راحیل
کـاربـر ویــژه
- تاریخ ثبتنام
- Jul 12, 2014
- ارسالیها
- 554
- پسندها
- 535
- امتیازها
- 0
- محل سکونت
- اهواز
- تخصص
- خیاطی-آموزش قران بصورت تکمیلی
- دل نوشته
- دلم شکست.تو کجایی.شدم باز هوایی.
- بهترین اخلاقم
- راستگویی حتی اگه به ضررم باشه
اعتبار :
با هم قرار گذاشته بودیم هرکس زودتر شهــــیــــد شداز اون طرف خبر بیاره.
شهید که شد خوابشو دیدم.
داشت می رفت که با قسم حضـرت زهـــــرآ(سلام الله علیها) نگهش داشتم.
با گریه گفتم مگه قرار نبود هرکــــــس که شهـیــــد شد از اون طرف خبر بیاره؟
بالاخره حـرف زد و گفت:
مهـدی این جــــآ قیامته!خیلی خبراس.جمعمون جمعه ولـــی ظرفیت شمــــآ پایینه هرچـــی بگم متوجــه نمیشی.
گفتم اندازه ظرفیت کوچیک من بگـو!
گفت:"همین دیگه! امام حســـــین (علیه سلام) میشینن وسط ما هم حلقه میزنیم دورشون
برا آقـآ خاطره تعریف می کنیم."
بهش گفتم:چیکار کنم تا آقا من رو هم ببره؟
نگاهم کرد وگفت:
مهدی!همه چیز دست امام حسـینه.
همه پرونده ها میاد زیر دست آقـآ.
حضرت نگاه میکنن
هر کسی رو که بخوان یه امضای ســــــبـز می زنن زیرش.
دامـن آقا رو بگیـریـد."
خاطره ای از شهید جعفــــــر لالـــــه.
شهید که شد خوابشو دیدم.
داشت می رفت که با قسم حضـرت زهـــــرآ(سلام الله علیها) نگهش داشتم.
با گریه گفتم مگه قرار نبود هرکــــــس که شهـیــــد شد از اون طرف خبر بیاره؟
بالاخره حـرف زد و گفت:
مهـدی این جــــآ قیامته!خیلی خبراس.جمعمون جمعه ولـــی ظرفیت شمــــآ پایینه هرچـــی بگم متوجــه نمیشی.
گفتم اندازه ظرفیت کوچیک من بگـو!
گفت:"همین دیگه! امام حســـــین (علیه سلام) میشینن وسط ما هم حلقه میزنیم دورشون
برا آقـآ خاطره تعریف می کنیم."
بهش گفتم:چیکار کنم تا آقا من رو هم ببره؟
نگاهم کرد وگفت:
مهدی!همه چیز دست امام حسـینه.
همه پرونده ها میاد زیر دست آقـآ.
حضرت نگاه میکنن
هر کسی رو که بخوان یه امضای ســــــبـز می زنن زیرش.
دامـن آقا رو بگیـریـد."
خاطره ای از شهید جعفــــــر لالـــــه.