنجا پیش رود که خود را محور هستی قلمداد کرده و تمام برنامه**ها را در جهت تأمین نیازها و لذتهای حیوانی خود تنظیم کند. برداشت چنین انسانی از دنیا این است که: «**إِن هِی إلّا حَیاتُنَا الدُّنیا وَ ما نَحنُ بِمَبعُوثین»؛ (37) «**چیزی جز این دنیای ما نیست و ما مبعوث نمی**شویم.»**
جهل به خود موجب جهل به خالق می**شود که نتیجه آن انکار خالق یا شرک است. قرآن می-گوید: «**قُل أغیر الله تَأمُرونّی أعبُدُ اَیها الجَاهِلُونَ»؛ (38) «**بگو آیا به من دستور می**دهید که غیر خدا را بپرستم؟*ای جاهلان!»
یهود از حضرت موسی علیه السلام خواستند که خداوند را به آنها نشان دهد؛ ولی پاسخ حضرت این بود که «**اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلُونَ»؛ (39) «**شما جمعیتی نادان هستید.»**
بت پرستی قریش، سرزمین هند و... نیز همه معلول جهل است. (40)
خلاصه عدم آگهی از خود و خدا، بسیاری از فطرتهای انسان را به خاموشی می**کشاند.
2. هواپرستی
امام علی علیه السلام فرمود: «**پیروی از هوای نفس مانع راه حق است.» (41)
از نظر قرآن کریم نیز پیروی از هوا موجب انحراف از راه خدا می**شود (42) و در این مسیر انسان تا آنجا پیش می**رود که هوا را به جای خدا می**نشاند. (43)
بس که ماندم به قفس رنگ گل از یادم رفت گرچه با عشق وی از مادر گیتی زادم
3. خودبینی و تکبر
غرور و خود خواهی چنان پرده**ای روی فطرت می**کشاند که انسان با وجود علم و آگاهی از حق، با آن مبارزه و مخالفت می**کند. قرآن می**فرماید: «**وَ جَحَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُوًّا.» (44)
تکبر و غرور فرعون را به طغیان کشید تا آنجا که مهم**ترین موارد فطری را فراموش کرد؛ خداوند می**فرماید: «**[ای موسی] به سوی فرعون برو که طغیان کرده است... و [فرعون] گفت من پروردگار برتر شما هستم.» (45)
4. پیروی از حس و تجربه
حسّیون نخیال می**کنند که تمام هستی در همین دنیای مادی خلاصه شده و بیرون از آن چیزی وجود ندارد. پیشرفتهای علوم تجربی نیز موجب غرور بیشتر آنها شده تا آنجا که می**گویند: «**آنچه در تجربه مادی نگنجد پذیرفتنی نیست» و بر این اساس با فطرت انسانی به مبارزه برخواسته**اند.
مطالعه روی یک ماشین یا یک کار هنری، دست سازنده آن را می**نمایاند، از این رو دانشمندان معروف تجربی که فطرت خود را بدست تجربه و حس نداده**اند، اعتراف دارند که: چون ماده نمی**تواند قوانین حاکم بر خود را بیافریند، ناچار عامل غیر مادی در کار است. (46)
پیروی از شیطان، دنیا گرایی، تعصب و... از دیگر عوامل انحراف فطرت است و دوری از تبلیغات ویرانگرِ فطرت و دین، تذکر و یادآوری و... از عوامل شکوفایی فطرت ذکر شده است.
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

[h=2]مور فطری انسان کدام است و موانع شکوفایی آنها چیست؟[/h]

در پاسخ به این پرسش ابتدا لازم است به نکاتی اشاره کنیم:
1. فرهنگ اسلام برای انسان، دو زندگی همگام قائل است؛ یکی مادی و حیوانی که استمرار آن با بهره**مندی از مادیات مانند نور، هوا، غذا و... میسر است، و دیگری معنوی و انسانی که ریشه آن فطرت و سرشت خدادادی و استمرار آن با تقویت و شکوفایی فطرت است. (1)
علم و صنعت، ابزار و وسایل مادی را اختراع کرده و بر جاذبه دنیا افزوده است، نیروی چموش برق و اتم را مهار کرده، اما نیروهای خطرناک شیطانی را فراموش کرده است.
از این رو برای آنهایی که هنوز فطرت**شان خاموش نشده است، نمایاندن راه برگشت لازم است.
2. تربیت یعنی رشد دادن و پرورش دادن و این مبنی بر پذیرفتن استعدادهایی در انسان است که وظیفه تربیت، بارور ساختن آنها است. فطرت با تربیت خویشاوندی خاصی دارد؛ (2) مانند هسته*ای که استعداد درخت شدن و میوه دادن در نهاد او است، و شکوفایی آن نیازمند پرورشهای دهقان با تجربه است.
بنابراین تربیت که نیاز جامعه انسانی است، چیزی غیر از شکوفایی فطرت نیست.
3. انسان موجودی مختار است و بر سر دو راهی سعادت و شقاوت قرار دارد. فطرت از درون او را بسوی سعادت راهنمایی می**کند و شریعت از بیرون.
در بیشتر موارد انبیاء و پیشوایان الهی یادآورنده (مُذَکَّر) میثاقهای فطری*اند و در برخی موارد ـ که فطرت به آنها راه ندارد ـ آموزنده (معلّم) اند؛ (3) چنانکه راهنمای او به سوی شقاوت نیز یا درونی (هوی و نفس اماره) و یا بیرونی (شیطان) است.
پس تربیت و شکوفایی فطرت، از انسان مختار، موجودی با کمال و سعادت می**سازد.
قرآن مجید همین واقعیت را گوش زد می*فرماید: «**و قسم به جا آدمی و آن که او را منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیر) را به او الهام کرده است. هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده و آنکس که نفس خود را با گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است.» (4)
برخی از امور فطری
اینک با توجه به نکات یاد شده، برخی از معرفتها و گرایش*های فطری یادآوری می**شود.
از آنجا که کانون فطرت عقل و دل است، لذا امور فطری به این دو کانون برگشت دارند و به این ترتیب فطریات یا از نوع (معرفت، شناخت و دریافتها) است که آن را فطرت عقل نامند و یا از نوع (خواست، گرایش و تمایلات) است که فطرت دل نامیده می**شود. (5)
1. خداشناسی و خداجویی
خداشناسی فطری است؛ یعنی، هر انسانی که دارای فطرت سالم و دست نخورده باشد، می-داند که در جهان موجود برتری وجود دارد که خالق اوست وبر همین اساس به جستجوی او می-پردازد (خداجویی) . او این شناخت را از کسی کسب نکرده و به دنبال دلیل آن نیست.
بشر از دیرباز مفهوم علیت و معلولیت را پی برده و همین کافی است که متوجه مبدء کل شده باشد. کنکاش از علت پدیده**ها فطری بشر است و این فطرت در مورد بحث از خالق هستی نیز جاری است. (6)
اگر خداشناسی و خداجویی حاصل تلقین و آموزش می**بود، باید هنگام ترس شدید و هجوم غمهای گران و خطرهای جانی، فراموش می**شدند؛ حال آنکه در چنین لحظاتی فطرت خداشناسی و خداجویی بیدار می**شود. (7) «**وَ إِذا مَسَّ النّاسَ ضُرٌّ دَعَوا رَبَّهُم مُنیبینَ اِلَیهِ» (8)
آیات و روایات دیگری نیز همین حقیقت را تأیید می**کنند، به عنوان نمونه قرآن می**فرماید: «**قُل لِمَنِ الأَرضُ وَ مَن فیها إِن کُنتُم تَعلَمُون، سَیقُولُونَ لِلهِ أَفَلا تَذَکَّرُون» (9) جمله آخر (آیا متذکر نمی**شوید؟) بیانگر این نکته است که خدا را می**شناسند و تنها یادآوری کافی است و یاد دهی و استدلال لازم نیست. امام باقر علیه السلام فرمود: «**فَطَرَهُم عَلی مَعرِفَهِ أَنَّهُ رَبُّهُم؛ (10) آنها را بر شناخت اینکه او پروردگارشان است آفرید.»**
2. خداپرستی و خداگرایی
فطرت انسانی به پرستش و خداگرایی تمایل دارد. هر کس در درون خود می**یابد که به چیزی یا کسی علاقه دارد و گویی همواره روان او را مانند مغناطیس نیرومندی به سوی خود می-کشاند. (11)
کیست این پنهان مرا در جان و تن کـز زبان من همی گویـد سخـن
این که گوید در دل من راز کیست بشنوید این صاحب آواز کیست (12)
باستان شناسان و جامعه**شناسان اعتراف دارند که در ادوار تاریخ، جامعه بی**پرستش و بی**خدا نبوده است. ساموئیل کینگ جامعه**شناس مشهور می**گوید: «**اساساً در جهان طایفه یا جامعه بدون باور و مذهب وجود نداشته است. ویل دورانت در تمام جوامع بشری نوعی پرستش را ثابت می*داند. (13)
شکوفایی این فطرت در گرو شناخت درست محبوب و معبود است. قرآن کریم ضمن پذیرش فطری بودن خداپرستی، خبر از اقوامی می**دهد که در اثر انحراف، محبوب ساختگی را بجای محبوب حقیقی می**پرستیدند.» **وَ مِنَ النّاسِ مَن یتَّخِذُ مِن ذُونِ اللهِ أَنداداً یحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِله»؛ (14) «**بعضی از مردم معبودهای غیر از خدا برای خود انتخاب می**کنند و آنها را همچون خدا دوست می**دارند، اما آنها که ایمان دارند، عشق**شان به خدا شدیدتر است.»**
حضرت ابراهیم علیه السلام با معرّفی درست خدای یگانه و بی**کفایتی دیگر موجودات، فطرت مردمان را این گونه بیدار می**کند: «**فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأی کَوکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلینَ»؛ (15) «**هنگامی که [تاریکی] شب او را پوشانید، ستاره**ای مشاهده کرد. گفت: این خدای من است، اما هنگامی که غروب کرد گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم.»**
3. یگانه پرستی (توحید)
قرآن کریم و روایات، فطرت انسانی را بر توحید می**دانند؛ قرآن می**فرماید: «**أَ أَربابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ*ام اللهُ الواحِدُ القَهّار»؛ (16) «**آیا خدایان پراکنده بهتراند یا خداوند یکتای پیروز؟»
پاسخ چنین پرسشی حتماً در سرشت و فطرت انسانی است.
علامه مجلسی در تفسیر سخن امام علی علیه السلام ـ که اخلاص و توحید را فطری معرّفی می**کند (17) ـ می**گوید: در سرشت انسان یکتاپرستی نهاده شده است، لذا از هر کس پرسیده شود چه کسی تو را آفریده، پاسخ می**دهد: خدا.
روایات زیادی آیه فطرت را به فطرت توحیدی تفسیر کرده**اند و این آیه شریفه را شاهد آورده**اند. (18) «**وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّماواتِ وَ ا لأَرضَ لَیقُولُنَّ اللهُ»؛ (19) «**هر گاه از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفرید؟ مسلماً می**گویند الله.»**
توحید از اصول مهم ادیان الهی است و انحراف از آن خروج از دین فطری الهی است. مهم-ترین عامل خاموشی فطرت توحیدی، اعتماد و توکل نداشتن به خدای یگانه است. عدم شناخت قدرت خداوند و ناآگاهی از برقراری ارتباط با آن وجود یگانه موجب شده است برخی به شرکِ در عبادت یا کردگاری روی آورند.
4. معرفت و دوستی پیامبر اکرم علیه السلام و امامان علیهم السلام
ستایش از نیکان و خوبان، یک امر فطری است. گواه این مطلب، الگوپذیری انسان از اشخاص مورد علاقه و ایده**آل خود است. شاید در تاریخ انسانی کسی به پایه خوبی، نیکویی، مهربانی و بزرگواری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام نیامده باشد، بنابراین هر فطرت سالمی وقتی متوجه چنین اشخاصی شود، بدون آموزش و استدلال، محبت آنان را در دل، و معرفتشان را در سر می**گیرد.
بر همین اساس در روایات، دوستی اهل بیت علیهم السلام را یکی از مسائل فطری معرّفی کرده**اند. (20)
عَن ابی عبدالله علیه السلام فِی قَولِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ : «**فِطرَهَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها قالَ هِی التَّوحِیدُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وآله وَ أَنَّ عَلِیاً أَمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام؛ (21) امام صادق علیه السلام در مورد سخن خداوند که فرمود: (فطره الله التی فطر الناس علیها) می**گوید: آن همان توحید است و اینکه محمد رسول خداست و اینکه علی امیر المؤمنین است.»**
امام سجاد علیه السلام فرمود: «**لَنُورُ الإِمَامِ فِی قُلُوبِ المُؤمِنین؛ (22) نور امام در دلهای مؤمنان است.»**
5. معاد باوری
عشق به جاودانگی و تنفر ازنابودی، در نهاد هر انسانی وجود دارد. بشر در طول تاریخ، مرگ را پایان هستی نمی**دانست. از وسایل و ابزاری که درگورستانهای گوناگون از زمانهای بسیار قدیم بدست آمده است، این باور عمومی بدست می**آید که بشر مرگ را دروازه ورود به سرای دیگر می**دانسته است. معاد در اکثر آیات به معنی برگشت به خداوند است و این معنی فطری انسانها است (23) و حکمای اسلامی به تحلیل فطری بودن معاد پرداخته**اند. (24)
شیطان با آگاهی از این فطرت به حضرت آدم علیه السلام پیشنهاد زندگی جاوید را داد. «*هل أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَهِ الخُلدِ وَ مُلکٍ لا یبلی»؛ (25) «**آیا تو را به درخت زندگی جاوید و ملکی بی**زوال راهنمائی کنم؟»
مجله «**ریداز ایجست» از قول «**نورمان فلنست بیل» دانشمند سرشناس می**نویسد: «**ایمان و اعتقاد فطری به زندگی پس از مرگ، بهترین و نیرومندترین دلیل برای تحقیق و واقعیت چنین جهان و زندگی**ای است. هرگاه خداوند بخواهد بشر را نسبت به موضوعی قانع سازد، عوامل و اسباب ایمان به آن را در غریزه و فطرت او قرار می**دهد... .» (26)
آن گاه که انسان دریای وجودی خود را بر برکه دنیایی و خواهشهای تنگ جسمانی اسیر می-کند، کدورت جلوه این فطرت را می**پوشاند و می**گوید: «**أَ أِذا کُنّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنّا لَمُخرَجُون»؛ (27) «**آیا هنگامی که ما و پدرانمان خاک شدیم [زنده می**شویم] و از دل خاک بیرون می**آییم؟»
و هر گاه در خود اندیشه کند، در می**یابد که همان خدایی که نخستین بار او را آفرید، توان دارد بار دیگر او را از دل خاک بیرون آورد؛ بلکه زنده ساختن مجدد (معاد) بسیار آسان**تر از آفرینش ابتدایی او است «**قُل یحییهَا الَّذی أَنشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ»؛ (28) «**بگو همان کسی آن را زنده می-کند که نخستین بار آن را آفرید.»**
6. حقیقت جویی
انسان در پرتو اندیشه، حق را می**فهمد و در پرتو فطرت آنرا دوست دارد. دلیل فطری بودن آن نیز وجدان است و هر کسی با مراجعه به وجدان خود حق دوستی را می**یابد و از همین رو است که انسانهای ظالم و بدکار، تلاش می**کنند روی کارهای زشت خود پرده بکشند و یا آن را توجیه کرده و لباس حق بپوشانند و در صورت امکان، ندامت و پشیمانی خود را اعلام کنند. (29)
در روان**شناسی از این فطرت به حسّ حقیقت جویی یا حسّ کاوش تعبیر می**شود. (30)
شیطان درون (هوی) با همدستی شیطان بیرون (ابلیس) با حقیقت مبارزه می**کند. گاهی این دو بر انسان چنان چیره می**شوند که خرد و اندیشه او را به خدمت خویش می**گیرند و فطرت حق خواهی را چنان زبون می**سازند که به توجیهات و وارونه کردن حق و باطل راضی می**شود.
پس عامل شکوفایی فطرت حق طلبی، شناخت حق و به خدمت گرفتن خرد در راه حصول آن است.
7. قدرت طلبی
میل به قدرت، توانایی بر انجام هر کاری و تصرف در موجودات دیگر نیز ریشه در فطرت انسان دارد. دست و پا زدن نوزادان، برتری خواهی کودکان بر همدیگر و آرزوی رسیدن به مناصب مهم در بزرگان، وجود چنین فطرتی را مسلم می**کند.
هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه هم چنان در بند اقلیمی دگر (31)
قدرت طلبی تا مادامی که مزاحم حقوق دیگران نباشد و در سایه عقل و نقل کار کند، با ارزش است، اما اگر از محدوده انسانی خود خارج شود، دیگر حد و مرز نمی**شناسد؛ بلکه تا آنجا پیش می**رود که انسان برتری خود را به قیمت نابودی دیگران می**خواهد و این افول فطرت است. قدرت طلبی انسان محدود به ابزار محسوس نمی**شود، بلکه او به دنبال تسخیر جن و ارواحو سحر و... نیز می**رود.
اگر انسان قدرت طلب بداند که حول و قوه نهایی، تنها از آن خداوند است، و قدرت او به تبع وجودش محدود و ناچیز است و نیز تمام انسانها و موجودات زنده حق حیات و بهره**گیری از قدرت خود را دارند، این فطرت خداداد را در مسیر صحیح آن به کار می**برد.
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

[h=2]عالم ذر چیست؟ و در كجا است؟[/h]

پاسخ: در قرآن مجید سخن از یك پیمان، عهد، میثاق و گواهی به میان آمده است كه خداوند از انسانها گرفته است. روشن*ترین آیه*ای كه بر این حقیقت دلالت دارد، آیة 172 سورة اعراف است كه به «آیة ذر» معروف شده است. این آیه دقیق*ترین معنی و شگفت*ترین نظم را دارد. [1] آیات دیگری نیز مفسر همین حقیقت معرفی شده*اند. [2]
خداوند در قرآن می*فرماید: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ»؛ [3] «به یاد آور زمانی را كه پروردگارت از پشت [و صلب] فرزندان آدم، ذریة آنها را بر گرفت و آنان را گواه بر خویشتن ساخت [و فرمود] : آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی می*دهیم. [چرا چنین كرد؟] برای اینكه در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم.»
از آنجا كه در این آیه سخن از ذریه (فرزندان خردسال) آدم ـ علیه السلام ـ به میان آمده، از این آیه به «آیه ذر» یاد می*كنند و به خاطر كلمة «ألست» به «پیمان ألست» معروف است. همچنین لفظ ذریه در قرآن نوزده بار وارد شده كه درتمام موارد نسل انسان مراد است. [4]
در تفسیر این آیه دربارة اینكه عالم ذر چگونه، در كجا و حضور فرزندان آدم ـ علیه السلام ـ چگونه بوده، احادیث و به دنبال آن سخن دانشمندان گوناگون است.
در اینجا به بیان دو دیدگاه بسنده می*شود:
اول. منظور از این عالم و این پیمان «عالم استعدادها» و «پیمان فطرت» است؛ به این معنی كه هر گاه فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب (پشت و كمر) پدران به رحم مادران كه بیش از یك ذره نیستند، منتقل می*شوند، خداوند استعداد و آمادگی فهم و شناخت ربوبیت و توحید را به آنها می*دهد؛ یعنی هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهی به صورت یك حس درون ذاتی به ودیعه گذارده می*شود و هم در عقل و خردشان به صورت یك حقیقت خود آگاه.
خداوند در طول زندگی دنیایی آثار صنع و نشانه*های یگانگی خود را به انسان نشان می*دهد و آنان را بر این امر گواه می**گیرد. گویا می*فرماید: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» و انسانها با زبان حال پاسخ می*دهند: «بَلی شَهِدْنا» پس در اینجا پیمان تكوینی است و سخن گفتن مانند خبر دادن رنگ رخساره از وضعیت درونی شخص است. [5]
بنا بر این بیان، مراد از عالم ذر همان فطرت انسانی است. انسانهای بدوی و متكامل در این احساس مشتركند كه همه مربوب و خداوند ربّ آنهاست. [6]
پس انسانها هرگز از این پیمان و شناخت غافل نبوده و نیستند؛ لذا خداوند در قیامت علیه همة انسانها احتجاج می*كند. برخی روایات موافق این نظر است. [7]
دوم. مرحوم علامه طباطبایی نظریة خویش را این گونه تبیین می*كند: «عالم «ذر» روح این عالم است كه آن را «عالَم غیب» نیز می*گویند. توضیح اینكه هر موجودی دو وجه (صورت و جنبه) دارد: وجهی به سوی خدا كه زمان و تدریج در آن راه ندارد و وجهی به سوی دیگر كه در آن تدریج و زمان راه دارد. خداوند متعال می*فرماید: «إِذا أَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُون »؛ [8] « [خداوند] وقتی بخواهد چیزی را ایجاد كند، به آن می*گوید: موجود شو! بی*درنگ به وجود می*آید..» «كُن» هم امر (دستور) است و هم مخاطب درست كن. پس كلمة «كُن» از طرفی وجود شیء و از طرفی ایجاد شیء است و این موجود منبسط یك وجه*الی الله دارد كه عالم ذرّ است و همان موجود یك وجه دیگر دارد كه همین دنیای ظاهر است. بنابراین، عالم ذرّ این عالم مسلوب نیست.» [9]
می*توان ریشه*های سخن علامه طباطبایی را در تفسیر كنز الدقایق پیدا كرد. [10]
پیمان از چه بود؟
از آیة ذر به دست می*آید كه مفاد پیمان گواهی بر پذیرش پروردگار «ألَسْتُ بِرَبِّكُمْ » [11] و بر پذیرش توحید بوده است «أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا » [12] و برخی روایات این پیمان را به فطرت نیز می*كشانند: « اَلدِینُ الْحَنِیفُ وَ الْفِطْرَةُ وَ صِبْغَةُ اللَّهِ وَ التَّعْرِیفُ فِی الْمِیثَاقِ؛ [13] دین حنیف و فطرت و صبغة الله و تعریف همان است كه [خدا] در میثاق [یعنی در پیمانی كه خدا با روح بشر بسته، بشر را با آن آشنا كرده] است..» [14] روایاتی نیز اعتراف به نبوت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ را جزء پیمان عالم ذر معرفی می*كنند. [15]
پیمان برای چه بود؟
از آیة ذر دو هدف اصلی برای این پیمان به دست می*آید:
الف. حجت بر انسانها تمام شود تا در رستاخیز نگویند: ما از موضوع شناخت خدا بی*خبر بودیم و لذا كافر شدیم؛ «أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ »؛ [16]
ب. حجت بر انسانها تمام شود تا در رستاخیز نگویند: پدران ما بت پرست بودند و ما هم فرزندان همان پدران هستیم و چاره*ای جز تبعیت از آنها نداشتیم؛ «أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّیةً مِنْ بَعْدِهِمْ...» [17]

  • پاورقــــــــــــــــــــی

[1] . المیزان، محمد حسین طباطبایی، چاپ پنجم، مؤسسه اعلمی، بیروت، ج 8، ص 306.
[2] . مانند: اعراف / 102 و حدید / 8. ر. ك: تفسیر نمونه، زیر نظر ناصر مكارم شیرازی، دار الكتب، ج 23، ص 317 و ج 6، ص 276.
[3] . اعراف / 172.
[4] . منشور جاوید، جعفر سبحانی، چاپ فرهنگ، اصفهان، ج 2، ص 63.
[5] . كنز الدقایق، میرزا محمد مشهدی، تحقیق مجتبی عراقی، چاپ اول، ج 3، ص 742؛ المیزان، ج 8، ص 310.
[6] . المیزان، ج 8، ص 308؛ فطرت، مرتضی مطهری، چاپ دوم، انتشارات صدرا، ص 181؛ تفسیر نمونه، ج 17، ص 455.
[7] . ابن سنان از امام صادق ـ علیه السلام ـ از فطرة لله پرسید. امام فرمود: « هِی الْإِسْلَامُ فَطَرَهُمُ اللَّهُ حِینَ أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ عَلَی التَّوْحِیدِ فَقَالَ: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» وَ فِیهِ الْمُؤْمِنُ وَ الْكَافِرُ؛ فطرت الله اسلام است كه خداوند هنگام پیمان گرفتن آنان را بر فطرت توحید آفرید و فرمود: آیا پروردگار شما نیستم؟ در آنجا كافر و مؤمن حضور داشت..» البرهان، ج 3، ص 236.
و امام باقر ـ علیه السلام ـ آیة ذر را با حدیث «كل مولود یولد علی الفطره» تفسیر كرده*اند. مختصر بصائر الدرجات، ص 161.
[8] . یس / 82.
[9] . در محضر علامه طباطبایی، محمد حسین رخ شاد، چاپ اول، نهاوندی، صص 42 ـ 43.
 
بالا پایین