Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

شعر طنز

اطلاعات موضوع

Kategori Adı شعر طنز
Konu Başlığı شعر طنز
نویسنده موضوع ***HeleNa***
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan ***HeleNa***

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

عمو کلیپس فروش ! بله !کلیپس کم فروش ! بله !کلیپست جا داره ؟ بله !دورِش پَر داره ؟ بله !عمو کلیپس فروش ! بله !من کلیپس می خوام !! بله !واسه یه شب می خوام !! بله !عمو چکمه فروش !! بله !چکمه کم فروش ! بله !چَکمت عُمق داره ؟ بله !ارتفاع داره ؟؟ بله !عمو چکمه فروش !! بله !من چکمه میخوام ! باشه !واسه یه رُب می خوام !!! باشه
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

شنیدم در زمان خسرو پرویز​

گرفتند آدمی را توی تبریز

به جرم نقض قانون اساسی

و بعضی گفتمان های سیاسی

ولی آن مرد دور اندیش، از پیش

قراری را نهاده با زن خویش

که از زندان اگر آمد زمانی

به نام من پیامی یا نشانی

اگر خودکار آبی بود متنش

بدان باشد درست و بی غل و غش

اگر با رنگ قرمز بود خودکار

بدان باشد تمام از روی اجبار

تمامش از فشار بازجویی ست

سراپایش دروغ و یاوه گویی ست

گذشت و روزی آمد نامه از مرد

گرفت آن نامه را بانوی پر درد

گشود و دید با هالو مآبی

نوشته شوهرش با خط آبی:

عزیزم، عشق من، حالت چه طور است؟

بگو بی بنده احوالت چه طور است؟

اگر از ما بپرسی، خوب بشنو

ملالی نیست غیر از دوری تو

من این جا راحتم، کیفور ِ کیفور

بساط عیش و عشرت جور و واجور

در این جا سینما و باشگاه است

غذا، آجیل، میوه رو به راه است

کتک با چوب یا شلاق و باطوم

تماما شایعاتی هست موهوم

هر آن کس گوید این جا چوب دار است

بدان آن هم دروغی شاخدار است

در این جا استرس جایی ندارد

درفش و داغ معنایی ندارد

کجا تفتیش های اعتقادی ست؟

کجا سلول های انفرادی ست؟

همه این جا رفیق و دوست هستیم

چو گردو داخل یک پوست هستیم

در این جا بازجو اصلا نداریم

شکنجه، اعتراف، عمرا نداریم

به جای آن اتاق فکر داریم

روش های بدیع و بکر داریم

عزیزم، حال من خوب است این جا

گذشت عمر، مطلوب است این جا

کسی را هیچ کاری با کسی نیست

نشانی از غم و دلواپسی نیست

همه چیزش تماما بیست این جا

فقط خودکار قرمز نیست این جا!
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

موهاش همیشه سیخه
نگاش همیشه میخه​
چت میکنه همیشه
بی مخ زدن؟نمیشه
پول از خودش نداره
باباش رو قال میذاره​
دی اند جیشو میپوشه
میشینه بعد یه گوشه
زنگ میزنه به دافش
میبنده هی به نافش​
که من دوست میدارم
تاج سرم میذارم
صورت رو کردی میک آپ
بیا بریم کافی شاپ​
تو کافی شاپ،می خنده
همش خالی میبنده
بهم میگن خدایی!
چقدر بابا بلائی!​
همه رو من حریفم
میذارم توی کیفم
هزارتا داف فدامن
منتظر یه نامن​
ولی تویی نگارم
برات برنامه دارم
اگه مشکل نداری
میام به خواستگاری!​
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

بهترین ماشین ایرانی پراید
گرچه گاهی قاتل جانی پراید!
بینمت اکنون به هرجا و مکان
جانشین خوب پیکانی پراید
بسکه محکم هستی و سفت و قوی
مثل تانک جنگ میمانی پراید!
چشم بی پولان همه بر روی تو
چون که امید فقیرانی پراید
اغنیا سوی فراری می روند
درد ماها را تو درمانی پراید
هر کجا باشد ژیان یا که رنو
توی آنجا مثل سلطانی پراید
دارد اکنون اصغری و آتقی
مریم و مش مهدی و مانی پراید
یا که دارد بندری و ساوه ای
سیستانی و خراسانی پراید
گر که از مادرزنت سیری هنوز
هدیه اش کن بی پشیمانی پراید
من خجالت می کشم از وصف تو
بسکه داری حسن پنهانی پراید​
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

خدایا پس چرا من زن ندارم؟

زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟

دوتا زن دارد این همسایه ما

همان یک دانه را هم من ندارم

آژانس ملکی امشب گفت به من:

مجرد, بهر تو مسکن ندارم

چه خاکی بر سرم باید بریزم؟

من بیچاره آخر زن ندارم

خداوندا تو ستارالعیوبی

وبر این نکته سوءظن ندارم

شدم خسته دگر از حرف مردم

تو میدانی دل از آهن ندارم

تجرد ظاهرا”عیب بزرگی است

من عیب دیگری اصلا”ندارم

خودم میدانم این”اصلا” غلط بود

در اینجا قافیه لیکن ندارم

تو عیبم را بپوش و هدیه ای ده

خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟

اگر او را فرستی دیگر از تو

گلایه قد یک ارزن ندارم​
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

«همسرم با غم تنهایی خود خو می کرد»
موقـع بحث هوو- لیک هیاهـــــو می کرد!

بسکه با فکـــر و خیالات عبث می خوابید
نصف شب در شکـم آن زنه چاقو می کرد!

وقتی از رایحه ی عشق سخن می گفتم
زود پا می شد و تی شرت مرا بو می کرد

طفلکی مادر مــن آش که می پخت زنم-
معتقد بود در آن جنبـــــــل و جادو می کرد

بهـــر او فاخته می دادم و می دیدم شب
داخل تابـــه به آن سس زده کوکو می کرد!

آخـــــــر برج کــــه هشتم گرو نه می شد
باز از مـــــن طلب ماهــــی و میگو می کرد

فیش دریافتــــــــــی بنده از او مخفی بود
زن همکـــــار ولی دست مـــــرا رو می کرد

دخل یکمـــــــــاه مرا می زد و ظرف یکروز
خـــرج مانیکــــــــور و میزامپلی مو می کرد

گـــــر نمی دادم بــــــا اشک سر مژگانش
آب می زد بــــــــــه ته جیبم و جارو می کرد

هر زنی غیر خودش عنتــــر و اکبیری بود
شخص «جینا...» را تشبیه به «...لولو» می کرد!

مثل آن کارتـــــون از لطف مداد جـــــــادو
بوالعجب شعبده ای بــا چش و ابرو می کرد

دکتر تغذیه ای داشت که ماهی صد چوق
می گرفت از مــــن و تقدیم به یارو می کرد

صد گرم چونکه بر آن اسکلت افزون می شد
عصبی می شد و لعنت بـــه ترازو می کرد

عاقبت هیکل پنجــــــاه و سه کیلویی را
خون دل خورده و پنجــاه و دو کیلو می کرد

حسرت زندگی خواهــــر خود را می خورد
کاو بــــه مچ - تـــا سرآرنج- النگو می کرد

نظـــــــــــر مادرش از هر نظری حجت بود
هر چــــــــه می کرد فقط با نظر او می کرد

بر خلافش اگـــــر آن دم نظری می دادم
لنگــــــه ی کفش نثــــار من هالو می کرد

کاشکی دست بزن داشتم امــا چه کنم
که خدا قسمت او شوهـــــر مظلومی کرد!​
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

از فراقش قلب بشقابم شکست
قاشق و چنگال من در غم نشست
دید او فیش حقوقم را مگر؟
کاین چنین از پیش من بگرفت پر​
مرغکم رفتی تو از پیشم چرا
کردی از پیش خودت کیشم چرا
من به تو خیلی ارادت داشتم
حشر و نشری با کبابت داشتم​
خاطراتت مانده در کنج اجاق
سوخت قلب دیگ تفلون از فراق
ران و بال و سینه ات یادش بخیر
قلب چون آیینه ات یادش بخیر​
با سس قرمز چه زیبا می شدی
خوب و دلچسب و دلارا می شدی
ای فدای ژامبون رنگین تو
سوپ های داغ و آن ته چین تو​
ناز کم کن پیش ماها هم بیا
لطف کن ،یک شام، اینجا هم بیا
دستمان از گوشت دور است ای نگار
پس تو دیگر اشکمان را در نیار​
زندگی بی تو جهنم می شود
سکته ،اسبابش فراهم می شود
ای فدای قُد قُدایت باز گرد
این دل و جانم فدایت باز گرد​
بی تو باور کن که مردن بهتر است
از جهان تشریف بردن بهتر است
از خر شیطان بیا پایین عزیز
عشوه کم کن ،زهر در جامم مریز​
تازگی از دیگران دل می بری
هرکه بامش بیش ،با او می پری
در نبودِ هیکل زیبای تو
دلخوشم با سنگدان و پای تو​
پس چه شد آن بال های خوشگلت
لک زده است این دل برای شنسلت
ذهن یخچالم پُر است از یاد تو
بازگرد ای خوشگل تو دلبرو​
تخم خود را لا اقل از ما نگیر
تا که با خاگینه اش گردیم سیر
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

خانمــی با همســــــرش گفــت اینچنیـــــن :
کای وجــــــودت مــــایه ی فخـــــر زمیــــــن !
ای که هستـــی همســـری بس ایــــده آل !
خواهشــــی دارم .. مکُــــن قال و مقـــــال !
هفــــت سیـــــن تازه ای خواهــــــم ز تـــــو
غیـــــــر خرج عیـــــد و ... غیــــر از رختِ نو
"سین" یک ، سیّاره ای ، نامــــش پـــــراید
تا برانـــــــــم مثـــــــل بـــــرق و مثــــــل باد
"سین" دوم ، سینــــه ریـــــزی پُر نگیـــــــن
تا پَــــرَد هــــوش از سر عمّـــــه شهیــــن !
"سین" سوم ، یک سفـــــر سوی فـــــرنگ
دیـــــــــدن نادیــــــــده هـــــــای رنـگ رنـگ
"سین" چارم ، ساعتی شیـــــک و قشنگ
تا که گویـــــم هست سوغـــات فرنــــــگ !
"سین" پنجـم ، سمــــع دستـــورات مــن !
تا ببالــــــم مـــــن به خــود ، در انجمــــن !
....
آنگه ، آن بانـــــو ، کمـــــــی اندیشــــه کرد
رندی و دوز و کلَـــــــــک را پیشــــــــه کرد !
گفــــــت با ناز و کرشمـــــه ، آن عیـــــال !!
من دو "سین" کم دارم ، ای نیکـو خصال !
....

گفت شویش : من کنــــــــــون یاری کنم
با عیال خویـــــــــش ، همکـــــاری کنم !!
"سین" ششم ، سنگ قبـــری بهر من !
تا ز من عبـــــــرت بگیرد مـــــــــرد و زن !
"سین" هفتم ، سوره ی الحمد خوان ...
بعد مرگــــــم ، بَهر شــــوی بی زبان !!!
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

[h=3]خوابگاهی عجیب و تک داریم[/h]
[h=3]در بدنسازی*اش خرک داریم[/h]
[h=3]گرچه این کاخ هست در «حافظ»[/h]
[h=3]لیک استخر در «ونک» داریم[/h]
[h=3]پولدار و فقیر یکسانند[/h]
[h=3]از همه قشر و هر دهک داریم[/h]
[h=3]روز و شب در تلاش بی*وقفه[/h]
[h=3]کشت تدریجیِ کپک داریم[/h]
[h=3]تا که ثابت کنیم این شدنی*ست[/h]
[h=3]طرح گنداندنِ نمک داریم[/h]
[h=3]تا مگر ظرف*ها تمیز شود[/h]
[h=3]مته، سمباده، کاردک داریم[/h]
[h=3]در کمدهای*مان به جای کتاب[/h]
[h=3]تیغ اصلاح، کش، پفک داریم[/h]
[h=3]غالباً در نماز آخر وقت[/h]
[h=3]هر دو رکعت سه بار شک داریم[/h]
[h=3]در نمک*پاش*مان مربا و[/h]
[h=3]در شکرپاش*مان نمک داریم[/h]
[h=3]روی بالشت*هایمان لپ تاپ[/h]
[h=3]زیر بالشت*ها تشک داریم[/h]
[h=3]فیس*بوک است شمع محفل ما[/h]
[h=3]ما که ویندوز یا که مک داریم[/h]
[h=3]Asghar is now friend with Zahra[/h]
[h=3]توی wall همه سرک داریم[/h]
[h=3]بهر ابراز عشق، امروزه[/h]
[h=3]Like داریم، سیخونک داریم[/h]
[h=3]روز و شب حرف می*زنیم فقط[/h]
[h=3]تا که ثابت کنیم فک داریم[/h]
[h=3]تا بخندیم بی*جهت با هم[/h]
[h=3]روی دیوارها ترک داریم[/h]
[h=3]شام*مان لوبیای سحرآمیز[/h]
[h=3]صه*ها با جناب جک داریم[/h]
[h=3]از قضا سلف جمعه تعطیل است[/h]
[h=3]پس غذا سوپ جو پرک داریم[/h]
[h=3]این «غذایا» که توی یخچال است[/h]
[h=3]صاحبش کیست؟ ما که شک داریم…[/h]
[h=3]وام*ها چون که می*شود واریز[/h]
[h=3]با غذا دائم ایستک داریم[/h]
[h=3]آخر ماه بعد هر وعده[/h]
[h=3]چای جوشیده خنک داریم[/h]
[h=3]در آسانسور به لب دعای سفر[/h]
[h=3]«ربی انی اتوب لک» داریم[/h]
[h=3]شتر مرگ ساکن اینجاست[/h]
[h=3]چشم بیهوده بر کمک داریم[/h]
[h=3]هفته*ای هفت بار pes داریم[/h]
[h=3]حمله داریم، هافبک داریم[/h]
[h=3]تخته، پاسور و مثلهم هرگز…[/h]
[h=3]منچ داریم… بادکنک داریم…[/h]
[h=3]روی دیوارهای*مان عکسِ[/h]
[h=3]خانم جولیا کیک داریم[/h]
[h=3]عاشقیم اکثراً، بنابراین[/h]
[h=3]شعر داریم، نی*لبک داریم[/h]
[h=3]عاشقی شغل مطمئنی نیست[/h]
[h=3]دو سه معشوقه یدک داریم[/h]
[h=3]طبق «اصل بقای عشق» اگر[/h]
[h=3]نازنین رفت، روشنک داریم[/h]
[h=3]آری این*گونه است «اوضا»مان[/h]
[h=3]گوییا خانه در درک داریم[/h]
[h=3]بیخودی نیست آخر هر ترم[/h]
[h=3]یک سبد نمره*های تک داریم…[/h]
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

زشت است اینکه گیره سر از چین بیاوریم
کبریت های بی خطر از چین بیاوریم

آورده ایم هرچه شما فکر می کنید
چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم

هرچند توی کشور ایران زیاد هست
ما می رویم گورخر از چین بیاوریم

آورده ایم ما نمک از ساحل غنا
پس واجب است نیشکر از چین بیاوریم

هی نیش می زنند و عسل هم نمی دهند
زنبورهای کارگر از چین بیاوریم

حالا که خشگلان همه رقاص گشته اند
صد واجب است شافنر از چین بیاوریم

خشکیده است پس بدهیدش به روسیه
دریای خشگل خزر از چین بیاوریم

تا اینکه جمعیت دو برابر شود سریع
باید که دختر و پسر از چین بیاوریم

حالا که نیست کار بزان پای کوفتن
ما می رویم گاو نر از چین بیاوریم

یک روز اگر که مردم ایران غنی شوند
باید گدا و در به در از چین بیاوریم

گویند سرّ عشق نگویید و نشنوید
ما می رویم لال و کر از چین بیاوریم
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

دستمال كاغذی به اشك گفت:
قطره قطره*ات طلاست
یك كم از طلای خود حراج می*كنی؟
عاشقم
با من ازدواج می*كنی؟
اشك گفت:
ازدواج اشك و دستمالِ كاغذی!
تو چقدر ساده*ای
خوش خیال كاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله می*شوی
چرك می*شوی و تكه*ای زباله می*شوی
پس برو و بی*خیال باش
عاشقی كجاست!
تو فقط
دستمال باش!
دستمال كاغذی، دلش شكست
گوشه*ای كنار جعبه*اش نشست
گریه كرد و گریه كرد و گریه كرد
در تن سفید و نازكش دوید
خونِ درد
آخرش، دستمال كاغذی مچاله شد
مثل تكه*ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرك و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاك بود و عاشق و زلال
او
با تمام دستمال*های كاغذی
فرق داشت
چون كه در میان قلب خود
دانه*های اشك كاشت.
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

زاغکی قالب پنیری دید"
از همان پاستوریزه های سفید!
پس به دندان گرفت و پر وا کرد
روی شاخ چنار مأوا کرد
اتفاقا ازان محل روباه
می گذشت و شد از پنیر آگاه
گفت: اینجا شده فشن تی وی!
چه ویوئی! چه پرسپکتیوی!
محشری در تناسب اندام
کشته تیپ توست خاص و عوام!
دارم ام پی تریّ ِ آوازت
شاهکار شبیه اعجازت
ولی اینها کفاف ما ندهد
لطف اجرای زنده را ندهد
ای به آواز شهره در دنیا
یک دهن میهمان بکن ما را!
زاغ، بی وقفه قورت داد پنیر!
آن همه حیله کرد بی تاثیر
گفت کوتاه کن سخن لطفا!
پاس کردم کلاس دوم من!
 

***HeleNa***

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Mar 17, 2014
ارسالی‌ها
5,011
پسندها
855
امتیازها
113
محل سکونت
tEhRaaN
سیم کارت

اعتبار :

شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش
به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد
بگفت هاله ز موهای کمندش / کمان ِابرو و قد بلندش
بگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست
ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من
ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم
در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام
برای دیدنش بی تاب بودم / زفکرش بی خور و بی خواب بودم
به خود گفتم که وقت آن رسیده / که بینم چهره ی آن نور دیده
به او گفتم که قصدم دیدن توست / زمان دیدن و بوییدن توست
ز رویارویی ام او طفره می رفت / هراسان بود او از دیدنم سخت
خلاصه راضی اش کردم به اجبار / گرفتم روز بعدش وقت دیدار
رسید از راه، وقت و روز موعود / زدم از خانه بیرون اندکی زود
چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت / توگویی اژدهایی بر من آویخت
به جای هاله ی ناز و فریبا / بدیدم زشت رویی بود آنجا
ندیدم من اثر از قد رعنا / کمان ِابرو و چشم فریبا
مسن تر بود او از مادر من / بشد صد خاک عالم بر سر من
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم / از آن ماتم کده مدهوش رفتم
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست / دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست
به خود لعنت فرستادم که دیگر / نیابم با چت از بهر خود همسر
بگفتم سرگذشتم را به «جاوید» / به شعر آورد او هم آنچه بشنید
که تا گیرند از آن درس عبرت / سرانجامی ندارد قصّه ی چت
 
بالا پایین