Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

اهل یقین چه کسانی هستند؟

  • نویسنده موضوع sting
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı بخش احکام و معارف اسلامی
Konu Başlığı اهل یقین چه کسانی هستند؟
نویسنده موضوع sting
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan sting

sting

معـاون ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
27,708
پسندها
5,661
امتیازها
113
محل سکونت
تهـــــــــــران
وب سایت
www.biya2forum.com
تخصص
کیسه بوکس
دل نوشته
اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
بهترین اخلاقم
نــــدارم
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :

اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
«يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون»


جلسه گذشته بحث ما راجع به آیه شریفه «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون» بود که سیاق « إِلَّا وَ أَنتُم {مُّتَّقون} » را اقتضا می‏کند


و اینکه ملکه قدسیّه تقوا نقش زیربنایی دارد نسبت به تمام مقامات معنویّه، ملکات فاضله و آثاری که در نشئات وجودی دارد؛اعمّ از دنیوی، برزخی، اُخروی. آیاتی را در رابطه با عاقبت امر، یعنی عاقبت کار دنیوی مطرح کردیم مانند


« وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين»، « و لاتمَُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون».


گفته شد که در مقامات معنویّه مانند توکل، رضا و تسلیم «تقوا» نقش زیربنایی دارد.تقوا دارای درجات است. تقوا به درجه‏ای می‏رسد که از نظر درونی به مقام تسلیم منتهی می‏شود.آنجایی که انسان از نظر درونی به مقام تسلیم برسد؛ عاقبت به خیری صد در صد که تأملی در آن نیست؛ از ناحیه تقوا برای انسان می‏آید.


یقین، برتر از تقوا


ما این را داریم که: وَ العاقِبَةُ لِلتّقوی وَ اَهلِ الیَقین. در باب متّقین، آیات متعدّده داشتیم. درباب اهل یقین، مطلب از چه قرار است؟یقین از مقامات معنویّه است و ما در معارف‏مان؛ در آیات و روایات داریم و تا حدّی که جلسه ما اقتضا میکند، این را عرض می‏کنم.روایتی است که حضرت امام صادق (علیه السلام) به ابی‏بصیر فرمودند«یا اَبا مُحمَّد، الاِسلامُ دَرَجَةٌ قال قُلتُ نَعَم. قالَ وَ الایمانُ علی الاِسلامِ دَرَجَةٌ» ای ابامحمد! اسلام، خودش یک شأنی است، درجه‏ای معنوی است. می‏گوید؛ گفتم بله. حضرت فرمودند؛


ایمان برتر از اسلام است « الایمانُ علی الاِسلامِ دَرَجَةٌ » درجه، پلّه است. یعنی یک مرتبه بالاتر. ایمان بالاتر از اسلام است.{مراد از این اسلام، اسلام ظاهری است و این غیر مقام تسلیم است. یک وقت اشتباه نشود} « قالَ: قُلتُ نَعَم » می‏گوید گفتم بله! ایمان بالاتر از اسلام است « وَالتّقوی عَلَی الایمانِ دَرَجةٌ » حضرت فرمودند تقوا از ایمان هم برتر است. چرا؟برای اینکه تقوی محصول ایمان است. ما در گذشته بارها تقوا را معنا کردیم « قال: قُلتُ: نَعَم» دوباره می‏گوید بله « قال وَالیَقینُ عَلَی التَّقوی دَرَجَةٌ » حضرت در ادامه فرمودند؛ یقین از تقوا هم بالاتر است.


پس معلوم میشود این یکی از مقامات معنویّه است «قال قُلتُ نَعَم. قال: فَما اوُتِیَ الناسُ اَقَلَّ مِنَ الیَقینِ» یعنی به مردم چیزی کمتر از یقین داده نشده است« وَ اِنَّما تََمَسَّکتُم بأَدنَی الإسلامِ » و شما فعلاً به همان مرتبه پایین آن تمسّک کردید «فَایّاکُم اَن یَنفَلِتَ مِن اَیدِیکُم » مواظب باشید از دستتان بیرون نرود. همین سررشته را که گرفتید، بروید جلو. از دستتان در نرود.یک روایت دیگر از امام رضا (علیه السلام) داریم که این روایت خیلی صریح است.«قال (علیه السلام)؛ الاِیمانُ فَوقَ الاِسلامِ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقوی فَوقَ الایمانِ بِدَرَجَةٍ وَ الیَقینُ فَوقَ التَّقوی بِدَرَجَةٍ وَ لم یُقسَم بَینَ العِبادِ شیءٌ اَقَلُّ مِنَ الیَقین » این عبارات خیلی صریحتر است.ایمان بالاتر از اسلام است، تقوا برتر از ایمان و یقین بالاتر از تقوا است و چیزی هم بین بندگان خدا کمتر از یقین تقسیم نشده است. یعنی افرادی نادر، اهل این هستند.


معنای یقین در منطق


یقین چیست؟ همه این‏ها را در یک جلسه نمی‏شود مطرح کرد.فقط سرنخ‏ها را می‏دهم. اصطلاحاتی از نظر منطقی داریم که در مفاهیم ذهنیّه مطرح است. که در آنجا علم و یقین را مطرح می‏کنند.فرق بین علم و یقین چیست؟ گرچه ما اینها را به عنوان مرادف استفاده می‏کنیم( مثل انسان و بشر که یک معنا را میرساند)اما اینها با هم متفاوتاند. علم آن چیزی است که از نظر مفهومی، انسان احتمال خلاف آن را ندهد. علم دارم یعنی احتمال خلاف نمیدهم.یقین آن است که اصلاً احتمال خلاف ندارد. یعنی احتمال خلاف هم در آن رد می‏شود.این محکم‏کاری است. این را می‏گویند یقین. یک وقت میگویی احتمال خلاف نمی‏دهم، یک وقت میگویی احتمال خلاف ندارد. این غیرِ آن و محکم‏تر از آن است. بنابر این منطقیها و کسانی که مفاهیم ذهنیّه را مطرح میکنند؛ بین علم و یقین فرق میگذارند و یقین را هم اینگونه که گفته شد تفسیر میکنند.


معنای یقین در مقامات معنویّه


یک اصطلاح یقین داریم که در معارف ما و مقامات معنویّه است. در اینجا بعد از اسلام و ایمان و تقوا، یقین را مطرح می‏کند. مقامات معنویه و سیرهای معنوی را دارد مطرح می‏کند. حتی در یک روایتی داریم که« جاءَ جَبرئیلُ الی النَّبی (صلّی اللهُ علیهِ و آلِه و سلَّم) فَقالَ یا رَسولَ الله اِنَّ اللهَ تَبارکَ وَ تَعالی اَرسَلَنی اِلَیکَ بِهَدیَّهٍ لَم یُؤتها اَحَداً قَبلَک » جبرئیل آمد پیش پیغمبر و گفت خداوند یک هدیه‏ای فرستاده ( به تعبیر ما یک کادویی برای تو فرستاده است )که قبلاً به کسی نداده است« قالَ رسولُ الله: قُلتُ وَ ما هِیَ؟» رسول خدا فرمود: آن چیست؟ « الصَّبر وَ اَحسُن مِنهُ» صبر و بهتر از آن... روایت مفصلی است تا می‏رسد به اینجا که میگوید « الیَقیِن » وقتی می‏گوید یقین، پیغمبر از او سؤال می‏کند که تفسیر یقین چیست؟


« قُلتُ فَما تَفسیرُ الیَقیِن؟ قالَ المُوقِن یَعمَلُ لِلّه کَأَنَّهُ یَراهُ فَاِن لَم یَکُن یَری الله فَاِنَّ اللهَ یَراه»

می‏گوید: کسی که یقین دارد آنچنان برای خدا عمل انجام میکند

که گویی خدا را میبیند و اگر خدا را هم نبیند، خدا که او را می‏بیند! لذا این یقین که در معارف ما آمده، غیر مفاهیم ذهنیّه است؛ این جنبه مفهومی ندارد. یک سنخِ دیگری است.


تقوا، زیربنای یقین


این را می‏خواستم بگویم که تقوا جنبه زیر بنایی برای تمام مقامات معنویه دارد، این طور نیست که فقط ما را به تسلیم برساند، به ما فوق مقام تسلیم هم ما را می‏رساند. تقوا انسان را به یقین می‏رساند در مقامات معنویّه.اینکه گفتم نقش زیر بنایی دارد یک وقت هست می‏گویی« وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون » شاید اشاره به این باشد که مقیّد باشید تقوا را پیشه کنیدو حقّ تقوا را هم رعایت کنید به طوری که خلاصه‏اش موقعی که خواستی بمیری با مقام تسلیم بمیری، جلسه گذشته هم گفتیم؛این برای عاقبت به خیری بود. اما یک وقت هست که بحث چیز دیگری است و آن این است که همین تقوا چون دارای درجات است به یک جایی انسان را میرساند که به یقین برسدو یقین غیر مفاهیم ذهنیّه است؛ سنخِ آن، یک سنخِ دیگر است. چه سنخی است؟


یقین، شهودی است نه مفهومی


در روایت داشت « فَما تَفسیرُ الیَقین»، جواب داد « المُوقِنُ یَعمَلُ لِلّهِ» موقعی که دارد عمل می‏کند،


« کَأَنَّهُ یَراه » مثل اینکه خدا را دارد می‏بیند؛ علم به خدا نیست. سنخ را عوض کرد از سنخِ مفهومی خارجش می‏کند می برد در سنخِ مشاهده‏ای. حرف‏های من را خوب توجّه کنید. « فَاِن لَم یَکُن یَری الله » فرض کنید ندید « فَإِنَّ الله تَعالی یَراه» خدا که او را میبیند!در یک روایت از پیغمبر اکرم هست که دوباره همین مطلب را دارد « قالَ رسولُ الله (صلّی الله عَلیه وَ آلِه و سلَّم) إِنَّ الله تَعالی یَقول: ثَلاثُ خِصالٍ غَیَّبتُهُنَّ عَن عِبادی» حضرت فرمود خداوند می فرماید:سه خصلت بوده است که من از بندگانم پنهان کردهام « لَو رَآهُنَّ رَجُلٌ ما عَمِلَ سوءً اَبَدا» که اگر شخصی آنها را ببیند، (رؤیت را پیش می‏کشد) هیچ وقت کار بد نمی‏کند؛


بعد می‏فرماید « لَو کُشِفَ غِطائی فَرَآنی حَتّی یَستَیقِنَ » سرنخ را همین جا به دست میدهد ؛ و آن اینکه همین تقواست که انسان را به مقام یقین می‏رساند و مقام یقین آن مقامی است که بر او شهود می‏شود آنچه را که بر دیگران پنهان است.سنخ آن را خواستم بگویم. سنخِ یقین سنخِ شهودی است که آن هم دارای درجات است.در این آیه شریفه میفرماید


« وَ كَذَلِكَ نُرِى إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِين »


ملکوت سماوات و ارض را به حضرت ابراهیم نشان دادیم. چرا؟

میخواستیم از اهل یقین بشود. اهل یقین، اهل شهود هستند.لذا اهل یقین خیلی کم هستند. روایتش را دیدید که قبلاً خواندم. علّت چیست؟اگر منظور از یقین اصطلاح منطقی‏ها باشد که فراوان است! نه، بحث مفهومی نیست. بحث، بحث شهودی است. شهود نسبت به آنچه را که بر دیگران پنهان است.



گذرا بودن شهود



این شهود با چشم سر است؟ نه. روایت از امام هشتم (علیه السلام) است که فرمود« کَفی بِالیَقین غِنیً و بِالعِبادَةِ شُغُلاً وَ اِنَّ الایمانَ بِالقَلبِ وَ الیَقینَ خَطَراتٌ » این را معنا می‏کنم برای شما. ایمان؛ دلبستگی است. سابقاً گفته‏ام که ایمان مربوط به قلب است،اعتقاد مربوط به عقل است؛ این مربوط به قلب است. واردات قلبیّه است. اما آن سنخ چیست؟ از سنخِ محبّت است، دلبستگی است. میفرماید « وَ الیَقینَ خَطَراتٌ ».روایت دیگر از امام باقر (علیه السلام) است که فرمود « الایمانُ ثابِتٌ فِی القَلبِ » ایمان، دلبستگی است.



در دل هم هست « وَ الیَقینُ خَطَراتٌ فَیَمُرُّ الیَقینُ بِالقَلبِ » هر دو روایت میگوید یقین: خطرات. این یعنی چه؟ یعنی این گذراست. میگذرد.این یک نوع رؤیت درونی است در ارتباط با دل؛ اما همیشگی نیست. یک بارقه الهی میزند به قلب، یک مرتبه غیب شهود می‎شود باز دوباره برمی‏گردد.خطرات معنایش این است.گذراست؛ چون اگر آن کسی که اهل معرفت است در آن حال بماند قالب تهی می‏کند. یک مرتبه بارقه الهی می‏آید، می‏بیند و بعد هم برمی‏گردد.


زیربنای آن هم تقوا است می‏خواستم این را بگویم. خوب این را دقت کنید؛عمده بحث من این بود. زیربنای این هم تقوا است. مشاهده کردید که من روایات را خواندم. از اسلام و ایمان و تقوا آمد جلو تا رسید به یقین.بعد به یقین که می‏رسد، می‏گوید این را خداوند به کمتر کسی از بنده‏هایش عنایت کرده است. این یک نوع شهود است این را ما در آیات هم داریم. نمی‏خواهم وارد این بحث بشوم چرا که قبلاً این بحث‏ها را باب خودش کرده‏ام.



مراتب یقین؛ علم الیقین، عین الیقین، حقّ الیقین



مرحوم مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) وارد این مبحث که می‏شود می‏فرماید « وَ لِلیَقینِ ثَلاث مَراتِب:علمُ الیقین، عینُ الیقین و حقُّ الیقین » آیات را هم میآورد « كلاََّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَترََوُنَّ الجَْحِيمَ ثُمَّ لَترََوُنهََّا عَينْ‏َ الْيَقِين » نگاه کنید همه رؤیت است.


بعد می‏رود سراغ آیه « إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِين » که در سوره واقعه است و آن آیات قبلی در سوره تکاثر بود.بعد می‏رود سراغ فرق گذاشتن بین «عِلمُ الیقین، عِینُ الیقین، حقُّ الیقین» که هر سه در قرآن است. نمی‏خواهم وارد این مسائل بشوم فقط به صورت عبوری آنچه را ایشان می‏گوید نقل می‏کنم.« وَ الفَرق بَینَها اِنَّما یَنکَشِف بِمِثالٍ فَعِلمُ الیَقین بِالنّار مَثَلا هُوَ مُشاهِدةُ المَرئیّات بِتَوَسُّطِ نورِها » ایشان علم الیقین را به چراغ آتش مثال زدهاند،نور آن را میبینی و به وسیله نور آن دیدنیها را شهود می‏نی.



« وَعَینُ الیَقین بِها هُوَ مُعایَنَةُ جِرمِها »


عین الیقین بالاتر است؛ جِرم آتش را هم میبینی « وَحَقُّ الیَقین بِها الاِحتِراق فیها وَإِنمِحاءُ الهُوّیةِ بِها وَ الصَّیرورة ناراً صرفاً » و حق الیقین هم این است که خودت بیفتی در آتش و تو هم خودت بشوی آتش.

دیگر من بهتر از این نمی توانستم بگویم.



به حق الیقین کاری نداریم. این دو مرحله علم الیقین و عین الیقین؛ همهاش شهود است.این‏ها هیچ ارتباطی به مسائل ذهنیّه ندارد، این‏ها از مفاهیم نیستند. شرع و شعور؛ تنها راه رسیدن به شهود و مقامات معنویّهعمده بحثم این است که؛ آن‏هایی که می‏خواهند به شهود برسند باید همین مسیر را بروند. بدانید! از نظر مقامات معنویّه راهی جز همین راه شرع نداریم.مراعات کردنِ همین مسائل شرعیّه (یعنی ترک محرّمات و اتیان به واجبات) است که انسان را به اینجا می‏رساند. همین‏هایی که ما در معارفمان داریم. مراقبت از این‏ها!



خیال نکیند ذکر و وِرد و امثال این‏ها آدم را به جایی می‏رساند! اگر این نباشد همه آن‏ها بی‏اثر است. چون نقش زیر بنایی دارد. از همین راه بوده است که اولیاء خاصّ خدا به مقامات معنویّه‏شان رسیدند.



گاهی به من مراجعه می‏کنند، می‏گویند چه کار کنیم؟ - نعوذ بالله - این ادا و اطوار در آوردن یعنی چه؟ اگر واقعا می‏خواهی معصوم بشوی؛با ترک محرمات و اتیان واجبات، می‏شوی معصوم. عصمت هم دارای مراتب است. اولین مرتبه‏اش همین است. مستحبات و مکروهات پیشکشت.این را مقیّد باشید. بنا نیست - نعوذ بالله- انسان یک زبان افسار گسیخته داشته باشد، چشم افسار گسیخته داشته باشد،گوش افسار گسیخته داشته باشد، این اعضاء و جوارح ظاهریّه‏اش از نظر مسائل شرعیّه اصلاً رعایت نکند، بعد این با ذکر و وِرد به مقامات معنویّه برسد. نخیر! هیچ درک نکردی معارف اسلام را !



لذا غالباً دیدید که من همواره بر این مطلب تکیه می‏کنم که شرع و شعور است که انسان را بالا می‏برد.من یک وقتی گفته‏ام ما سه تا «ش» داریم که اگر دو تای از آنها نباشد سومی آن بی‏اثر است. که فعلاً وارد سومی نمی‏شوم.دو تا اساسی است؛ شرع و شعور. رعایت موازین شرعی کردن و در کنار آن هم سطح بینش را بالا بردن. این است که تو را به مقامات معنویّه میرساند.



بنده خم و راست بشوم، ادای مسلمان‏ها را در ‏بیاورم، به هیچ جا نمی‏رسم. ذکرم شده است لقلقه زبان من! این‏ها فایده ندارد.اساس کار شرع وشعور است. لذا می‏خواستم این را بگویم که بله « وَ العاقِبةُ لِاَهلِ التَّقوی وَ الیَقین» اهل یقین چه کسانی هستند؟ این‏ها هستند.

 
بالا پایین