Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

روز هشتم محرم در کربلا چه گذشت ؟

اطلاعات موضوع

Kategori Adı مقالات دینی و مذهبی
Konu Başlığı روز هشتم محرم در کربلا چه گذشت ؟
نویسنده موضوع R Ǿ ღ ღ Ǿ Y A
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan T O P X

R Ǿ ღ ღ Ǿ Y A

مـدیـر ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Aug 26, 2013
ارسالی‌ها
1,139
پسندها
842
امتیازها
113
محل سکونت
همــدان
وب سایت
dreamy95.blogfa.com
تخصص
خــــرابکاری :|
بهترین اخلاقم
مهـــربون
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه
جنسیت
ماه تولد

اعتبار :

ملاقات یزید بن حصین همدانى و عمر بن سعد
چون تحمل عطش خصوصاً برای کودکان دیگر امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین (علیه السلام) به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و عبادت معروف بود، به امام گفت: به من اجازه بده تا نزد عمر بن سعد رفته و با او در مورد آب مذاکره کنم شاید از این تصمیم برگردد.

امام (علیه السلام) فرمود: اختیار با توست.

او به خیمه عمر بن سعد وارد شد، بدون آنکه سلام کند.

عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی چه عاملی تو را از سلام کردن به من بازداشت؟ مگر من مسلمان نیستم و خدا و رسول او را نمی شناسم؟

آن مرد همدانی گفت: اگر خود را مسلمان می پنداری، پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند، از آن مضایقه می کنی و اجازه نمی دهی تا آنان نیز از این آب بنوشند، حتی اگر جان بر سر عطش بگذارند؟ و گمان می کنی که خدا و رسول او را می شناسی؟

عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی من می‌دانم که آزار کردن این خاندان حرام است اما عبیدالله مرا به این کار واداشته است و من در لحظات حساس قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم؟ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاق آن می سوزم؟ و یا اینکه دستانم به خون حسین آلوده گردد در حالی که می دانم کیفر این کار آتش است، ولی حکومت ری به منزله نور چشم من است. ای مرد همدانی در خودم این گذشت و فداکاری را که بتوانم از حکومت ری چشم بپوشم نمی بینم.

یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام رسانید و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است که شما را برای رسیدن به حکومت ری به قتل رساند.

ملاقات امام حسین (علیه السلام) و عمر بن سعد
امام حسین (علیه السلام) مردی از یاران خود به نام عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست که شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند، عمر سعد نیز پذیرفت. شب هنگام امام حسین (علیه السلام) با 20 نفر از یارانش و عمر بن سعد با 20 نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند.

امام حسین (علیه السلام) به همراهان خود دستورداد تا برگردند و فقط برادر خود حضرت عباس بن علی (علیه السلام) و فرزندش حضرت علی اکبر (علیه السلام) را در نزد خود نگاه داشت و همین طور عمر بن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش به بقیه همراهان دستور بازگشت داد.

ابتدا امام حسین (علیه السلام) آغاز سخن کرد و فرمود:

ای پسر سعد آیا با من مقاتله می کنی و از خدایی که بازگشت تو بسوی اوست، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می دانی. آیا تو این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی؟ و این موجب نزدیکی توبه خداست.

عمر بن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم که خانه ام را خراب کنند.

امام حسین (علیه السلام) فرمود: من برای تو خانه ات را می سازم.

عمر بن سعد گفت: من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند.

امام فرمود: من بهتر از آن به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم.

عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم که آنها را از دم شمشیر گذراند.

امام حسین (علیه السلام) هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود بازنمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ خداوند جان تو را به‌زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد، به خدا سوگند من می دانم از گندم عراق جز به مقداری اندک نخوری.

عمر بن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Google

T O P X

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
Oct 2, 2017
ارسالی‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
0
محل سکونت
تبریز
وب سایت
www.babakrostampour.ir
تخصص
کامپیوتر
دل نوشته
تست دل نوشته
بهترین اخلاقم
بدترین اخلاقم
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
برند گوشی
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه
جنسیت
نوع آنتی ویروس
ماه تولد

اعتبار :

سلام تست
 
بالا پایین