Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

نتایح جستجو

  1. ه

    ▇▇▇ دفتر حضور و غیاب بیا 2 فروم ▇▇▇

    حاضرررررررررررررررررر
  2. ه

    دلــــت از كي پـــره ؟

    پدرررررررررررررررررررررررررررررر
  3. ه

    ▇▇▇ دفتر حضور و غیاب بیا 2 فروم ▇▇▇

    حاضضضضضضضضضضضضضضضضضضضضرم
  4. ه

    شکارچی....

    شکارچی.... مردی از کنار جنگلی رد می شد ، شیری را دید که برای شغالی را خط ونشان می کشد . شغال به خانه رفت و در را بست ولی شیر همچنان به حرکات رزمی اش ادامه داد و شغال را به جدال فرا خواند . مرد سرگرم تماشای آنان بود که کلاغی از بالای درخت از او پرسید چه چیز تو را این چنین متعجب کرده است؟...
  5. ه

    دوبرادر دوستداشتني

    دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود . شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :‌ (( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی...
  6. ه

    دخترك

    دخترک از میان جمعیتی که گریه‌کنان شاهد اجرای تعزیه‌اند رد می‌شود. عروسک و قمقمه‌اش را محکم زیر بغل می‌گیرد. شمر با هیبتی خشن، همان‌طور که دور امام حسین(علیه السلام) می‌چرخد و نعره می‌زند، از گوشه‌ی چشم دخترک را می‌پاید. او با قدم‌های کوچکش از پله‌های سکوی تعزیه بالا می‌رود. از مقابل شمر...
  7. ه

    حرف مفت

    اصطلاح حرف مفت زدن داستانی دارد که خالی از لطف نیست! در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تاسیس شد؛ اما مردم استقبالی نکردند وکسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود. به ناصرالدین شاه گفتند : تلگرافخانه بی مشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند. اودستور داد به مدت یک ماه مردم...
  8. ه

    لنگه کفش

    لنگه کفش پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می‌رفت. به علت بی‌توجهی، یک لنگه کفش ورزشی او از پنجره قطار بیرون افتاد. مسافران برای پیرمرد تأسف می‌خوردند. ولی پیرمرد بی‌درنگ، لنگه دیگر کفشش را هم بیرون انداخت. همه تعجب کردند. پیرمرد گفت: «که یک لنگه کفش نو برایم بی‌مصرف می‌شود ولی اگر کسی یک جفت...
  9. ه

    یک لیوان شیر

    یک لیوان شیر پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت هزینه تحصیل خود را به دست می‌آورد، روزی دچار تنگدستی و گرسنگی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار می‌آورد تصمیم گرفت از کسی تقاضای کمی غذا کند. در خانه‌ای را زد. دختر جوان زیبایی در را به روی او گشود. دستپاچه...
  10. ه

    «★★★تشــكر ازكاربران فعال بياتوفــــروم★★★»

    پاسخ : «★★★تشــكرويــــژه ازكاربران بياتوفــــروم★★★» شهاب جان درست ميفرماييد و اين باعث خوشحالي كه چنين مديري داريم كه به كاربرها توجه ميكنه اميدوارم دركنارشماهميشه خوش باشيد و اين باعث افتخاره كه مديري مثل شما شهاب جان داريم. وبخصوص براي اين تايپك ازطرف همه كاربرها ازشما تشكر ميكنم
  11. ه

    سسلام عزيزم[IMG]

    سسلام عزيزم[IMG]
  12. ه

    واي...................

    واي...................
  13. ه

    پارسا همين دوتا مرد برامون ازش يه ورزشگاه پره مرد هست. خيلي اقاييد

    پارسا همين دوتا مرد برامون ازش يه ورزشگاه پره مرد هست. خيلي اقاييد
  14. ه

    من پدافند هوايي دارم نميزارم كسي به پارسا موشكي بندازه مرمر اگه بخواد چييزي بگه.. مز مزش ميكنم

    من پدافند هوايي دارم نميزارم كسي به پارسا موشكي بندازه مرمر اگه بخواد چييزي بگه.. مز مزش ميكنم
  15. ه

    شهاب خوب بلدي با كلمات بازي كني جمله بسازي كلك همينجوري دل همه دخترها رو بردي

    شهاب خوب بلدي با كلمات بازي كني جمله بسازي كلك همينجوري دل همه دخترها رو بردي
  16. ه

    چاي محسن بود مديرمون پرعطر.... شهاب ديگه بهت ميگيم محسن كي ميخواستي بگي اسمت محسنه مه قلم

    چاي محسن بود مديرمون پرعطر.... شهاب ديگه بهت ميگيم محسن كي ميخواستي بگي اسمت محسنه مه قلم
  17. ه

    پارسا اين نجوا دختره.....منم دخترم .....فقط تو و شهاب مردي..شمارو ميكشيم

    پارسا اين نجوا دختره.....منم دخترم .....فقط تو و شهاب مردي..شمارو ميكشيم
  18. ه

    اخ جون بحث درجه هست منم ميخوام يه درجه با كيك ميخوام پارسا كه توي روم بهم درجه نميده

    اخ جون بحث درجه هست منم ميخوام يه درجه با كيك ميخوام پارسا كه توي روم بهم درجه نميده
  19. ه

    عزيز خوش اومدي شما مثل رومت[IMG]ون گليد اين گل تقديم شما

    عزيز خوش اومدي شما مثل رومت[IMG]ون گليد اين گل تقديم شما
بالا پایین