sting
معـاون ارشـد انجمـن
- تاریخ ثبتنام
- Jun 26, 2013
- ارسالیها
- 27,708
- پسندها
- 5,661
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- تهـــــــــــران
- وب سایت
- www.biya2forum.com
- تخصص
- کیسه بوکس
- دل نوشته
- اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
- بهترین اخلاقم
- نــــدارم
اعتبار :
زندگینامه بهنوش بختیاری از زبان خودش:من در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۴ در تهران به دنیا آمدم. کودکیام مثل کودکی خیلیهای دیگر با کلی امید و آرزو سپری شد. من هم مثل خیلی از هم نسلان و هم جنسانم به زندگی نگاه میکردم. با همان رویاهای دست یافتنی و دست نیافتنی. بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان وارد دانشگاه آزاد شدم آن هم در رشته مترجمی زبان فرانسه. این رشته را تا گرفتن مدرک کارشناسی در واحد تهران مرکز گذراندم و بعد با ورودم به دنیای سینما تمام چیزهای اطرافم تغییر کرد. بگذارید ماجرای سینما را کمی مبسوطتر بگویم. من قبل از بازیگری به عنوان منشی صحنه به سینما وارد شدم. در کنار آن در مدرسه «رسام هنر» یک دوره یک ساله تئاتر را هم زیر نظر خانم مهتاب نصیرپور گذراندم.از خاطرات خوش آن سالها میتوانم به کار در پشتصحنه فیلم «مهمان مامان» استاد داریوش مهرجویی اشاره کنم که در سمت منشی صحنه در کنار سایر عوامل تولیدی این فیلم حضور داشتم اما در همان دوران هم سودای بازیگری و بازیگر شدن را در سر میپروراندم. سرانجام سال ۱۳۷۵ بود که این فرصت برایم به وجود آمد و در مجموعه «هوای تازه» ساخته آقای محمد رحمانیان بازیگری را آغاز کردم و به عرصه جدیدی در دنیای سینما وارد شدم. همان چیزی که گفتم سودایش را در سر داشتم و همین اتفاق باعث شد تا امروز بازی کنم و در کنار شما باشم و خیلی از شما من را به عنوان یک بازیگر بشناسید تا یکی از عوامل پشت صحنه فیلم. خواندن البته از نوع مجازش یکی دیگر از دغدغههای همیشگیام بود.در تمام این سالها و در کنار بازیگری کلاسهای آوازم را رها نکردم و ادامهاش دادم. فکر میکنم این تمام ماجرای حضور من تا امروز در کنار شماست. چیزی که توضیح بیشترش خارج از حوصله این صفحات است. فقط در پایان دلم نمیآید به نام یکی دونفر که در پیشرفت کاریام خیلی به آنها مدیون هستم اشاره نکنم. کسانی که امروز در میان ما نیستند و شاید این اشاره به آنها ادای دینی باشد به محبتهایی که در حق من داشتهاند. اول از همه زندهیاد حمیده خیر آبادی که مثل فرزندی به او علاقه داشته و دارم و بعد هم زندهیادان اردشیر افشینراد و مهدی ابالسلط. روحشان شاد.
[h=2]اعترافات خواندنی بهنوش بختیاری درمورد شخصیتش[/h]
صداقت کامل را موقعی فهمیدم که کاملا حس کردم همه جوابهایش از ته دل است و هیچ جا از من نخواست که دکمه stop ضبط را فشار دهم. بعضی وقتها نوشتن مقدمه برای مصاحبه با بعضی چهرههاسهل و ممتنع میشود. آسان از این لحاظ که تو آنقدر با سوژه مورد نظرت همذاتپنداری میکنی و دوستش داری که با خودت میگویی الان بهترین مقدمه را برایش مینویسم اما کار وقتی سخت میشود که میخواهی جمله اول را شروع کنی و نمیدانی کلمهها را چطور کنار هم بگذاری تا واقعیت مطلب را ادا کنی.برای بهنوش بختیاری هم دقیقا همین اتفاق افتاد فکر میکردم برای بازیگر دوستداشتنی سینما و تلویزیون خیلی راحت بتوانم بنویسم اما وقتی پای عمل وسط آمد تمام پیشبینیهایم به هم ریخت. بهنوش بختیاری به تمام سؤالها با صداقت کامل جواب داد. از اول تا آخر این سؤال و جوابها را بخوانید آن وقت راحتتر میتوانید درباره صداقت او قضاوت کنید.مثبتم، حقهباز و منفعتطلب!واقعیت این است که خودم را خیلی نمیشناسم.گاهی وقتها میگویم کاش آنقدر خودم را میشناختم که تکلیفم روشن بود و خوش به حال کسانی که پی بردند چطور افرادی هستند. اما برای اینکه خودم را بشناسم زحمت میکشم، مطالعه میکنم، به خودم رجوع میکنم.مشاوره میروم و معتقدم نیاز به خودشناسی فقط مشکل من نیست.بشر از ابتدا که خلقشد، قصد داشته ماهیت خود را کشف کند و فکر میکنم همیشه هم ناموفق بوده است. به نظرم انسان آنقدر پیچیدگیهای مختلف دارد که نمیشود در یک جمله خودش را تعریف کند اما روی هم رفته خودم را شخص مثبتی میبینم البته حسادت و حقهبازیهای خودم را دارم و گاهی اوقات منفعتطلب هستم.همه این خصیصهها در وجود من است اما اساسا سعی میکنم در عکسالعملهایم این خصیصههای منفی را بروز ندهم.مثلا سعی میکنم اگر به کسی حسادت میکنم تا جایی که ممکن است این حسادت را در عملم بروز ندهم و نخواهم جایی از آن آدم بدگویی کنم تا حسادتم را اضافه کرده باشم یا خود آن شخص را با نیش زبان آزار نمیدهم.در واقع تلاش میکنم آن حس حسادت در خودم باقی نماند.در مرداب گل نیلوفر بمانیک وقتهایی کاری انجام دادهام که اشتباه بوده و آنقدر جالب تاوان آن را پس دادهام که تصمیم گرفتهام آدم خوبی باشم.وقتی کارهای خوب هم انجام میدهم صدبرابر آن به من برگردانده شده است. اما به هر حال من هم یک انسانم و خصوصیات منفی هم دارم و سعی میکنم روی آنها کار کنم، بهخصوص که در دنیایی زندگی میکنیم که خوب بودن کار آسانی نیست. با این حال این جمله را با خودم همیشه تکرار میکنم: در مرداب تو باید گل نیلوفر بمانی.جایی که همه اشکال دارند اگر تو آدم خوبی باشی حتی اگر از خیلی چیزها عقب بیفتی با این حال فکر میکنم باز هم نیلوفر ماندن بهتر است.خلافکار موفقی میشدم!من در حقهبازی بهشدت حرفهای هستم، در مسائل حقهبازی خیلی باهوشم، یعنی اگر قرار بود در مسیر نادرست قرار بگیرم قطعا در آن کار موفق میشدم. به خصوص که در کار سینما نمیتوان حقهباز نبود و باید یکسری زرنگبازیها را بدانی.اما از آنجایی که بهشدت به قضیه کارها معتقدم، از عکسالعمل بیرونی کارهایم میترسم. در زندگی من انعکاس کارهایم بهشدت وجود داشته است. خداوند در خوابها یا نشانههای زندگیام این انعکاس را به من ثابت کرده است.غیبت کردم و دهانم آفت زدیادم میآید یکبار به صورت ناجوانمردانه راجع به کسی صحبت میکردم.خودم هم حس میکردم صحبتی که میکنم پوچ است و صرفا از روی بدجنسی آن حرفها را بازگو میکنم. در واقع خودم واقف بودم که کار انجام میدهم.خیلی عجیب بود که وقتی به خانهام برگشتم احساس کردم در دهانم سوزش حس میکنم. به دکتر مراجعه کردم و متوجه شدم دهانم پر از آفت شده است.منظورم این است که آن غیبت کردن به سرعت روی زندگی و بدن من نشان داد، طوری که واقعا از قضیه کار میترسم.صفات خوب من؛ میبخشم، مادی هم نیستمهرچه از بیارادگیام بگویم کم گفتهام. مثلا وقتی کسی میگوید تصمیم گرفتیم و شد را درک نمیکنم. اصلا نمیدانم تصمیم گرفتن چه هست. بعضی مواقع بهشدت تنبلی میکنم که نباید بکنم اما در عین حال بیش از اندازه دلرحم هستم، یعنی زمانی که بدترین کار را در حقم میکنند اصلا نمیتوانم آن فرد را نبخشم. خدا را شکر میکنم که این بخشش در وجودم هست. یکی دیگر از اخلاقهای خوبم سخاوت من است. بخشیدن و از پول گذشتن که کمتر کسی آن را دارد در وجود من هست. من به مسائل مادی دنیا دل نمیبندم. بداخلاقی هم ندارم و همیشه آدم خوشرو و بانشاط و سرحالی هستم.
روی روی رو!من بینهایت موجود احساساتی هستم. احساساتی نه فقط به معنای رمانتیک، بیشتر آدم دلی هستم.همه خصوصیاتم روست و هیچ پنهانکاریای ندارم تا جایی که همسرم به من میگوید بهنوش آدم تکلیفش با کاراکتر تو مشخص است. هیچ پنهانکاری و راز درونیای ندارم.عصبانیتم را همه متوجه میشوند، حسادتام را متوجه میشوند، بدجنسیام را میفهمند. اما خدا را شکر میکنم که آدمها متوجه میشوند تا چه اندازه میتوانند به من نزدیک شوند اما در یک جاهایی متوجه نمیشوی یک آدم چطور میتواند به تو ضربه بزند.حسود بودم، اما خوب شدمصفتهای خوب من زیاد است و به آن افتخار میکنم به این دلیل که صفتهای ذاتیام را تربیت کردهام.وقتی بچه بودم خیلی موجود عصبی و پررویی بودم و بعدها سعی کردم این خصیصهها را برطرف کنم. من حسادت وحشتناکی داشتم، چشم نداشتم کسی که از من زیباتر بود را ببینم.اما الان آنقدر تمرین ذهنی کردم که خوب شدم چون متوجه شدم که اگر اخلاق خوبی نداشته باشم نه در دل مردم جایی دارم و نه در دل خدا.خدایا وزنم را کم کن!اگر بخواهی یکی از خصوصیات خودت را پاک کنی کدام خصوصیات را پاک میکنی؟بیارادگیام را. مثلا ۴-۳ سال است فکر میکنم باید وزن کم کنم اما نمیتوانم. اصلا چیزی به اسم غذا نخوردن در زندگی من جا ندارد تا حدی که فکر میکنم غریزه سیری ندارم (میخندد).یا اینکه اهداف کوچک خودم را مینویسم اما هیچوقت قدمی برای آن برنمیدارم.صد سال است که میخواهم صبح زود بروم ورزش کنم اما نمیدانم چرا نمیتوانم. شاید هم دلیل این اتفاقها به مودی بودن من برمیگردد.وقتی میخواهم به یک مهمانی بروم برایم عجیب است که از سهشنبه میگویند پنجشنبه شب منزل ما تشریف بیاورید. من نمیتوانم کسی را از قبل دعوت کنم چون ممکن است پنجشنبه صبحش حالم خوب نباشد و حوصله آن مهمانی را نداشته باشم، طوری که برنامهریزی در زندگی من جایی ندارد و این مسئله اتفاق بسیار بد زندگی من است.سمها و انرژیهای منفیمهمترین خصیصهای که در جامعه رنجت میدهد، چیست؟رفتار منفی آدمها با یکدیگر واقعا برایم عذابآور است.فروشندهها بهراحتی با تو بد برخورد میکنند.داروخانه میروی زورش میآید درست رفتار کند. انگار بابت کاری که برای تو انجام میدهند پولی نمیگیرند.این رفتار نادرست و انرژی منفی که مردم به هم میدهند غیرقابل تحمل است. وقتی وارد یک مجلس میشوی، میخواهند تو را تخریب کنند چه با نگاه چه با رفتارشان.البته به مردم حق میدهم چون اخلاق ما اخلاق خودمان نیست، به دلیل کمبودهای جامعه این خصیصههای منفی بروز میکند.نداشتن تفریح و شاد نبودن باعث میشود سموم در بدن ما باقی بماند و این سموم را به شکل برخورد منفی و رفتار زشت و زننده بروز میدهی.قبلا از برخورد نادرست مردم رنجیده میشدم اما میگویم طفلکیها حق دارند.آخرین باری که دروغ گفتی را به یاد داری؟همین ۱۰ دقیقه پیش بود، راستش مجبور شدم دروغ بگویم (میخندد).همیشه فکر میکنم شخصیت آدم قشنگ میشد اگر صداقت وجود داشت.چند وقت پیش با خودم گفتم بهنوش! تحت هر شرایطی راستش را بگو؛ من با همسرم همیشه روراستم. اگر دروغ گفتم دروغ خیلی کوچکی بوده، مثلا یک روز خانهام بههم ریخته بود هرچه فکر کردم دیدم حوصله ندارم ظرف بشورم، زنگ زدم کارگر آمد و همه کارها را کرد و شب برای خودشیرینی به همسرم گفتم خودم همه نظافتها را انجام دادهام ولی ۲ روز بعد راستش را به همسرم گفتم چون دلیلی نداشت با احساس بد دروغگویی کنار میآمدم.همسر من ظرفیت بسیار بالایی دارد و چون از شعور بالایی برخوردار است رابطه خیلی صادقانهای با هم داریم.اما وقتی یک دستیار کارگردانی که تو را درک نمیکند و فقط به کار خودش فکر میکند و شرایط تو برایش مهم نیست مجبوری به او دروغ بگویی.بیشترین دروغها را به دستیار کارگردانها گفتهام (میخندد).دلم میخواست آن نقش را من بازی کنمدر صحبتهایت گفتی در وجود همه ما حسادت هست. تا به حال نسبت به یک بازیگر حسادت کردهای؟بله. خیلی فراوان حسادت را حس کردهام. از ذهنم گذشته است که زیرآب طرف را بزنم و نقش مورد علاقهام را خودم بازی کنم. اما هیچوقت برای آن طرف نزدهام و حسم را به زبان نیاوردهام. یک مدت روزنامه بانیفیلم را نمیخریدم، اعصابم خورد میشد بهخصوص زمانی که منشی صحنه بودم لجم میگرفت که فلانی در فلان کار مشغول به کار است اما من نیستم. دوست داشتم نقش فرشته صدر عرفایی در کافه ترانزیت را من بازی کرده باشم یا نقش خانم طناز طباطبایی را در کار آقای مهرجویی را من بازی کنم یا نقش هدیه تهرانی در قرمز را خیلی دوست داشتم اما هیچوقت نمیگویم کاش من جای او بودم چون قطعا او از من خیلی بهتر بوده است. دلم میخواست در قهوه تلخ بازی میکردم اما دعوت به بازی در آن کار نشدم.به لباسهای بازیگرهای قهوه تلخ خیلی حسادت کردم. فکر میکردم لباس سنتی آن مدلی به من میآید.سیخ کباب دزدیدم!دست کجی یکی از خصلتهایی است که در قانون زندگیام است که آن کار را انجام ندهم، مثل قتل که خیلیها میگویند و اصلا امکان ندارد. دزدی و دستکجی را در آن رده میبینم، اما چند وقت پیش با دوستان و همسرم به رستورانی رفتیم که یک فاکتور خیلی هنگفتی جلوی ما گذاشتند.لجم گرفت و سیخهای کبابی که نظرم را جلب کرده بود را برداشتم و با خودم به خانه آوردم. دلم میخواست صاحب رستوران ۲۶۰ هزار تومان پول غذای ۴ نفر انصاف نیست.در مسائل حقهبازی خیلی باهوشم، یعنی اگر قرار بود یک آدم خلافکار شوم قطعا آدم موفقی میشدم.بختیاری باج نمیدهدشما اصالتا کجایی هستی؟ خصوصیات مردم آن منطقه چیست؟من بختیاری هستم.از طایفه هشت لنگ راجع به بختیاریها همیشه خوب شنیدهام.مردم آن آدمهای رفیقدوست، مهربان ولی در عین حال گاهی تندخو و تلخ میشوند و گاهی پر از دافعه. به این دلیل که روحیه برتریطلب و سلطهجویی دارند.اما در مهربانی آنها شکی وجود ندارد.بختیاریها به هیچ عنوان اهل باج دادن به آدمها نیستند و همچنین اهل بغض و کینه نیستند اما حرف حرف خودشان است. درواقع بختیاری به کسی باج نمیدهد و تحت سلطه کسی نمیرود برای اینکه منفعتش پیش برود. البته مادر من اهل قم است.من بعضی از ویژگیهای قمیها را هم دارم. مثلا قمیها کارهایشان را با شیرینی پیش میبرند. من هم این ویژگی را دارم و سعی میکنم مسائل را با نرمش حل کنم.بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها
روی روی رو!من بینهایت موجود احساساتی هستم. احساساتی نه فقط به معنای رمانتیک، بیشتر آدم دلی هستم.همه خصوصیاتم روست و هیچ پنهانکاریای ندارم تا جایی که همسرم به من میگوید بهنوش آدم تکلیفش با کاراکتر تو مشخص است. هیچ پنهانکاری و راز درونیای ندارم.عصبانیتم را همه متوجه میشوند، حسادتام را متوجه میشوند، بدجنسیام را میفهمند. اما خدا را شکر میکنم که آدمها متوجه میشوند تا چه اندازه میتوانند به من نزدیک شوند اما در یک جاهایی متوجه نمیشوی یک آدم چطور میتواند به تو ضربه بزند.حسود بودم، اما خوب شدمصفتهای خوب من زیاد است و به آن افتخار میکنم به این دلیل که صفتهای ذاتیام را تربیت کردهام.وقتی بچه بودم خیلی موجود عصبی و پررویی بودم و بعدها سعی کردم این خصیصهها را برطرف کنم. من حسادت وحشتناکی داشتم، چشم نداشتم کسی که از من زیباتر بود را ببینم.اما الان آنقدر تمرین ذهنی کردم که خوب شدم چون متوجه شدم که اگر اخلاق خوبی نداشته باشم نه در دل مردم جایی دارم و نه در دل خدا.خدایا وزنم را کم کن!اگر بخواهی یکی از خصوصیات خودت را پاک کنی کدام خصوصیات را پاک میکنی؟بیارادگیام را. مثلا ۴-۳ سال است فکر میکنم باید وزن کم کنم اما نمیتوانم. اصلا چیزی به اسم غذا نخوردن در زندگی من جا ندارد تا حدی که فکر میکنم غریزه سیری ندارم (میخندد).یا اینکه اهداف کوچک خودم را مینویسم اما هیچوقت قدمی برای آن برنمیدارم.صد سال است که میخواهم صبح زود بروم ورزش کنم اما نمیدانم چرا نمیتوانم. شاید هم دلیل این اتفاقها به مودی بودن من برمیگردد.وقتی میخواهم به یک مهمانی بروم برایم عجیب است که از سهشنبه میگویند پنجشنبه شب منزل ما تشریف بیاورید. من نمیتوانم کسی را از قبل دعوت کنم چون ممکن است پنجشنبه صبحش حالم خوب نباشد و حوصله آن مهمانی را نداشته باشم، طوری که برنامهریزی در زندگی من جایی ندارد و این مسئله اتفاق بسیار بد زندگی من است.سمها و انرژیهای منفیمهمترین خصیصهای که در جامعه رنجت میدهد، چیست؟رفتار منفی آدمها با یکدیگر واقعا برایم عذابآور است.فروشندهها بهراحتی با تو بد برخورد میکنند.داروخانه میروی زورش میآید درست رفتار کند. انگار بابت کاری که برای تو انجام میدهند پولی نمیگیرند.این رفتار نادرست و انرژی منفی که مردم به هم میدهند غیرقابل تحمل است. وقتی وارد یک مجلس میشوی، میخواهند تو را تخریب کنند چه با نگاه چه با رفتارشان.البته به مردم حق میدهم چون اخلاق ما اخلاق خودمان نیست، به دلیل کمبودهای جامعه این خصیصههای منفی بروز میکند.نداشتن تفریح و شاد نبودن باعث میشود سموم در بدن ما باقی بماند و این سموم را به شکل برخورد منفی و رفتار زشت و زننده بروز میدهی.قبلا از برخورد نادرست مردم رنجیده میشدم اما میگویم طفلکیها حق دارند.آخرین باری که دروغ گفتی را به یاد داری؟همین ۱۰ دقیقه پیش بود، راستش مجبور شدم دروغ بگویم (میخندد).همیشه فکر میکنم شخصیت آدم قشنگ میشد اگر صداقت وجود داشت.چند وقت پیش با خودم گفتم بهنوش! تحت هر شرایطی راستش را بگو؛ من با همسرم همیشه روراستم. اگر دروغ گفتم دروغ خیلی کوچکی بوده، مثلا یک روز خانهام بههم ریخته بود هرچه فکر کردم دیدم حوصله ندارم ظرف بشورم، زنگ زدم کارگر آمد و همه کارها را کرد و شب برای خودشیرینی به همسرم گفتم خودم همه نظافتها را انجام دادهام ولی ۲ روز بعد راستش را به همسرم گفتم چون دلیلی نداشت با احساس بد دروغگویی کنار میآمدم.همسر من ظرفیت بسیار بالایی دارد و چون از شعور بالایی برخوردار است رابطه خیلی صادقانهای با هم داریم.اما وقتی یک دستیار کارگردانی که تو را درک نمیکند و فقط به کار خودش فکر میکند و شرایط تو برایش مهم نیست مجبوری به او دروغ بگویی.بیشترین دروغها را به دستیار کارگردانها گفتهام (میخندد).دلم میخواست آن نقش را من بازی کنمدر صحبتهایت گفتی در وجود همه ما حسادت هست. تا به حال نسبت به یک بازیگر حسادت کردهای؟بله. خیلی فراوان حسادت را حس کردهام. از ذهنم گذشته است که زیرآب طرف را بزنم و نقش مورد علاقهام را خودم بازی کنم. اما هیچوقت برای آن طرف نزدهام و حسم را به زبان نیاوردهام. یک مدت روزنامه بانیفیلم را نمیخریدم، اعصابم خورد میشد بهخصوص زمانی که منشی صحنه بودم لجم میگرفت که فلانی در فلان کار مشغول به کار است اما من نیستم. دوست داشتم نقش فرشته صدر عرفایی در کافه ترانزیت را من بازی کرده باشم یا نقش خانم طناز طباطبایی را در کار آقای مهرجویی را من بازی کنم یا نقش هدیه تهرانی در قرمز را خیلی دوست داشتم اما هیچوقت نمیگویم کاش من جای او بودم چون قطعا او از من خیلی بهتر بوده است. دلم میخواست در قهوه تلخ بازی میکردم اما دعوت به بازی در آن کار نشدم.به لباسهای بازیگرهای قهوه تلخ خیلی حسادت کردم. فکر میکردم لباس سنتی آن مدلی به من میآید.سیخ کباب دزدیدم!دست کجی یکی از خصلتهایی است که در قانون زندگیام است که آن کار را انجام ندهم، مثل قتل که خیلیها میگویند و اصلا امکان ندارد. دزدی و دستکجی را در آن رده میبینم، اما چند وقت پیش با دوستان و همسرم به رستورانی رفتیم که یک فاکتور خیلی هنگفتی جلوی ما گذاشتند.لجم گرفت و سیخهای کبابی که نظرم را جلب کرده بود را برداشتم و با خودم به خانه آوردم. دلم میخواست صاحب رستوران ۲۶۰ هزار تومان پول غذای ۴ نفر انصاف نیست.در مسائل حقهبازی خیلی باهوشم، یعنی اگر قرار بود یک آدم خلافکار شوم قطعا آدم موفقی میشدم.بختیاری باج نمیدهدشما اصالتا کجایی هستی؟ خصوصیات مردم آن منطقه چیست؟من بختیاری هستم.از طایفه هشت لنگ راجع به بختیاریها همیشه خوب شنیدهام.مردم آن آدمهای رفیقدوست، مهربان ولی در عین حال گاهی تندخو و تلخ میشوند و گاهی پر از دافعه. به این دلیل که روحیه برتریطلب و سلطهجویی دارند.اما در مهربانی آنها شکی وجود ندارد.بختیاریها به هیچ عنوان اهل باج دادن به آدمها نیستند و همچنین اهل بغض و کینه نیستند اما حرف حرف خودشان است. درواقع بختیاری به کسی باج نمیدهد و تحت سلطه کسی نمیرود برای اینکه منفعتش پیش برود. البته مادر من اهل قم است.من بعضی از ویژگیهای قمیها را هم دارم. مثلا قمیها کارهایشان را با شیرینی پیش میبرند. من هم این ویژگی را دارم و سعی میکنم مسائل را با نرمش حل کنم.بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها