Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

کم کم خرد شدن پدرم را می دیدم

  • نویسنده موضوع sting
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı عشق و دلدادگی
Konu Başlığı کم کم خرد شدن پدرم را می دیدم
نویسنده موضوع sting
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan sting

sting

معـاون ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
27,708
پسندها
5,661
امتیازها
113
محل سکونت
تهـــــــــــران
وب سایت
www.biya2forum.com
تخصص
کیسه بوکس
دل نوشته
اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
بهترین اخلاقم
نــــدارم
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به نام خالق زیبایی ها[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]کم کم خرد شدن پدرم را می دیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif]حدود6سال پیش بود.زمانیکه برای اولین بار مقداری تریاک در ماشین پدرم پیدا کردم و ترس تمام وجودم را فراگرفت.به دلیل ترسیکه از پدرم در آن زمان داشتم آن را به پدرم دادم و او هیچ چیزی نگفت![/FONT][FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif]طولی نکشید که حالات ورفتار پدرم به کلی تغییر کرد و تخریب های ناشی از مصرف مواد مخدر در او نمایانگشت؛ شب را تا صبح در اتاقش بودو خود را با فندک و بازی های کامپیوتری سرگرم میکرد. فوق العاده عصبی بود وگاهی سر من فریاد می کشید و مرا تنبیه می کرد روزهای بسیاربدی برای من ، مادر و خواهر کوچکترم بود،کم کم از پدرم فاصله گرفتم و حتی روزی کهداشتم به مدرسه می رفتم و پدرم خواست که مرا به مدرسه ببرد مانع آمدنش به مدرسهشدم ، بدون شک هرگز آن روز را فراموش نخواهم کرد..[/FONT][FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif]پس از چند وقت مادرم بهمن گفت: (می خواهم حرفی را به تو بزنم حقیقتی که باید از آن مطلع باشی!) اوگفت:(پدرت اعتیاد شدید به ماده ای به نام شیشه دارد)
اشک در چشمانم جمع شد. به یک باره ناامیدی همراه آوایی هولناکوجودم را فراگرفت روز سختی بود.
مدتی بعد پدرم گفت که می خواهد اعتیادش را ترک کند!شادی و خوشحالیخاصی داشتم .پدرم در بیمارستانی بستری شد و روش متادون درمانی در آنجا رایج بود؛پس از 21 روز پدرم از بیمارستان مرخص شد اما یک هفته بعد فهمیدیم که دوباره مصرفمواد مخدر و انهم شیشه را آغاز کرده است...
تخریب هایش بیشتر و بیشتر می شد به طوری که با مردم در کوچه و خیاباندرگیر می شد .یک شب حدود ساعت 1 شب از سرکار با کارتونی از خوراکی به خانه آمد،دررا باز کرد ،از خواب بلند شدم و در جایم نشسته به او سلام دادم ناگهان دیدم دندانهایش را به هم می فشارد و عصبانی به سمتم می آید یک دفعه سیلی محکمی به گوشم زد واز اینکه از جایم بلند نشده بودم، اعتراض خودش را نشان داد و بستنی ها و خوراکی هارا که خریده بود به همه در و دیوار پرت کرد. من و مادرم آن ها را جمع کردیم و درعین حال اشک از چشمانمان جاری میشد.کم کم خرد شدن پدرم را می دیدم!
[/FONT]
[FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif]اما آن هنگام که تاریکیآبستن روشنایی بود، مادرم برنامه شروع خوب را دیده بود و از پدرم خواست تا بهجمعیت احیاء انسانی کنگره 60برویم و پدرم هم قبول کرد. من نیز پس از 1 ماه بهاصرار مادرم به کنگره آمدم و با استقبال گرمی مواجه شدم. روز خیلی خوب و پر انرژی برای من بودو تصمیم گرفتم که کنگره را تا رهایی پدرم ترک نکنم.13ماه بعد پدرم به دستور مهندس دژاکام بنیان گذارکنگره60 با متد DSTبرای همیشه از اعتیاد به هرگونه قرص و ماده مخدر رها شد و اکنون حدود 2سال و چندماه از رهایی او می‌گذرد.
من و خانواده ام این موفقیت و ورود به روشنایی از ظلمت اعتیاد رامرهون زحمات ارزشمند مهندس عزیز و راهنمایانمان هستیم.هم اکنون پیامی که در وجود،ذهن و روانم می درخشد این چنین است:
[/FONT]
[FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif]خداوندا دریا و آسمان ودشت پوشیده از رقصنده های آسمانیست و روح ناآرام ما خواستار رهایی؛نه از خلاصیبلکه دیدار معشوق است خداوندا تنها تورا می ستاییم و تنها تورا ستایش میکنیم برایانجام این عمل عظیم
شکر،شکر،شکر
[/FONT]
[FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=verdana, arial, helvetica, sans-serif]دلنوشته از طرف یک همسفر[/FONT]
 
بالا پایین