هرشب غزل نشانه ی تنهایی من است... شاعرشدن بهانه ی تنهایی من است... امشب دوباره بغض نوشتم برای تو... این بهترین ترانه ی تنهایی من است... فکروخیال دوری وکابوس رفتنت... هرشب شراب خانه ی تنهایی من است... تقویم روزهای پریشان شروع شد... این روزهازمانه ی تنهایی من است... سرروی شانه هایت..توهم زدم گلم! دیوارمرگ شانه ی تنهایی من است... قسمت نشدکه باتوبمانم کلافه ام... تقدیرتازیانه ی تنهایی من است... مردی شکسته..خسته..نشسته درون خود تصویرجاودانه ی تنهایی من است!
دهانت را میبویند
مبادا گفته باشی "دوستت دارم"
دلت را میبویند...
روزگار غریبی است نازنین
و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
خداوندا...
خداوندا! تو می دانی که من دلواپس فردای خود هستم..
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت
مرا تنها تو نگذاری..
که من تنهاترین تنهام،انسانم
خدا گوید:
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ای والاترین مهمان دنیایم
تو ای انسان!
بدان همواره آغوش من باز است
شروع کن...
یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من...