Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

راه شـــــــــــــــــــــــــب

اطلاعات موضوع

Kategori Adı بخش ادبیات
Konu Başlığı راه شـــــــــــــــــــــــــب
نویسنده موضوع سایه های بیداری
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan Sky Moon

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

راه شب ...

شب و سکوت و صدای دل انگیز ناله ها
و ناله های عاشقانۀ دوست
که انحنای قامت شب را در آسمان پر از ستاره میشکند
شب و تجلی وصل و حدیث عشق
شب و صدای سکوت در امتداد نیمه شب تا دل سحر
ظهور شفق
سپیده و صبح ...
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

سهیلا ؟
جانم !
تو فکر میکنی فاصلۀ اون ستاره با ما چقدر است ؟
کدام ؟
اونی که اون گوشه تنهاست
نمی بینم .
انگشت اشاره ات را بیار
بیا
خب حالا امتداد انگشتت را نگاه کن
آره دیدم . چقدر غریب ؟
میگم م م م
چی ؟
میگم تو که یه روزی منو رها نمی کنی ؟ می کنی ؟
هرگز !
میدونی آخه
هیچی نگو
باشه ، اما ...
آخه و اما نداره . من هرگز تو را تنها نمی گذارم .
.............
...................
گفته بودی : هرگز



 
آخرین ویرایش:

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

کَم کَمَک آیم به پیشت
روزگارم منتهی ست
بر سراب خوان یغمایی که هر شب
می گشایی چون حریر
با نگاهت در فضای اختران دلپذیر

جذبه های ماه رویت
می کشاند موج چشمم بر سماء
جزر اندوهت رها کن
جان دریا گسترانم زیر پا
 
  • Rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

هر شب ؛ آن هنگام که ستاره ها نیز کمی می آرامند ، و ماه آرام آرام راه خویش میگیرد برای عبور از فراز دشتها و رودها و جنگلها و کوهها و شهرها و روستاها ، و گاهی نیز مکثی در برکه ای و یا لَختی در چشمان زیبای آهویی و یا پشت پنجره ای برای زنی ، مردی ، کودکی ، پیری ، و یا جوانی که آهی در سینه و نگاهی در دیده دارد ، لحظه ای می ایستد و سپس به راه خویش ادامه میدهد . من نیز به یاد مادر می نشینم و از پشت پنجرۀ تنهایی خویش به روزگاران تنهای مادر می اندیشم . و ماه را می بینم که می آید و می رود . ماه نیز مرا می بیند . تنها چیزی که هر شب برایم تازگی دارد ، عطر مادر است که ماه با خود به همراه می آورد و عجیب اینکه تکرار مکرر این شمیم دلنشین ، روح و روانم را نوازش میکند . انگار مثل همان روزها که وقتی سرم را روی دامانش میگذاشتم ، بادستی به نوازش موهای سرم و با دستی دیگر روی صورت و ریشم . و به ترکی میگفت : منیم گؤزل قارا ساگلیم . ( ریش مشکی زیبای من )

یادش به خیر
یاد و خاطرش گرامی :rose: :rose: :rose:
و دست نوازشش همواره مستدام

و من در مقابل
فقط اشکی روانۀ مهر بی دریغش ...
 
آخرین ویرایش:
  • Rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

مسواک و خمیر دندانم را از توی کوله پشتی بر میدارم و از چادر میزنم بیرون . تنها صدایی که سکوت کوهستان سبلان را می شکند ، صدای خروش رودخانه است . به سوی آن گام بر میدارم . قرص ماه هنوز نصف و نیمه است . هیچ وقت یاد نگرفتم از روی اندازۀ آن ، چندمین روز از ماه را محاسبه کنم . ریش قرمز با همۀ خریتش ، خوب بلد است . همۀ قمقمه های آب را برداشتم تا پرش کنم . ناسلامتی مسئول تامین آب گروه هستم . یک بار دیگر نیز باید برگردم . آفتابه ها را پر کنم . اگر کسی لازمش نباشد ، حتم دارم نصفه شب این احمد الاغ لازمش دارد . بس که مثل گاو میخورد . روی سنگی کنار رودخانه می نشینم . زیر نور کم رنگ ماه ، بهترین جای رودخانه را برای پر کردن قمقمه ها انتخاب میکنم . مناسب ترین جا ، آنجاییست که جریان تند آب در آن نباشد . مثل پشت یک سنگ بزرگ در بستر رودخانه . آنجا که آب بدون شتاب ، در یک گردونه دور میزند و سپس آرام به مسیرش ادامه میدهد . این باعث میشود هر چی در مسیر با خود به همراه آورده ته نشین شود و آب زلال تر شود . و برای خوردن ، مناسب . خمیر دندان را روی مسواک می مالم و همینطور که دارم مسواک میزنم ، آسمان را با همۀ ستاره های دور و نزدیک و کوچک و بزرگش ، رصد میکنم . یک ستاره پر نورتر است و زیبا . خیلی از نجوم سر در نمی آورم . اما فکر کنم ستارۀ سهیل باشد .

دلتنگم هنوز ....
 
آخرین ویرایش:
  • Rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

همانند سرباز هایی هستند که در مقابل فرمانده خود رژه میروند و نگاه هایشان به سوی اوست . ستاره ها را میگویم .

همینطور که داشتم ستاره ها را نگاه میکردم با خودم فکر میکردم که معنی و مفهوم آسمان چیست ؟

در معنای لغوی به جایی گفته می شود که بالای سر ماست .

بعد به ذهنم خطور کرد : آسمان که همیشه بالای سر ما نیست . یا حداقل اون قسمت از آسمان که دوازده ساعت پیش ، بالای سرمان بود ، الان دقیقاً زیر پایمان هست . هر کجای کرۀ زمین که هستی ، باش . هیچ فرقی نمیکند که کجای این کرۀ خاکی هستی . همانجا را که هم اکنون ایستاده ای در نظر بگیر . حالا همان قسمت از آسمان را هم که می بینی به خاطر بسپار . حالا بدون در نظر گرفتن قطر و ضخامت کرۀ زمین ، طوری که مثلا آن را به ضخامت کف یک آپارتمان در نظر بگیری که سقف آپارتمان طبقۀ پایینی محسوب میشود ، فکر میکنی دوازده ساعت دیگر ، همان قسمت از آسمان ، هنوز هم بالای سرت هست یا زیر پایت ؟

در حقیقت ما در هر ساعت از روز یا شب ، فضایی را می بینیم که آن فضا را فضای بالای سر خود حس میکنیم . در صورتی که فضای اطراف ماست ، نه فضای بالای سر ما . حالا آمدیم اسمش را گذاشتیم آسمان . و بعد هم به دلیل ناشناخته بودنش برای ما و عدم دسترسی کامل ما به آن ، نشستیم در باره اش داستان سرایی کردیم . مثل خیلی چیزهای دیگری که در طول تاریخ ، به دلیل عدم علم درک و شناخت نسبت به آن ، شروع کردیم به افسانه سرایی . حتی آن را تقسیم بندی نیز کردیم . به دلیل علاقۀ انسان به برخی اعداد ، که نوعی شگفتی و تهییج را در آدمی ایجاد میکند ، مثلا از اعدادی مثل عدد 7 یا 12 و یا 40 برای هیجان و شگفتی بیشتر خود ، استفاده نموده ایم که نمونه های زیادی در تاریخ داریم و حتی هم اکنون نیز از آن استفاده می کنیم :

عجایب هفتگانه جهان
هفت آسمان
هفت امشاسپندان
هفت آتشکده
ایام هفته ( هفت روز )
هفت دستگاه موسیقی
هفت گاو لاغر که هفت گاو فربه را خوردند ( اشاره به داستان یوسف )
هفت سال فراوانی و هفت سال قحطی ( داستان یوسف )
هفت سین سفرۀ نوروز
هفت اقلیم

و دهها موارد دیگر که تطویل کلام خواهد بود اگر همه را بشمارم .

در مورد اعداد دیگر هم موضوع به همین روال است .
مثل چهلم عزاداری برای آنکه فوت کرده
یا چله نشینی برای تزکیه نفس
و یا ................

خلاصۀ کلام اینکه : آنچه انسان در طول تاریخ با باورهای خود کرده ، نه آسمانی است و نه زیر زمینی . بلکه همه و همه ، کاملا زمینی و ساخته و پرداختۀ ذهن خلاق اوست که این ساختار ها ، گاهی از سر ترس و گاهی نیز به جهت نیاز انسان بوده است .

یادم باشد که دیگه شبها کاری به کار آسمان و ستاره هایش نداشته باشم .

فکر کنم امشب خل شدم بسی .
 
  • Rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

پیش از من ، مادرم ، و پیش از او مادرش ، و پیش از او مادر مادرش ، و پیش از او ... مادران ما ، هر شب قصه ای گفتیم برای دژخیمان زمان خویش ، تا دست از کشتن ما و زن ستیزی بر دارند . هر کدام از ما ، « شهرزاد » زمان خویش گشتیم و افسانۀ ماندن و زیستن را بارها و بارها برای حاکمان ظالم زمانه ، باز گفتیم و باز گفتیم و باز گفتیم . اما اینک کار ما از افسانه گذشته است . و کار آنها نیز . آنان خود ، افسانه هایی آراسته اند که قرن هاست اشک از دیدگان ملتی افسانه پرست جاری میکنند و با همین افسانه ها ، بر مسند عقل و اندیشۀ مستمعین خویش جلوس کرده اند . اینان این قصه ها را نه برای ستیز با جهالت و بیداد ، که برای فشردن حلقوم افسانه سرایان حقیقی و بسط ظلم خویش که از همان اجداد قصه هایشان به ارث برده اند ، ساز کرده اند و بسی جای تاسف است برای مردمی که قرنهاست با همین افسانه ها زندگی میکنند ، بی آنکه از خود بپرسند : شهرزاد ، در هزار و یک شب ظالمی را از مصدر ظلم پایین کشید ، پس چرا قرن هاست ما از این کار عاجزیم ؟ نمی پرسند ، چون نمی فهمند ، چون عقل هایشان در ظاهر قصه ها مات شده . چون هیچ کس از خود نمی پرسد که قصه های سرزمین من کو پس ؟ نمی پرسند ، چون بی سرزمین تر از باد هستند ....
 
  • Rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

میگفت : شب دراز است و قلندر بیدار
نمیدانست که سالهاست قلندران این دیار خوابند
فقط قلدران بیدارند
برای چپاول .....
 
  • Rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

آنقدر چشم در سیاهی شب دوختیم
که چشمهایمان به تکامل خفاشی دست یافت
روز و روشنایی و بینش از ما دریغ شده
اما اگر از احوالات ما جویا باشید
بحمدالله سلامتی حاصل است
فقط به دنبال یک غار هستیم که تکاملمان کامل شود
 
آخرین ویرایش:
  • Rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

شب ، یعنی حضور در محضر رویا و خیال
سالهاست که در این محضر ، سرگردانم
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

گویا روز برای مقابله با دیگران و شب برای مجادله با خویش خلق شده . بیشترین مصاحبۀ آدمی با خودش ، در شب و سکوت دل انگیز آن محقق میشود .

برخی از این مصاحبه های شبانه با خود ، آنچنان ارزشمند و مقبول است که آدمی را در فردای آن مصاحبه ، در موقعیتی بس مطلوب و خوش آیند قرار میدهد . مثلا فرض کنید شب هنگام قبل از خواب ، اندکی به عملکرد امروز خود بیاندیشیم . مثلا : کارمند شهرداری هستم .امروز مردی یا زنی برای دریافت پایان کار ساختمانش آمده بود . با اینکه مهر خورده و امضا شده آماده بود ، اما از روی تنبلی و بی حوصلگی و خستگی گفتم : هنوز حاضر نیست . هفتۀ دیگه مراجعه کنید .

بدون اینکه لحظه ای به این بیاندیشم که آن زن یا مرد ، یک بیمار نیازمند به عمل جراحی فوری در بیمارستان دارد که مستلزم واریز مبلغ هنگفتی به صندوق بیمارستان است و به ناچار ، خانه ای را که با آن همه عشق و علاقه و هزار امید ساخته بود ، برای پرداخت هزینۀ بیمارستان ، برای فروش به بنگاه املاکی سپرده و هم اکنون خریدار، برای پیش پرداخت و یا پرداخت کل قیمت آن خانه ، از فروشنده درخواست پایان کار کرده است . اما یک بی اعتنایی از طرف من ، نسبت به مشکلات آن شخص ، و وعدۀ سر خرمن ، آن بنده خدا را در سخت ترین موقعیت قرار داده است .

فردا صبح به محض ورود به اداره ، با آن شخص تماس میگیرم و بهش اطلاع میدهم که پایان کار ساختمانش آماده است و موضوع را زمانی به نحو احسن انجام میدهم که وقتی آن بندۀ خدا برای اخذ پایان کار مراجعه میکند با یک بینش منتی برخورد نمیکنم که وی را وادار به سپاسگزاری بکنم . بلکه با یک عذر خواهی ساده و بیان حقیقت که : دیروز حوصلۀ پاسخ گویی به شما را نداشتم ، : هم قدر دان خود باشم و هم قدردان آن شخص .

اما برخی از مصاحبه های شبانه با خودمان ، همانند مصاحبه های گزینشی اداره جات می باشد .

بندۀ خدا برای استخدام بانک ، همۀ مدارکش را ارائه داده و همۀ مدارک نیز بر اساس آیین نامۀ استخدامی آن سازمان درست و صحیح است . حالا رسیده به مصاحبۀ حضوری .

مسئول گزینش سوال میکند : شما نماز می خوانید ؟

آخه یکی نیست به این مردک بگوید که مردیکه ! کارمند بانک استخدام میکنی یا پیشنماز ؟ به تو چه که نماز می خواند یا نمی خواند ؟ مگر تو مامور نکیر و منکر خدا هستی ؟

وقتی مصاحبۀ شبانۀ ما با خودمان از نوع گزینشی اداره جات باشد ، در ذات نکبت خود دست و پا خواهیم زد و شاید در دادگاه ذهنیت خود با خود بگوییم : فردا هر طوری هست باید حسابش را برسم ...

لطافت و زیبایی شب را با اندیشۀ مثال اولی پی بگیریم . نگاهی به آسمان بکنیم و زیبایی کائنات را بستاییم . ماه را دنبال کنیم تا به چوپانی تنها در دشت برسیم که حتی با گوسفندان زبان نفهم هم به زبان فهم سخن می گوید . با ابرها پرواز کنیم و به دختری در دور افتاده ترین روستای سرزمینهای دور برسیم و نجوای آهستۀ او را با خود بشنویم که : خدایا ! تو خود شاهدی که احمد پسر زحمت کش و پاک نیتی هست و مرا نیز بیش از جانش دوست دارد . من نیز بیش از هر چیزی در دنیا او را دوست دارم . اما اگر امروز پاسخ نه به خواستگاری اش دادم ، فقط و فقط به خاطر اوضاع مالی پدرم بود که در حال حاضر ، توان تهیۀ جهزیۀ مرا ندارد ....

با شب و با زیبایی شب به همه جا سفر کنیم و زیباترین صحنه ها را در تلخ ترین صحنه ها ، ببینیم . غمین تلخیها و متبسم شیرینیها باشیم و آرزو کنیم که فردای امشب ما ، فردایی توأم با گشایش ها باشد . اما نه از جنس گشایشهای « حسن » .
 
  • Rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

برخی شبها که کوچولوی خوشگلم کنارم نیست
دقایق و ثانیه ها برام ، ماه و سال است
همش گوشم به زنگ در است
با خودم می گویم :
تا پنج دقیقۀ دیگه میاد
حتما داره ظرفهای شام را غسل میده
حتما داره داروهای مادرش را میده
حتما داره آخرین خطوط درسهایش را مرور میکنه
حتما .....
اما این پنج دقیقه ها ، چند بار تکرار میشه و از زنگ در خبری نمیشه
نگرانش میشوم
نگران مادر مریضش . نگران خودش
گوشم به در و چشمم به موبایل
انگار که چیزی گم کرده باشم
و راستش
وقتی نیست
چیزی که نه
خودم را گم میکنم
اما شبهایی که در کنارم هست
اصلا بی خبرم از عالم بیرون
مثل امشب که هست
داره به انگشتانم نگاه میکند که چی تایپ میکنم
و بعد از نوشتن هر جمله به صورتم
چشمهایش چرا اینقدر زیباست ؟
چرا اینقدر معصوم ؟
دلم برایش تنگ میشود
حتی وقتی با نیم متر فاصله در کنارم نشسته
لبخند میزند
و چال گونه اش ، زیبائیش را صد چندان میکند
فقط یک گونه اش
گونۀ چپ
روی اون یکی گونه چال نیست
از خودش می پرسم : چرا ؟
میگوید نمیدانم
بابام همینطوری ساخته
می خندیم . هر دو
این بچه ، همۀ زندگی منه
و من
پیر بد اخلاق او ....
 

Sky Moon

مـدیـر ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 19, 2020
ارسالی‌ها
390
پسندها
1,034
امتیازها
93

اعتبار :

Screenshot_20201002-025916.jpg


سکوتت از شب تاریک تر است
من هم کودک ترسوی این خانه ام
تنهایم که بگذاری ، صدای گریه هایم
مردم این شهر را بیدار میکند...
 
  • Rose
واکنش‌ها[ی پسندها]: نبات
بالا پایین