جشن تیرگان - نبرد تِشتَر و اَپوش در آسمان ایران زمین
ایجاد شرایط آبوهوایی گرم و خشک و سالهای کمباران در فلات ایران به ویژه در حدود چهار هزار سال پیش موجب پیدایش برخی باورهای کیهانی در دوران باستان شده است. در نمونهای از این اعتقادها، ستاره «تِـشتَـر» (شباهنگ/ شِعرای یمانی) ستاره بارانآور دانسته شد و ستاره «اَپوش» (اَپَـئوشَـه/ قلبالعقرب) دیو خشکسالی و از بین برنده آبها و هماورد تشتر بشمار آمد. در «تشتر یشت» اوستا که به راستی یکی از کهنترین نمایشنامههای بشری است، به روشنی نبرد تشتر و اپوش گزارش شده است. در این نبردها، گاه پیروزی از آن تشتر و گاه از آن اپوش است.
پرسش اینجا است که چه رویدادی در آسمان موجب پیدایش چنین باورهایی در میان مردمان شده است؟ برای پاسخ باید ابتدا اندکی با این دو ستاره و زمانهای طلوع و غروب سالانه آنها آشنا شویم.
ستاره تشتر (شباهنگ) ستارهای سپیدفام و پرنورترین ستاره سراسر آسمان است و در صورت فلکی سگ بزرگ (کلب اکبر) قرار دارد. امروزه نخستین طلوع بامدادی این ستاره در عرضهای جغرافیایی میانه ایران زمین، در اوایل مردادماه اتفاق میافتد؛ اما در حدود چهار هزار سال پیش، نخستین طلوع بامدادی این ستاره در اوایل تیرماه یا آغاز تابستان بوده است و نام ماه تیر (گونه دیگری از تشتر) نیز از همین واقعه برگرفته شده است. (واژه «مرداد» به همینگونه درست است و نگارش آن به شکل «امرداد» لازم نیست. در شاهنامه فردوسی، نوشتارهای ابوریحان بیرونی و در سراسر متون ادبیات فارسی، این نام بگونه «مرداد» نوشته شده و تصور نمیکنم که ما بیش از فردوسی، بیرونی و دیگر تاریخنگاران بزرگ ایران، به زبان فارسی تسلط و از آن آگاهی داشته باشیم. دستکاریهای دلبخواهی در زبان فارسی، علاوه بر اینکه به سیر تاریخی تطور زبان و واژگان آسیب میرساند، این پرسش را نیز پیش میآورد که اگر لازم است واژگان به شکل دیرینه آن تلفظ شوند، پس از چه روی اصراری در نگارش نام زرتشت بگونه زرئوشتره، اردیبهشت بگونه ارتهوهیشت و بهمن بگونه وهمن، وجود ندارد؟ بجز این، در صورتی که اصرار برای نگارش کهن این نام وجود داشته باشد، چرا بجای تلفظ پهلوی آن، از واژه اوستایی و درستتر آن یعنی «امرتات» استفاده نمیشود؟)
ویژگیهای تشتر به روشنی و زیبایی در تشتر یشت اوستا سروده شده است: «میستاییم ستاره شکوهمند و درخشان تشتر را، آن افشاننده پرتوهای سپید و درخشان را، آن درمانگر بلندبالای تیز پرواز را، آن بخشنده خانه آرام و خانه خوش را، آن درخشنده که افشاننده فروغ بیآلایش است، آن در بردارنده تخمه آبها را.»
از سوی دیگر ستاره اپوش (قلبالعقرب) ستارهای پرنور و سرخفام و در صورت فلکی کژدم (عقرب) قرار دارد. این ستاره در سراسر تابستانهای گرم و خشک ایران زمین در ساعتهای آغازین و میانه شب دیده میشود. فاصله آسمانی این دو ستاره از یکدیگر به اندازه سه برج فلکی و حدود 90 درجه است.
ویژگیهای این دو ستاره ما را به خاستگاه باورهای مربوط به نبرد تشتر و اپوش راهنمایی میکند. در تابستان ستاره اپوش حاکم بلامنازع آسمان شبانه است و مردمان باستان حضور او در آسمان تابستانی را با نبود باران در پیوند میدانستند. به ویژه که حتی جانور صورت فلکی منسوب به آن (کژدم/ عقرب) نیز با مناطق بیابانی و خشک ارتباط دارد. اما با گذشت هر روز از روزهای تابستانی و نزدیک شدن به فصل باران، ستاره تشتر اندکی بالاتر و ستاره اپوش اندکی پایینتر میرود تا اینکه در آخرین روزهای تابستان چهار هزار سال پیش، اپوش به آخرین مرحله آسمان سرشبی میرسد و پس از آن دیگر دیده نمیشود و تشتر حاکم آسمان در فصل بارندگی میشود.
نبرد کیهانی این دو در تشتر یشت اوستا به تصویر در آمده است: «آنگاه تشتر درخشان و شکوهمند با پیکری به مانند اسبی سپید و زیبا با گوشهای زرین و لگام زرنشان به دریای فراخکرت فرو میآید و به رویارویی او دیو اپوش با پیکری به مانند اسبی سیاه به در میآید. یک گر سهمگین! آنگاه تشر درخشان و شکوهمند و دیو اپوش هر دو به هم در میافتند و هر دو با یکدیگر نبرد میکنند. سرانجام تشتر درخشان و شکوهمند بر دیو اپوش چیره میشود و او را شکست میدهد.»
این واقعه یکبار دیگر در بهار سال بعد و نزدیک شدن به تابستان رخ میدهد که در آنجا تشتر در افق غربی ناپدید و اپوش یکهتاز آسمان در فصل خشکی میشود. غلبه اپوش با عباراتی غمانگیز در اوستا همراه میشود: «آنگاه تشتر درخشان و شکوهمند و دیو اپوش سه شبانروز با یکدیگر نبرد میکنند. سرانجام دیو اپوش بر تشتر درخشان چیره میشود و او را شکست میدهد. پس آنگاه تشتر ناله و اندوه در خواهد داد که: وای بر من ای اهورامزدا، بدا به روزگار شما ای آبها و ای گیاهان.»
به گمان نگارنده، به دلیل اینکه بالا آمدن تشتر با افزایش بارندگی و پایینرفتن آن با کاهش بارندگی توأم بوده، در باورهای ایرانی ستاره بارانآور دانسته شده و هماورد او به نام اپوش به دلیل اینکه بالا آمدن آن با کاهش بارندگی و پایین رفتن آن با افزایش بارندگی توأم بوده، دیو خشکسالی شناخته شده است.
به نظر میآید که آغاز تابستان، هنگام فرارسیدن سال نو نیز به شمار میآمده است. چرا که پس از شرح غلبه تشتر بر اپوش در اوستا آمده است: «پس آنگاه تشتر درخشان خروش شادکامی سرخواهد داد که خوشا به شما ای سرزمینها، ای آبها و ای گیاهان! اینک آبها روانند در جویباران شما، روانند به سوی کشتزاران شما، روانند به سوی همه جهان . . . فرمانروایان خردمند و جانوران آزادی که در کوهساران به سر میبرند، چشم به راه بردمیدن او هستند. او که پس از بردمیدنش، سالی خوش یا سالی بد برای کشور میآورد . . . آیا سرزمینهای ایرانی از سالی خوش بهرهمند خواهند شد؟» (متن اوستا برگرفته از کتاب اوستای کهن و نجومشناسی بخشهای کهن آن، از همین نگارنده، 1382.)
علاوه بر این، اشارههای یاد شده بالا و شواهدی دیگر نشاندهنده این است که گویا آیینی برای انتظار و تماشای نخستین طلوع بامدادی تشتر بر فراز کوهستانها در دوران باستان وجود داشته و انجام میشده است. آیینی که با جشن تیرگان بعدی در سیزدهمین روز از تیرماه در پیوند بوده و امروزه کارکردهای اصلی خود را از دست داده است.
در اوستا، ستارهای دیگر به نام «سَـتَـویس» از یاوران تشتر دانسته شده است که با توجه به ویژگیهای برشمرده برای آن، به نظر میرسد با ستاره سهیل اینهمانی داشته باشد. زاویه ساعتی سهیل تقریبا برابر با زاویه ساعتی تشتر، اما در عرضهای پایینتر از حدود 33 درجه (در نیمه جنوبی ایران) دیده میشود. ستاره ستویس در اوستا یاور تشتر و وظیفه رساندن آب به همه کشورها را بر عهده دارد: «او این آب را به همه هفت کشور میرساند، تا همه از سالی خوب بهرهمند شوند.» چنان که دیده میشود، ایرانیان در آرزوهای خود، شادکامی و خوشبختی را برای همه مردم جهان میخواستهاند.
شهريور نام چهارمين اَمشاسپند (مهين فرشتهء) آيين مزدايي است و در جهان مينوي نمودار قدرت و سلطنت ايزدي و فر و شكوه شهرياري اهورمزداست و در زبان پهلوي به صورت Šatrivar آمده است. شهريور فرشتهايست نگهبان آتش و در جهان مادي پاسبان تمام فلزات و تدبير امور و مصالح. در گاهشماري ايران باستان، روز چهارم هر ماه خورشيدي و ماه ششم هر سال خورشيدي به نام امشاسپند شهريور است و بنا بر قاعدهء كلي كه نزد مغان معتبر است، چون نام روز با نام ماه موافق آيد، عيد بايد كرد. و امروز روزيست كه در آن مغان جشن كنند و عيد سازند به سبب آنكه در اينروز تولد داراب واقع شده بود. در اوستا خشثروئيريه يعني كشور منتخب يا پادشاهي برگزيده و نيز در فرس هخامنشي و سانسكريت به معني كشور است. همچنين بارها در اوستا به معني بهشت يا كشور آسماني اهورامزدا آمده است. همين واژه در فارسي شهر شده است و به جاي بلدهء عربي به كار ميرود. آفتاب در اين ماه در برج سنبله باشد و آخر تابستان است.
در پس نام و سنت مهرگان دو جريان به ظاهر جداگانه قرار دارد و البته حدس و گمانهايی که میتوان دو جريان را به هم وصل کرد. اين نوشته کوششی است برای طرح اين دو موضوع و بحث در ارتباط بين آنها:
١- مهرگان جشنی است به پاس پيروزی فريدون بر ضحاک. ٢- مهرگان (مهرروز از مهر ماه) جشنی است که به ايزدمهر تعلق دارد.
در باب ادعای نخست ابوريحان در التفهيم میگويد:
«شانزدهم روزاست از مهرماه و نامش مهر و اندرين روز افريدون ظفر يافت بر بيوراسب جادو. آنک معروف است به ضحاک و به کوه دماوند بازداشت و روزها که سپس مهرگان است همه جشناند، بر کردار آنچ از پس نوروز بود. و ششم آن مهرگان بود و رام روز نام دارد و بدين دانندش.»
توضيح ابوريحان با همين عبارت «و بدين دانندش» خاتمه میيابد. دقيقی در بيتی میگويد:
مهرگان آمد جشن ملک افريدونا آن کجا گاو بپروردش برمايونا
اين بيت با سخن ابوريحان هماهنگی دارد و احتمال وجود ماجرای فريدون و ضحاک را در پشت مهرگان تقويت میکند. مضاف براين که با يادآوری دايهی عجيب فريدون که ماده گاوی شريف و پرمايه بوده است ذهن را به دقت بيشتری رهنمون میشود.
فريدون پسر «پور گاو» پسر «سياک گاو» پسر «سيت گاو» پسر «گفر گاو» پسر «رما گاو» پسر «فر غشن» پسر «جم» که فر ايزدی روی شانههايش سنگينی میکند، مفقودالاثر است و در اين حال يک گاو، نهانی او را به شير خود میپرورد. در حالی که ضحاک که بعد از چهارپشت به «تاز» (جدّ اعلای تازيان) میرسد، غاصبانه بر کشور حکومت دارد.
ضحاک يا اژديهاک ظاهرا" از شاهان سرزمينهای جنوب غربی ايران بوده است، که تا زمان انقراض تمدنهای کلدانی و آشوری، منطقهی خطرناکی برای ايران محسوب میشده است. توصيفهايی که در متون کهن از اژديهاک وجود دارد او را به صورت مار سهکلهای مینماياند که شش چشم دارد. اين توصيفها در شاهنامه به صورت ضحاک ماردوش در آمده و خاستگاه او نيز دشت نيزهوران خوانده شده که – متناسب با عربی بودن کلمه ضحاک – همان عربستان است. در اين رابطه به نظر میرسد مقتضيات سياسی و اجتماعی دوران فردوسی و شعوبیگری شاعر در اين گزينشها بیتاثير نبوده است.
دژ ضحاک در هشترود
باری با دورشدن فرايزدی از جمشيد، ضحاک بر او چيره میشود و به مدتی دراز نظم سلطنتی را در ايران به هم میزند. اين نظم از طرفی برفر تکيه داشته – فر يعنی پذيرش و اعطای حق سلطنت به اقوام آريايی که جنگجو و کوچنده بودهاند – و از طرف ديگر به داد میگراييده است – داد يعنی به رسميت شناختن منافع اقوام مقيم منطقه که کشاورز، دامپرور و يکجانشين بودهاند .
اين به هم ريختگی با خونريزی و قتل سرداران و بزرگان ايرانی موجبات نفرت از اژديهاک را فراهم آورد. در همين حال ايرانيان در دستگاه او نفوذ کردند و در خفا نفراتی را برای مقابله سازماندهی نمودند. قيام کاوه و يافتن فريدون در دماوند که فر را از نيای خود جمشيد به ارث داشت نظام حکومتی را به ميثاق خود باز گردانيد.
ما از طرف ديگر گفتيم که مهرگان با ايزدمهر ارتباط دارد. اين بار نيز به التفهيم بر میگرديم و پاورقی شادروان جلالالدين همايی را میخوانيم:
«پارسيان را قاعدهی کلی بود که هرگاه نام ماه بر نام روز يکی میشد آن روز را جشن میگرفتند و نام اين روز را به الحاق لفظ «گان» میگفتند. بنابراين دوازده جشن داشتند به اسامی فروردينگان، ارديبهشتگان، خردادگان، ... لفظ گان در اين کلمات و همچنين دهگان و صدگان و هزارگان ... متضمن معنی جمع و تکرار است.»
در اين ميان مهرگان به دو دليل برتری داشت. يکی اينکه آغاز فصل دوم از دو فصل سال بود (نوروز آغاز تابستان و مهرگان آغاز زمستان)؛ ديگر اينکه ايزدمهر مهمترين خدايان ايرانی و يادگار عظمت ميترای باستانی بود. ميترا اگرچه در فرهنگ اوستايی به امشاسپند و ايزد تنزل کرد اما همچنان در کمال اعتبار باقی ماند و بيشتر از آنجا در قلب و فرهنگ مردم بیهمتا بود.
«ای سپيتمان: من مهر آن نخستين آفريدهی نيک و دلير مينوی، آن بسيار مهربان بیهمانند، آن بلندپايگاه نيرومند دلاور، آن يل رزمآزمای را میستايم. آن پيروزمندی که همواره يک رزمافزار خوشساخت با خود دارد. آن که در ژرفای تاريکی فريفتهنشدنی است. آن که زورمندترين زورمندان است. دليرترين دليران است. داناترين بخشندگان است. آن پيروزمندی که فر ايزدی از آن اوست. آن که هزار گوش و ده هزار چشم و ده هزار ديدبان دارد. آن مهر نيرومند دانای فريفتهنشدنی.» (اوستا)
زرتشت
بايد دانست که «مهر» بر خلاف آنچه بلافاصله از نامش بر میآيد خدايی قاطع، کوبنده و تمام کننده است. چشمها، گوشها و دستيارانی دارد که همه چيز را میپايند و کوچکترين پيمانشکنی را منعکس میکنند. مهر نيز بدون ترحم همهی بدعهدان را منکوب میکند و نظم و ميثاق را استوار مینمايد.
«مهر با بازوان بسيار بلندش آن فرومايهای را که از راه راست بيرون رفته است و آن تيرهدرون فرومايهای را که با خود میانديشد مهر نابينا، گفتار دروغ و کردار زشت مرا نمیبيند، گرفتار سازد و به کيفر رساند.» (اوستا)
رسالت بزرگ مهر استقرار حاکميت قانون بوده که با روش کنترل شبانهروزی پيمانها و ميثاقها مجری میداشته است. مهر هر روز از يک سوی جهان برمیخاسته، برفراز دماوند میايستاده و اسرار جهان را درمیيافته و به سوی ديگر میرفته است.
رخسار صبح پرده به عمدا برافکند راز دل زمانه به صحرا برافکند
تنديسی از سنگ مرمر در موزهی واتيکان، تالار جانوران، نگهداری میشود که در آن ايزد مهر دشنهی خود را در کتف راست گاو نری فرو برده و با دست ديگر گردن آن را برآورده، کاملا" بر جانور تسلط دارد. در دو طرف او مهربانان با مشعلهای افراشته و فروهشته طلوع و غروب خورشيد را نشان میدهند. يک مار، يک سگ و يک عقرب نيز حضور دارند و ايزد مهر درست در مرکز خط سير خورشيد قرار گرفته است. گاو نر غولپيکر هم چون دماوندی است که ايزد مهر بر پشت آن نشسته گويی آتشفشان را مهار میکند.
همينجا اگرچه قدری از موضوع دور میشويم اجازه میخواهم توصيف بینظيری که مسعودی در مروجالذهب از دماوند آورده را قبل از نتيجهگيری اضافه کنم:
«کوه دماوند که ما بين ری و طبرستان است از صد فرسنگی ديده میشود که ارتفاع بسيار دارد و در فضا بالا رفته است. از فراز کوه بخار بلند است و برف روی برف مینشيند و هرگز از برف خالی نيست و از زير آن رودی برون میشود با آب فراوان که زرد گوگردی و طلايی رنگ است. از دامن کوه تا بالا سه روز و سه شب راه است و هر که بر آن بالا رود و به قله رسد آنجا را هزار ذراع در هزار ذراع مسطح بيند ولی از پايين چون گنبد مخروطی به نظر میرسد. سطح قله پر از ريگ سرخ رنگ است که پا در آن فرو میرود. بر اوج قله از کثرت بادهای سخت و شدت سرما حيوان درنده و پرنده نيست. در آنجا نزديک به سی سوراخ هست که بخار گوگردی از آنجا خارج میشود و از همين سوراخها همراه بخار گوگرد صدايی عظيم چون رعد سخت شنيده میشود. اين صدای لهيب آتش است.»
اکنون میتوان وارد بخش سوم بحث يعنی بههم پيوستن اسطورههای دينی و اسطورههای تاريخی در شکلگيری جشن مهرگان شد.
مهرگان جشن پاسداری پيمانهای اجتماعی است. يعنی جشن «انسان». موجودی که هويت ممتاز خود را در گرو همين پاسداری يافته است. اگر نوروز را روز «زمين» ناميدهاند، چنانچه مهرگان نيز به اندازهی نوروز شهرت میيافت هيچ دور از انتظار نبود که آن را روز «انسان» بخوانند. بیترديد انسان و ميثاقهای او در ادوار کهن مخصوصا" در جايیکه زادگاه تاريخی کشاورزی است با محصول و جانورانی که پيرامون زندگی کشاورزان هستند در هم میتند. زمان وقوع مهرگان بر اين نکته دلالت دارد.
در مثل میگوييم «جوجهها را آخر پاييز میشمارند». بیدليل نيست که خشثرپاون (شهربان) ارمنستان در جشن مهرگان بيست هزار کره اسب به رسم ارمغان به دربار هخامنشی هديه میفرستاد.
آمد خجسته مهرگان، جشن بزرگ خسروان نارنج و نار و ارغوان آورد از هر ناحيه
و بیدليل نيست که پادشاه سامانی پس از آنکه مهرگان دير درکشيد و سرما قوت نکرد و ثمرات او بديد، عظيمش خوش آمد. لذا از کنگرهای مهرگانی خورد و در هرات لنگر انداخت تا به رودکی متوسل شدند و آن شعر معروف را گفت:
بوی جوی موليان آيد همی ياد يار مهربان آيد همی
تا شايد امير از هرات و مهرگانش دل بردارد؛ اين از يک طرف. از طرف ديگر اسطورهی تاريخی فريدون و پيروزی او بر اژديهاک چنانکه گذشت بازگشت فروداد تلقی میشد که يکچند از ميان برخاسته بود. مهر که نگهبان همهی پيمانهاست سرانجام با سلاح خوشساختی که همواره حمل میکرد ريشهی بيداد را کند.
«در گردونهی مهر گرز زيبای سبکپرتابی با صد گره و صد تيغه هست که آن را به سوی هماوردان نشانه گيرد و آنان را درافکند.» (اوستا)
به نظرم مقصودم از اين نوشته بر آورده شد. هرچند هست به روايت بيرونی در آثارالباقيه مردم در هنگام مهرگان به يکديگر هزاران سال بزی میگفتند (قابل مقايسه با صد سال به اين سالها) که با سالهای حکومت ضحاک نيز منطبق است!
شاد باشید که جشن مهرگان آمد بانگ و آوای درای کاروان آمد کاروان مهرگان از خزران آمد یا ز اقصای بلاد چینستان آمد نه ازین آمد، بالله نه از آن آمد که ز فردوس برین وز آسمان آمد
مهرگان آمد، در باز گشائیدش اندرآرید و تواضع بنمائیدش از غبار راه ایدر بزدائیدش بنشانید و به لب خرد بخائیدش خوب دارید و فراوان بستائیدش هر زمان خدمت لختی بفزائیدش
خوب داریدش کز راه دراز آمد با دو صد کشی و با خوشی و ناز آمد سفری کردش و چون وعده فراز آمد با قدح رطل و قنینه به نماز آمد زان خجسته سفر این جشن چو باز آمد سخت خوب آمد و بسیار بساز آمد مــهرگان خــجسته بـاد
منابع : ١- اوستا (نامهی مينوی آيين زرتشت): جليل دوستخواه ٢- حماسهسرايی در ايران: ذبيحالله صفا ٣- التفهيم لاوايل صناعت التنجيم: ابوريحان بيرونی (به تصحيح همايی) ٤- لغت نامه: دهخدا ٥- مروج الذهب: مسعودی ٦- نشريهی رهآورد سال ١٣٦٦
روز هاي ماه در ايران باستان نام هاي خاص داشتند و ازجمله روز شانزدهم هر ماه «مهر» بود. بنابراين «روز مهر» در ماه مهر (شانزدهم)، مهمترين روز آيين هاي مهرگان بود. آيين هاي مهر (جشن هاي مهرگان) پس از نوروز، مهمترين عيد ملي ايرانيان بوده است. نوروز با بهار و شكوفه و نويد بركت آغاز مي شد و مهرگان به خاطر پايان رسيدن كار جمع آوري محصول و آغاز شش ماهه شب هاي طولاني تر و سرما.
«مهرگان» ويژه آيين هاي سپاسگزاري به درگاه خداوند [اهورامزدا] كه اين همه نعمت را به انسان ارزاني داشته و نيز استفاده از اين فرصت براي تحكيم دوستي ها، محبت ها و عواطف انساني بوده است. به نظر بسياري از مورخان، «مهرگان» آيين الزام ايرانيان به دوستي كردن و مهر ورزيدن به يكديگر هم به شمار مي آيد. در گذشته، در روزهاي مهرگان (4 تا 6 روز) مردم مهماني هاي بزرگ برپا مي كردند و پذيرايي با ميوه تازه در مهرگان و ميوه خشك (آجيل و خشكبار) در نوروز؛ رسم تغييرناپذير ايرانيان از عهد باستان بوده است.
مراسم نوروز در عين حال فرصتي براي بزرگداشت سالخوردگان از سوي جوان ترها و اداي احترام به آنان به پاس خدماتشان بوده و ايام مهرگان بالعكس. در مهرگان، اين جوان ترها و نوجوانان هستند كه مورد تشويق و محبت بزرگترها قرار مي گيرند تا جانشينان بهتري براي آنان شوند.
مهربان بودن و مهر ورزيدن خصلت ويژه ايرانيان خوانده شده است. بدان اندازه كه واژه «مهرباني» از قديم الايام در ايران به كار مي رفته در بين هيچ نژاد و تمدني مشابه آن ديده نمي شود. در ايران باستان براي پاسداري از محبت، عطوفت و مهرباني، عنوان و لقب درست شده بود و به همان گونه كه عنوان «مرزبان» به كار مي رفت، لقب «مهربان» هم مطرح بود. اين عنوان و لقب به دليل دلنشين بودن بعداً به صورت اسم خاص براي مردان درآمد، اما زنان هم توانستند نام «مهربانو»، «مهري» و «ميترا» بر خود نهند. ايرانيان بعداً خصلت مهربان بودن را با ميترائيسم در هم آميختند تا بتوانند اين خوي نيكو را در قالب يك عقيده و فرضيه به نقاط ديگر جهان صادر كنند و تا حدي هم موفق شدند. ايرانيان قديم تابدانحد به منش مهربان بودن حساسيت داشتند كه افراد ظالم را «نامهربان» خطاب مي كردند. به نوشته مورخان و سياحان غرب، در ميان ايرانيان، كرماني ها و نقاط مجاور (يزدي ها) در مهرباني كردن و مهربان بودن افراط مي كرده اند.
از زمان داريوش اول بود كه مدارس، پس از آيين هاي مهرگان آغاز به كار مي كرد. اين رسم از طريق يونانيان به سراسر جهان منتقل شده است. (اگرچه در بعضي كشورها به ملاحظات اقليمي مدارس چند روز جلوتر باز مي شوند). هدف اصلي مدارس در ايران عهد هخامنشي عمدتاً تدريس اخلاقيات (پرهيز از دروغگويي و خلف وعده، كردار، گفتار و پندار نيك داشتن؛ دوري از حسد و بخل و ظلم و چشمداشت به مال غير و...، ميهن دوستي، احترام به نياكان و سالخوردگان، تندرستي، سواري و تيراندازي و سرانجام انتخاب مستعدترين كودكان براي خدمت در ارتش بود. به نوشته مورخان رومي (به نقل از يونانيان)، آموزگاران ايراني عهد باستان در دبستان ها به كودكان مي آموختند كه اقتدار و عظمت وطن و آسايش و پيشرفت آنان بستگي به آن دارد كه اتحاد خود را حفظ كنند و ارتشي شكست ناپذير داشته باشند. طبق همين نوشته ها، ايرانيان [باستان] به مشورت با پيران و موي سپيدان خود براي انجام كارهاي مهم و آغاز هر كاري بسيار باور داشتند و اين كار عادت آنان شده بود و يكي از دلايل پيشرفتشان هم كه بر جهان حكومت و برتري داشتند، همين باور بود. در طول تاريخ ايران باستان، ماه مهر، زمان آغاز كارهاي مهم متعددي بوده است. يكي از اين «آغازها تاجگذاري داريوش اول» بود. با اين كه قلع و قمع «گئوماتا» كه از جولاي (1 تير ماه) آغاز شده بود و اواخر شهريور پايان يافت و بزرگان ايران داريوش را به جانشيني كامب(كامبوزيا-كمبوجيه-كامبيز) انتخاب كرده بودند، وي منتظر فرارسيدن ايام مهرگان شد تا كار خود را از چنين عيد بزرگ و نيكويي رسماً آغاز كند. كامبيز در بازگشت از مصر در ميان راه درگذشته بود. داريوش هخامنشي پسر ويشتاسب از بزرگان پارس، روز دوم اكتبر (دهم مهر ماه و نخستين روز از جشن هاي مهرگان) در سال 522 پيش از ميلاد (درست 2524 سال پيش) تاجگذاري كرد و شاه ايران شد. در دوران حكومت 36 ساله وي، قلمرو ايران شامل سرزمين هاي وسيعي، از شرق دره سند (Indus) تا سواحل ليبي در آفريقا، و از تراكيه (Thrace) در اروپا تا كوه هاي پامير در آسيا (شامل همه خاورميانه امروز، آسياي ميانه، قسمتي از آسياي جنوبي، قفقاز و همه مصر و قسمتي از سودان) مي شد. داريوش اين سرزمين ها را به استان هاي متعدد (ساتراپي) تقسيم كرده بود كه مستقيماً زير نظر حكومت مركزي و برپايه قوانين واحد اداره مي شدند و به آن قسمت كه سه طايفه ايراني (مادها از شهر ري به سمت غرب و شمال غربي ازجمله كردها و آذري ها، پارس ها از محور «ري» به جنوب و از شرق تا آن سوي هندوكش و پارت ها در شمال شرقي) در آن سكونت داشته، داراي نياكان و فرهنگ مشترك بوده و آيين هاي «نوروز» را گرامي داشته و يكسان برگزار كرده اند «ايران زمين» گفته اند «مصر» ساتراپي ششم ايران بود.
كوروش بنيان گذار امپراتوري ايران بوده، ولي ناسيوناليسم ايراني با داريوش اول به دنيا آمده است. كوروش، جهاني فكر مي كرد و يك جامعه مشترك المنافع متساوي الحقوق به مركزيت ايران زمين به وجود آورده بود و در امور «ملل متحده»اي كه به وجود آورده بود دخالت نمي كرد، ولي داريوش، تنها به اهورامزدا، ايران و ايراني مي انديشيد و همه كتبيه هايش را كه به سه زبان نوشته شده و باقي مانده اند با ستايش اهورامزدا (خدا) كه زمين و آسمان و بشر و شادي ها را آفريده است آغاز كرده و شاهي خود بر اين سرزمين پهناور كه مردان خوب و اسبان خوب(مقصود ارتش خوب) دارد از عنايات او دانسته و در يكي از كتيبه هايش از اهورامزدا خواسته است كه ايران زمين را از گزند آفت «دروغ» و بلاي «خشكسالي» در امان دارد. از كارهاي مهم ديگر داريوش ايجاد آبراهي ميان درياي سرخ و رود نيل بود خليج فارس را به درياي مديترانه متصل سازد. كار مهم ديگر او ساختن تخت جمشيد بود كه شاه نشين ايران زمين باشد. پايتخت اداري ايران شهر شوش بود. ايجاد يك سپاه هميشگي كه تا رسيدن ساير واحدهاي ارتش از شهرستان ها، بتواند دربرابر هرگونه تهاجم ناگهاني ايستادگي كند اقدام مهم ديگر او بود. ضرب سكه زر و سيم، مخصوصاً سكه هاي طلاي ناب به نام «دريك ـ داريك» در سال 515 پيش از ميلاد ابتكار مهم داريوش اول بود. تأسيس پستخانه، دادگاه، كودكستان و دبستان و وضع قوانين و تعرفه مالياتي و ايجاد يك نيروي دريايي در خليج پارس چند نمونه از كارهاي ديگر وي به شمار مي آيد. آمريكاييان دويست سال پيش، هنگام تأسيس پستخانه دولتي (فدرال) اين كشور همان شعار داريوش را بر سر در آن حك كردند. شعار مزبور حاكي از اين است كه باد و باران مانع كار چاپارها نخواهد شد. داريوش ميان شوش و ساحل مديترانه نوعي جاده آسفالته كشيده بود كه اخيراً قسمتي از آن كشف شده است. اقدام نظامي داريوش، كه هنوز در تاريخ نظامي از آن با صفت «بي سابقه» ياد مي شود، انتقال 24 هزار سوار و پياده با كشتي از شرق مديترانه به ساحل آتن (800 كيلومتر مسافت) بود. وي نخستين حكمران آسيايي بود كه با لشكريان خود از بسفور گذشت و اروپا را مورد حمله قرار داد.
داريوش كه با آتوسا دختر كوروش بزرگ ازدواج كرده بود در سال 486 پيش از ميلاد درگذشت و پسرش «خشايارشاه نوه كوروش» بر جاي او نشست. داريوش در محل معروف به «نقش رستم» درپارس( فارس) مدفون شد. كوروش هم در سال 530 پيش از ميلاد در جنگي جان سپرد كه هدف از آن دور ساختن اقوام بي تمدن از ورود به تاجيكستان امروز بود. آن اقوام با زنان خود در ملاءعام همبستر مي شدند كه از ديد كوروش وحشيگري تمام بود. جنازه كوروش براي تدفين به پارس آورده شد. در آن جنگ ارتش ايران پيروز شد. ناحيه اي كه كوروش در آن جان خود را از دست داد (دره هاي آمودريا، فرغانه و پنجشير) كه زبان پارسي و رسوم ايراني را پاسداري كرده اند، براي ايرانيان هميشه عزيز و گرامي بوده اند.
پاره اي از مورخان شاه شدن داريوش را روز 16 مهر (18 اكتبر)، آخرين روز آيين هاي مهرگان (روز اصلي مهرگان)، نوشته اند. در آن زمان مهرگان شش روز ادامه داشت كه به تدريج در بعضي اوقات و پاره اي از جاها دو روز از آن كاستند
شايد شنيده باشيد که ماه تير و ابان در فرهنگ ايرانی دارای جنبه های مشترک فراوانی هستند که تمام اين شباهتها مربوط به اهميتی است که در مورد يکی از افريده های مهم اهورامزدا که در اوستا اپ خوانده ميشود وهمان اب است ميباشد .جشن تيرگان جشن اب پاشی در ميان ايرانيان بوده که هنوز در ميان زرتشتيان برگزار ميگردد و ميدانيم که در تيريشت در مورد نبرد تيشتر که اورنده ابهای نيکوست و اپئوش که خشکسالی می اورد صحبت شده است که در جشن تيرگان پيشتر نوشته بودم و جشن ابانگان نيز همانطور که از نام اين ماه و اين جشن معلوم است مربوط به همين افريده اهورايی است. جشن ابانگان که در روز ابان برابر ۱۰ ابان تقويم زرتشتی و ۴ ابان خورشيدی برگزار ميشود اخصاص به ايزد بانويی به نام اردويسور اناهيتا دارد که معابد فراوانی در گوشه و کنار اين سرزمين برای وی ساخته شده است . که پيدايش اين ايزد همانند چندين ايزد ديگر مربوط به ايين هندو اروپايی است و از انجا در دين زرتشت نيز وارد گرديده است . ايزدان اين ايين يا ارتباط با مناسک و سنتها دارند که خود تحت تاثير عوامل طبيعی ميباشد يا از ايينهای دينی گرفته شده اند و ايزد بانو اناهيتا در رديف ايزدان دسته نخست ميباشد.نکته جالب توجه در اينجا جنسيت اين ايزد است که باعث پيدايش فرهنگهای خاصی در شده است که اغلب اين زنان هستند که برای برداشتن اب به کنار چشمه ها و رودخانه ها ميروند و حتی در مراسم و مناسک جديد تر هم نفوذ کرده و در مراسم عمرکشان که مردم کاشان برگزار ميکنند پس از مراسم اين زنان هستند که داخل رودخانه ها ميشوند و حتی برخی اعتقاد دارند ماهيها که شکل مادی ايزد اناهيتا هستند در اين زمان به گرد پای زنان ميچرخند . لقب سورا برای ايزد بانو اناهيتا شباهت زيادی با ايزد سرس وتی در ايين ودايی دارد که ارتباط بيشتر ان را با ايين هندو اروپايی روشنتر ميکند . و لقب اردوی نيز به معنای رطوبت ميباشد که نام رودخانه مقدسی بوده که شخصيتی خدايی يافته است .نام اناهيتا که در پهلوی ناهيد گفته ميشود به معنای نا الوده و ناپاک است . در واقع ايرانيان با ستايش اين ايزد از الودن ابها نيز خودداری ميکردند و در واقع همانند بسياری از ايينها و سنتهای ايرانی نقشی تاثيرگذار در طبيعت نيز داشته است .
سي روز ايراني و جشن هايچند هزار ساله دانستن تاريخ، تمدن و جشن هاي ايراني كهاز آنها جز نامي بيش نمانده براي ما ايرانيان يك وظيفه است و چه خوب كه بتوان آنهارا زنده نگاه داشت. سعي مي كنم در اين نوشته به صورت فهرست وار 30 روز ايراني و جشنهاي تلاقي ماه و روز را بنويسيم. اميدواريم زماني براي توضيح تك تك آنها باشد تابيشتر با اين جشن هاي باستاني آشنا شويم. روزهايايراني: 1. اورمزد 2. وهمن 3. اورديبهشت 4. شهريور 5. سپندارمذ 6. خورداد 7. امرداد 8. دي به آذر 9. آذر 10. آبان 11. خورسيد 12. ماه 13. تير 14. گوش 15. دي به مهر 16. مهر 17. سروش 18. رشن 19. فروردين 20. ورهام (بهرام) 21. رام 22. باد 23. دي به دين 24. دين 25. ارد 26. اشتاد 27. آسمان 28. زامياد 29. مانتره سپند 30. انارم
روز جشن بزرگ «آبانگان» در گرامیداشت ستاره روان (سیاره) درخشان «اَنَهیتَه/ آناهید (زهره)» و رود پهناور و خروشان «اَرِدْوی/ آمو (آمودریا)»، و بعدها ایزد بانوی بزرگ «آب»ها در ایران.
دوازدهم آبان/ ماه روز برابر با سیزدهم تـیرمـاه تقـویم طبری و روز جشـن تـیرگان در مازندران كه «تیرماهِ سیزه شو» نامیده میشود. پانزدهم آبان/ دی به مهر روز
جشن میانه فصل پاییز و زمان گاهَنباری بنام «اَیـاثْـرِم» در اوستایی «اَیـاثْـرِمَـه» به معنای «آغاز سرما».
بیست و هفتم آبان/ آسمان روز
برابر سیزدهم تـیرماه دَیـلمی و روز جـشن تیرگان در گیـلان كـه به نام «تـیرجـشن» و «گالشی جشن» شناخته میشود
روز یکم ماهدولا صابئین مندایی برابر با 2 امرداد در گاهشماری ایرانی «دهواربا»(Dehva rabba) یا «تکریص» عید بزرگ و اصلی مندائیان است. ماه «دولا» نخستین ماه سال نو مندایی به حساب آمده و با ماه «امرداد» در گاهشماری ایرانی برابر است. مندائیان از ساعاتی پیش از آغاز سال نو (از پسین آخرین روز سال پیش) به پاکسازی و خانه تکانی «کنشی زهلی»(کنشوزهلی - kenshi zehli) و سپس به نظافت شخصی وغسل تعمید می پردازند و از پسین آخرین روز سال تا 36 ساعت بعد یعنی تا بامداد روز دوم ماه دولا از خانه بیرون نمی روند و از روز دوم ماه دولا دید و بازدید از دوستان و خویشان را آغاز می کنند. در باورهای مندایی ها این روز، روز بخشیده شدن گناهان حضرت آدم است. بازدید از خویشان درجه یک، مادر، پدر و روحانی عالی مقام (گنجور) در روز دوم ماه دولا انجام می شود. شاید به خاطر این است که دو روز نخست و دوم ماه دولا به عنوان دهوا ربا (عید بزرگ) شناخته شده است. ولی در واقع روز عید بزرگ همان روز اول ماه دولا است. این موضوع که چرا مندائیان طی 36 ساعت آغازین سال نو از منزل خارج نمی شوند، همیشه مورد بحث و بررسی داخلی این قوم قرار گرفته است. که دلایلی همچون خانه تکانی، توبه به نفس خویش، ریاضت زاهدانه را روشنفکرانه امروزی مطرح می کنند. ولی در واقع بایستی به روانشناسی اسطوره ای بیشتر بها داد. تغییر سال و پایان پذیرفتن سال پیشین و درآمدن سال جدید همیشه توامان با اضطراب است. اضطراب از اینکه موجودات آسمانی چگونه این تحول را رقم می زنند و آینده را چگونه تقدیر می کنند. سکوت مندائیان و عدم تحرک 36 ساعته ی آنان، راه را برای غلبه ی موجودات نورانی بر ظلمت هموارتر می کند. از دیگر مراسم این روزها سربریدن تعدادی گوسفند نر و ذخیره ی آب مصرفی چند روز آینده را می توان نام برد. همچنین روی آوردن به طالع بینی و فال برای اینکه شاید حوادث و اتفاقات سال آینده را پیش بینی کنند. ضمنا هر صائبی شب سال نو را بیدار می ماند تا مبادا محتلم شود. دید و بازدیدهای عید بزرگ تا روز ششم دولا ادامه دارد.
امرداد روز از امردادماه برابر با 7 امرداد در گاهشماری ایرانی
مرداد مه است سخت خرم مَی نوش پیاپی و دمادم
در باورهای مندایی ها این روز، روز بخشیده شدن گناهان حضرت آدم است. هفتمین روز از ماه امرداد جشنی در ستایش و گرامیداشت «امُرداد»، در اوستایی «اَمِرتات»(ameretat) و در پهلوی «اَمرداد»(amordad) به مانک بیمرگی و جاودانگی و نام یکی از امشاسپندان، برگزار میشود. امرداد در باورهای ایرانی در جهان خاکی نگاهبان و سرپرست گیاهان و رستنیها بشمار میرود و همواره با خرداد در كنار هم جای دارند و «كمال» و «دوام» در جهان مینوی نیز از این دو امشاسپند است. واژهی امرتات، از سه بخش درست شده است : «اَ» + «مَر» + «تات» که بخش نخست در زبان اوستایی پیشوند نفی است، بخش دوم، از ریشهی مصدری «مَر» به مانک «مرگ» و بخش سوم پسوند «كاملی»، «رسایی» و «سالمی» را میرساند. این نام در اوستا، به ویژه گاتها صفتی است از برای اهورامزدا، مظهر زوال ناپذیری و پایندگی خداوند. از این روی این جشن را بیشتر در کنار چشمه سارها و باغها و مزرعههای خرم و دلنشین در دامن طبیعت برپا میکنند. در برگ 250 برگردان فارسی «آثارالباقیه»ی ابوریحان بیرونی چنین آمده است که : «... مرداد ماه که روز هفتم آن مرداد روز است و آن روز را به انگیزهی پیش آمدن دو نام با هم، جشن میگرفتند. معنای امرداد آن است که مرگ و نیستی نداشته باشد. امرداد فرشتهای است که به نگهداری جهان و آراستن غذاها و داروها که اصل آن از نباتات است و بر کنار کردن گرسنگی و زیان و بیماریها میباشد، کارگزاری یافته است ...»
ژوئیه برابر با 4 امرداد در گاهشماری ایرانی در این روز جشنی به نام «وارداوار»(Vardavar) یا «جشن آب پاشی» برگزاری میشود که یکی از جشنهای بزرگ ارمنیان ایران میباشد و زمان برگزاری آن 100 روز پس از عید پاک است. دربارهی چرایی ِنامگذاری این عید، گفتارهای متفاوتی وجود دارد برخی از محققان «وارد» را به معنی «آب» و «اوار» را به معنای «راه آب» میدانند و این جشن را به ایزد بانوی آبها «آناهیتا» نسبت میدهند و برخی دیگر واژهی «وارد» را به معنی گل میدانند و این جشن را از آن «آستفیک» ایزدبانوی زیبایی و دلاوری میدانند. بر پایهی نوشتههای مورخان ارمنی، در ارمنستان قدیم، جشن «وارداوار» برای بزرگداشت ایزدبانوی زیبایی با شکوه فراوان برپا میشده، همهی مردم در این جشن شرکت میکردند و الهه را با گلهای سرخ میآراستند. میگویند گلسرخ، پیش از این به رنگ سفید بوده است تا هنگامی که الهه، با پای برهنه به میان مردم آمد و خارها پاهای او را زخمی کردند و از خون وی آن گلهای سفید رنگین شدند، از آن پس گل سرخ امروزی پدید آمد. ارمنیان امروز، از عید پاک 100 روز را شمارش کرده و در نزدیکترین یکشنبه، مراسم «وارداوار» را به جای میآورند. در این روز به جز اجرای مراسم «باداراک» در کلیسا، دعا و خطبهای اضافه بر مراسم هر یکشنبه، مخصوص روز «وارداوار» ایراد میشود و سرانجام، هنگامی که از کلیسا بیرون میآیند، در کوچه و خیابان و در منزل به روی یکدیگر یا زمین آب میپاشند. از مراسم دیگر این روز میتوان از کبوترپرانی نیز نام برد. گفته میشود که این رسم نیز از گذشتههای دور به یادگار مانده است، چرا که کبوتران سپید، همگی به الههی زیبایی و عشق تعلق دارند.
بیست و نهم جولای برابر با 7 امرداد در گاهشماری ایرانی تادئوس یا قرهکلیسا (طاطائوس - تاتائوس - Tatavoos) نخستین کلیسای مسیحیت در ایران است که در منطقهی سرسبز و زیبای چالدران در شمال غرب کشور ساخته شده است. هر سال عدهی زیادی از ارمنیان ایران و کشورهای همسایه، برای بزرگداشت روز ویژهی تادئوس در آنجا گرد هم میآیند. این مراسم هر سال بین اول تا هفتم امرداد ماه برگزار میشود. محوطهی بزرگی در اطراف کلیسا، با چادرهایی رنگارنگ برپا و تدارک دیده میشود و خانوادهها در این چادرها ساکن میشوند. در این روزها کودکان برای انجام مراسم غسل تعمید به کلیسا آورده میشوند. مادران، کودکان خود را به دست کشیشهای کلیسای تادئوس میسپارند تا غسل تعمیدشان دهند. شب هنگام نیز ساکنان از چادرها نیز بیرون میآیند و آتش برپا میکنند. جوانترها به نشانهی گرمی و دوستی به دور آتش حلقه میزنند و به زبانهای ارمنی، فارسی و گاه آذری، آوازهایی مخصوص میخوانند. بامداد روز مراسم اصلی، ساکنان چادرها زودتر از همیشه بیدار میشوند. گوسفندهای نذری را قربانی میکنند و گوشت نذری را در بین میهمانان دیگر تادئوس پخش میکنند. در این روز، خواندن دعا و انجام فرایض مذهبی ویژهی ارمنیان در داخل کلیسا انجام میپذیرد و پس از مراسم مذهبی، تبرک ساختمان کلیسا با آب مقدس، حدود نیمروز انجام میشود و پس از آن شادی و پایکوبی به مناسبت این روز مقدس آغاز میشود. تادئوس مسیحی در همان سالهای نخستینی که حضرت عیسی به تبلیغ دین میپرداخت، راه ارمنستان را در پیش گرفت. این حواری مسیح، به نقاط مختلف ارمنستان سفر کرد و به تبلیغ مسیحیت پرداخت. تادئوس قدیس همراه عدهای از پیروانش در سال ۴۸ میلادی در ناحیهی «آرتاز» کشته شد و با رسمیت یافتن دین مسیح، پیروان این آیین مقبرهایی بر مزار این قدیس برپا کردند که در سدههای بعدی به زیارتگاه با شکوهی مبدل گشت. نخستین نشانهای که در متون تاریخی از این زیارتگاه پیدا شده در یکی از نوشتههای «توما آرزرونی»، مورخ ارمنی است که در اواخر سدهی نهم و اوایل سدهی دهم میلادی از دیر تادئوس (طارئوس) قدیس نامبرده است
آبان روز از امردادماه برابر با 10 امرداد در گاهشماری ایرانی جشنی به نام «چله تابستان» که امروزه نیز در روستاهای جنوب خراسان برگزار میشود
جشن امرداد در ستایش و گرامیداشت امشاسپند امُرداد برگزار ميشود. واژهي امرداد در پارسي اوستایی اَمِرتات ameretatو در پارسي پهلوی اَمرداد است. amordad
واژهی امرتات، از سه بخش درست شده است: (اَ + مَر + تات). بخش نخست، اَ در زبان پارسي پیشوند نايش (نفی) است، بخش دوم، مَر از ریشهی كنشي *مصدری) به چم مرگ و بخش سوم، تات پسوند رسایی و تندرستي است، و رويهم رفته به چم (معنی) بیمرگی و جاودانگی است. يادآوري ميشود كه امرداد هم ريشه با واژهي انگليسي Immortalاست
این نام در اوستا، به ویژه گاتها فروزهاي (صفتي) است برای اهورامزدا، نماد جاودانگي و پایندگی او.
امرداد در باورهای ایرانی در جهان گيتيك (فيزيكي) نگهبان و سرپرست گیاهان و روييدنيها است و از همين روي با خرداد در كنار هم جای دارند، چون رسايي يا هُردات (كمال) و پايداري در جهان مينُوي از آن این دو امشاسپند است.
از این روی این جشن را بیشتر در دامن نهاد يا پرهام (طبیعت)، برپا میكردند
نياكان ما در اين روز به به باغ ها و كشتزارها ی خرم و دلنشين مي رفتند و پس از نيايش به درگاه اهورامزدا و در پی آيينها ايي اين جشن را با شادی و فرخندگي در هوای پاك برگزار مي كردند.
يادآوری میشود كه زرتشتيان يا نياكان ما شيفته نهاد (طبيعت) بودند و هميشه در چپيرهي (جامعه) آنان نهاد از جايگاه والا و پر ارجی برخوردار بود و در نگهداشتن آن بسيار كوشا بودند. در آيين زرتشت نهاد بخشی از اهورامزدا است و پاداش كسی كه در نگهبانی جانوران، نهاد و آبادانی آن می كوشد از هزارها بار نيايش بيشتر است. كوتاه سخن اشو زرتشت میگويد: آسيب رساندن به نهاد برابر با ناسزا گفتن به آفرينندهی آن است
گووشزد:همانگونه كه گفته شد واژهي امرداد به چم (معنی) بی مرگی است و اگر { اَ } آن را كه پيشوند نايش (نفی) است برداريم، به مرداد به چم ديو نيستی و مرگ دگرگون ميشود. شوربختانه در گاهنامهي (تقویم) امروز ايران به ناداني و بدون آگاهي به جای ماه امرداد، ماه مرداد بكار گرفته ميشود، كه اين شايسته نيست. از همين روی زيباست اگر به جای واژه ماه مرداد، واژه ماه امرداد را زين پس بكار گيريم.
امرداد مه است سخت خرم
مَی نوش پیاپی و دمادم
این جشنها را باید پاس داریم و به فرزندانمان نیز بیاموزیم
شهریور روز از شهریورماه برابر با 4 شهریور در گاهشماری ایرانی
جشن شهریورگان از جمله ی جشن های آتش می باشد و در شهریور روز از شهریورماه برگزار می شود. واژه ی شهریور که برگرفته از «خشَترَه وَئیریَه» اوستایی است به معنی شهر و شهریاری شایسته و نیرومند است.
شهریور نام یکی از امشاسپندان است که مظهر پادشاهی آسمانی و نیروی خدایی بوده و همیشه خواهان فر و بزرگی و نیرومندی برای مردمان است.
این امشاسپند در جهان مادی، نگهبان سیم و زر و فلزات دیگر و دستگیری از بینوایان و فرشته ی رحم و جوانمردی است.
از آن جایی که این جشن به پادشاهان دادگر بستگی دارد که نماینده ی شهریاری آسمانی هستند، ایرانیان باستان در این روز پس از نیایش اهورامزدا و نیکوکاری کردن و دادن غذا به فقرا و نیازمندان، نزد پادشاه رفته و این جشن را شادباش می گفته اند. سپس فلزهای کهنه را از انبارها بیرون آورده و نو می کردند و پس از آن به شادی و پایکوبی می پرداختند.
در صفحه ی 251 آثارالباقیه چنین آمده است :
«... شهریورماه که روز چهارم آن شهریور روز است و آن به مناسبت توافق دو اسم، جشن می باشد، آن را شهریورگان گویند. معنی شهریور دوستی و آرزوست. شهریور فرشته ای است که به جواهر هفتگانه از قبیل طلا، نقره، مس، آهن و دیگر فلزات که برقراری صنعت و دوام دنیا و مردم به آن ها بستگی دارد، موکل است.»
از دو دید دیگر می توان اهمیت جشن شهریورگان را دریافت : نخست اینکه ماه شهریور، ماه گردآوری محصولات کشاورزی می باشد و به خصوص برای کشاورزان این نتیجه گرفتن از کار و زحمت و کشت وکار و به دست آوردن محصول همیشه همراه با شادمانی بوده و برای همین باید این کار با جشنی همراه می شده.
دیگر اینکه در این ماه «پاییزه کاری» آغاز می شود و چون آغاز هر کار نیکی را باید با شادی در آمیخت از این رو نیز جشن شهریورگان را می توان آغاز فصل نویی دیگر از هنگام کشت دانست.
روز های ماه در ایران باستان نام های خاص داشتند و ازجمله روز شانزدهم هر ماه «مهر» بود. بنابراین «روز مهر» در ماه مهر (شانزدهم)، مهمترین روز آیین های مهرگان بود. آیین های مهر (جشن های مهرگان) پس از نوروز، مهمترین عید ملی ایرانیان بوده است. نوروز با بهار و شكوفه و نوید بركت آغاز می شد و مهرگان به خاطر پایان رسیدن كار جمع آوری محصول و آغاز شش ماهه شب های طولانی تر و سرما.
«مهرگان» ویژه آیین های سپاسگزاری به درگاه خداوند [اهورامزدا] كه این همه نعمت را به انسان ارزانی داشته و نیز استفاده از این فرصت برای تحكیم دوستی ها، محبت ها و عواطف انسانی بوده است. به نظر بسیاری از مورخان، «مهرگان» آیین الزام ایرانیان به دوستی كردن و مهر ورزیدن به یكدیگر هم به شمار می آید. در گذشته، در روزهای مهرگان (۴تا۶روز) مردم مهمانی های بزرگ برپا می كردند و پذیرایی با میوه تازه در مهرگان و میوه خشك (آجیل و خشكبار) در نوروز؛ رسم تغییرناپذیر ایرانیان از عهد باستان بوده است.
مراسم نوروز در عین حال فرصتی برای بزرگداشت سالخوردگان از سوی جوان ترها و ادای احترام به آنان به پاس خدماتشان بوده و ایام مهرگان بالعكس. در مهرگان، این جوان ترها و نوجوانان هستند كه مورد تشویق و محبت بزرگترها قرار می گیرند تا جانشینان بهتری برای آنان شوند.
مهربان بودن و مهر ورزیدن خصلت ویژه ایرانیان خوانده شده است. بدان اندازه كه واژه «مهربانی» از قدیم الایام در ایران به كار می رفته در بین هیچ نژاد و تمدنی مشابه آن دیده نمی شود. در ایران باستان برای پاسداری از محبت، عطوفت و مهربانی، عنوان و لقب درست شده بود و به همان گونه كه عنوان «مرزبان» به كار می رفت، لقب «مهربان» هم مطرح بود. این عنوان و لقب به دلیل دلنشین بودن بعداً به صورت اسم خاص برای مردان درآمد، اما زنان هم توانستند نام «مهربانو»، «مهری» و «میترا» بر خود نهند. ایرانیان بعداً خصلت مهربان بودن را با میترائیسم در هم آمیختند تا بتوانند این خوی نیكو را در قالب یك عقیده و فرضیه به نقاط دیگر جهان صادر كنند و تا حدی هم موفق شدند. ایرانیان قدیم تابدانحد به منش مهربان بودن حساسیت داشتند كه افراد ظالم را «نامهربان» خطاب می كردند. به نوشته مورخان و سیاحان غرب، در میان ایرانیان، كرمانی ها و نقاط مجاور (یزدی ها) در مهربانی كردن و مهربان بودن افراط می كرده اند.
از زمان داریوش اول بود كه مدارس، پس از آیین های مهرگان آغاز به كار می كرد. این رسم از طریق یونانیان به سراسر جهان منتقل شده است. (اگرچه در بعضی كشورها به ملاحظات اقلیمی مدارس چند روز جلوتر باز می شوند). هدف اصلی مدارس در ایران عهد هخامنشی عمدتاً تدریس اخلاقیات (پرهیز از دروغگویی و خلف وعده، كردار، گفتار و پندار نیك داشتن؛ دوری از حسد و بخل و ظلم و چشمداشت به مال غیر و...، میهن دوستی، احترام به نیاكان و سالخوردگان، تندرستی، سواری و تیراندازی و سرانجام انتخاب مستعدترین كودكان برای خدمت در ارتش بود. به نوشته مورخان رومی (به نقل از یونانیان)، آموزگاران ایرانی عهد باستان در دبستان ها به كودكان می آموختند كه اقتدار و عظمت وطن و آسایش و پیشرفت آنان بستگی به آن دارد كه اتحاد خود را حفظ كنند و ارتشی شكست ناپذیر داشته باشند. طبق همین نوشته ها، ایرانیان [باستان] به مشورت با پیران و موی سپیدان خود برای انجام كارهای مهم و آغاز هر كاری بسیار باور داشتند و این كار عادت آنان شده بود و یكی از دلایل پیشرفتشان هم كه بر جهان حكومت و برتری داشتند، همین باور بود. در طول تاریخ ایران باستان، ماه مهر، زمان آغاز كارهای مهم متعددی بوده است. یكی از این «آغازها تاجگذاری داریوش اول» بود. با این كه قلع و قمع «گئوماتا» كه از جولای (۱ تیر ماه) آغاز شده بود و اواخر شهریور پایان یافت و بزرگان ایران داریوش را به جانشینی كامب(كامبوزیا-كمبوجیه-كامبیز) انتخاب كرده بودند، وی منتظر فرارسیدن ایام مهرگان شد تا كار خود را از چنین عید بزرگ و نیكویی رسماً آغاز كند. كامبیز در بازگشت از مصر در میان راه درگذشته بود. داریوش هخامنشی پسر ویشتاسب از بزرگان پارس، روز دوم اكتبر (دهم مهر ماه و نخستین روز از جشن های مهرگان) در سال ۵۲۲ پیش از میلاد (درست ۲۵۲۴ سال پیش) تاجگذاری كرد و شاه ایران شد. در دوران حكومت ۳۶ ساله وی، قلمرو ایران شامل سرزمین های وسیعی، از شرق دره سند (Indus) تا سواحل لیبی در آفریقا، و از تراكیه (Thrace) در اروپا تا كوه های پامیر در آسیا (شامل همه خاورمیانه امروز، آسیای میانه، قسمتی از آسیای جنوبی، قفقاز و همه مصر و قسمتی از سودان) می شد. داریوش این سرزمین ها را به استان های متعدد (ساتراپی) تقسیم كرده بود كه مستقیماً زیر نظر حكومت مركزی و برپایه قوانین واحد اداره می شدند و به آن قسمت كه سه طایفه ایرانی (مادها از شهر ری به سمت غرب و شمال غربی ازجمله كردها و آذری ها، پارس ها از محور «ری» به جنوب و از شرق تا آن سوی هندوكش و پارت ها در شمال شرقی) در آن سكونت داشته، دارای نیاكان و فرهنگ مشترك بوده و آیین های «نوروز» را گرامی داشته و یكسان برگزار كرده اند «ایران زمین» گفته اند «مصر» ساتراپی ششم ایران بود.
كوروش بنیان گذار امپراتوری ایران بوده، ولی ناسیونالیسم ایرانی با داریوش اول به دنیا آمده است. كوروش، جهانی فكر می كرد و یك جامعه مشترك المنافع متساوی الحقوق به مركزیت ایران زمین به وجود آورده بود و در امور «ملل متحده»ای كه به وجود آورده بود دخالت نمی كرد، ولی داریوش، تنها به اهورامزدا، ایران و ایرانی می اندیشید و همه كتبیه هایش را كه به سه زبان نوشته شده و باقی مانده اند با ستایش اهورامزدا (خدا) كه زمین و آسمان و بشر و شادی ها را آفریده است آغاز كرده و شاهی خود بر این سرزمین پهناور كه مردان خوب و اسبان خوب(مقصود ارتش خوب) دارد از عنایات او دانسته و در یكی از كتیبه هایش از اهورامزدا خواسته است كه ایران زمین را از گزند آفت «دروغ» و بلای «خشكسالی» در امان دارد. از كارهای مهم دیگر داریوش ایجاد آبراهی میان دریای سرخ و رود نیل بود خلیج فارس را به دریای مدیترانه متصل سازد. كار مهم دیگر او ساختن تخت جمشید بود كه شاه نشین ایران زمین باشد. پایتخت اداری ایران شهر شوش بود. ایجاد یك سپاه همیشگی كه تا رسیدن سایر واحدهای ارتش از شهرستان ها، بتواند دربرابر هرگونه تهاجم ناگهانی ایستادگی كند اقدام مهم دیگر او بود. ضرب سكه زر و سیم، مخصوصاً سكه های طلای ناب به نام «دریك ـ داریك» در سال ۵۱۵ پیش از میلاد ابتكار مهم داریوش اول بود. تأسیس پستخانه، دادگاه، كودكستان و دبستان و وضع قوانین و تعرفه مالیاتی و ایجاد یك نیروی دریایی در خلیج پارس چند نمونه از كارهای دیگر وی به شمار می آید. آمریكاییان دویست سال پیش، هنگام تأسیس پستخانه دولتی (فدرال) این كشور همان شعار داریوش را بر سر در آن حك كردند. شعار مزبور حاكی از این است كه باد و باران مانع كار چاپارها نخواهد شد. داریوش میان شوش و ساحل مدیترانه نوعی جاده آسفالته كشیده بود كه اخیراً قسمتی از آن كشف شده است. اقدام نظامی داریوش، كه هنوز در تاریخ نظامی از آن با صفت «بی سابقه» یاد می شود، انتقال ۲۴ هزار سوار و پیاده با كشتی از شرق مدیترانه به ساحل آتن (۸۰۰ كیلومتر مسافت) بود. وی نخستین حكمران آسیایی بود كه با لشكریان خود از بسفور گذشت و اروپا را مورد حمله قرار داد.
داریوش كه با آتوسا دختر كوروش بزرگ ازدواج كرده بود در سال ۴۸۶ پیش از میلاد درگذشت و پسرش «خشایارشاه نوه كوروش» بر جای او نشست. داریوش در محل معروف به «نقش رستم» درپارس( فارس) مدفون شد. كوروش هم در سال ۵۳۰ پیش از میلاد در جنگی جان سپرد كه هدف از آن دور ساختن اقوام بی تمدن از ورود به تاجیكستان امروز بود. آن اقوام با زنان خود در ملاءعام همبستر می شدند كه از دید كوروش وحشیگری تمام بود. جنازه كوروش برای تدفین به پارس آورده شد. در آن جنگ ارتش ایران پیروز شد. ناحیه ای كه كوروش در آن جان خود را از دست داد (دره های آمودریا، فرغانه و پنجشیر) كه زبان پارسی و رسوم ایرانی را پاسداری كرده اند، برای ایرانیان همیشه عزیز و گرامی بوده اند.
پاره ای از مورخان شاه شدن داریوش را روز ۱۶ مهر (۱۸ اكتبر)، آخرین روز آیین های مهرگان (روز اصلی مهرگان)، نوشته اند. در آن زمان مهرگان شش روز ادامه داشت كه به تدریج در بعضی اوقات و پاره ای از جاها دو روز از آن كاستند
جشن میتراکانا، جشن مهرگان برگرفته از کتاب «جشنهای مهرگان و سده»، 1384، از دكتر رضا مرادی غیاث آبادی، با بازنگری و افزودهها
«مـا خواهانیم که پشتیبان کشـور تـو باشیم
مـا نمیخـواهیـم از کشـور تـو جــدا شـویـم
نمـیخـواهـیـم از خـانـه خــود جــدا شـویـم
مبــاد جــز ایــن ای مـهــــر نیـــرومنــد!»
(اوستا، مهر یشت، بند 75)
پیشگفتار اين جستار به درخواست جوانانی نگاشته شد كه با بنيادگذاری انجمنهای مردمی و غيردولتی، برای بازپرداختن و تازهداشتنِ آيينهای كهن میكوشند. در ديدارها و گفتگوهايی كه با آنان دست داد؛ همواره كنجكاویِ آنان برای دانستن زمان و شيوه درستِ برگزاری جشنهای ملی ایران باستان و به ويژه جشن «مهرگان» را درمیيافتم. اين گزارش پاسخی براي پرسشهای فراوان آنان بود كه گزیدهای از آن، پيش از اين در چند نشريه آن انجمنها و همچنين در ماهنامه «وهومن»، روزنامه «شرق» و هفتهنامه «نیمروز» چاپ لندن، منتشر شده است. نگارنده در اين نوشتار كوشش كرده است تا به كوتاهی و تا آنجا كه منابع مكتوب و اندک سنتهای همچنان پايدارمانده مردمی در نواحیِ دورافتاده، اجازه میدهد؛ به گزارش تاريخچه، آيينها و زمان درستِ برگزاری اين جشن بپردازد. هر چند كه با كمبود شديد منابع و تناقضهای فراوان در آنها، احتياج به پژوهشهای پُردامنه در متون تاريخی و به ويژه در ميان مردمانی از سرزمينهای گوناگون، وجود دارد. با اینکه این جشن به باورمندان دین و آیین کهن«میترا/ مهر» تعلق دارد و با جشنهای کشاورزی در میان روستانشینان و کشاورزان ایرانی پیوند فروانی داشته و دارد، اما جای خرسندی است كه در ساليان اخير، بسیاری از ایرانیان و از جمله زرتشتيان كوشش ميكنند تا مراسمی به یاد اين جشن باستانی که جزئیات آن فراموش شده است را برگزار كنند. نگارنده بر اين باور است كه يكی از مهمترين لازمههای پاسداشت آيينهای كهن، همانا خودداري از دگرگونی و واژگونهنمايیهای شخصی و دلبخواهی است. كوشش در انتساب آن به ادیان دیگر و از جمله دین زرتشتی، برهمزدنِ شيوه برگزاری مراسم و زمان اجرای آن به دلخواه هر كس، و همچنين افزودن برخي عناصر ساختگی و بدون پيشينه تاريخی، تحريفِ فرهنگ و بزرگترين عامل آسيب به آيينهای كهن است. باشد تا با برگزاری جشنهای ملیِ باستانی با پاسداشت شيوه اصلی و كهن آن، آيين نياكان را گرامی بداريم و از پيشگاه «مهـر ايزد» پايندگی آنرا آرزو كنيم. خاستگاه باور به میترا پیش از این و در نوشتار «میترا و پیوند آن با ستاره قطبی باستانی»به این فرضیه پرداختیم که سرچشمه باور به «ميترا/ مهر» و «گردونه مهر» در ميان ايرانيان و هندوان باستان و سرايندگان مهر يشتِ اوسـتا و سـرودهای ريگودا، عبارت بوده است از ستاره قطبی و دو صورت فلكیِ پيرا قطبی «خرس بزرگ» و «خرس كوچك» (دبّ اكبر و دبّ اصغر). اين صورتهای فلكي در متنهای پهلوي و ادبیات فارسي با نام «هفتورنگ مِـهين و كِـهين» (بزرگ و كوچك) نيز نامبردار شده است. در حدود 4800 سال پیش، ستاره «ذَيـخ/ ثُـعبان» قطب آسمانیِ زمين بوده و مانند ستاره قطبیِ امروزی در جای خود ثابت و بیحركت ايستاده و در همه شبهای سال ديده ميشده و هيچگاه طلوع و غروب نمیكرده است. اين ستاره در ميانه دو صورت فلكیِ پيرا قطبیِ «خرس بزرگ» و «خرس كوچك» واقع شده است و این دو صورت فلكی در هر شبانروز يك بار به دور آن میگرديدهاند. اين گردش، همراه با گردش صورت فلكی «ثُـعبان»، نگاره باستاني «چليپا» يا صليب شكسته را در آسمان رسم ميكردهاند كه به گمان نگارنده، همان «گردونه مهر» است. به همين دليل كه مهر، نقطه ثقل آسمان و ستارگان بوده است و از ديد ناظر زمينی، همه ستارگان و صورتهای فلكی بر گرد او میچرخيدهاند؛ مهر را ساماندهنده هستی و برقراركننده و پاسبانِ قانون و هنجار كيهانی و نظام حاكم بر نظم جهان، و بعدها او را ايزد روشنايی و راستی و پيمان و حتی محبت دانستند: «باشد كه ما از محبت مقدس او برخوردار شويم و از مهربانیِ محبتآميز و فراوان او بهرهمند باشيم.» حلقه مهر اما پس از 4800 سال پيش و هنگامی كه ستاره «ذَيخ/ ثُـعبان» از قطب آسمانی فاصله میگيرد؛ اين فاصله منجر به گردش اين ستاره به دور نقطه قطب آسمانی و ترسيم دايره يا حلقه كوچكي در آسمان میشود كه به گمان نگارنده، سرچشمه پيدايش باوري به نام «حلقه مهر» يا «حلقه پيمان» است كه هنوز هم به شكل حلقه پيمانِ ازدواج در ميان مردمان روايی دارد. جالب است که واژه «ماندالا» در ریگودا و دیگر متنهای سانسکریت هندوان (که بخشی از آن در بالا گفته آمد) به معنای «حلقه/ دایره/ گوی» است.
سنگنگاره میترا در نمرود داغ، آناتولی خاوری، سده یکم پیش از میلاد اصل نگاره از: Houston, M. G., Ancient Egyptian, Mesopotamian & Persian Costume, Mineola, 2002.
میترا یا مهر در اوستا مهر يا ميترا (در اوستا و پارسي باستان «ميـثْـرَه»، در سانسكريت «ميـتْـرَه»)، ايزد نامآورِ روشنايي، پيمان، دوستی و محبت، و ایزد بزرگ دين و آيين مهری است. بخش مهم و بزرگی از اوستا به نام «مهر یَـشت» در بزرگداشت و ستایش این ایزد بزرگ و کهن ایرانی سروده شده است. مهر یشت، دهمین یشت اوستا و از لحاظ مضمون همراه با فروردین یشت، کهنترین بخش آن بشمار میرود. مهر یشت از نگاه اشارههای نجومی و باورهای کیهانی از مهمترین و نابترین بخشهای اوستا است و کهنترین سند در باره آگاهی ایرانیان از کروی بودن کره زمین از بند 95 همین یشت فرا دست آمده است. از مهر یشت تا به امروز 69 بند کهن و 77 بند افزوده در عصر ساسانی، بازمانده است. مهر یشت در متن اصلی به نظم سروده شده و از کهنترین شعرهای بدست آمده ایرانی دانسته میشود. این یشت دلکش، سرشار از نیروی شاعرانه و سرچشمه سرودهای ایرانی در وصف دو ویژگی ارزشمند و اصیل ایرانیان یعنی راستی و پهلوانی دانسته میشود: «میستاییم مهرِ دارنده دشتهای پهناور را؛ او که آگاه به گفتار راستین است، آن انجمنآرایی که دارای هزار گوش است، آن خوشاندامی که دارای هزار چشم است، آن بلندبالای برومندی که در فرازنای آسمان ایستاده و نگاهبانی نیرومند و بخواب نرونده است...» (اوستای کهن، همان، صص 35 تا 56). با اينكه در گردونه مهر، هزاران جنگافزار جای دارد؛ اما اينها همه برای مبارزه با دشمنان راستی و پيمانشكنان بكار گرفته میشود و در رويارويی با مردمان او مهربانترين است: «… او كه به همه سرزمينهای ايراني، خانمانی پُر از آشتی، پُر از آرامی و پُر از شادی میبخشد.» (اوستای کهن، همان، بند 4، ص 35). نام «میثْـرَه» یک بار هم در «گاتها»ی زرتشت آمده که در آنجا به معنای «خویشکاری دینی» بکار رفته است. (اوستا، گزارش جلیل دوستخواه، جلد دوم، ص 1057). به اعتقاد فردیناند يوستی در «نامنامه ايرانی»، «ميثْـرَه» در اصل به معنای «روشنايیِ هميشگی» است (Justi, Ferdinand; Iranisches Namenbuch, Hildesheim, 1963) و اين معنا با روشنايیِ هميشگیِ ستاره قطبی ارتباطی كامل دارد. اما بعدها و بر اثر جابجايی ستاره قطبي، مفهوم «روشنايی هميشگی» به خورشيد و پرتوهای آن داده شد و در ادبيات فارسي «مهر» نام ديگری براي خورشيد دانسته شد. در بند 113 مهریشت، میترا و اهورا با یکدیگر ادغام شده و به گونه «میترا اهورا» آمده است. نگارههای میترا در نگارههای باستاني، نقش ميترا/ مهر را معمولاً به شكل مردی كه پرتوهای نوراني بر گرد سرش ديده میشود، نشان میدادهاند. اين سنت نگارگری در عصر ساسانی، به گونه افزودن پرتو يا هالهای نورانی بر گرد سرِ پادشاهان و پس از آن بر سر پيامبران و شخصيتهاي دينی ادامه پيدا كرد. همچنین نگاره معروف گاوکشی میترا، تنها در کشورهای اروپایی دیده شده و نمونهای از آن در ایران به دست نیامده است. این نگارهها در اصل از باورهای کیهانی ایرانیان و از صورتهای فلکی گاو، کژدم و سگ اقتباس شده است. گسترش آیین ميترا در اروپا پرستش مهر در نخستين سده پيش از ميلاد و در دوره پادشاهیِ اشكانيان و به ويژه در زمان تيرداد يكم، پادشاه اشكانیِ ارمنستان، به غربِ آسياي كوچك (آناتولي) و روم راه يافت. اين آيين كه نه با جنگ و ستيز، بلكه با كوششهای فرهنگی در آن سرزمينها روايی پيدا كرده بود؛ توسط لژيونهای روميانی كه با فرهنگ ايرانی آشنا شده بودند، در سرتاسر سرزمينهای غربي و اروپا منتشر شد و بعدها آيينها و مراسم آن در دين تازه مسيحيت نفوذ پیدا كرد. هر چند واژه «ميترائيسم» برگردان «آيين ميترا/ مهر» است و در واژهنامهها و فرهنگنامهها اين دو را به يكديگر ارجاع میدهند؛ اما كيش «ميترائيسم» گونه اروپايی شده و تغيير يافته «آيين ميترا/ مهر» بشمار میرود كه عليرغم شباهتهای فراوان، تفاوتهای بیشماری نيز با يكديگر دارا هستند. از همين روی نميتوان اين دو را مترادف كامل يكديگر در نظر گرفت و ترجمه «ميترائيسم» به «آيين/ كيش مهری» يا «مهرپرستی» درست به نظر نمیرسد. براي نمونه رواج «گاوكُشی/ تاوركتونی» در ميترائيسم غربی و نگارههای موجودِ آن، هيچ ارتباطي با آيين مهر ايراني ندارد. اين مراسم همچنان به گونه نمايشی تفريحی و ورزشی در برخي از نقاط اروپا و از جمله در اسپانیا برگزار میشود. در اين مراسم، در ميان شادی و هلهله هزاران تماشاگر، گاوهای نگونبختی را با فرو كردن دهها نيزه بر بدنش، زجركش ميكنند. بسیاری از آیینها و باورهای دین مسیحیت و از جمله بنیاد نظام گاهشماری میلادی آن، ریشه در آیینهای مهری دارد که در فرصت دیگری به آنها پرداخته خواهد شد. جشن مهرگان جشن مهرگان يكی از كهنترين جشنها و گردهمايیهای ايرانيان و هندوان است كه در ستايش و نيايش مهر يا ميترا برگزار میشود. جشن مهرگان قدمتی به اندازه ايزد منسوب به خود دارد. تا آنجا كه منابع مكتوبِ موجود نشان میدهد، ديرينگیِ اين جشن دستكم تا دوران فريدون باز میگردد. شاهنامه فردوسی به صراحت به اين جشن كهن و پيدايش آن در عصر فريدون اشاره كرده است:
به روز خجسته سرِ مهر ماه
به سر بر نهاد آن كـياني كلاه
زمانه بی اندوه گشت از بدی
گرفتند هر کس ره بخردی
دل از داوريها بپرداختند
به آیين يكي جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان شادكام
گرفتند هر يك ز ياقوت جام
ميِ روشن و چهره ی شاه نو
جهان نو ز داد از سرِ ماه نو
بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستيدن مهرگان دين اوست
تنآساني و خوردن آيين اوست
اگر يادگارست ازو ماه و مهر
بكوش و به رنج ايچ منماي چهر
(شاهنامه فردوسی، تصحیح جلال خالقی مطلق، جلد یکم، داستان فریدون. از بانو نوشین شاهرخی برای دستیابی نگارنده به دیدگاه استاد خالقی مطلق سپاسگزارم.) جشن مهرگان در آغاز مهرماه همانگونه كه در گزارش فردوسی ديده میشود، زمان برگزاری جشن مهرگان در آغاز ماه مهر و فصل پاييز بوده است و اين شيوه دستكم تا پايان دوره هخامنشي و احتمالاً تا اواخر دوره اشكانی نيز دوام داشته است. اما از این زمان و شاید در دوره ساسانی، جشن مهرگان به مهر روز از مهر ماه یا شانزدهم ماه مهر منتقل ميشود. منسوب دانستن جشن مهرگان به نخستین روز ماه مهر در آثار دیگر ادبیات فارسی نیز دیده شده است. برای نمونه این بیت از ناصرخسرو که هر دو جشن نوروز و مهرگان را به هنگام اعتدالین میداند: نـوروز بـه از مـهـرگـان، گـرچـه
هـــر دو زمـــانــنــد، اعــتــدالــــی
دليل برگزاری جشن مهرگان در آغاز مهرماه و اصولاً نامگذاری نخستين ماه فصل پاييز به نام مهر، در اين است كه در دورههايی از دوران باستان و از جمله در عصر هخامنشی، آغاز پاييز، آغاز سال نو بوده است و از همين روی نخستين ماه سال را به نام مهر منسوب كردهاند. تثبيتِ آغاز سال نو در هنگام اعتدال پاييزی با نظام زندگیِ مبتنی بر كشاورزیِ ايرانيان بستگيِ كامل دارد. میدانيم كه سال زراعی از اول پاييز آغاز و در پايان تابستان ديگر خاتمه میپذيرد. قاعدهای كه هنوز هم در ميان كشاورزان متداول است و در بسیاری از نواحی ایران جشنهای فراوان و گوناگونی به مناسبت فرارسیدن مهرگان و پایان فصل زراعی برگزار میشود. در این جشنها گاه ترانههایی نیز خوانده میشود که در آنها به مهر و مهرگان اشاره میرود. شايد بتوان شيوه سال تحصيلیِ امروزي را باقيمانده گاهشماری كهن ميترايی/ مهری دانست. امروزه نيز سنت كهن آغاز سال نو از ابتداي پاييز با نام «سالِ وَرز» در تقويم محلي كردان مُـكریِ مهاباد و طايفههای كردان شُكری باقی مانده است. همچنين در تقويم محلي پامير در تاجيكستان (به ويژه در دو ناحيه «وَنج» و «خوف») از نخستين روز پاييز با نام «نوروز پاييزي/ نوروز تيرَماه» ياد ميكنند. در ادبيات فارسي (از جمله شاهنامه فردوسي) و امروزه در ميان مردمان آسيای ميانه و شمال افغانستان، فصل پاييز را «تيرَماه» مینامند. گاهشماری هخامنشی نيز مبتنی بر آغاز سال از ابتدای پاييز بوده است، همانگونه که در کتاب «رصدخانه نقشرستم» (چاپ سال 1378؛ و چاپ دوم آن در كتاب: بناهای تقويمی و نجومی ايران، 1383، از همين نگارنده) گفته شد؛ سازوكار ويژهای براي تشخيص هفته به هفته و سپس روز به روزِ آغاز سال نو هخامنشي در تقويم آفتابی نقشرستم (کعبه زرتشت) طراحی و تعبيه شده است.. جشن هخامنشی میتراکانا شواهد موجود نشان میدهد كه جشن مهرگان در عصر هخامنشی در آغاز سال نو، يعنی در نخستين روز از ماه مهر برگزار میشده است. در گزارشهای مورخان يونانی و رومی از اين جشن با نام «ميثْـرَكَـنَـه/ ميتراكانا» ياد شده است. نام ماه مهر در كتيبه ميخيِ داريوش در بيستون به گونه «باگَـيادَئيش» (= باگَـيادي/ بَـغَـيادي) به معناي احتمالی «ياد خدا» آمده است. كتسياس، پزشك اردشير دوم پادشاه هخامنشی، نقل كرده است كه در اين جشن ايرانيان با پوشيدن ردای ارغواني رنگ و همراه با دستههای نوازندگان و خنياگران به رقصهای دستهجمعی و پايكوبی و نوشيدن میپرداختهاند. به گمان نگارنده نقش گلهای دايرهای شكل با دوازده و هشت گلبرگ در تختجمشيد، میتواند نشانهای از مهر باشد. چرا كه در پيرامون ستاره قطبی (چه ستاره قطبی امروزی و چه باستانی) دوازده صورت فلكیِ تشكيل دهنده برجهای دوازدهگانه، و نيز هشت صورت فلكیِ پيرا قطبی، در گردشی هميشگیاند. فيثاغورث در سفرنامه منسوب به او، شرح میدهد كه پرستندگانِ ستارهای درخشان كه آنرا ميترا میناميدند، در غاری تاريك كه چشمه آبي در آنجا جريان داشت و نقش صورتهای فلكی بر آنجا نصب شده بود، حاضر میشدند و پس از انجام مراسم گوناگون (كه نقل نكرده)، نانی میخوردند و جامی میآشاميدند. آنگونه كه از گفتار ثعالبی در «غُرَر اخبار ملوك فُرس و سيرِهم» دريافته میشود، گمان میرود که در زمان اشكانيان نيز جشن مهرگان با ويژگیهای عصر هخامنشی برگزار میشده است. زمان جشن مهرگان همانگونه که گفته شد، زمان برگزاری جشن مهرگان در دوره هخامنشی و به احتمالی قدیمتر از آن، در نخستین روز ماه مهر بوده و اکنون حدود دو هزار سال است که این جشن به شانزدهمین روز این ماه یا مهرروز از مهرماه در گاهشماری ایرانی منسوب است. اما این زمان در میان اقوام گوناگونی که از تقویمهای محلی نیز بهره میبرند، متفاوت است. برای نمونه زمان این جشن در گاهشماری طبری/ تبری و نیز در گاهشماری سنتی یزدگردی زرتشتیان، فعلاً برابر با حدود نیمه بهمنماه، و در گاهشماری دیلمی برابر با سیام بهمنماه است. همه این شیوهها برگرفته از گاهشماریهای کهن و گوناگون ایرانی است که پاسداشت آنها در کنار گاهشماری ملی ایرانی، لازم و شایسته است. اما برخی ديگر از زرتشتیان، با شیوهای نوساخته به نام «سالنمای دینی زرتشتیان» که در سالیان اخیر و با تغییراتی در گاهشماری ایرانی ساخته شده، اين هنگام را معين میكنند كه مصادف با دهم مهرماه (آبان روز) از گاهشماری ایرانی میشود. چنین شیوههایی که امروزه رایج شده و بعضی کسان به میل شخصی، یک تقویم یا مبدأ سالشماری میسازند و نامهای میهنی بر آن میگذارند، دستکاری آشکاری در نظام دقیق و قاعدهمند گاهشماری ایرانی و تاریخ و فرهنگ ملی دانسته میشود. (در این زمینه بنگرید به: پاسداشت گاهشماری ایرانی). در متون ايراني از مهرگان ديگری به نام مهرگان بزرگ در بيست و يكمين روز مهرماه نام برده شده است كه احتمالاً تاثير تقويم خوارزمی باستان بوده است. از آنجا كه در تقويم خوارزمی، آغاز سال نو از ششم فروردينماه محاسبه میشده است؛ زمان برگزاری همه مراسم سال، پنج روز ديرتر بوده و در نتيجه جشن مهرگان بجاي شانزدهم مهر در بيست و يكم مهر (رام روز) برگزار میشده است. موسیقی مهرگانی از آنجا كه در «برهان قاطع» نام مهرگان براي يكی از مقامها و لحنهای موسيقی سنتی ايران آمده است؛ و همچنين در ميان دوازده مقام نامبرده شده در كتاب «موسيقي كبيرِ» ابونصر فارابی نيز مقام يازدهم با نام مهرگان ثبت شده است؛ و نيز نظامي گنجوي در منظومه «خسرو و شيرين» نام بيست و يكمين لحن از سي لحن نامبردار شده را «مهرگانی» نوشته است؛ گمان میرود كه در دوران گذشته در جشن مهرگان موسيقی ويژهای اجرا میشده است كه ما از جزئيات آن بیاطلاعيم. نام مهر و مهرگان در کاربردهای دیگر در باره گستردگی مراسم مربوط به مهر و جشن مهرگان، بيش از اين نيز نشانههايی در دست است كه به سبب اختصار اين گفتار فرصت پرداختن به همه آنها در اينجا نيست. اما شايد ذكر دو نكته ديگر مفيد باشد. يكی اينكه امروزه نيز زرتشتيان، آتشكدههای خود را با نام «درِ مهر» میشناسند و ديگر اينكه در بسیاری از كشورهای عربزبان،از جشنها و فستيوالها با نام عمومی «مهرجان» و «مهرجانات» نام میبرند. آیینهای جشن مهرگان در مجموع و بطور خلاصه، جشن مهرگان، جشن نيايش به پيشگاه «مهر ايزد» ايزد روشنايی و پيمان و درستی و محبت، ايزد بزرگ و كهن ايرانيان و همه مردمانِ سرزمينهايی از هند تا اروپا، به هنگام اعتدال پاييزي در نخستين روز مهرماه و در حدود دو هزار سال اخير در مهر روز از مهرماه، برابر با شانزدهم مهرماهِ گاهشماری ايرانی (هجری خورشيدی فعلی) برگزار میشود. آنگونه كه از مجموع منابع موجود، همچون نگارهها و متون باستانی و نوشتههای مورخان و دانشمندان قديم ايرانی و غير ايرانی (مانند فردوسی، بيرونی، ثعالبی، جهانگيری، اسدیِ توسی، هرودوت، كتسياس، فيثاغورث، . . .) و نيز آثار شاعران و اديبان (مانند جاحظ، رودكی، فرخی، منوچهری، سعدسلمان، . . .) دريافته میشود؛ مردمان در اين روز تا حد امكان با جامههای ارغوانی (يا دستكم با آرايههای ارغوانی) بر گرد هم میآمدهاند؛ در حالی كه هر يك، چند «نبشته شادباش» يا به قول امروزی، كارت تبريك برای هديه به همراه داشتهاند. اين شادباشها را معمولاً با بويی خوش همراه میساخته و در لفافهای زيبا میپيچيدهاند. در ميان خوان يا سفره مهرگانی كه از پارچهای ارغوانی رنگ تشكيل شده بود؛ گل «هميشه شكفته» مینهادند و پيرامون آنرا با گلهای ديگر آذين میكردند. امروزه نمیدانيم كه آيا گل هميشه شكفته، نام گلی بخصوص بوده است يا نام عمومیِ گلهايی كه برای مدت طولانی و گاه تا چندين ماه شكوفا میمانند. در پيرامون اين گلها، چند شاخه درخت گز، هوم يا مورد نيز مینهادند و گونههايی از ميوههای پاييزی كه ترجيحاً به رنگ سرخ باشد به اين سفره اضافه میشد. ميوههايی مانند: سنجد، انگور، انار، سيب، به، ترنج (بالنگ)، انجير، بادام، پسته، فندق، گردو، كُـنار، زالزالك، ازگيل، خرما، خرمالو و چندی از بودادهها همچون تخمه و نخودچی. ديگر خوراكیهاي خوان مهرگانی عبارت بود از آشاميدنی و نانی مخصوص.. نوشيدنی از عصاره گياه «هَـئومَـه/ هوم» كه با آب يا شير رقيق شده بود، فراهم میشد و همه باشندگان جشن، به نشانه پيمان از آن مینوشيدند. نانِ مخصوص مهرگان از آميختن آرد هفت نوع غله گوناگون تهيه میگرديد. غلهها و حبوباتی مانند گندم، جو، برنج، نخود، عدس، ماش و ارزن. ديگر لازمههای سفره مهرگان عبارت بود از: جام آتش يا نوكچه (شمع)، شكر، شيرينی، خوردنیهاي محلی و بویهای خوش مانند گلاب. آنان پس از خوردن نان و نوشيدنی، به موسيقی و پايكوبیهای گروهی میپرداختهاند. سرودهايی از مهريشت را با آواز میخوانده و اَرْغُـشت میرفتهاند (میرقصيدهاند). شعلههای آتشدانی برافروخته پذيرای خوشبويیها (مانند اسپند و زعفران و عنبر) میشد و نيز گياهانی چون هوم كه موجب خروشان شدن آتش میشوند. از آنجا كه نشانههای بسياری، همچون تنديسها، کتیبهها و سنگنگارهها (از جمله نگارههای میترا در نمرود داغ و کوماژن)، از رواج آيين مهر در آسياي كوچك (آناتولی) حكايت میكند؛ بعيد نيست كه «سماع»های عارفانه پيروان طريقه «مولويه» در شهر قونيه امروزی، ادامه ديگرگون شده همان ارغشتهای ميترايي باشد. در پايان مراسم، شعلههای فروزان آتش، نظارهگر دستانی بود كه بطور دستهجمعي و برای تجديد پايبندی خود بر پيمانهای گذشته، در هم فشرده میشدند.
با نگاهی با آثار بجا مانده از بزرگان و دانشمندان و مورخانی چون فردوسی، بیرونی، اسدی توسی، کتزیاس، دوریس، استرابون، و همچنین آثار شاعرانی چون رودکی، فرخی، منوچهری دامغانی، ناصرخسرو، سعد سلمان و ... می توان به راحتی شیوه ی برگزاری جشن مهرگان در دوران پیشین را دریافت.
«کتزیاس»(Katesias) یونانی، پزشک ویژه ی اردشیر دوم هخامنشی می نویسد :
«... پادشاهان هخامنشی به هیچ گونه نباید مست شوند، مگر در روز جشن مهرگان که لباس های ارغوانی گرانبهایی می پوشند و همراه با مردم و دسته های نوازندگان و خنیاگران در باده پیمایی همگانی شرکت می جویند ...»
این تنها روز در ایران هخامنشی بوده که مردم می توانستند در حضور پادشاهان به صورت همگانی باده گساری کنند.
تاریخ نگار دیگری به نام «دوریس»(Duris) می نویسد :
«... پادشاهان در این جشن پایکوبی و دست افشانی می کردند ...»
بنا به گفته ی «استرابون»(Strabon) خشتره پاون (ساتراپ) ارمنستان، در جشن مهرگان بیست هزار کره اسب به رسم پیشکشی به دربار شاهنشاه هخامنشی گسیل می داشت. اردشیر پاپکان (بابکان) و خسرو انوشیروان در این روز تن پوش نو به مردم می بخشیدند.
در این روز موبد موبدان خوانچه ای که در آن لیمو، شکر، نیلوفر، سیب، به، انار، و یک خوشه ی انگور سفید و هفت دانه مورد گذاشته بود، واج گویان (زمزمه کنان) نزد شاه می آورد. هفت مورد و هفت چیز دیگر که در خوانچه می گذاشتند، همان هفت چین بود که جز تشریفات جشن نوروز و مهرگان به حساب می آید
موسیقی مهرگان
خلف تبریزی در «برهان قاطع» برای یکی از مقام ها و لحن های موسیقی سنتی ایران نام «موسیقی مهرگانی» را آورده است، که گمان می رود در دوران گذشته در جشن مهرگان موسیقی ویژه ای نواخته می شده که اکنون از آن آگاهی نداریم.
همچنین در میان دوازده مقام نامبرده شده در کتاب «موسیقی کبیر» ابونصر فارابی، مقام یازدهم با نام مهرگان ثبت شده است و نیز نظامی گنجوی در منظومه ی «خسرو و شیرین» نام بیست و یکمین لحن از سی لحن نامبردار شده را «مهرگانی» نوشته است. مهرگان در ادبیات
در ادبیات به ویژه چامه های (شعرهای) پارسی، از مهرگان بسیار سخن به میان آمده است که در این جا تنها نمونه های کوتاهی از آن ها را می آوریم :
مسعود سعد سلمان :
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان مهر بفزا ای نگار ماه چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگ وندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان
کاین جهان را ناگهان از خرمی امروز کرد بوستان نو شکفته عدل سلطان جهان
منوچهری دامغانی :
شاد باشید که جشن مهرگان آمد بانگ و آوای ِدَرای ِکاروان آمد
کاروان مهرگان از خَزران آمد یا ز اقصای بلاد چینستان آمد
نا از این آمد، بالله نه از آن آمد که ز فردوس برین وز آسمان آمد
مهرگان آمد، هان در بگشاییدش اندر آرید و تواضع بنماییدش
از غبار راه ایدر بزداییدش بنشانید و به لب خرد نجاییدش
خوب دارید و فرمان بستاییدش هرزمان خدمت لختی بفزاییدش
دقیقی :
گاه آن آمد که باد مهرگان لشگر کشد دست او پیراهن اشجار از سر بر کشد
باغ ها را داغ های عریان بر برزند شاخ ها را چادر نسطوریان بر سر کشد
زانکه سی سنبر چون ما مست و نرگس شوخ چشم هردو بدخو را همی در زر و در زیور کشد
مهرگان آمد و جشن ملک افریدونا آن کجا گاو خوشش بودی بر ما یونا
قطران تبریزی :
آدینه و مهرگان و ماه نو بادند خجسته هر سه بر خسرو
عنصری :
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال نیک روز و نیک جشن و نیک وقت و نیک فال
ناصر خسرو :
نـوروز بـه از مـهـرگـان، گـرچـه هـــر دو زمـــانــنــد، اعــتــدالــــی
امیرهوشنگ ابتهاج (هـ الف. سایه) :
بــگشاییم کفتران را بــال
بــفروزیم شعله بـر سر کوه
بـسـرایـیـم شادمانه سرود
وین چنین با هزار گونه شکوه
مهرگان را به پیشباز رویم ...
رقص پر پیچ و تاب پرچم ما
زیر پرواز کفتران سپید
شادی آرمیده گام سپهر
خنده ی نوشکفته ی خورشید
مهرگان را درود می گویند ...
گرم هر کار مست، هر پندار
همره هر پیام، هر سوگند
در دل هر نگاه، هر آواز
توی هر بوسه، هر لبخند
... ما خواهانیم که پشتیبان کشور تو باشیم،
ما نمی خواهیم از کشور تو جدا شویم،
نمی خواهیم از خانه خود جدا شویم،
مباد جز این ای مهر نیرومند !..
«اوستا، مهر یشت، بند 75»
ایرانیان نخست قرض کردن و دوم دروغ گفتن را بدترین گناه می شمارند
مهر( میثره) ایزدی صاحب نام و از بزرگ ترین ایزدان مورد ستایش در تاریخ بسیاری از کشورهای گوناگون در دوره های مختلف بوده است. پرستش او در غرب تا شمال انگلستان و در شرق تا هند گسترش و رواج داشته است. پرستش مهر از هزاران سال پیش شروع شده و کیش مهرپرستی یا میترائیسم را پدید آورده است. مهر هنوز مورد احترام زردشتیان است.
به روز خجسته سر مهرماه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه...
بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن مهرگان دین اوست
تن آسانی و خوردن آیین اوست
ایرانیان قدیم هر روز از روز های ماه را به نامی می خواندند که در نزد آن ها مفهومی خاص داشت و در هر ماه هنگامی که نام روز و ماه با هم یکی می شد ،آن روز را جشن می گرفتند. به این جشن ها جشن های ماهانه می گفتند که هر یک بنابر مناسبتی خاص برگزار می شد. بدین ترتیب جشن های دوازده گانه سال عبارت بودند از : فروردینگان(19 فروردین)، اردیبهشتگان(3 اردیبهشت)، خوردادگان(6 خرداد)،تیرگان(13 تیر)،امردادگان(7 مرداد)،شهریورگان(4 شهریور)،مهرگان(16 مهر)،آبانگان(10 آبان)،آذرگان(9 آذر)،دیگان(8،15،23 دی)،بهمنگان(2 بهمن) و سپندارمذگان(5 اسفند) در میان تمامی جشن هایی که در ایران باستان متداول بود، دو جشن نوروز و مهرگان از سایر جشن ها با اهمیت تر بودند و در بزرگداشت آن ها دقت بیشتری مبذول و وقت بیشتری صرف می شد. جشن مهرگان در زمره جشن های باستانی،اسطوره ای و فصلی به شمار می رود که با گذشت سده ها ،هزاره ها و نیز دگرگونی ها و تحولاتی که در شیوه بر گزاری آن ها به وجود آمده، هاله ای از باور و حرمت عامیانه این جشن را در برگرفته است. مژده یارا که مهرگان آمد
جشن پیوند عاشقان آمد
فصل احساس های آبی شد
عید دل های مهربان آمد
مهرگان است روز مهر و امید
روز لبخند دختر خورشید
روز روشن روان بهروزی
روزگار جوانی جاوید
مهرگان است، روز بیداری
روز آگاهی است و هشیاری
روز اندیشه های بالنده
روز افکار جاودان جاری
جشن مهرگان متعلق به فرشته بزرگ مهر است و برابر با مهرروز (شانزدهم مهر) است و مطابق گاهنمای کنونی( دهم مهر )می باشد اين جشن فرخنده و زيبا در گذشته ميان ايرانيان مقامی بسيار ارجمند در حد نوروز داشت و همانگونه که ايرانيان نوروز را بواسطه پايان سرما و آغاز بهار جشن می گيرند مهرگان را نيزدر نيمه سال و با پايان فصل گرما و شروع سرما جشن می گرفتند .در این روز, موبدان موبد خوانچهای را كه در آن لیمو, شكر, نیلوفر, به, سیب, یك خوشه انگور سفید و هفت دانه مورد گذاشته شده بود, زمزمهكنان نزد شاه میآورد.آداب و رسوم مهرگان بسيار شبيه به نوروز است و همانطور که نوروز را به پادشاه افسانه ای ايران جمشيد نسبت می دهند مهرگان را نيز به فتح و پيروزی فريدون ديگر قهرمان ايرانی بر ضحاک نسبت داده می شود.ولی در حالت کلی چون ايزد مهر نزد کليه اقوام آريايی سابقه ای ديرين دارد و قديمي ترين آيين آرياييان می باشد نزد هر دو دسته ايرانيان و هندوان در يک روز گرامی داشته می شود و مهردر زبان سانسکريت هم به معنی دوستی است و در ويد کتاب مذهبی برهمنان مانند اوستا ايزد روشنايی و فروغ می باشد و زرتشتيان بپرستش گاه خويش درب مهر گويند هر دو جشن مهرگان و نوروز از آثار درخشان و جاودان ايران زمين هستند و برماست که اين دو ميراث گرانقدر نياکانمان را همچون دو گنجينه گرانبها سينه به سينه و نسل به نسل انتقال دهيم چرا که هويت و پهنای مرز ايران زمين را اين دو جشن به وضوح نشان می دهد و هر کجا نوروز و مهرگان جشن گرفته شود آنجا ايران است و هر که ايندو جشن با شکوه و زيبا را برگزار کند ايرانی. مهرگان و نوروز در کنار يکديگر هزاران سال است که همانند دو ستون محکم و استوار پايه های استقلال و فرهنگ ايرانی را حفظ نموده اند و برگزاری همين آيين های ساده ولی سحر انگيز ايرانيان را همدل ساخته و بار ديگر کنار هم جمع نمود .متاسفانه از آيين مهرگان امروزه جزء ميان زرتشتيان اثری باقی نمانده و اين آيين ملی که همانند نوروز به تک تک ايرانيان تعلق دارد به روحی تازه و همتی ملی نياز دارد تا دوباره مانند گذشته جايگاه خود را بازيابد و احياء گردد .مهرگان برای سپاسگزاری از داده های ایزدی برگزار میشود .
شود مردمی کیش وآیین ما
نگیرد خرد خرده بر دین ما
بیاریم آن آب رفته به جوی
مگر زان بیابیم باز آبروی
فردوسی در واقع مهرگان: هم زمانی روز مهر و ماه مهر بوده است.جشن کشاورزی و هنگام برداشت و به انبار سپاری برداشت تابستانی ,آغاز زمستانی سخت ,روز پیروزی فریدون بر ضحاک .ایرانیان همچنین مهر را ایزد عهد و پیمان و دشمن پیمان شکنی می پنداشتند. طبق متون اوستایی مهر دارنده دشتهای فراخ و دهنده ثروت و خرمی است.
جشن باستانی مهرگان بر پایه فرهنگ کهن ایرانی از سوی انجمن های دانشجویی آریا، آرش و سپنتا در راستای برپایی فرهنگ شادورزی و خردورزی در دانشگاه علوم پزشکی تهران تالار ابن سینا برگزار شد.
در این نشست دکتر فریدون جنیدی ایران شناس و موسس بنیاد نیشابور درباره تاریخچه جشن باستانی مهرگان وچگونگی برگزاری این آئین بجای مانده از نیاکان سخن راند.و اینکه اگرچه ریشه بسیاری از واژگان زبانهای اروپائی در بسیاری از گویشهای محلی هنوز به زیبائی هرچه تمامتر جاری است. و ما خود به عنوان یک ایرانی از آن غافلیم و حتا نمیدانیم گستردگی مرزهای ایرانویج (محل سکونت آریائی )تا به کجا بوده است.وی معتقد است:ایران مادر فرهنگ ممالک آریائی است و جوانان ایرانی دست به کارهای علمی بزرگ نخواهند زد مگر آنکه از شکوه و عظمت علمی نیاکان خردمند خویش بخوبی آگاه گردند. سپس گروهی از نوازندگان به سرپرستی اهورا پارسا نیز قطعاتی در ارتباط با جشن مهرگان و موسیقی کهن ایرانی را همراه با ابیاتی از شاهنامه اجرا کردند.پروفسور رحیم مسلمانیان قبادیانی پژوهشگر تاجیکستانی به ایراد سخنرانی در چگونگی برپائی جشن ها خصوصا نوروز در شوروی و در سالهای 1970 پرداخت.سختی هائی که او وهمراهانش در شناساندن جشن های باستانی به مردم و مسئولین کشیدند تا بتوانند مجوزی را در راستای برگزاری نوروز از وزارت معارف آن زمان بگیرند. در پایان هم از استاد مرتضا ثاقب فر قدردانی شد.
فَروَردینگانیکی ازجشنهای اصیل ایرانی است. در جشن فروردینگان که امروزهبیشتر به جشن فرودگ معروف است، زردشتیان سر مزار درگذشتگان خود (در تهران بهقصر فیروزه، گورستان زردشتیان) میروند و برای خشنودی روانها عود و کندر آتشمیزنند. در ایران قدیم، به مناسبتهای گوناگون جشنی برگزار میشد و از آنجا که «جشن» نوعی عبادت به شمار میآمد، برگزاری آن رنگ و صبغه دینی به خود گرفته بود. درباورهای ایرانی، برخی از این جشنها، جشنهای واجب بود، مانندگاهنبارهاکه جشنهای سالگرد آفرینشهای ششگانه (آسمان، آب، زمین، گیاه، چارپایمفید و انسان) هستند و برخی جشنهای مستحب، مانند جشنهای برابری نام روز و ماه. دراعتقادات زرتشتی، ماه را به چهار قسمت نامساوی تقسیم میکردند و هر روز ماه را بانام یکی از امشاسپندان و ایزدان میخواندند. در هر ماه، در روزی که با نام آن ماههمنام میشد، جشنی برگزار میکردند که برخی از این جشنها از عمومیت و اهمیت زیادیبرخوردار بودند و تا امروز اعتبار و اهمیت خود را حفظ کردهاند، مانند جشنفروردینگان (۱۹ فرودین)، جشنتیرگان (۱۳تیر)، جشنمهرگان (۱۶مهر) و جشن اسفندگان (اسفند ۵). روز نوزدهم هر ماه «فروردین» نام دارد و نوزدهمفروردین جشنی برگزار میشد، به نام «فروردینگان» که به آن «فرودگ» نیز میگویند. فروردین به معنای «فروهرها» و ماه فروردین اصلاً ماه فروهرها و این جشن در تجلیل ازفروهرهاست. فروهر (Frawahr) که صورت اوستایی آن فروشی (Fravashi) و صورت فارسیباستان آن فرورتی (Fra-vrti-) است، یکی از موجودات اساطیری ایران و ازبحثانگیزترین آنهاست. هر انسانی از پنج عنصر تشکیل شده است: روان، جان (اساسزندگی)، فروشی («خود» آسمانی او)، وجدان و تن. فروهر یا فروشی بخشی از وجود مینویانسان است که روح محافظ اوست. هر بدی که آدمی بر زمین کند، بر «خود آسمانی او تأثیرنمیگذارد و فقط وجود زمینی انسان است که به سبب گناهانش در دوزخ رنج میبرد. بهعبارت دیگر، فروهر روح پاسبان آدمی است که پیش از تولد وجود دارد و پس از مرگ نیزباقی میماند. روان پس از مرگ به فروشی خود میپیوندد. از آنجا که فروهرها یکسرهپاکند، از یاوران نیروهای اهورایی به شمار میآیند و اهورامزدا را در نبرد بااهریمن یاری میکنند. آنان همچون «سواران دلاور نیزه به دست» به صف ایستادهاند ومانع فرار اهریمن از جهان روشنی میشوند که با زور در آن وارد شده بود. در موردمعنای این کلمه نظرات گوناگون ارائه شده است. ظاهر کلمه از پیشوند «فرا_» و بن فعلی «ور» و پسوند اسم مونثساز «تی» ساخته شده است. اما چون بن «ور» معانی گوناگونی درزبانهای باستانی ایران دارد، در مورد معنای این کلمه اختلاف نظر است. برخیایرانشناسان معنای «گزینش» را برای آن در نظر گرفتهاند و با این معنی، فروهر آنبخشی از انسان است که توانایی گزینش میان خوب و بد را دارد. برخی دیگر «ور» را بهمعنای «پوشاننده، در برگیرنده» میپندارند و «فروهر» را «نگاهبان، پشتیبان» معنامیکنند. «ور» به معنای «آبستن کردن» نیز است و با این معنا، میتوان ارتباطفروهرها را با زاییدن توجیه کرد. چون در مراحل اولیه جامعه آدمی، باور مردم این بودکه آنچه باعث آبستنی زنان میشود، ارواح نیاکان است. اما پیشنهادی که از همهمعقولتر به نظر میرسد، عقیده بیلی (Bailey)، ایرانشناس بزرگ،است که این واژه رااز بن «ورتی» (varti_) به معنای «دلاوری» میگیرد و معتقد است فروهر نماینده روانپهلوانی در گذشته بود که مجسمه دلیری شناخته میشد. در این صورت، باید فرض کرد درمیان ایرانیان رزمنده، روزگاری آیین پرستش پهلوان رایج بوده و بازماندگان، پهلواناندرگذشته را ستایش میکردند تا از نیروی پهلوانی بالقوه آنان کمک و مدد بگیرند. فروهرها را موجوداتی مونث و بالدار و جنگجو میدانستند که در آسمان زندگی میکنند. از اینرو، بسیار چست و چالاکاند تا در هنگام لزوم با سرعت و شتاب به کمک خویشانخود بشتابند. بازماندگان نیز با خیرات و خواندن دعا موجبات خشنودی خاطر آنان رافراهم میکردند. عقیده به فروشی باوری پیش زرتشتی و متعلق به دوران آریاییهاست. دراساطیر هند نیز باوری مشابه، با نام «پیتارا» (Pitara) وجود دارد. و جشن مربوط بهآنها را موکتاد (Muktad) مینامند. زمان بازگشت فروهرها به زمین نیز در نوروز و ماهفروردین با زمانی که در دیگر تمدنهای هند و اروپایی برای این واقعه قائل بودند (نیمه ماه مارس) تطبیق میکند. باوری که محکم و با قدرت به دین زرتشت راه یافت وکاملاً رنگ دینی به خود گرفت. در اوستا، قدیمیترین ذکری که از فروشیها شده است،در یسنای هفتهات است. گذشته از این، سرودی مفصل در اوستا در ستایش از فروشیهاداریم به نام «فروردین یشت» که یشت سیزدهم و بلندترین یشت اوستاست. در این یشت، همعناصر بسیار کهن و هم عناصر زرتشتی به چشم میخورد و در آن، از فروهر همه پاکان وپادشاهان و پرهیزگاران مشهور یاد شده است. بیش از سیصد و پنجاه اسم در این یشت آمدهاست. «همه فروشیهای نیرومند، مقدس و نیک راستان را میستاییم، از گیه مرتن (کیومرث) تا سئوشینت (سوشیانس) پیروزگر» (یشت 13، بند 145). در مصائب و سختیها وناخوشیها و بیم و هراس باید از فروهرهای نیکان یاد کرد و کمک خواست. فروهر هر یکاز نامداران برای رفع بلای مخصوصی خوانده میشود، مثلاً فروهر جمشید برای رفع فقر وخشکسالی، فروهر فریدون برای رفع ناخوشی، فروهر گرشاسب علیه دشمن و دزد. فروشیهاوظیفه توزیع آب را بر دوش دارند و از این منظر، همکار خرداد، امشاسپند موکل بر آب،هستند. همچنین در نبرد تیشتر، ایزد باران، با اپوش، دیو خشکسالی، یاریرسانتیشترند. فروهرها از پیکر گرشاسب نیز که تا هزاره اوشیدرماه در بیهوشی به سرمیبرد، محافظت میکنند. همچنین ۹۹۹۹۹ فروشی مقدس از سه نطفه زردشت در آب دریاچهکیانسه مراقبت میکنند که فرزندان موعود زردشت (اوشیدر، اوشیدرماه، سوشیانس) از ایننطفهها به وجود خواهند آمد. فروشیها در هنگام جنگ به یاری میشتابند و هنگام صلحکمک میدهند. فروشیها نیز چون ایزدان مورد احترام بودهاند. از فر و فروغ آنان استکه زنان تخمه فرزندان را در زهدان میگیرند. از فر و فروغ آنان است که زنان آبستنفرزندان میشوند. از فر و فروغ آنان است که زنان باردار آسان میزایند.» (فروردینیشت، بند 15). هنوز زردشتیان رسم دارند به هنگام ازدواج، فروشیها را ستایش و نیایشکنند. جشن مربوط به فروشیها از آخرین گاهانبار شروع میشد. در دوران باستان،همسپثمیدیه (پهلوی: هماسپسمان) جشن فروهرها بود و ظاهراً در آن هنگام ده روز و دهشب برگزار میشد. بعدها همسپثمیدیه به یادبود آفرینش انسان تخصیص یافت. جشنهاینوروزی و ماه فروردین با فروهرها پیوند خورده است، چون عقیده بر این است که در اینایام سال، فروهرها به زمین فرود میآیند و به خانههای سابق خویش میروند. پس مردمباید برای پیشواز آنان خانه را پاکیزه کنند، برای هدایت آنان آتش بیفروزند و در اینروزها، بویهای خوش در آتش نهند و روانها را ستایش کنند و اوستا بخوانند تاروانها آسایش داشته باشند و با شادی و نشاط باشند و برکت ارزانی دارند. در اینروزها، به هیچ کاری نباید دست زد، مگر انجام وظایف و کار نیک تا اینکه فروشیها بارضایت خاطر به جایهای خویش برگردند و خوبی بخواهند و در پایان جشن، روانها رابدرود میگویند. در روز نوزدهم فروردین، روز جشن فروردینگان مراسم خاصی در بزرگداشتاین موجودات مینوی و در بعدی گستردهتر، در بزرگداشت روان درگذشتگان برگزار میشدکه هنوز در میان هموطنان زردشتی، بخصوص در یزد، با تشریفات خاصی برگزار میشود. دراین جشن که امروزه بیشتر به جشن فرودگ (احتمالاً از فروردگ، «فرورد» صورت فارسیفروشی) معروف است، زردشتیان سر مزار درگذشتگان خود (در تهران به قصر فیروزه،گورستان زردشتیان) میروند و برای خشنودی روانها عود و کندر آتش میزنند و گل وگیاه و میوه و شمع و لرک بر سر مزار میگذارند. لرک مخلوطی است از هفت میوه خشک خاماز قبیل پسته خام، بادام خام، فندق خام، برگه، انجیر خشک، خرما، توت. ترکیبات لرکبه مناسبتهای مختلف تغییر میکند. لرک مراسم درگذشته با لرک مراسم عروسی وسدرهپوشی متفاوت است. در لرک شادی، پسته و بادام و فندق بو داده است، انجیر و خرماو توت ندارد و نقل هم حتما به آن اضافه میشود. معمولاً برای مراسم عقد (گواگگیران)، لرک را داخل تور بستهبندی و بعد از مراسم بین نزدیکان توزیع میکنند. درجشن فرودگ، هفت موبد وارد میشوند و مینشینند. لرکها را در چادرشبهایی میریزندو جلو موبدان میگذارند. چند «موبدیار» هم حضور دارند. موبدان شروع به اوستاخوانیمیکنند، بیشتر هم سرودهایی از فروردین یشت میخوانند و به این ترتیب، لرک را تبرکمیکنند. سپس، موبدیاران چادرشبها را به کمر میبندند و لرک را بین مردم تقسیممیکنند. اگر کسی هم نذری دارد، در این روز نذرش را میان مردم پخش میکند. اینمراسم در واقع گونهای دعا یا در اصطلاح مسلمانان، فاتحه دسته جمعی برای شادیارواح درگذشتگان است. در یزد، این مراسم از ساعت چهار بعدازظهر نوزدهم فروردین بهطور مفصل برگزار میشود، اما در تهران به دلیل مشغلههای روزانه مردم، همهنمیتوانند در یک ساعت مشخص یک جا جمع شوند. از اینرو، مراسم چند سالی است کهمنسجم برگزار نمیشود و هر زردشتی هر ساعتی از روز مذکور که توانست، برای زیارتقبور به قصر فیروزه میرود. فرودگ یا فروردینگان جشنی است برای یادبود درگذشتگان واز آنجا که در دین زردشتی، آیینهای سوگواری به اشکالی که میشناسیم، وجود ندارد،این مراسم به صورت جشن برگزار میشود و مردم روان درگذشتگان را هم در شادی خود شرکتمیدهند.
جشناردیبهشتگاندر روزاردیبهشتاز ماهاردیبهشت، سومین روز از ماهاردیبهشت (در گاه شمارایرانباستان) برگزارمیشدهاست. عیدی است به نام فرشتهٔآتشو نور که از طرفخدابدین کار موکلگردیده تا علل بیماریها را به یاری ادویه و خوردنیها برطرف کند و راستی را ازناراستی باز نماید. به معبد وآتشکدهرفتن و حاجت خواستن و نزد پادشاهان در آمدن و به جنگ و کارزار شدن را در این روز،نیک و خجسته میدانستهاند. اردیبهشتبا فتحه الف درپارسیدری می باشداردیبهشتاز واژه اوستایی اشاوهیشتا (ASHVAHISHTA)نماینده اشویی است ایرانیانباستان در این جشن لباس سفید که نشان پاکی می باشد به تن می کردند و در آدریانها بهخواندناردیبهشتیشت(قسمتی ازاوستا)و به نیایشاهورا مزدامی پرداختند.
جشن خردادگان
خُردادگانیکی از جشنهایایران باستانبوده است. روز ششم هر ماه به نامخرداد،امشاسپندمادینه موکل بر آب، نامیده میشود و ششم خرداد از ماه خرداد جشنی درستایش از این امشاسپند برگزار میشود. برخی زمان اینجشن را در چهارم خرداد میدانند که به نظر استادان ایران شناس استفاده از گاهشمارییزدگردی برای اینکار نادرست است. (نگاه کنید به منبع اول) خرداد یا هئوروتات به معنی تمامیت، کلیت و کمال است و نمادی است ازمفهوم نجات برای افراد بشر. از کارهای عمده خرداد حمایت از آب است و شادابی گیاهاناز اوست. همچنین خرداد مظهر تندرستی و سلامتی است. خرداد همواره در متون همراهمرداد، امشاسپند مادینه دیگر ذکر میشود. این دو امشاسپند با آب و گیاه ارتباطدارند. از آن جا که پارهای از مراحل آفرینش مثل آب و گیاه به گونهای طبیعی جفتند،پس پاسداران آنان نیز، خرداد و مرداد، بیشتر اوقات با هم میآیند. هدایای آنان ثروتو رمه چهارپایان است، به گونهای که این دو نماینده آرمانهای نیرومندی، سرچشمهزندگی و رویش هستند. هماوردان خاص آنها، دیوان «گرسنگی» و «تشنگی»اند. همکارانخرداد، ایزد تیشتر و باد وفروهرپرهیزکارانهستند. خرداد امشاسپند در دوران حمله اهریمن، آب را به یاری فروهرها میستاند. بهباد میسپارد و باد آن را به شتاب به سوی کشورها میبرد و به وسیله ابرمیباراند. در نامگذاری ماهها، خرداد و مرداد در دوطرف ماهی هستند که نماد آن تیر یا تیشتر است و تیشتر ایزد باران است. در این جا همارتباط میان دو امشاسپند را با آب میبینیم. افزون بر این، در ملکوت خداوند،تندرستی و زندگی جاودان زیر نظر این دو امشاسپند بهره آدمی خواهدشد. دربندهشن (آغاز آفرینش)، یکی از کتابهای پهلوی که بر اساس ترجمهها و تفسیرهای اوستا تدوینیافته و در بردارنده اسطورههای مربوط به آفرینش، تاریخ اساطیری و واقعی ایرانیان،جغرافیای اساطیری و حتی نجوم و ستارهشناسی است، درباره این امشاسپند آمده است: «خرداد سرور سالها و ماهها و روزهاست؛ [و این] از این روی است که او سرور همهاست. او را آب مایملک دنیوی است. هستی، زایش و پرورش همه موجودات جهان از آب است وزمین را نیز آبادانی از اوست. چون اندر سال، [اگر] نیک شاید زیستن، به سبب خرداداست... او که آب را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه، خرداد [از او] آسوده یا آزردهبود. او را همکار، تیر و باد و فروردین است.» دریشتها، یکی از بخشهایاوستا، کتاب کهنایرانیان، که در ستایش و نیایش ایزدان است، فقط برای دو امشاسپند، اردیبهشت وخرداد، هر یک یشتی جداگانه موجود است. خرداد یشت در ستایش خرداد امشاسپند، چهارمینیشت اوستاست که متاسفانه آسیب زیادی دیده و بسیاری از کلمات آن از بین رفته یاناخواناست. تفسیر پهلوی آن هم که ممکن بود تا اندازهای کلید فهم آن باشد، امروزهدر دست نیست. اما در آن چه باقی مانده، در یازده بند، به یاد کردن از امشاسپندان بهویژه خرداد سفارش شده. چون یاد آنان دیوان را دور میسازد و یاد خرداد، بخصوص دیونسو (دیو فساد و گندیدگی) را میراند. در این یشت، بصراحت آمده که خداوند امداد ورستگاری و رامش و سعادت را از طرف امشاسپند خرداد به مرد پاکدین میبخشد. در بند دهاین یشت میخوانیم: «برای فروغ و فرّش من او را، امشاسپند خرداد را با نماز بلند (و) بازوهرمیستاییم، ما میستاییم امشاسپند خرداد را باهومآمیخته به شیر،بابرسمبازبان خرد، با پندار و گفتار و کردار، با زوهر و با کلام بلیغ.»
جشن تیرگان تیرگانجشن تیرگان در تیر روز از تیرماه برابر با 13 تیر درگاهشماری ایرانی برگزار می شود. این جشن درگرامی داشتتیشتر (ستاره ی بارانآور در فرهنگ ایرانی) است و بنا به سنت درروز تیر (روز سیزدهم) از ماه تیر انجام میپذیرد. در تواریخ سنتی تیرگان روزکمانکشیدنآرش کمانگیرو پرتاب تیر از فرازالبرزاست. همچنینجشن تیرگان به روایتابوریحان بیرونیدرآثارالباقیه، روز بزرگداشت مقام نویسندگان در ایران باستان بوده است. (آثارالباقیه، فصل نهم، بخش عید تیرگان).
آبپاشی این جشن در کنار آبها، همراه با مراسمی وابستهبا آب و آب پاشی و آرزوی بارش باران در سال پیش ِرو همراه بوده و همچون دیگرجشنهایی که با آب در پیوند هستند، با نام عمومی «آبریزگان» یا «آب پاشان» یا «سرشوران» یاد شدهاست. در گذشته «تیرگان» روز بزرگداشتنویسندگان و گاه به «روز آرش شیواتیر» منسوب شدهاست. ابوریحان بیرونیوگردیزیدر «زین الاخبار» ناپدید شدن یکی از جاودانان ایرانی یعنی «کیخسرو» را در این روز وپس ازشستشوی خود در آب چشمهای دانستهاند. جشنتیرگان بجز این روز در نخستین تیر روز از سال یعنی سیزدهم فروردین (سیزدهبدر) وسیزدهم مهرماه (قالیشویان اردهال) نیز برگزار میشود. ارمنیان ایران نیز در روز سیزدهم ژانویه آیینهایی برگزار میکنند کهبرگرفته و در ادامهجشن تیرگان است.
فال کوزه یکی دیگر از مراسم اینجشن مانند بسیاری از جشنهای ایرانی «فال کوزه»(چکُ دولَه) میباشد. روز قبل از جشنتیرگان، دوشیزهای را برمیگزینند و کوزه سفالی سبز رنگ دهان گشادی به اومیدهند که «دوله» نام دارد، او این ظرف را از آب پاکیزه پر میکند و یک دستمالسبز ابریشمی را بر روی دهانه آن میاندازد آنگاه «دوله» را نزد همه کسانی کهمیبرد که آرزویی در دل دارند و میخواهند در مراسم «چک دولَه» شرکت کنند و آنهاجسم کوچکی مانند انگشتری، گوشواره، سنجاقسر، سکه یا مانند اینها در آب دولهمیاندازند. سپس دختر دوله را به زیر درختی همیشه سبز چون سرو یا مورد میبرد و درآنجا میگذارد. در روز جشن تیرگان و پس از مراسم آبریزان، همه کسانی که در دولهجسمی انداختهاند و نیت و آرزویی داشتنهاند در جایی گرد هم میآیند و دوشیزه،دوله را از زیر درخت به میان جمع میآورد. در این فالگیری بیشتر بانوان شرکتمیکنند و سال خوردگان با صدایی بلند به نوبت شعرهایی میخوانند و دختر در پایان هرشعر، دست خود را درون دوله میبرد و یکی از چیزها را بیرون میآورد، به این ترتیبصاحب آن جسم متوجه میشود که شعر خوانده شده مربوط به نیت، خواسته و آرزوی اوبودهاست.
دستبند تیر وباد در آغاز جشن بعد از خوردن شیرینی،بندی به نام «تیر و باد» که از ۷ ریسمان به ۷ رنگ متفاوت بافته شدهاست به دستمیبندند و در باد روز از تیرماه (۹ روز بعد) این بند را باز کرده و در جای بلندیمانند پشت بام به باد میسپارند تا آرزوها و خواستههایشان را به عنوان پیامرسانبه همراه ببرد. این کار با خواندن شعر زیر انجام میشود: تیـر برو باد بیا غـم بروشادی بیا محنت برو روزی بیا خـوشه مرواری بیا
باورهای مردمی در باورهای مردم، دربارهجشن تیرگان دو روایت وجود دارد که روایت نخستهمچنان که در بالا گفته شد مربوط به فرشته باران یاتیشترمیباشد و نبردهمیشگی میان نیکی و بدی است: دراوستا،تشتر یشت (تیر یشت)، تیشتر فرشته باران است که در ده روز اول ماه به چهرهجوانی پانزده ساله در میآید و در ده روز دوم به چهره گاوی با شاخهای زرین و در دهروز سوم به چهرهاسبی سپید و زیبا با گوشهای زرین. تیشتر به شکل اسب زیبای سفید زرین گوشی، با ساز و برگ زرین، به دریایکیهانی فرو میرود. در آنجا با دیو خشکسالی «اپوش» که به شکل اسب سیاهی است و باگوش و دم سیاه خود، ظاهری ترسناک دارد، روبرو میشود. این دو، سه شبانه روز بایکدیگر به نبرد برمیخیزند و تیشتر در این نبرد شکست میخورد، به نزد خدای بزرگآمده و از او یاری و مدد میجوید و به خواست و قدرت پروردگار این بار بر اهریمنخشکسالی پیروز میگردد و آبها میتوانند بدون مانعی به مزرعهها و چراگاهها جاریشوند. باد ابرهای باران زا را که از دریای گیهانی برمیخواستند به این سو و آن سوراند، و بارانهای زندگی بخش بر هفت کشور زمین فرو ریخت و به مناسبت این پیروزیایرانیان این روز را به جشن پرداختند. روایت دیگر نیزدربارهآرش کمانگیراسطوره و قهرمان ملی ایرانیان است و اینکه میان ایران وتورانسالها جنگ وستیز بود، در نبرد میان«افراسیاب»و«منوچهر»، شاه ایران، سپاه ایران شکست سختی میخورد؛ این رویداد در روز نخستتیر روی میدهد. سپاه ایران در مازندران به تنگنا میافتد و سرانجام دو سوی نبرد بهسازش در میآیند و برای آنکه مرز دو کشور مشخص شود و ستیز از میان برخیزد میپذیرندکه از مازندران تیری به جانب خاور (خراسان) پرتاب کنند هر جا تیر فرو آمد همان جامرز دو کشور باشد و هیچیک از دو کشور از آن فراتر نروند؛ تا در این گفتگو بودند،سپندارمذ (ایزدبانوی زمین) پدیدار شد و فرمان داد تیر و کمان آوردند. آرش درمیان ایرانیان بزرگترین کماندار بود و به نیروی بیمانندش تیر را دورتر از همهپرتاب میکرد. سپندارمذ به آرش گفت تا کمان بردارد و تیری به جانب خاور پرتاب کند. آرش دانست که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بستهاست و باید توش وتوان خود را در این راه بگذارد. او خود را آماده کرد، برهنه شد، و بدن خود را بهشاه و سپاهیان نمود و گفت ببینید من تندرستم و کژیای در وجودم نیست، ولی میدانمچون تیر را از کمان رها کنم همهی نیرویم با تیر از بدن بیرون خواهد آمد. آنگاه آرشتیر و کمان را برداشت و بر بلندایکوه دماوندبرآمد و به نیروی خداداد تیر را رها کرد و خود بیجان بر زمین افتاد (درود بر روان پاک آرش و روانهای پاک همهی سربازان ایرانی). هرمز، خدای بزرگ، بهفرشتهی باد(وایو)فرمان داد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیمروز درآسمان میرفت و از کوه و در و دشت میگذشت تا در کنار رود«جیهون»بر تنهی درخت گردویی که بزرگتر از آن در گیتی نبود؛نشست. آنجا را مرز ایران و توران جای دادند و هر سالبه یاد آن جشن گرفتند
دي، دهمين ماه سال خورشيدي، يكي از ماه هاي مقدس وپر ارج به شمار ميرود. از اين جهت كه يكي از نام هاي خداوند، «دي» است. سه روز دراين ماه نيز چون ماه هاي ديگر به نام «دي» است، يعني نامياز نام هاي اورمزد. بههمين جهت است كه ماه دي را ماه خداوند ميناميدند.
اين واژه كه صفت است در اوستا، «دتوش» آمده و در فارسي«دي» شده است و به معني دادار، آفريننده و پروردگاراست.
روز اولهرماه زرتشتي اورمزد نام دارد كه نام خداوند است. در سالنماي امسال، روزهاي دوم ونهم و هفدهم نيز «دي» نام دارد. اما براي آن كه اين سه روز با هم اشتباه نشود، هريك از اين روزها را با نام روز بعد همراه ادا ميكنند. روز دوم را دي به آذر ، روزنهم دي به مهر، و روز هفدهم دي به دين خوانده ميشود.
روز اول از ماه دي به مناسبتبرخورد نام خداوند جشن ميگرفتند و آن را «خرم روز» يا «خورروز» ميناميدند.
ابوريحان روز اول دي ماه را «خرم روز» ناميده است. اما خلف تبريزي «خرم روز» را روز هشتم از ماه دي دانسته و گفته به مناسبت برخورد نام روز و ماه، خرم روز جشنبوده است. ابوريحان در كتاب قانون مسعودي ميگويد: دي ماه را « خورماه» نيز ميگويند. بيگمان اين اشاره است به جشن روز خورشيد كه انگيزه اي ديگر بوده است براي يك جشنبزرگ. جشن پيروزي نيكي بر بدي، روشني بر تاريكي و توفيق خورشيد كه از پنجه تاريكيرها شده و تولد مييابد.
ايرانيان آخرين شب پاييز را كه بلندترين شب و كوتاه ترينروز سال است ، جشن ميگرفتند و تا سپيده دم بيدار مينشستند تا خورشيد برشب غلبهكند و روز پس از آن را (اول دي) «خورروز» ناميدند.
در ايران باستان «خورروز» روز برابري انسان ها بود چنانكه آمده است: دي ماه و آن را خورماه نيز ميگويند. نخستين روز آن خرم روز است و اين روز واين ماه هر دو به نام خداي تعالي كه هرمزد است ناميده شده... در اين روز عادتايرانيان چنين بوده كه پادشاه از تخت شاهي به زير ميآمد و جامه سپيد ميپوشيد و دربيابان بر فرش هاي سپيد مينشست و دربان ها و يساولان و قراولان را ... به كنارميراند و در امور دنيا فارغ البال نظر ميكرد و هر كس كه نيازمند ميشد كه باپادشاه سخن بگويد خواه كه گدا باشد يا دارا بدون هيچ حاجب و درباني به نزد پادشاهميرفت و بدون هيچ مانعي با او گفت و گو ميكرد و در اين روز پادشاه با دهقانان وبرزيگران مجالست ميكرد و در يك سفره با ايشان غذا ميخورد ...
ديبه آذر
در سالنماي امسال،روز دوم از ماه دي، موسوم است به ديبهآذر ، كه به مناسبت برابري روز و ماه جشن ديگان ناميده ميشود. ابوريحان از اين جشنبه نام «عيدالاول» ياد كرده است.
دي به مهر- دي به دين
دي به مهر و دي به دين نام دو جشن ديگر از جشن هاي سه گانه ماه دي است. كهبه موجب برابري نام ماه و روز جشن برگزار ميشد و ديگان يا دي جشنميخواندند.
سيرسور
روزچهاردهم هرماه، گوش نام دارد. در دي ماه اين روز را جشني است موسوم به«سيرسور». دراين روز رسم بود كه خوراكهايي با سير طبخ كرده و ميخوردند. معتقد بودند كه خوردنسير و پارهاي از سبزيها دفعشرو بيماري مينمايد كه از پديده ديواناست. ابوريحان بيروني نيز در كتاب خود قانون مسعودي اين روز را «سيرسور» آوردهاست.
گاوگيل
در پايانروز ديبه مهر شب هنگام ، جشني در ايران كهن برپا و برگزار ميشد موسوم به گاوگيل؛سبب برگزاري اين جشن را گفته اند اين است كه مملكت ايران در اين روز از تركستان جداشده و گاوهايي را كه تركستانيان از ايرانيان به يغما برده بودند، پسگرفتند.