sting
معـاون ارشـد انجمـن
- تاریخ ثبتنام
- Jun 26, 2013
- ارسالیها
- 27,708
- پسندها
- 5,661
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- تهـــــــــــران
- وب سایت
- www.biya2forum.com
- تخصص
- کیسه بوکس
- دل نوشته
- اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
- بهترین اخلاقم
- نــــدارم
اعتبار :
رفيقي تعريف ميكرد رفتم به خانه سالمندان
پيرزني را ديدم ازش پرسيدم
_چرا آوردنت اينجا...؟
_من خودم اومدم مادر...
_آخه مگه ميشه؟يه مادر با پاي خودش بياد
جايي كه روزي هزار بار از خدا عزرائيل رو طلب كنه...؟
_هر چيزي يه تاريخ انقضايي داره مادر...
شايد منم ديگه تاريخم گذشته بود...ر
_چند وقت يه بار بهت سر ميزنن...؟
_الان هفت سالي ميشه ازشون خبر ندارم...
يه شماره دارم،كه هفت ساله خاموشه...بغضش تركيد...
پيشونيش رو بوسيدم و اومدم بيرون...
يادم ميومد كه خواهر برادرا وقتي دعواشون ميشد،
ميرفتن دامنِ مادرشون رو سمتِ خودشون
ميكشيدن و داد ميزدن "مامانِ منه...مامانِ خودمه..."
و حالا،مادرشون رو به هم تعارف ميكردن و هيچ كدوم حاضر نبودن تحويل بگيرن... ر
روزگار عوض شده..
پيرزني را ديدم ازش پرسيدم
_چرا آوردنت اينجا...؟
_من خودم اومدم مادر...
_آخه مگه ميشه؟يه مادر با پاي خودش بياد
جايي كه روزي هزار بار از خدا عزرائيل رو طلب كنه...؟
_هر چيزي يه تاريخ انقضايي داره مادر...
شايد منم ديگه تاريخم گذشته بود...ر
_چند وقت يه بار بهت سر ميزنن...؟
_الان هفت سالي ميشه ازشون خبر ندارم...
يه شماره دارم،كه هفت ساله خاموشه...بغضش تركيد...
پيشونيش رو بوسيدم و اومدم بيرون...
يادم ميومد كه خواهر برادرا وقتي دعواشون ميشد،
ميرفتن دامنِ مادرشون رو سمتِ خودشون
ميكشيدن و داد ميزدن "مامانِ منه...مامانِ خودمه..."
و حالا،مادرشون رو به هم تعارف ميكردن و هيچ كدوم حاضر نبودن تحويل بگيرن... ر
روزگار عوض شده..