Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

امام حسین (ع) و آزاد کردن کنیز اهدایی معاویه!

اطلاعات موضوع

Kategori Adı امام حسین (ع)
Konu Başlığı امام حسین (ع) و آزاد کردن کنیز اهدایی معاویه!
نویسنده موضوع پــــــــــرستو
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan پــــــــــرستو

پــــــــــرستو

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
824
پسندها
1,491
امتیازها
93
محل سکونت
شیراز
تخصص
ضــــد حال زدن , رک گویی
دل نوشته
قلــبها دریچه نفوذند انکــس که صادقانه نفوذ کند پایدارترین مهمان دل استـ
مدل گوشی
سیم کارت

اعتبار :

امام حسین (ع) و آزاد کردن کنیز اهدایی معاویه!


معاویه بر اساس سیاست فریب، کنیزی زیباروی برای امام حسین (ع) فرستاد. برخورد امام با این کنیز و گفتگوی با وی خواندنی است.
اصمعی مورخ و راوی مشهور گوید:
برای معاویه کنیز زیبایی آوردند. از قیمت او پرسید، گفتند: صد هزار درهم! معاویه آن را خرید. آنگاه نگاهی به عمروبن‌عاص کرد و گفت:
به نظر تو چه کسی شایستگی این کنیز را دارد؟
عمرو گفت: امیرالمؤمنین. (یعنی خودت!)
دیگران نیز که در اطراف وی نشسته بودند همین را گفتند.
معاویه گفت: نه، این برای حسین بن علی (علیه السلام) مناسب است. او سزاوارترین فرد برای داشتن این کنیز است، چون هم شرف خانوادگی دارد و هم به خاطر رفع کدورتهای ناشی از اختلاف ما و پدرش، بهتر است برای او بفرستیم.
در این وقت دستور داد تا او را آماده کرده به رسم هدیه برای امام ببرند.
طی چهل روز او را آماده سفر [به مدینه] کره همراه او اموال بسیار زیاد و البسه فراوان و چیزهای دیگر برای امام فرستادند.
معاویه نامه‌ای به امام نوشت و ضمن آن گفت:
امیرالمؤمنین کنیزی خرید و از او خوشش آمد، اما برای تو ایثار کرد.
زمانی که کنیز را نزد امام حسین (علیه السلام) آوردند، امام از زیبایی او شگفت زده شد. (فاعجب بجمالها)
پرسید: نامت چیست؟
کنیز گفت: هوی.
امام فرمود: الحق که اسم و مسمّی مناسب یگدیگر است.
سپس پرسیدند: آیا می‌توانی چیزی بخوانید؟
کنیز گفت: آری! هم قرآن و هم شعر.
امام فرمود قرآن بخوان.
کنیز شروع کرد:« وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْب لا یَعْلَمُها إلا هُو ...»
امام از او خواستند تا اگر شعری می‌داند بخواند. کنیز گفت:
آیا در امان هستم؟
امام فرمود: آری.
کنیز چنین خواند:
أنت نعم المتاع لو کنت تبقی
غیر أن لا بقاء للانسان
[تو متاع خوبی هستی اگر در این دنیا بمانی، و البته انسان جاودان نخواهد ماند]
امام گریه کردند و فرمودند:
تو آزاد هستی، اموالی نیز که معاویه فرستاده همه از آن تو باشد.
سپس از وی پرسیدند: آیا شعری در باره معاویه گفته‌ای؟
کنیز گفت: آری، این است:
رأیت الفتی یمضی و یجمع جهده
رجاء الغنی و الوارثون قعودوا
ما للفتی إلا نصیب من التقی
اذا فارق الدنیا علیه یعود
[جوانی را دیدم که زندگیش می گذشت و تلاش می کرد تا بی نیاز شود، در حالی که وارثان در انتظار مرگش نشسته بودند. آنچه برای مرد می ماند تقواست، چیزی که وقتی می میرد، به او باز می گردد].
امام دستور داد تا هزار دینار دیگر به او بدهند.
آنگاه فرمود: پدر من نیز در همین باره چنین می‌فرمود:
و من یطلب الدنیا لحال تسره
فسوف لعمری عن قلیل یلومها
إذا أدبرت کانت علی المرء فتنة
و إن اقبلت کانت قلیلا دوامها
کسی که دنبال دنیاست و در طلب شرایطی که او را شادمان سازد، به جانم سوگند چیزی نخواهد گذشت که آن را ملامت خواهد کرد. اگر دنیا از آدمی روی برگرداند، برای مرد فتنه و آزمایش خواهد بود، و اگر به آدمی روی آورد، دوام آن اندک خواهد بود.
پس از آن امام گریه کرد و به نماز ایستاد.
منبع: تاریخ مدینة دمشق، تراجم النساء، صص 470 ـ
 
بالا پایین