شعر حافظ برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادستمیان او که خدا آفریده است از هیچدقیقهایست که هیچ آفریده نگشادست
به کام تا نرساند مرا لبش چون ناینصیحت همه عالم به گوش من بادستگدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست
اسیر عشق تو از هر...