Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

حرف های بی تعارف!!!

  • نویسنده موضوع sting
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı انجمن دوستان
Konu Başlığı حرف های بی تعارف!!!
نویسنده موضوع sting
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan Swan

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

در خبرها آمده بود که یک نفر تغییر جنسیت داده .
این مردم مثلاً فهیم ، همۀ کار و زندگی خود را رها کردند
و چسبیدند به نظریه پردازی در مورد موضوع .
.
.
یکی دو مسئله برای من قابل فهم نیست :
اول اینکه اگر یه آقایی ، آنتن هوایی خدادادی خود را برداشته
و به جایش دیش ماهواره زده ، به من و دیگران چه مربوطه ؟
اعمال خصوصی هر شخصی به خودش مربوطه .
چرا ما به خودمان اجازه میدهیم در مورد زیر دامن و شلوار مردم ، نظر بدهیم ؟
یعنی مردم اختیار زیر شلوار خود را نیز ندارند ؟

دوم اینکه این آقا چه جایگاهی در زندگی من و شما و یا به طور کلی در جامعه دارد
که باید برایمان مهم باشد که ایشان با زیر دامن و شلوارش چه کرده است ؟

سوم اینکه چرا هر وقت در جامعۀ ما یک اتفاق مهم می افتد و یا اون اتفاق در حال افتادن است
اتفاقی که از قضا به همۀ ما مربوط است و می بایست در موردش نظر بدهیم
یهویی چرت و پرت هایی مانند تغییر جنسیت فلان آقای بی غم ، در سطحی وسیع منتشر شود
و افکار عمومی را از موضوع اصلی منحرف و به سمت و سویی بکشد که دلخواهشان است
و ما نیز بدون اندکی تعقل ، همانند عروسکهای خیمه شب بازی ،
مشتاقانه در میانۀ میدان فریب ، خوش رقصی کنیم ؟

اگر یکبار برای همیشه ، بفهمیم که هر کدام از این داستانها ، یک دام فریب است
و می بایست از آن ، دوری و حذر کنیم و اهمیتی به موضوع ندهیم و دام گستران را ناکام بگذاریم
در آن صورت حساب کار دستشان خواهد آمد و خواهند فهمید که حنایشان دیگر رنگ ندارد .

این بار که یه همچین خبری را خواندی و شنیدی
بدون اینکه آن را بازتاب دهی و یا در موردش وقت بگذاری
خیلی راحت و ساده از کنارش بگذر
خواهی دید که آنها متوجه خواهند شد که :
ایرانی جماعت واقعا دیگه می فهمند و این بازی ها دیگر اثری در فهم و اندیشۀ مرد و زن ایرانی ندارد .
اگر توانستی به این درجه برسی
آنوقت است که باید به خودت ببالی و به ایرانی بودنت .
وگرنه فقط یک عروسک خیمه شب بازی هستی که ادعای فهیم بودن میکنی
در حالی که نیستی ....
 
آخرین ویرایش:

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

بدو بدو و نفس زنان آمد و یک قدمی من ترمز کرد .
رنگ و رویش عین گچ سفید شده بود .
آشوبی در دلم به پا شد .
با خودم گفتم این کلاغ بد خبر ، باز چه خبری آورده که اینچنین سراسیمه و نفس نفس زنان آمده ؟
گفتم چیه ؟
نمی توانست حرف بزند .
کمی مکث کردم تا نفسش جا بیاید .
بریده بریده گفت : پپ پپراید پراید شد 120 میلیون حاجی
خنده ام گرفت
با همان حال نزار پرسید : میخندی حاجی ؟ شنیدی چی گفتم ؟
دستی به سرش کشیدم و گفتم : آره کلاغ جان . شنیدم .
با بهت نگاهم کرد و گفت : الان باید چکار کنیم ؟
گفتم : من و شما « هیچی » . چون هیچکدام ماشین نداریم که خوشحال یا غمگین شویم .
بیا این 20 تومن را بگیر برو دو تا کرۀ 100 گرمی و یه دونه 50 گرمی بخر ، زود بیا .
نیشخند تمسخر آمیزی روی صورتش نقش بست و گفت : حاجی حواست کجاست ؟ با این بیست تومن میشه 5 تا صد گرمی خرید .
منم نیشخندی زدم و گفتم : این قبل از 120 تومن شدن پراید بود . الان همونی که گفتم میتونی بخری .
چند قدمی رفت و برگشت نگاهم کرد .
گفتم : ها ! چیه ؟
گفت : منم « هیچی » حاجی
خندم گرفت برای حاضر جوابی اش ....
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

توی دستشویی نشسته بودم و تفرجی داشتم در عالم ماوراء
صدای تلویزیون همسایه ، آنجا نیز با تحکمی کاذب شنیده میشد :
دلار 27 هزار تومانی ، فرآیند تحریم و لیست سیاه FATF
خنده ام گرفت و از شدت خنده گوزیدم . بلند ...
مادرم با پشت دست به در کوبید و گفت :
یواش بچه . مهمان داریم توی خونه
الان چهار ساعت است حبسم اینجا
مهمانها کی میروند پس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

میگفت : چند شمع نذر کرده ام به سقا خانه ای
میگویم : بی خانمان را چه سبب ، به نذر خانۀ غیر ؟
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

محکم گلوی بچه را گرفته فشار میدهد
حلقۀ دستش را از گلوی بچه باز میکنم و میگویم :
تو خجالت نمی کشی با این سن و قد و قواره ات یک بچه را میزنی ؟
میگوید : فحش داد
می گویم : چه فحشی ؟
پاسخ میدهد : گفت زن ج....
می گویم : مگر هست ؟
می گوید: معلومه که نیست . این چه حرفیه ؟
می گویم : اگر نیست ، بچه را پس برای چی می زنی ؟
می گوید : آخه فحش داد
می گویم : با فحش این بچه ؛ ؛ ؛ شد آیا ؟
می گوید : نه
می گویم : پس ، از جان این بچه چه میخواهی ؟ فعلا که نشده
هر وقت شد ؛ بیا بزنش
قصاص قبل از جنایت میکنی ؟
 

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :

داشتن مغز دلیل قطعی بر انسان،
بودن نیست
پسته و گردو هم مغز دارند
برای انسان بودن باید شعور داشت !
 

eLOy

مدیر کل انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 21, 2013
ارسالی‌ها
8,742
پسندها
14,848
امتیازها
113
سن
41
محل سکونت
TeHrAn
وب سایت
www.biya2forum.ir
تخصص
نقاشی و خوشنویسی
ماه تولد

اعتبار :

11.jpg



💕
جرأت کنید راست و حقیقی باشید.
جرأت کنید زشت باشید!
اگر موسیقی بد را دوست دارید،
رک و راست بگویید...


خود را همان که هستید نشان بدهید.

این بزک تهوع انگیز دوروئی
و دو پهلویی را از چهره روح خود
بزدایید، با آب فراوان بشوئید!


:rose:
 

نبات

کاربر انجمـن :)
تاریخ ثبت‌نام
Sep 18, 2020
ارسالی‌ها
1,851
پسندها
4,732
امتیازها
113
جنسیت

اعتبار :

مشاهده فایل‌پیوست 1163


💕
جرأت کنید راست و حقیقی باشید.
جرأت کنید زشت باشید!
اگر موسیقی بد را دوست دارید،
رک و راست بگویید...


خود را همان که هستید نشان بدهید.

این بزک تهوع انگیز دوروئی
و دو پهلویی را از چهره روح خود
بزدایید، با آب فراوان بشوئید!


:rose:
بینهایت لایک داشت.

.
.
.

و روزی که آدمها
یکبار برای همیشه از چشمانت می افتند ،
مهم نیست نسبتشان چقدر نزدیک است یا چقدر دور !
مهم این است که تو تا ابد هیچ حسی به آنها نخواهی داشت
و این آغاز یک راهِ طولانی ست ... !
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

در یکی از پروفایلهای فرومی ، یک نفر این شعر مولانا را بر سر در پروفایلش زده :
« من غلام قمرم ، غیر قمر هیچ مگو »
هر چند استفاده از کلماتی مانند « احمق » در تبیین یک موضوع ادبی چندان مناسب نیست
اما ناگزیرم از این کلمه استفاده کنم و آن شخص را « احمق » خطاب کنم .
چون به هیچ وجه از معنی و مفهوم این شعر مطلع نیست .
احمق تر از اون ، کاربر دیگری است که به پروفایل ایشان مراجعه کرده و چنین نوشته :
آمده بودم سخنی ( فحش ) برایت بگویم . اما دیدم نوشتی : من غلام قمرم ...
ولی نمیگویم . چون هر کس زیر پرچم حضرت عباس باشد
کسی جرأت نمیکند بهش بی ادبی بکنه ...

واقعا جای تاسف دارد که دو تا آدمی که از قضا بسیار پر مدعا نیز هستند
این شعر بسیار ظریف و زیبای مولانا را ، اینگونه تعبیر و تفسیر نابخردانه بکنند .
در آدرس زیر ، حداقل نظر 50 نفر آدمای مختلف گنجانده شده . ( از آدرس پروفایل معذورم )
و در میان این همه آدم ، فقط دو نفر احمق به نامهای حسین و عبدالله ،
همانند همین دو احمق پیشین ( در اون پروفایل )
نظری مشابه به نظر اینها نوشته .
ایراد من ، به نوع نظر اینها نیست
بلکه می پرسم : تو که حتی از معنای سادۀ یک شعر عاجزی ،
بر چه اساسی بر مسند مفسر و معبر می نشینی
و بر این اندیشۀ احمقانه ات مباهات هم میکنی ؟
اینم آدرس اون غزل و نظریات ارائه شده در مورد آن :

 
آخرین ویرایش:

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

ظهر موقع اومدن به خونه ، نارنگی خریدم 8 هزار تومان
چه ذوقی هم میکردم که ارزون خریدم
الان وانتی داره داد میزنه : نارنگی 4 هزار تومان
اون اتوبوس دو طبقه های « لیلاند » قدیم را دیده بودید
در سر بالایی جاده قدیم شمرون چه دودی از اگزوزشان بیرون میزد
الان خونه پر دود شد
چون از اگزوز من دوبلۀ اون اتوبوس دو طبقه دود میزنه بیرون
گفتم شاید شما هم علاقه مند باشید به این موضوع :roflym::roflym::roflym:
 

نبات

کاربر انجمـن :)
تاریخ ثبت‌نام
Sep 18, 2020
ارسالی‌ها
1,851
پسندها
4,732
امتیازها
113
جنسیت

اعتبار :

ظهر موقع اومدن به خونه ، نارنگی خریدم 8 هزار تومان
چه ذوقی هم میکردم که ارزون خریدم
الان وانتی داره داد میزنه : نارنگی 4 هزار تومان
اون اتوبوس دو طبقه های « لیلاند » قدیم را دیده بودید
در سر بالایی جاده قدیم شمرون چه دودی از اگزوزشان بیرون میزد
الان خونه پر دود شد
چون از اگزوز من دوبلۀ اون اتوبوس دو طبقه دود میزنه بیرون
گفتم شاید شما هم علاقه مند باشید به این موضوع :roflym::roflym::roflym:
من فک کنم یه بار سوار شدم...همون اتوبوس قرمزه دوسداشتنی بود....:p.
..از خرید برگشته بودیم..یادمه یدونه از اون جامدادیا که خودش شکل مداد بود خریده بودم
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

همۀ ما دوست داریم ناز کنیم و همیشه یکی هم باشد تا نازمان را بکشد و خریدار ناز ما باشد .
فرقی هم نمیکند که دختر یا پسر باشیم ، یا زن و یا مرد .
اما گاهی اوقات این ناز را مثل کش تنبان کشش میدهیم و آنقدر می کشیم تا کش تنبان نازمان پاره شود .
اونوقت اون قسمت خاک بر سری بدنمان ، تظاهر به دیده شدن میکند
و ما نمیدانیم در آن لحظه چه خاکی به سرمان بکنیم .
درست است که گفته اند : خرابی که از حد بگذرد ، آباد گردد ...
اما این را هم گفته اند که : چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی ....
حالا پاشو اون تنبانت را بکش بالا . یه نخی چیزی هم پیدا کن برای چفت و بستش .
بیا بشین توی بغلم روی ساق پاهایم
تو ناز کن
من بنوازمت
ولی قول بده دیگه کش تنبانت را پاره نکنی . آفرین :rose:
 

نبات

کاربر انجمـن :)
تاریخ ثبت‌نام
Sep 18, 2020
ارسالی‌ها
1,851
پسندها
4,732
امتیازها
113
جنسیت

اعتبار :

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

کارلوس کاستاندا ( صحیح تر : کارلوس کاستندا ) برای ارائۀ تز دکترای خود ، 14 سال وقت گذاشت که نتیجه اش 11 جلد کتاب شد . اگر برداشت و نتیجۀ مفهومی آن 11 جلد کتاب را بررسی کنیم ، در یک جمله نهفته است : نگرش و جهانبینی نو به جهان هستی و فرو ریختن جهانبینی الغایی و دستوری و تحمیق پیشین .
فارغ از اینکه خود همین جهان بینی وی دارای الغائات جدیدی در زمینۀ اندیشه و تعقل است و دنبال کنندۀ اندیشۀ وی را با توهماتی جدید به توهمات پیشین پیوند میزند ، اما خواننده های مکتوبات وی ، میتوانند با امداد از نوع بینش وی و امداد از دارایی دانایی خویش ، دفتری از یک جهان بینی نو در زمینۀ عرفان و فلسفۀ « بینش » وجودی انسان بگشایند .
اگر کاستاندا رهبری « دن خوأن » را در بلاتکلیفی اندیشۀ خویش ، به یک بت و رهبری بلا منازع دایرۀ تفکر ارتقاع میدهد و تبعیت بی چون و چرای خویش از وی را ، عین فراگیری و روشن نگری میداند ، دلیلش این است که وی در دایرۀ دانایی خویش ، همانند کودکی است که از شیر مادر گرفته شده باشد و پستانک را تنها راه چارۀ ونگ ونگ های پس از دوران منع پستان مادر می پندارد . همانند میلیونها انسان دیگر که فکر میکنند بدون « دن خوأن » ها ، و بدون بت های ساختگی ، زندگی و خصوصا تفکر ایده آل زندگی میسر نیست .

دو نفر در یک شرایط همسان ، آن 11 جلد کتاب را خواندند .
اولی که خود مروجی برای خواندن آن کتابها برای دومی بود و پیش از دومی آن کتاب ها را خوانده بود ، در پی یافتن گیاه « پیوت » که در دانش کاستاندایی نوعی پیش زمینۀ فهم و اندیشۀ ماورائی معرفی شده بود ، راهی بیابانهای « کرمان » میشود و سر از اعتیاد در می آورد و دومی با پیش فرضهای تفکیک اندیشه های الغایی سمی از غیر سمی ، با همان 11 جلد کتاب ، جهانی نو و فراخ از اندیشۀ سخت گیرانۀ « کدام بهتر است » را پیشه میکند و دریچه ای نو از دنیای دانایی را به روی خود می گشاید که پس از آن هیچ نوع کلاه توهم و الغا بر سرش نرفت و نخواهد رفت .

در جهان اندیشه و تفکر و دانایی ، صدها مکتب و ایدئولوژی و ... دست ساز بشر است که شاید در نگاه اول ، همان « مدینۀ فاضله » ای باشد که در آرمانها و رویاهای نهفته در خیال انسانهاست . اما حقیقت چیز دیگریست .
 

Sky Moon

مـدیـر ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 19, 2020
ارسالی‌ها
390
پسندها
1,034
امتیازها
93

اعتبار :

هیچوقت نباید درمورد چیزی که دوسش داری با آدم ها حرف بزنی، چون بدون شک اون رو ازت میگیرن. اما من فهمیدم با خدا هم نمیشه درمورد چیزی که دوست داری حرف زد, اصلأ به دنیا اومدیم تا چیزهایی که دوست داریم رو از دست بدیم.
هر چند از لذت دوست داشتن هم نمیشه بخاطر از دست دادن گذشت ....
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

میگویند حق الناس را باید ادا کرد .

میگویند باید حلالیت طلبید .

میگویند هر آن کس که دندان دهد ، نان دهد .

می گویند اگر به اندازۀ تمام ریگهای عالم گناه کرده باشی ،
فقط با یک قطره اشک برای وی ، همۀ گناهانت بخشیده می شود .

میگویند این جهان فانیست .

میگویند مادرم سیب خورد

میگویند مادرم ، پدرم را اغفال کرد .

بعد هم

میگویند بهشت زیر پای مادران است .

میگویند عقوبت داریم

میگویند جهنم داریم

بعد هم

میگویند وحدت وجود داریم

میگویند ...

میگویند ...

دروغ میگویند .

اینها برای فریب من و شماست

باور نمیکنی ؟

موج لشکرهای احوالم ببین

هر یکی با دیگری در جنگ و کین

دروغ میگویند

چون

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

دروغ میگویند

چون

چون به عشق آمد ، قلم در خود شکافت

دروغ میگویند .....

دروغ میگویند .....

دروغ میگویند .....
 

سایه های بیداری

کـاربـر انجمــن
تاریخ ثبت‌نام
May 26, 2019
ارسالی‌ها
2,025
پسندها
2,875
امتیازها
3

اعتبار :

یه وقتهایی هست که دلم می خواهد از خودم بزنم بیرون .
ببینم اون کسی که فکر میکنم منم ، واقعا کیه ؟
آخه میدونید ، وقتی یه چیزی همیشه جلوی چشممان باشد ، برایمان عادی میشود
اهمیتی به آن نمی دهیم
دیگه نمی بینیمش
دیگه به حساب نمی آید
انگار که بودنش برای نبودن و دیده نشدن است
مثل دکمه های پیراهنم ، حتی وقتی باز و بسته اش میکنم
مثل دم پایی جلوی در ورودی ، حتی وقتی می پوشم و درش میارم
مثل اون گلدان مصنوعی روی میز پذیرایی ، حتی وقتی برای دیدن صورت مهمانم جابجا میکنم
مثل بند رختی که توی بالکن با دو میخ به بند کشیده شده ، حتی وقتی روی آن لباس پهن میکنم
مثل کلید چراغ دستشویی ، حتی وقتی خاموش و روشنش میکنم
مثل .......
اینها همه برای دیده شدن است
اما من هیچ وقت نمی بینمش
چون نمی خواهم ببینیمش
همانطور که خودم را نمی خواهم ببینم
چون اگر ببینم ، معلوم نیست که از خودم خوشم بیاید یا نه
برای همین
از دیدن خودم می ترسم
می ترسم
چون ممکنه نتونم تشخیص بدم که خوکم یا انسان
مثل صحنۀ آخر قلعۀ حیوانات
همۀ ما ممکنه یه روزی شاهد آن صحنه باشیم
البته اگر بتوانیم خودمان را ببینیم .....
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین