Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

شعر صبح از یدالله رویایی

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı شعر صبح از یدالله رویایی
نویسنده موضوع Αli язza
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan Αli язza

Αli язza

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 1, 2013
ارسالی‌ها
679
پسندها
667
امتیازها
93

اعتبار :



جرس از همهمه افتاد كه باز
كاروان افتد در راه درنگ
نای آوازگر پیك خروس
به هر آن دور طنین داد چو زنگ
شب سپیدی زد و چون مار گریخت
روز ماری گشت آغوش گشود
قطره قطره همه دنیای وجود
ریخت در دامن این مار كبود
ریخت بر خاك همه اختركان
خاك رخساره دگر بگرفت
سایه های دشت از هم واشد
دشت خمیازه ز پیكر بگرفت
لحظه ای در آن هر چه مشكوك
لحظه در آن همه چیز از هم دور
لحظه ای در آن هر چیز رفیق
لحظه در آن هر چه مبهم و كور
آسمان آشتی دشمن و دوست
گرگ و میش از یك جوی آب خورند
روی باروی ویران افق
نیزه زاران طلا تاب خورند
طاق تا بربندد در ره نور
رنگ ها می جنبند از همه جا
شاخه ها ساخته گهواره صوت
سایه ها رانده ز هم چون گله ها
روی هر نقش تولد بنشست
زندگی لذت تكرار گرفت
فوج رنگین صداها رمه وار
دشنه از دست شب تار گرفت
روی پیشانی گلدسته شهر
صبح بنشسته و ره رویا زد
خوابها بشكست از جنبش نور
نبض حركت در ژرفاها زد​
منبع:moraffah.blogfa.com
 
بالا پایین