Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

شعــــــــــــر بدبختي

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı شعــــــــــــر بدبختي
نویسنده موضوع ♔ŠĦДĦДB♔
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan ♔ŠĦДĦДB♔

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

منم یک دامپزشک خسته و نالان
ز دست دام و صاحب دام نادان
شب و روزم شده واکسن فقط واکسن
نمیدونم چرا واکسن زدن شد بخت و اقبالم [
نــگاهم خيره بر ابر
عــــزيـــزم سعي من اين است
فلک را سقف بشکافم و طرحي نو در اندازم
که شايد پشت ابر ها زندگي باشد
و شايد پشت سختي راحتي باشد
گمانم شيزوفرني رفته بر جانم
برايم عکس و کاغذ يک قلم کنته
کنم تصوير،عکست را
زده بالا دوپامينم
به من چيزي بگو دوستم
سراسر با تو گوش هستم
نبودت را تحمل کرده ام يارم
اگر چه خرد شدم من در کنار هر لآبالي
هنوزم پاي بر جا ام
چه پنداري پليد آمد
چه دستاني غريب آمد
هم آغوشي گدايي عاشقي هرگز
هوس کردم ولي حتي نپوشيدم نخوردم من
به خود گفتم که آخر مي شود عالي
ولي آيا تو ميداني؟
عــــزيـــزم زير ابرها يک نــگاهي کن
که شايد خيره بر چشمان رنگي ات
و شايد گوشه اي تنــــها برايت شــــــعر بنويسم
من هر شب فکر آنجا ام
که از آهنگ و امواجت رسد رعدي
کنون تشنه نمي باشم
ولي بد نيست از چشمان نمناکت رسد آبي
عــــزيزم عمر من رفت
ببين تنها و در سعي ام
کشم بيرون از اين مردم
زميني ها تو را باور ندارند پس مرا ديوانه خوانند
سفر بايد خطر بايد به سمت تو
به مژگانم نــگاهي کن بهم چسبيده و خوابند
چون اينجا اين زميني ها مرا بيمار پندارند
مرا با شيزوفرني مبتلا دانند
نميرويد گلي در بين اين مردم
اگر رويد علف خوانند
جماعت هم که هفت رنگ اند
همان بهتر که با عالم تفاوت دارم اي دوست
نميخواهم تنم رنگين کمان باشد
شدم بینا به عشقم شيزوفرني خوب هستي مرهم زخم
تو را باور کنم حتي اگر عالم کند اخم
عــــزيـــزم زير ابر ها يک نــگاهي کن
همين حالا نــگاهي کن
که شايد چنگ آدم ها
بريزد خون داغم را
بميراند نــگاهم را
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

از اینجا که من ایستادم هوس دور نیستبه دستهایم نگاه کن!
خالی اند
روزگاری سکه ای داشتم
که با آن
دستهای خالی را پر سکه می کردم
نگاه کن!
اگر چه باور نکردی اضطراب چشمانم را
زمین گرد نیست
اختری چشمه*ی نور نیست
از اینجا به هفت آسمان پل زدند
به بی*انتهای جهان خیره*اند
به یک قاصدک دلخوشند
من اینجا دل آشفته*ی کیستم؟
خدا داند و من خدا نیستم
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

هر وقت می خواهم بجویم باز خود را
آئینه، تصویری نشانم می دهد از خویش:
روی لبانم
گنجشک پیری مرده دارم
خط های پیشانی ِ من
اقرار کردند:
« مرداب خسته
در خود شکسته
پائیز ساکت
روی لبان تو نشسته»

مرداب
روی لبانش
ردّ غبار خاطراتی از رهایی است
پژواک آرام غمِ بی همصدایی است
تنهایی اش
تنهایی ذات خدایی است
با خود،
خودش تنهاست
این است اگر او زشت یا زیباست



تو آمدی حالا
گنجشک پُرگویم
هر چند می دانم
تو یادگار دورۀ بی بازگشت سادگی هایی
بی ترس از « امّا» ، « اگر» ...
آن وقت ها می شد
با گنگی آوا به هر کس گفت
که گفت و گوها نیست جز آوای گنگی دور
مانندِ:« جیک و جیک و جیک و جیک و جیک و جیک»

انگار روزی، روزگاری
روی لبانم خانۀ گنجشک ها بود


احساس می کردم
پُرگویی ات
مثل صدای رود در آرامش سنگ است
زیباترین نت در دلِ سبز یک آهنگ است
نرمای صبحی گرم با هر واژه ای که پرت می کردی
بر گونه ام احساس می شد
باور کنم یا نه
انگار روزی، روزگاری
مرداب هم کاشانۀ گنجشک ها بود
روزی نه ، شاید روزگاری
مرداب هم
دیوانۀ گنجشک ها بود.
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

هر چند دور ، دور تو بود
و عشق تو مرا به دوردست برده بود .
ولی دوردست جای دوری نبود
اگر نگاهی به دور دست خود می کردم.

اخواسته متولد شدم به اجبار نفس زنده ام سال هاست در فلسفه ای به نام زندگی دنبال معنای واقعی زندگی می گردم شاعر نیستم اما همیشه نیرویی در من است که احساساتم را با نوشته بیان میکند وقتی در ادمهای دور و برم همدردی نیافتم قلم تنها سنگ صبورم بود صبرش را تحسین میکنم که دیونگی مرا در تمام لحظه ها طاقت اورده و گاهی هم به حال من میگرید این را وقتی فهمیدم که واژه های دفترم خیس می شدند
من به دنبال خودم می گردم اما نیستم
عاشقم عاقلم دیوانه ام من کیستم ؟
 
بالا پایین