سایه های بیداری
کـاربـر انجمــن
- تاریخ ثبتنام
- May 26, 2019
- ارسالیها
- 2,025
- پسندها
- 2,875
- امتیازها
- 3
اعتبار :
چهارم شهریور ، سالروز وداع مهدی اخوان ثالث از میان ما بود که طی 67 سال عمر پر از رنج خود ، برای تنویر اندیشۀ مردمان این سرزمین کوشید و در نهایت با دلی آزرده و خونین از دست همین مردمان ، به سرای تنهایی جهانی پناه برد که در افسانه ها خوانده بود .
وی نه تنها در شعر و ادبیات توانا و پر آوازه بود ، بلکه در موسیقی نیز چیره دست و صاحب سخن .
سَبک شناسان معاصر ، اخوان را شاعری حماسه سرا میدانند که وی آمیزه هایی از تاریخ باستان و آراء عدالت خواهانه را در هم آمیخت و پدیده ای نو از آن ارائه داد که در دهه های 30 و 40 شمسی بسیاری از جوانان روشنفکر آن روزگار با شعرهای او به نگرش تازه ای از زندگی رسیدند . تاثیر عمیق وی بر شاعران معاصر ، انکار ناپذیر است . اخوان در آمیزش شعر کهن با شعر نیمایی ، سبکی نو به وجود آورد که خاص او بود و تاثیری عمیق بر هم نسلان خود و نسلهای بعدی گذاشت .
بزرگان شعر و ادب معاصر ، هر کدام در مورد اخوان دیدگاه هایی دارند که اکثر این نگاه ها ، نگرشی توأم با احترام به شخصیت ادبی و هنری و اخلاقی اخوان می باشد .
هوشنگ گلشیری ، اخوان را رندی میداند از تبار خیام .
اسماعیل خویی شاعر معاصر ، معتقد است اگر دو نام از ما به آیندگان برسد ، یکی از آن دو نام ، اخوان ثالث است . اگر در شعر قدیم ایران ، بابا طاهر را نماد عاطفه بدانیم ، شعری که از دل بر می آید و بر دل می نشیند و مخاطب با تمام وجود ، سوز درون شاعر را در خود باز می یابد ، بی شک اخوان ثالث در این زمینه بی نظیر است .
جمال میر صادقی ، داستان نویس و منتقد ادبی می گوید : من اخوان را با منظومۀ « آخر شاهنامه » شناختم . شعرهای اخوان ، جهان بینی و بینشی تازه به من داد که باعث شد نگرش من به شعر ، به کلی متفاوت شود و این آغازی بود برای تحوال درونی و معنوی من .
نادر نادرپور شاعر معاصر می گوید : شعر اخوان ، سرچشمۀ زلال شعر امروز است . اخوان ثالث ، شعر سنتی و شعر نیمایی را چنان با هم تلفیق کرد و مضامینی بدان افزود که این مضامین ، شیوۀ خاص اخوان را پدید آورد . به همین دلیل در شعر اخوان ، هم تاثیری از گذشته می یابیم و هم تاثیر حال . و در عین حال تاثیر وی در نسلهای بعد از خودش را مشاهده می کنیم .
غلامحسین یوسفی میگوید : شعر اخوان ، احوال خود و عصر خود را از خلال اسطوره های کهن و تصاویر گویای زمان خود ، نقش میزند .
از این تعاریف که بگذریم ، حلاجی شخصیت اخوان و شعر وی ، نیازمند کاوشی عمیق است که آن را فقط و فقط در میان اشعارش می یابیم .
بی شک یکی از شاهکارهای اخوان ثالث ، شعر « زمستان » است که در سال 1334 و پس از وقایع کودتای 28 مرداد 1332 سروده شده است . اخوان که در آن سالها نگرشی سیاسی نیز به اوضاع کشور داشت ، این شعر را سرود . اخوان ثالث از همان اول از نزدیک شدن به صاحبان قدرت پرهیز میکرد . چنانچه نه پیش از سال 57 و نه پس از آن ، به هیچ وجه با صاحبان قدرت دست دوستی نداد . همانطور که همگان واقفند ، بعد از سال 57 از وی خواسته شد در ساختار قدرت ، همکاری کند . اما جوابی که اخوان داد ، برای همیشه بر جریدۀ تاریخ ثبت و ضبط خواهد ماند . او در پاسخ سلطه جویان گفت : « بنای ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم نه با سلطه » . و همین پاسخ باعث می شود که چند نفری در خیابان راه را بر او ببندند و به شدت کتک بزنند و سپس حقوق بازنشستگی اش از معلمی را قطع کنند و هم چاپ کتابهایش ممنوع شود و در نماز جمعه ای از سوی خطیب نماز جمعه ، با عنوان « هیچ » خوانده می شود . ولی او هرگز در برابر سلطه جویان سر خم نکرد . و گویا شعر « هیچم و چیزی کم » را نیز در همین رابطه سرود .
ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید
وز اهل عالمهای دیگر نیز هم
یعنی چه ؟ پس اهل کجا هستیم ؟
از اهل عالم هیچم و چیزی کم
غم نیز چون شادی برای خود خدایی ، عالمی دارد
پس زنده باش مثل شادی ، غم
ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم
و مثل عاشق ، مثل پروانه
اهل نماز شعله و شبنم
اما هیچم و چیزی کم
رفتم فراز بام خانه ، سخت لازم بود
شب بود و مظلم بود و ظالم بود
آنجا چراغ افروختم ، اطراف روشن شد
و پشه ها و سوسکها بسیار
دیدک که اینک روشنایی خورده خواهد شد
کشتم اسیر بی مروت زرده خواهد شد
باغ شبم افسرده چون خون مرده خواهد شد
خاموش کردم روشنایی را
و پشه ها و سوسکها رفتند
غم رفت ، شادی رفت
و با گروهی زخمها و عده ای مرهم
گفتم بنشینم
نزدیک سالی مهلتش یک دم
مثل ظهور اولین پرتو
مثل غروب آخرین عیسای بن مریم
مثل نگاه غمگنانۀ ما
مثل بچۀ آدم
آنگه نشستیم و به خوبی خوب فهمیدیم
باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک
هیچم و چیزی کم
اینکه هر کدام از ابیات این شعر ، به غیر از اینکه یک پاسخ هوشمندانه به واژۀ « هیچ » است ، اشاره و دلالتی بر مجموعۀ اشعار و فراز و نشیب دوران زندگی اخوان و آنچه در طول تاریخ زندگی و فهم او از اوضاع زمانۀ خویش دارد ، به نظرم مصرع یکی مانده به آخر : « باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک » اشاره ای به این بیت از شعر « زمستان » است که گفت :
حریفا رو چراغ باده را بفروز
که شب با روز یکسان است
اخوان ! هم در شعر « زمستان » و هم در شعر « هیچم و چیزی کم » در حقیقت اشاره ای به خواب بودن ملتی میکند که خواب را خوشتر از بیداری میداند . نه تنها در این دو شعر ، بلکه در بیشتر اشعارش ، از خواب مردمی که خود را به خواب زده اند ، هم برایش درد آور است و هم رنجی که از به خواب رفتن دیگران به تنهایی به دوش میکشد ، ناله میکند . او همیشه خود را تنها می بیند و هر وقت « دست محبت سوی کسی » می یازد ، در مقابل ، اکراه مردمی را می بیند که دست از جیب در نمی آورند برای همراهی . وی در شعر « فریاد » نیز همین فریاد را بر می آورد که اینجا سرزمین خفتگان است :
فریاد
خانه ام آتش گرفته ست
آتشی جانسوز
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
میکنم فریاد
ای فریاد !
ای فریاد !
ای فریاد !
وای بر من ، همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار دفتر و دیوان
وآنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را میکنم خاموش
وز لهیب آن رَوَم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد ، بِگِردَش دود
تا سحرگاهان ، که میدانند ، بود من شود نابود
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده مشتی خاکستر
وای ! هیچ سر بر میکنند از خواب ؟
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد
ای فریاد
ای فریاد
او تنها بود ، تنها ماند و تنها رفت
اما تمام عمرش را برای مردمی گذاشت که تنهایش گذاشتند و در خواب خوش فرو رفته اند .
یاد و نامش گرامی .
سه شنبه 4 شهریور 1399
وی نه تنها در شعر و ادبیات توانا و پر آوازه بود ، بلکه در موسیقی نیز چیره دست و صاحب سخن .
سَبک شناسان معاصر ، اخوان را شاعری حماسه سرا میدانند که وی آمیزه هایی از تاریخ باستان و آراء عدالت خواهانه را در هم آمیخت و پدیده ای نو از آن ارائه داد که در دهه های 30 و 40 شمسی بسیاری از جوانان روشنفکر آن روزگار با شعرهای او به نگرش تازه ای از زندگی رسیدند . تاثیر عمیق وی بر شاعران معاصر ، انکار ناپذیر است . اخوان در آمیزش شعر کهن با شعر نیمایی ، سبکی نو به وجود آورد که خاص او بود و تاثیری عمیق بر هم نسلان خود و نسلهای بعدی گذاشت .
بزرگان شعر و ادب معاصر ، هر کدام در مورد اخوان دیدگاه هایی دارند که اکثر این نگاه ها ، نگرشی توأم با احترام به شخصیت ادبی و هنری و اخلاقی اخوان می باشد .
هوشنگ گلشیری ، اخوان را رندی میداند از تبار خیام .
اسماعیل خویی شاعر معاصر ، معتقد است اگر دو نام از ما به آیندگان برسد ، یکی از آن دو نام ، اخوان ثالث است . اگر در شعر قدیم ایران ، بابا طاهر را نماد عاطفه بدانیم ، شعری که از دل بر می آید و بر دل می نشیند و مخاطب با تمام وجود ، سوز درون شاعر را در خود باز می یابد ، بی شک اخوان ثالث در این زمینه بی نظیر است .
جمال میر صادقی ، داستان نویس و منتقد ادبی می گوید : من اخوان را با منظومۀ « آخر شاهنامه » شناختم . شعرهای اخوان ، جهان بینی و بینشی تازه به من داد که باعث شد نگرش من به شعر ، به کلی متفاوت شود و این آغازی بود برای تحوال درونی و معنوی من .
نادر نادرپور شاعر معاصر می گوید : شعر اخوان ، سرچشمۀ زلال شعر امروز است . اخوان ثالث ، شعر سنتی و شعر نیمایی را چنان با هم تلفیق کرد و مضامینی بدان افزود که این مضامین ، شیوۀ خاص اخوان را پدید آورد . به همین دلیل در شعر اخوان ، هم تاثیری از گذشته می یابیم و هم تاثیر حال . و در عین حال تاثیر وی در نسلهای بعد از خودش را مشاهده می کنیم .
غلامحسین یوسفی میگوید : شعر اخوان ، احوال خود و عصر خود را از خلال اسطوره های کهن و تصاویر گویای زمان خود ، نقش میزند .
از این تعاریف که بگذریم ، حلاجی شخصیت اخوان و شعر وی ، نیازمند کاوشی عمیق است که آن را فقط و فقط در میان اشعارش می یابیم .
بی شک یکی از شاهکارهای اخوان ثالث ، شعر « زمستان » است که در سال 1334 و پس از وقایع کودتای 28 مرداد 1332 سروده شده است . اخوان که در آن سالها نگرشی سیاسی نیز به اوضاع کشور داشت ، این شعر را سرود . اخوان ثالث از همان اول از نزدیک شدن به صاحبان قدرت پرهیز میکرد . چنانچه نه پیش از سال 57 و نه پس از آن ، به هیچ وجه با صاحبان قدرت دست دوستی نداد . همانطور که همگان واقفند ، بعد از سال 57 از وی خواسته شد در ساختار قدرت ، همکاری کند . اما جوابی که اخوان داد ، برای همیشه بر جریدۀ تاریخ ثبت و ضبط خواهد ماند . او در پاسخ سلطه جویان گفت : « بنای ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم نه با سلطه » . و همین پاسخ باعث می شود که چند نفری در خیابان راه را بر او ببندند و به شدت کتک بزنند و سپس حقوق بازنشستگی اش از معلمی را قطع کنند و هم چاپ کتابهایش ممنوع شود و در نماز جمعه ای از سوی خطیب نماز جمعه ، با عنوان « هیچ » خوانده می شود . ولی او هرگز در برابر سلطه جویان سر خم نکرد . و گویا شعر « هیچم و چیزی کم » را نیز در همین رابطه سرود .
ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید
وز اهل عالمهای دیگر نیز هم
یعنی چه ؟ پس اهل کجا هستیم ؟
از اهل عالم هیچم و چیزی کم
غم نیز چون شادی برای خود خدایی ، عالمی دارد
پس زنده باش مثل شادی ، غم
ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم
و مثل عاشق ، مثل پروانه
اهل نماز شعله و شبنم
اما هیچم و چیزی کم
رفتم فراز بام خانه ، سخت لازم بود
شب بود و مظلم بود و ظالم بود
آنجا چراغ افروختم ، اطراف روشن شد
و پشه ها و سوسکها بسیار
دیدک که اینک روشنایی خورده خواهد شد
کشتم اسیر بی مروت زرده خواهد شد
باغ شبم افسرده چون خون مرده خواهد شد
خاموش کردم روشنایی را
و پشه ها و سوسکها رفتند
غم رفت ، شادی رفت
و با گروهی زخمها و عده ای مرهم
گفتم بنشینم
نزدیک سالی مهلتش یک دم
مثل ظهور اولین پرتو
مثل غروب آخرین عیسای بن مریم
مثل نگاه غمگنانۀ ما
مثل بچۀ آدم
آنگه نشستیم و به خوبی خوب فهمیدیم
باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک
هیچم و چیزی کم
اینکه هر کدام از ابیات این شعر ، به غیر از اینکه یک پاسخ هوشمندانه به واژۀ « هیچ » است ، اشاره و دلالتی بر مجموعۀ اشعار و فراز و نشیب دوران زندگی اخوان و آنچه در طول تاریخ زندگی و فهم او از اوضاع زمانۀ خویش دارد ، به نظرم مصرع یکی مانده به آخر : « باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک » اشاره ای به این بیت از شعر « زمستان » است که گفت :
حریفا رو چراغ باده را بفروز
که شب با روز یکسان است
اخوان ! هم در شعر « زمستان » و هم در شعر « هیچم و چیزی کم » در حقیقت اشاره ای به خواب بودن ملتی میکند که خواب را خوشتر از بیداری میداند . نه تنها در این دو شعر ، بلکه در بیشتر اشعارش ، از خواب مردمی که خود را به خواب زده اند ، هم برایش درد آور است و هم رنجی که از به خواب رفتن دیگران به تنهایی به دوش میکشد ، ناله میکند . او همیشه خود را تنها می بیند و هر وقت « دست محبت سوی کسی » می یازد ، در مقابل ، اکراه مردمی را می بیند که دست از جیب در نمی آورند برای همراهی . وی در شعر « فریاد » نیز همین فریاد را بر می آورد که اینجا سرزمین خفتگان است :
فریاد
خانه ام آتش گرفته ست
آتشی جانسوز
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
میکنم فریاد
ای فریاد !
ای فریاد !
ای فریاد !
وای بر من ، همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار دفتر و دیوان
وآنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را میکنم خاموش
وز لهیب آن رَوَم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد ، بِگِردَش دود
تا سحرگاهان ، که میدانند ، بود من شود نابود
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده مشتی خاکستر
وای ! هیچ سر بر میکنند از خواب ؟
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد
ای فریاد
ای فریاد
او تنها بود ، تنها ماند و تنها رفت
اما تمام عمرش را برای مردمی گذاشت که تنهایش گذاشتند و در خواب خوش فرو رفته اند .
یاد و نامش گرامی .
سه شنبه 4 شهریور 1399
آخرین ویرایش: