*مینا*
مــدیـر بـازنشـسـتـه
- تاریخ ثبتنام
- Sep 12, 2013
- ارسالیها
- 3,063
- پسندها
- 366
- امتیازها
- 83
- محل سکونت
- زیر اسمون خدا
- تخصص
- ترانه سرا
- دل نوشته
- هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
- بهترین اخلاقم
- بخشیدن
اعتبار :
شیمی درمانی و پرتو درمانی هم زمان، یک بار غده را از بین برد ولی چند ماه بعد دوباره غده*ای از بخش تحتانی مری عود کرد. امتیاز حج را فروخت و خرج درمان کرد. حالا اما می گویند که با کمک فیس بوک حمید فرخ نژاد درمان شده. جانبازی که چندی پیش درخواست کمکش در صفحه*ی فیس*بوک حمید فرخ*نژاد قرار گرفته بود، معالجه شد. به گزارش ایسنا، چندی پیش پسر رزمنده*ای خراسانی نامه*ای را روی صفحه شخصی فرخ*نژاد در فیس بوک قرار دارد و از این بازیگر خواست تا با انتشار این نامه مردم برای سلامتی پدرش دعا کنند. «حمید خان سلام من و خانواده*ام ازهواداران کوی تو هستیم پدرم رزمنده دوره جنگه. سرطان مری داره. فردا برای آخرین جواب دکتر دارم میارمش تهران. ازت پول وکمک نمی*خوام. فقط می*خوام این نامه رو بدون ذکر اسم من برای یکی دوساعت بذاری رو صفحه*ات تا اگر کسی خواست برای پیرمردی که باداشتن 6 تا بچه داوطلبانه به جبهه رفت و یک گوشش کر شد و دنبال جانبازی و این*جور چیزها هم نرفت، دعایی بکنه، دعایی بکنه. خاطرت عزیزه حتی اگر خواهشم بی*جواب بمونه. دوستدارت ..... از خراسان شمالی» با انتشار این نامه در فیس*بوک فرخ*نژاد و پیگیری*های این بازیگر مراحل درمان این رزمنده خراسانی بصورت رایگان انجام شد که روز گذشته نامه*ای با عنوان «پسر رزمنده ناشناس خراسانی» در همان صفحه شخصی منتشر شد. «حمیدخان سلام سالها پیش شعری نوشته بودم با عنوان "برای تو می*ترسم". منظورم این بود که به خاطر تو می*ترسم، به جای تو می*ترسم، از دست روزگار تو می*ترسم. ما خراسانی*ها لهجه داریم مثل همۀ اقوام ایرانی. حمیدخان لهجه*ام چقدر صادقانه بود که بی*سوال و جواب نامۀ التماس دعایم را روی صفحۀ فیس بوکت گذاشتی؟ ممنونم. آز آنجا که باید خلاصه گفت، خلاصه بگویم: پدرم که چهار بار به جبهه رفت در حالی که شش فرزند داشت، بعد از جنگ در سال 1373 از کار بیکار شد. و دوباره از آن سال تاسال 1390 برای کسب روزی حلال در 90 کیلومتری خانه*مان مشغول به کار شد و هر هفته یک روز به خانه می*آمد. حاصل این فداکاری 17ساله سروسامان گرفتن پنج نفر از بچه*ها بود. قطعه زمینی هم داشت که فروخت و برای تشرف به خانۀ خدا ثبت نام کرد. بعد از بازنشستگی چند صباحی را به ساختن خانه با وام مسکن مهر گذراند و چند ماهی از ساختن خانه و رسیدن به اندکی آرامش نگذشته بود که حالش خراب شد و بعد از مراجعه به دکتر فهمیدیم سرطان مری دارد. شیمی درمانی و پرتو درمانی هم زمان، یک بار غده را از بین برد ولی چند ماه بعد دوباره غده*ای از بخش تحتانی مری عود کرد. امتیاز حج را فروخت و خرج درمان کرد. حالا پدرم آن* قدر لاغر شده که به فکر عمل جراحی باشیم. بعد از پیامی که به شما دادم، مردم و شما شرمنده*مان کردید. فردای آن روز وقتی همدیگر را دیدیم گفتم دلیل کارم این بود که ببینم کسی امثال پدرم را یادش هست؟ شما گفتید: مردم هیچ وقت قهرمان*هایشان را فراموش نمی*کنند. همه اتفاقات ریز و درشتی که از آن روز افتاده معنای عینی همین جمله است. پدرم که قل هوالله خواندنش برای سلامتی همه ترک نمی*شود، بعد از شنیدن ماجرا روحیه*اش هزار برابر شده چون خدا گفته: مرا با زبانی که با آن معصیت نکرده*اید بخوانید تا اجابت*تان کنم. پدرم از همه*تان تشکر کرد و باز شروع کرد به قل هوالله خواندن. از آن روز به بعد با اطلاع*رسانی شما به آقای دکتر زالی رییس محترم سازمان نظام پزشکی کشور و معاون محترم ایشان آقای دکتر امی و پزشک جراح زبردست استاد دکتر افشار و آقای دکتر میراسماعیلی، همۀ حضرات آنچه از لطف و محبت که میسر بود، از پدرم دریغ نکردند و خستگی این کهنه سرباز انقلاب را از تنش درآوردند. به مدد دعای مردم، پیگیری های شما و حضرات پزشکی که نام*شان را بردم و صدالبته عنایات خدا و امام زمان امور درمان ایشان، بدون دریافت هزینه*ای در حال انجام است. پدرم شنوایی گوش راستش را در جبهه از دست داد تا گوش شنوای حرف راست ازدست نرود. من وهمۀ خانواده*ام تا ابد هربار به زیارت حرم آقام علی ابن موسی الرضا مشرف شویم، حاجت همۀ کسانی را که راه درمان پدرمان را هموار کردند از او و خدای او خواهیم خواست. شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست جای دعاست شاه من، بی تو مباد جای تو» پسر رزمنده ناشناس خراسانی |