sting
معـاون ارشـد انجمـن
- تاریخ ثبتنام
- Jun 26, 2013
- ارسالیها
- 27,708
- پسندها
- 5,661
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- تهـــــــــــران
- وب سایت
- www.biya2forum.com
- تخصص
- کیسه بوکس
- دل نوشته
- اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
- بهترین اخلاقم
- نــــدارم
اعتبار :
میهمانی پادشاه فصل ها : تقـــدیم به : همراهان خـــوبم ## لطفا بعد از دیدن این عکس های زیبا ، داستان زیبای انتخابی هم بخوانید / پیشاپیش ممنونم .... : ارادتمند همه تون : احمـــد |
طلب بخشش به سبک بچه زرنگ ها :
کودکی به مامانش گفت : من واسه تولدم دوچرخه می
خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد.
مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟
خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد.
مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟
بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت
و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر
کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر
کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و
حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستار تو
بابی
حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستار تو
بابی
بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه
کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد. برا همین
نامه رو پاره کرد.
کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد. برا همین
نامه رو پاره کرد.
نامه شماره دو
سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی
باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی
باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی
اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب
نمی ده واسه همین پارش کرد.
نمی ده واسه همین پارش کرد.
نامه شماره سه
سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم
ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم
که بچه خوبی باشم.
بابی
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم
ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم
که بچه خوبی باشم.
بابی
بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه
هم جواب نده. واسه همین پارش کرد. تو فکر فرو
رفت. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا.
مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.
هم جواب نده. واسه همین پارش کرد. تو فکر فرو
رفت. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا.
مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.
بابی رفت کلیسا. یکمی نشست وقتی دید هیچ کسی
اونجا نیست، پرید و مجسمه مادر مقدس رو کش
رفت
( دزدید )و از کلیسا فرار کرد.
اونجا نیست، پرید و مجسمه مادر مقدس رو کش
رفت
( دزدید )و از کلیسا فرار کرد.
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.
نامه شماره چهار
سلام خدا
مامانت پیش منه. اگه می خواییش واسه تولدم یه
دوچرخه بهم بده....
بابــــــــــــــــــــی ....
مامانت پیش منه. اگه می خواییش واسه تولدم یه
دوچرخه بهم بده....
بابــــــــــــــــــــی ....
بـــــــــــــــدون شــــــــــرح / ..... احمـــــد