● تعریف لغت سیاست
▪ (در ریشهٔ عربی) «رام کردن اسب»
▪ (در لغت) «خط مشی» یا «خط سیر و راهی که انسان پیش رو دارد».
▪ (در انگلیسی: politics) برنامه، شیوهٔ عمل، اصول و قواعدی اساسی، اصول راهنما و...
▪ (در اصطلاح عام) روند و انجام تصمیم گیری ها برای هر گونه گروه است؛ از قبیل حکومت ها و کشورها،...