mosTafa
مـدیـر ارشـد انجمـن
- تاریخ ثبتنام
- Sep 15, 2013
- ارسالیها
- 5,132
- پسندها
- 4,080
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- مشهد
- تخصص
- انتخاب آدم اشتباهی
- دل نوشته
- لیاقت ش رو نداشت ...
- بهترین اخلاقم
- احمق م
اعتبار :
یکی از بزرگان بر سر سفره ی امیری مهمان شد و دو کبک بریان شده میان سفره بود.
آن مرد با دیدن کبک ها خنده اش گرفت وامیر دلیل خنده ی او را پرسید.
مرد گفت:در جوانی ام به تاجری حمله کردم چون خواستم او را بکشم به دو کبک که در کوه بودند گفت: شما شاهد باشید که مرا کشته است.
اکنون که نگاهم به این کبک ها افتاد نادانی آن مرد را به یاد آوردم.
امیر در جواب به او گفت: آن کبک ها به آنچه دیده بودند شهادت دادند.
سپس دستور داد گردن او را بزنند.
:115::115::115::115:
خودمونيم،دهنش سرويس شد
آن مرد با دیدن کبک ها خنده اش گرفت وامیر دلیل خنده ی او را پرسید.
مرد گفت:در جوانی ام به تاجری حمله کردم چون خواستم او را بکشم به دو کبک که در کوه بودند گفت: شما شاهد باشید که مرا کشته است.
اکنون که نگاهم به این کبک ها افتاد نادانی آن مرد را به یاد آوردم.
امیر در جواب به او گفت: آن کبک ها به آنچه دیده بودند شهادت دادند.
سپس دستور داد گردن او را بزنند.
:115::115::115::115:
خودمونيم،دهنش سرويس شد