Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

مسجد مقدس جمكران چطور برپا شد؟؟جالب و واقعي

اطلاعات موضوع

Kategori Adı امام مهدی (عج)
Konu Başlığı مسجد مقدس جمكران چطور برپا شد؟؟جالب و واقعي
نویسنده موضوع mosTafa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan mosTafa

mosTafa

مـدیـر ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Sep 15, 2013
ارسالی‌ها
5,132
پسندها
4,080
امتیازها
113
محل سکونت
مشهد
تخصص
انتخاب آدم اشتباهی
دل نوشته
لیاقت ش رو نداشت ...
بهترین اخلاقم
احمق م
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه

اعتبار :

اولش بذارين براتون منبع ش رو بگم تا خداي نكرده فك نكنين داستان سازي ه!
نجم الثاقب، ص 383تا388
راستي خودم اين مطلبش رو روي يه بنر توي مسجد جمكران ديدم!


شيخ حسن بن مثله جمكراني ميگويد: من شب سه شنبه 17 ماه مبارك رمضان سال373 هجري قمري در خانه خوابيده بودم كه ناگاه جماعتي از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند: " برخيز و مولاي خود حضرت مهدي(عج) را اجابت كن كه تو را طلب نموده است."
آنها مرا به محلي كه اكنون مسجد جمكران است آوردند. چون نيك نگاه كردم،تختي ديدم كه فرشي نيكو بر آن تخت گسترده شده و جواني سي ساله بر آن تخت تكيه بر بالش كرده و پيرمردي هم نزد او نشسته است.
آن پير ، حضرت خضر بود كه مرا امر به نشستن نمود!
حضرت مهدي(عج) مرا به نام خودم خواند و فرمود:
"برو به حسن مسلم- كه در اين زمين كشاورزي ميكند- بگو: اين زمين شريفي است و حق تعالي آن را از زمين هاي برگزيده است، و ديگر نبايد در آن كشاورزي كند"
عرض كردم: يا سيدي و مولاي! لازم است كه من دليل و نشانه اي داشته باشم وگرنه مردم حرف مرا قبول نميكنند!آقا فرمودند:
"توبرو و آن رسالت را انجام بده،ما نشانه هايي براي آنها قرار ميدهيم،و همچنين نزد سيد ابوالحسن -يكي از علماي قم- برو و به او بگو:حسن مسلم را احضار كند و سود چند ساله را كه از زمين به دست آورده است ، وصول كند و با آن پول در اين زمين مسجدي بنا نمايد".
"به مردم بگو: به اين مكان رغبت كنند وآن را عزيز بدارند و چهار ركعت نماز در آن بگزارند".


چون به راه افتادم چند قدمي هنوز نرفته بودم كه دوباره مرا باز خواندند و فرمودند:
"بزي در گله جعفر كاشاني است، آن را خريداري كن و بدين مكان آورو آن را ذبح كن وبين بيماران انفاق كن؛ هر بيمار و مريضي كه از گوشت آن بخورد، حق تعالي او را شفا دهد."
حسن بن مثله ميگويد: من به خانه بازگشتم و تمام شب را در انديشه بودم ، تا اينكه نماز صبح را خوانده و به ملاقات"علي المنذر" رفتم و ماجراي شب گذشته را براي اون نقل كردم و با او به همان مكان شب گذشته رفتيم.
در آنجا زنجير هايي را ديديم كه طبق فرموده امام(عج) حدود بناي مسجد را نشان مي داد.

سپس به قم نزد سيد ابوالحسن الرضا رفتيم و چون به در خانه او رسيديم، خادم او گفت:آيا تو از جمكران هستي؟گفتم :بلي!
خادم گفت: سيد از سحر در انتظار تو است. آنگاه به درون خانه رفتيم و سيد مرا گرامي داشت و گفت:اي حسن بن مثله!من در خواب بودم كه شخصي به من گفت:
"حسن بن مثله، از جمكران نزد تو مي آيد هر چه او گويد،تصديق كن و بر قول او اعتماد نما، كه سخن او سخن ماست و قول او را رد نكن".
از هنگام بيدار شدن تا اين ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجراي شب گذشته را براي وي تعريف كردم.
سيد بلافاصله فرمود تا اسب ها را زين نهادند و بيرون آوردند و سوار شديم. چون به نزديك روستاي جمكران رسيديم، گله جعفر كاشاني را ديديم،آن بز از پس همه گوسفندان مي آمد.به ميان گله رفتم همينكه بز مرا ديد به طرف من دويد، جعفر سوگند ياد كرد كه اين بز در گله من نبوده و تا كنون آن را نديده بودم!
به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح كرده و هر بيماري كه از گوشت آن تناول كرد، باعنايت خداوند تبارك و تعالي و حضرت بقيه الله-ارواحنا فداه-شفا يافت!
ابوالحسن الرضا؛ حسن مسلم را احضار كرده و منافع زمين را از او گرفت و مسجد جمكران را بنا كرد!


..::: الــلــهــم عــجــل لــولـيــك الــفــرج :::..
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین