سایه های بیداری
کـاربـر انجمــن
- تاریخ ثبتنام
- May 26, 2019
- ارسالیها
- 2,025
- پسندها
- 2,875
- امتیازها
- 3
اعتبار :
هم نفس
میگفت : « غفلت ما در این سراچه عجب نیست »
که نیم شب سخنی بر آید و دیدۀ دختر معصوم عشق « تر » شود .
میگفت اگر چه « واجب الحجم » و راهی خانه ،
لیک همچو منی در این سرا ، ز حق « بی خبر » شود ؟
میگفت « عجب مدار که سایه به یاد دوست بنالد » و در کوی یار « دربدر » شود .
میگفت چو حضرت نگاه دیده بگشاید و صورت خیس تو بیند ،
در آسمان حنجره ها ، صدای صاعقه هم « بیشتر » شود .
تو گفتی و من نیز ، شنیدم و شنیدی که میگفت
« ببر اندوه دل و مژدۀ دلدار بیار » که ساقی پیمانه ها ، بر ساغر و پیمانی « دگر » شود .
دیدم اشک تو را « به گودی » چشمهای زیبایت و « درماندگی بی رحمانه ای که تحمیل اشتیاقت شد »
سر بر سینه ام بسای که درد ناتوانی ات به « سر » شود ....
بیست و سوم مهر 99
آخرین ویرایش: